«نَّفْس خویش»
ارتباط عالم صغیر(انسان)و عالم کبیر(جهان هستی) و ارتباط آن با عالم غیر مادی/1 مقدمه ای برای شروع مب
سلام خدمت بزرگوارن و صبوران کانال کم فعالیت بنده، در روز های آتی ادامه مبحث ارتباط عالم صغیر انسانی و عالم کبیر را خواهیم نوشت،پس صبوران گرامی لطفاً دوباره این مباحث را در صورت تمایل مرور کنید.https://eitaa.com/nafsma/11795
از خون جوانان وطن لاله دمیده...
شهادت مظلومانه هموطنان عزیزمان را تسلیت عرض میکنیم.
#ایران_تسلیت
#شاهچراغ
نفس خویش←@nafsma→
ارتباط اندام های انسان و جهان هستی
انسان عصاره ی کل عالم است که در ظاهر صغیر است اما در باطن کبیر است.
پس به صورت عالَمِ اصغر تویی
پس به معنی عالَمِ اکبر تویی
ظاهرِ آن شاخ ، اصلِ میوه است
باطناََ بهرِ ثمر شد شاخ ، هست
نفس خویش←@nafsma→
ارتباط عالم صغیر(انسان) و عالم کبیر(جهان هستی) و ارتباط با عالم غیر مادی/5
ارتباط اندام های انسان و جهان هستی/1
قبل تر گفته شد که ملاصدرا ابن عربی و دیگران انسان را خلاصه ای از عصاره جهان هستی می دانستند. و در قسمت چشم و ابرو و خال در ادبیات عرفانی دیدیم که این قسمت ها تجلی ذات اقدس خداوند متعال می باشد
امام علی (ع) می فرماید:تحسب أنك جرم صغیر و فیك انطوی العالم الاكبر
«ای انسان آیا تو با اینكه در درون خود جهانی بزرگ را جای دادهای، گمان میبری كه جسمی كوچك هستی؟»
«مَا لِلَّهِ آیۀ أَكْبَرُ مِنِّی»
«برای خدا نشانهای بزرگتر از من نیست».
اِنّ لِکلِّ شیءٍ قلباً القرآنِ سورةُ یاسین: هر چیزی قلبی دارد و قلب قرآن سوره ی یاسین است.
و اگر هرچیزی قلبی داشته باشد و زمین را قلب عالم بدانیم و کعبه را قلب زمین و یاسین را قلب قرآن پس اینجا یک مقام کلی نیز وجود دارد یا همان مقام جامع و اگر یاسین قلب قرآن باشد پس قرآن مقام جامع دارد.
همان طور که باید تا بحال این موضوع را درک کرده باشید که عالم صغیر انسانی مظهر تمام آیات اللهی و یک مقام جامع دارد.
قبلا گفته شد که یک مقام جامع و کل داریم و یک مقام جز و فرقانی و جدا کننده
و قرآن هم تفسیر ظاهری دارد که تفسیر ظاهر قرآن است و یک تفسیر باطنی که هفت بطن دارد که می تواند مربوط به هفت آسمان نیز باشد.
عالم نیز کل و مقام جامع است و انسان مقام جزء دارد که جمع تمامی اسماء و صفات اللهی است و از این رو که تمام حقایق عالم را در خود جمع کرده در مقام ظاهر عالم صغیر است و در مقام باطن عالم کبیر یا انسان کبیر می باشد.
لفظ انسان و انس از کلمه نسیان و به همین دلیل است که جمع تمام اسماء الهی و سپس انیس به حقایق عالم است.
مرحوم علامه حسن زاده آملی در کتاب هزار و یک کلمه می فرمایند:
انسان كامل را به اسامى گوناگون اسم میبرند و هر اسم اشارتى به شأنى از شئون آن دارد؛ علاوه اينكه در كلمه شريف «جامع» نكتهاى دقيق و لطيف است، و آن اينكه اسم جامع كه در السنه اكابر و مشايخ علماى حروف و عارفان باللّه دائر و سائر است در آن سرّى است و آن اين كه عدد «ج ا م ع» يكصد و چهارده است كه مساوى با عدد سورههاى قرآن است، و قرآن صورت كتبيه انسان كامل است، چنان كه قرآن كونى عينى- يعنى صورت عينى نظام وجود- صورت عينيه انسان كامل است، و كون جامع قرآن ناطق است كه به همه مقامات و معارج و مدارجقرآن كتبى و عينى واقف است، و قلب او عرش الرحمن است، و فى رواية:«إن فى العرش تمثال جميع ما خلق اللّه»؛ و في أخرى: «إنّ فى العرش تمثال ما خلق اللّه من البرّ و البحر»؛ و فى حديث عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله سلم «ما من مخلوق إلا و صورته تحت العرش»؛ و فى آخر: «قلب المؤمن عرش اللّه الأعظم» فافهم و تدبّر. و بدان كه دو رساله مطبوع فارسى ما را به نام «انسان كامل از ديدگاه نهج البلاغه»، و «نهج الولايه» در شرح و تفسير اين كلمه عليا أهميّت بسزا است.
نکته: مظاهر کلی صفات و آیات خدا را اسفار اربعه گوییم فلذا هرکس این پنج صفت در او کامل شد و به مقام انسان کبیر رسید (جامع کل صفات اللهی ) به مقام فرقان نیز می رسد و تبدیل به قرآن ناطق می شود به مانند علی (ع)
نفس خویش←@nafsma→
ارتباط عالم صغیر(انسان) و عالم کبیر(جهان هستی) و ارتباط با عالم غیر مادی/6
ارتباط اندام های انسان و جهان هستی/2
در اساطیر سه عالم می بینیم که به صورت کلی این عوالم را به هم متصل می کند که می تواند در پارت اول از موضوعاتی که قبلا اشاره شد در عالم صغیر انسانی همان عقل و خیال و ماده باشد و در بعد ظاهری سر ، نیم تنه ، پایین تنه باشد و در عالم کبیر آسمان و زمین و هرچه میان آن دو باشد که در قرآن هم بدان اشاره شده. در آیه 6 سوره مبارکه طه بدین سه عالم اشاره نموده :
{ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَّرَى ﴿۶﴾=آنچه در آسمانها و آنچه در زمين و آنچه ميان آن دو و آنچه زير خاك است از آن اوست (۶) }
در نزد عالمان باستانی سه عالم به عالم بالایی عالم میانی، عالم زیرین شناخته می شد که به ترتیب عالم آسمانها و عقل ، عالم زمین و آسمان و هرچه میان آن دوست ، و عالم مردگان می باشد.
حال به قضیه نه عالم برویم که یک عالم دهمی هم هست که همان عقل فعال است و بیشتر با عالم مادی در ارتباط است تا عالم افلاک و عقل بنابراین همان 9 عالم را درنظر می گیریم و در قسمت کوه قاف راه سلوک و صعود به این عوالم را تقریباً گفتیم که از چه مسیری میگذرد .
در بین عالمان سه قسمت از عالم به وسیله عالم میانی به هم وصل می شود و راه ارتباط عالم بالا و عالم زیرین از عالم میانی می باشد .
بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ ﴿۲۱﴾فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ ﴿۲۲﴾آرى آن قرآنى ارجمند است كه در لوحى محفوظ است
حال بین زمین و گنبد آسمان یک چیزی باید باشد که ما را از هفت عالم مادی به نه عالم فلکی ببرد پس باید حدیثی از امام علی (ع) را نقل کنیم:
{آفرينش را آغاز كرد و آفريدگان را به يكبار پديد آورد، بى آنكه انديشه اى به كار برد، يا از آزمايشى سودى بردارد، يا جنبشى پديد آرد يا پتياره اى را به خدمت گمارد. از هر چيز به هنگام بپرداخت، و اجزاى مخالف را با هم سازوار ساخت، و هر طبيعت را اثرى بداد و آن اثر را در ذات آن نهاد. از آن پيش كه بيافريند به آفريدگان دانا بود، و بر آغاز و انجامشان بينا، و با سرشت و چگونگى آنان آشنا.
سپس خداى پاك فضاهاى شكافته و كرانه هاى كافته و هواى به آسمان و زمين راه يافته را پديد آورد، و در آن آبى روان كرد. آبى كه موجهاى آن يكديگر را مى شكست، و هر يك بر ديگرى مى نشست. آب را بر پشت بادى نهاد سخت و زنده و هر پايدارى را در هم شكننده. باد را بفرمود تا آب را باز دارد و فرو سو آمدنش نگذارد و درآن مرز بماند. هواى شكافته در زير باد به جريان، و آب جهنده بر بالاى آن روان. سپس بادى نازا آفريد تا خروشنده را بگرداند و موج دريا را برانگيزاند. باد چنان كه گويى مشكى راپياپى و سخت بوزيد، از برخاستنگاهى دور و ناپديد. باد را بفرمود تا آب مى جنباند يا در فضايى تهى ميراند، سرآب را به پايان آن برد و جنبنده آن را به آرام آن رساند تا آنكه كوهه ها از بر، و كفها بر سر آورد، پس خدا آن كف آسمان موجى از سيلان باز داشته، زبرين سقفى محفوظ، بلند و افراشته بى هيچ ستون بالا رفته و برپا، و بى ميخ و طناب استوار و برجا. پس آسمانها را به ستاره هاى رخشان و كوكبهاى تابان بياراست، و بفرمود تا خورشيد فروزان و ماه تابان، در چرخ گردان و طارم سبك گذران و آسمان پر ستاره روان، به گردش برخاست. }
نفس خویش←@nafsma→
ارتباط عالم صغیر(انسان) و عالم کبیر(جهان هستی) و ارتباط با عالم غیر مادی/7
ارتباط اندام های انسان و جهان هستی/3
طبق این حدیث سقف آسمان در بدن به پرده دیافراگم شباهت دارد
اگر روده بزرگ قاف باشد و آسمان ها را تا حدود ناحیه معده و کبد در پایین پرده دیافراگم در نظر بگیریم. پرده دیافراگم می تواند سقف آسمان باشد که تا حدودی شکل گنبدی نیز دارد.
از طرفی دیگر اگر به شکل گنبدی پرده دیافراگم در کنار دو دست که در امتداد بدن قرار گرفته اند نگاه نماییم بی شباهت به گنبد مسجد و دو مناره کناری گنبد نیست.
البته سقف آسمان به شکل طاق مانند بعضی درهای ورودی مسجد نیز شبیه است که بعضاً در کنار این درها دو مناره هم وجود دارد و شکل مناره را می توانیم به دو دست که در امتداد بدن قرار می گیرد تشبیه نماییم.
بنابراین شکل مساجد اسلامی هماهنگی کاملی با جسم انسان و شکل جسم انسان (عالم صغیر) با شکل عالم کبیر هماهنگی دارد.
به آیه بالا درباره لوح و عرش دقت کنید و نگاهی به حدیثی که در قسمت قبل آورده شد بیاندازید. پیش تر گفته شد سر جایگاه عقل است و مربوط به عالم بالا و درجه اللهی پس تمام مواردی که در سر و صورت مثل ابرو و چشم و خال وجود دارد همگی وصف خداوند است.
حال وحی خداوند از عالم بالا به پایین یا عالم عقل به عالم زیرین (زمین) شاید همان نخاع و ارتباط مغز و اندام های دیگر باشد و اینکه نزد حکما ۳۳ پله به سوی آسمان وجود دارد که می تواند ۳۳ مهره ستون فقرات باشد که مانند لوحی نخاع را در بر گرفته
و اما ابلاغ وحی قرآن مجید از طریق جبرئیل بر قلب پیامبر نازل شد و همان طور که در آیه بالا گفته شد قرآن در لوح محفوظ است پس در جسم انسان قلب هم بین دو لوح (دو ریه ) محفوظ است و می تواند ارتباط بسیار مهمی با این موضوع داشته باشد.
عرش الرحمن در آسمان نیز روی آب قرار دارد که عرش الرحمن نیز قلب است و قلب انسان نیز توسط لایه دو جداره پریکارد که درون او مایع ای وجود دارد که قلب را توسط ضربات حفظ می کند و نقش بسیاری در خنک کردن قلب دارد.
مانند اسم مجید که از اسماء عرش اللهی است نیز در خنک کنندگی عرش الرحمن نقش دارد
اسم مجید به معنای صاحب مجد و شکوه و عظمت و از اسمای آبی { « م » 4 آتش « ج » 7 آب « ی » 5 باد « د » 7 خاک = 3 آب و 2 خاک یا 5 سرد و 1 تر } می باشد .
در آیات سوره بروج قرآن با صفت مجید توصیف شده است . و همچنین پروردگار صاحب عرش نیز مجید و ارجمند دانسته شده .
درخت سدره و شجره طوبی به مثابه نای و نایژه ها می باشد و لوح محفوظ به مثابه ریه ها و کوه قاف به مثابه روده ها علی الخصوص روده بزرگ می باشد که دور روده کوچک را گرفته است. حال با توجه به این تطبیق ها دقت نمایید که کلیه ها که به مثابه میزان (ترازو) در بدن هستند در کجا قرار گرفته اند؟ در قسمت خلفی بدن پشت کبد و معده و در پشت قسمت فوقانی روده بزرگ، و مثانه هم در پایین روده بزرگ قرار دارد .
اگر روده_بزرگ را در بدن (عالم صغیر ) کوه قاف یا البرز در نظر بگیریم، و کلیه ها را کفه های ترازو ، این کفه ها بر سر البرز کوه قرار دارد. و مثانه بخش دیگر ترازو می باشد که در پایین البرز کوه (کوه قاف) قرار دارد.
و سرخ رگ آئورت را که از کنار کلیه ها عبور می نماید. را می توان به مثابه پل چینود در اساطیر ایران دانست. که خون از طریق سرخ رگ کلیوی که از سرخرگ آئورت جدا می شود وارد کلیه ها می شود و پس از تصفیه (مورد داوری قرار گرفتن) توسط سیاه رگ کلیوی به بزرگ سیاهرگ زیرین وارد می شود. تا به بهشت قلب وارد شود.
نکته : در اساطیر مصری به جای پل چینود، مسیر راه یافتن به تالار حقیقت (داوری) از طریق نیل آسمانی است. و روح مرده توسط زورقی که آنوبیس آن را می راند به تالار حقیقت می رود. دقت نمایید در عالم صغیر (بدن انسان) رگ های خونی که به کلیه ها (برج میزان) می رود به رود نیز تا حدی شبیه می باشند. حال به ماجرا از جنبه دیگری نگاه نماییم . ما بر اساس یافته های علم جدید می دانیم که رودها از قله کوه ها سرچشمه می گیرند . این دانسته را فراموش نماییم. و ماجرا را از جنبه دیگر بنگریم . پیشتر گفته شد که در نظر قدما رودها منشأ آسمانی دارد . و همه کوه های جهان ریشه در کوه قاف دارند.
حال با توجه به تطابق عالم صغیر(بدن انسان) و عالم کبیر اگر روده بزرگ را به مثابه کوه قاف و بخشی از روده کوچک را زمین در نظر بگیریم و برآمدگی های روده کوچک را رشته کوه های زمین ، می توان پیوستگی کوه ها و رودها را به یکدیگر در نظر قدما تا حدودی دریافت . بنابراین می توان فهمید که چگونه رود نیل در نظر قدما به نیل آسمانی متصل می شود . همانگونه که مویرگ های پرزهای روده در نهایت به رگ های اصلی بدن متصل می شوند . تمام رودهای مهم نیز در نظر قدما در عالم منشأ آسمانی دارند . بنابراین انتقال ارواح را نیز توسط زورق به تالار حقیقت می توان درک نمود
نفس خویش←@nafsma→
ارتباط عالم صغیر(انسان) و عالم کبیر(جهان هستی) و ارتباط با عالم غیر مادی/8
ارتباط اندام های انسان و جهان هستی/4
در حدیثی میخوانیم نون فرشته ای است که وحی را به قلم می رساند و قلم به لوح و لوح وحی را به اسرافیل می رساند و او به میکائیل می رساند و او به جبرائیل و جبرائیل به پیامبران.
اگر قلم، استخوان جناغ باشد و ریه، لوح و ریه رو به پرده دیافراگم که در عمل تنفس نقش مهمی دارد پس دیافراگم جایگاه اسرافیل است که نفخ صور او با دم و بازدم ارتباط دارد.
اسرافیل وحی را به میکائیل می رساند و عضلات شکمی هم با تنفس ارتباط دارند مانند روده ها و معده ها و این که میکائیل ملک رزق و روزی است ممکن است با دستگاه گوارش مرتبط باشد (درباره این موضوع بعد ها خواهیم گفت)
و جبرائیل نیز وحی را به انبیا می رساند که می تواند جایگاه او در گلو یا حنجره باشد که هوا را به ریه ها و کل اندام های بدن می رساند
اما جایگاه ملک الموت همان طور جان به گلو گاه می رسد ممکن است جان در محل جبرائیل یعنی حنجره گرفته شود پس محل عزرائیل در دهان است، روح از همان محلی که از عالم کبیر بر انسان وارد می شود از همان مکان نیز خارج می شود
محل شیطان نیز که معلم ملائکه بوده قبل تنزل شاخ برج ثور مقام استخوان اسفنکویید بوده و بعد از سقوط به برج عقرب هبوط می کند و برج عقرب نیز محل اندام جنسی می باشد که با شهوت که مهم ترین حربه شیطان است نیز ارتباط دارد( در باره ارتباط برج ها با عالم صغیر بعد ها خواهیم گفت)
از آنجایی که اندام های جنسی در مرز بین عالم زیرین (پاها ) و عالم میانی ( تنه) هستند . می توان برج عقرب که ابلیس بدان هبوط نمود و اندام های جنسی بدان منسوبند را به عنوان منطقه روی زمین در نظر گرفت .
و این با داستان هبوط ابلیس به روی زمین هماهنگی دارد .
باید توجه داشت که برج ثور محل نشستن ابلیس ، منسوب به کوکب زهره است . و برج عقرب هم که ابلیس بدان هبوط نمود، هرچند که منسوب به کوکب مریخ است اما با کوکب زهره در ارتباط تنگاتنگ است .
شاید این دلیل ارتباط معنا دار ابلیس و کوکب زهره باشد که در سنت کنعانی و همچنین بعضی متون یهودی و مسیحی بدان اشاره شده است .
در کتاب اشعیا در باره ابلیس آمده :
{ چگونه از آسمان هبوط کرده ای ؟ ای کوکب النهار ، فرزند سپیده دم ! ای که امت ها را ذلیل می ساختی چگونه به زمین افکنده شده ای ? 13: و تو در دل خود می گفتی : « به آسمان صعود نموده ، کرسی خود را بالای ستارگان خدا خواهم افراشت ، و بر کوه اجتماع در اطراف شمال جلوس خواهم نمود .
14: بالای بلندیهای ابرها صعود کرده ، مثل حضرت اعلی خواهم شد . » 15: لکن به هاویه به اسفلهای حفره فرود خواهی شد . } ( کتاب اشعیا 14: 12 الی 15)
{ کوکب النهار یا فرزند سپیده دم همان هیلل بن شحر عبری یا ائوسفروس روایت یونانی تورات یا لوسیفر ( شیطن ) است که در روایت لاتینی کتاب مقدس آمده است . همه این نام ها برابر نهاده «زهره» است که در آسمان سپیده دم دیده می شود ، اما با طلوع خورشید ناپدید می گردد ، تنها « محو می شود » ، نه آنکه « سقوط می کند » . } ( جهان اسطوره ها صفحه 261)
حرکات کوکب زهره باجلوه گری خاصی همراه است و ایزد بانوهای کوکب زهره ، ایزدانی سیمیاگر و جلوه گر می باشند . بنابراین جلوه گری و سیمیاگری کار ایزدبانوان کوکب زهره است . اما ابلیس لعنة الله نیز جلوه گر می باشد . و دنیا را در چشم مردمان جلوه می دهد . همچنین می دانیم که در اساطیر از ابلیس با عنوان ملک طاووس یاد می شود . و یکی از ویژگی های طاووس نر ، جلوه گری با نمایش پرهای زیبایش می باشد.
نکته: باید توجه داشت که انسان والا مرتبه ای که از عالم بالا به عالم خاک نزول کرده و دارای جسم خاکی شده، بعد از مرگ روحش به جایگاه اصلی خویش باز می گردد و خاکش که بر اثر تجزیه جسمش ایجاد می شود هم تبدیل به خاک رس می شود که از تمام خاک های روی زمین غنی تر است و با آن کوزه آب درست می کنند که حیات انسان های دیگر را باعث می شود.
نفس خویش←@nafsma→
ارتباط عالم صغیر(انسان) و عالم کبیر(جهان هستی) و ارتباط با عالم غیر مادی/9
ارتباط اندام های انسان و جهان هستی/5
کرسی و عرش کجاست؟
امام صادق (ع) درباره فرمایش خداوند : «وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ»، سؤال کردم : آیا آسمان ها و زمین، کرسی را در بر گرفته اند؟ و یا کرسی، گنجایش در بر گرفتن آسمان ها و زمین را دارد؟
فرمود : بلکه کرسی است که آسمان ها، زمین و (حتی) عرش را در برگرفته است، هر چیزی (که قابل تصوّر باشد) در کرسی قرار گرفته است.
هنگامی که آیه الکرسی را در کنار احادیث در باب حقیقت کرسی، کنار هم می گذاریم به این نکته می رسیم که کرسی آن بخشی از عالم کبیر است که وسعتش آسمانها و زمین را در بر گرفته است و بنا به احادیث هر چیزی حتی عرش نیز در درون کرسی قرار گرفته است !
اما حقیقت کرسی در بدن انسان (عالم صغیر) کجاست ؟
احتمالاً باید کل تنه انسان را کرسی بدانیم زیرا آسمانها و زمین و هر چیزی در کرسی است.
اما اللّه تبارک تعالی در سوره مبارکه طور به غیر از سقف مرفوع از دو حقیقت دیگر در عالم کبیر یاد کرده است که یکی بحر المسجور و دیگری بیت المعمور است. به آیات زیر توجه فرمایید :
{وَالْبَيْتِ الْمَعْمُورِ ﴿۴﴾وَالسَّقْفِ الْمَرْفُوعِ ﴿۵﴾وَالْبَحْرِ الْمَسْجُورِ ﴿۶﴾=سوگند به آن خانه آباد [خدا] (۴)
سوگند به بام بلند [آسمان] (۵)و آن درياى سرشار [و افروخته] (۶) }
اما بحرالمسجور چیست ؟
در تفسیر مجمع البیان آمده :
{و سوگند به آن دریای سرشار و لبریز از آب؛ از «قتاده» آورده اند که : منظور دریای لبریز از آب است. امّا از گروهی از جمله «مجاهد» آورده اند که : منظور دریای برافروخته و گداخته، همانند تنور آتش است.
در این مورد آورده اند که : در روز رستاخیز دریاها به جوش خواهند آمد و به گونه ای یکپارچه آتش خواهند شد. }
همچنین در کتاب تفسیر درالمنثور به نقل از حضرت امرالمومنین علی (ع) آمده :
{عن على بن أبى طالب(ع) فى قوله «و البحر المسجور» قال: البحر فى السّماء تحت العرش از امام على(ع) درباره قول خداوند «و البحرالمسجور» روایت شده که فرمود: دریایى است در آسمان در زیر عرش» } (در المنثور جلد 7 ص 629)
حال با توجه به تطابق شکل عالم صغیر (جسم انسان ) با عالم کبیر، بحر المسجور با کدام اندام در بدن تطابق دارد؟
معده، در بدن انسان معده به مانند بحر مواج و سوزانی است که در زیر قلب (عرش) قرار دارد.
بیت المعمور کجاست؟
مؤلف (علامه طباطبایی) : این مطلب را که بیت معمور خانه ای است در آسمان که ملائکه پیرامون آن طواف می کنند، در روایات شیعه و سنی هر دو آمده، اما این روایات در تعیین محل خانهٔ مذکور اختلاف دارند، در بیشتر آنها آمده که در آسمان چهارم واقع است. و در بعضی آمده که در آسمان اول است. و بعضی دیگر محل آن را آسمان هفتم دانسته. }
همانگونه که ملاحظه می نمایید در روایات مکان بیت المعمور متفاوت ذکر شده آسمان چهارم و ششم و هفتم همگی جزو مکان هایی است که برای بیت المعمور نقل شده است.
با اینحال در روایات آمده که بیت المعمور به محاذات عرش الهی قرار دارد.
با توجه به تطابق شکل عالم صغیر و کبیر شاید بتوانیم بگوییم که بیت المعمور با کبد در بدن تطابق دارد و اگر اینگونه باشد باید بگوییم بیت المعمور در آسمان هفتم و شاید آسمان ششم و هفتم باشد
نفس خویش←@nafsma→
ارتباط عالم صغیر(انسان) و عالم کبیر(جهان هستی) و ارتباط با عالم غیر مادی/10
ارتباط اندام های انسان و جهان هستی/6
حال به سراغ عالم میانی می رویم،آیا در عالم ما چنین عالمی وجود دارد و کجاست؟ در بدن انسان کجاست؟
فرشید راد در کتاب کشور هفتم ص ۲۱۶و۲۱۷: آسمان پدر و به وجود آورنده من است ،ناف زمین خویشاوند من است زمین وسیع مادر من است.
در اساطیر باستانی مرکز زمین یا کوه میانی ناف جهان می باشد. کوه میانی ممکن است بند ناف باشد (اگر جنین عالم صغیر باشد و مادر عالم کبیر پس بند ناف محل اتصال عالم کبیر و صغیر (انتقال روح از آسمان به زمین) و پس از جدایی روح از عالم بالا و پایین آمدن مشابه جدایی جنین از مادر می باشد
و این احتمال نیز وجود دارد که همان گونه که بند ناف ما دیر قطع شده و محل اتصال عالم بالا به عالم زمین نیز به همان گونه قطع شده.
در اساطیر این کوه در وسط زمین است و ارتفاع افسانه ای نیز دارد و محل ارواح و خدایان و دامنه کوه خانه ارواح بهشتی و دره این کوه ماورای اهریمنان است. که این را اگر با بند ناف بسنجیم که ارتفاع بسیار زیادی دارد ممکن است مطابقتی وجود داشته باشد
(بالاتر گفته شد ناف زمین خویشاوند من است که ممکن است مربوط به همزادی باشد که بعد از جدایی نوزاد و قطع بند ناف به عالم بالا می رود)
کتاب فرهنگ اساطیر ایرانی و پهلوی صفحه 454 توجه فرمایید :
{ «هوگر» ( نام کوه اسطوره ای در آیین مزدیسنا) در زبان اوستایی « هوکئیریه »
« hu _kairya»
به معنای «خوب کنش » می باشد .
این واژه در زبان فارسی میانه به صورت « هوکر _ هوگر » « hukar _ hugar » در آمده است .
هوگر در البرز کوه بلندترین قله است.
این کوه سراسر زرین و درخشان است (رام یشت اوستا بند 15)
ایزد «هوم» (ایزد پاسدار گیاه هوم ) بر فراز این کوه برای «مهر» مراسم قربانی را به جای می آورد (مهر یشت بندهای 88 _ 89) بلندای این کوه هزار برابر قد آدمی است .
هر روز آب اردیسور آناهید به بزرگی همه آب هایی که بر زمین روان است، از طریق صد هزار نایژه زرین به هوگر بلند می رود.
در بالای کوه دریاچه «اورویش» است.
آب بدان دریاچه می ریزد و پاک می شود.
سپس از طریق نایژه ای دیگر برگشته و به بالای کوه اوسیندام ( در وسط دریای دریای فراخکرد ) می رود. (آبان یشت بند 96)
«جم» بر فراز قله هوگر صد اسب ، هزار گاو و ده هزار گوسپند برای ایزد آناهیتا قربانی می کند تا آرزوهایش برآورده شود.
هوگر سرور بلندی هاست. در رستاخیز اورمزد با امشاسپندان بر فراز این قله می آید و ایزدان مینوی را به یاری پشوتن می فرستد. }
درباره کوه هوگر دانشمندان ایران شناس و محققین آیین زرتشتی نظرات مختلفی داده اند بعضی ها این کوه را با قله سبلان منطبق دانسته اند. زیرا در بالای آن دریاچه وجود دارد.
بدیهی است که قله سبلان ویژگی های یاد شده هوگر باستانی را ندارد زیرا در متن گفته شده که رود اردویسور به بالای قله هوگر می رود و در آنجا پاک می شود و سپس با نایژه دیگری به پایین می آید و به بالای کوه اوسیندام در وسط دریای فراخکرد می رود.
همچنین بدیهی است که در عالمی که ما امروزه مشاهده می نماییم چنین کوهی وجود خارجی ندارد.
اما اکنون به ساختار بندناف در جنین دقت نمایید. در بندناف ما دو شریان و یک ورید داریم. شریان ها مواد زائد بدن جنین را به جفت انتقال می دهند. و پس از تبادل در جفت خون اکسیژن دار و حاوی مواد مغذی از ورید به پایین می آید و به بدن نوزاد وارد می شود.
در واقع اینجا بند ناف به مثابه کوه هوگر در اساطیر آریایی است که در بالای آن دریاچه «اورویش» جُفت قرار دارد و شریان ها که خون حاوی مواد زائد را از بندناف به بالا در جفت انتقال می دهند و ورید که خون سالم را از جفت به پایین بندناف و بدن نوزاد انتقال می دهد. به مثابه رود اردویسور می باشد که ایزد آناهیتا بر این رود موکل است.
رود اردویسور همان شریان ها و ورید بندناف عالم کبیر ما است. و هوگر خود بندناف عالم کبیر ما بوده و دریاچه اورویش همان جفت عالم کبیر ما بوده است.
آیا می توانیم بگوییم که اساطیر و عصر زرینی که از آن در اسطوره یاد می شود مربوط به دوران جنینی عالم کبیر ما بوده است. که از آن دوران خاطره هایی در اذهان نفوس بشری به جای مانده است و بدین خاطر در اکثر اساطیر ملل ما این کوه میانی را مشاهده می نماییم.
ادامه دارد......
نفس خویش←@nafsma→
وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ ﴿١١﴾أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَٰكِنْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿١٢﴾وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ ۗ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَٰكِنْ لَا يَعْلَمُونَ ﴿١٣﴾{چون به آنان گویند: در زمین فساد نکنید، می گویند: فقط ما اصلاح گریم! آگاه باشید! یقیناً خود آنان فسادگرند، ولی درک نمی کنند.چون به آنان گویند: ایمان آورید چنان که دیگر مردم ایمان آوردند می گویند: آیا ما هم مانند سبک مغزان ایمان آوریم؟! آگاه باشید! قطعاً اینان خود سبک مغزند، ولی از شدت کوردلی به این حقیقت آگاه نیستند.}
این ها را گذاشتم تا خوب ببینید و یادتان بماند و این روز ها را فراموش نکنید،خون شهدا درخت تنومند ایران عزیز را آبیاری خواهد کرد و چشم دشمنان این مرز و بوم را کور خواهد کرد. ایران ما و ملت عزیز ما قطعا از این روز ها خواهد گذشت و دشمان که به امید چند وحشی مزدور که دنبال بهم ریختن کشور هستند نا امید و مأیوس خواهند شد.عزیزان بدانید که ایران مقتدر مغلوب نخواهد شد و پوزه سگان و کفتار های داعشی مسلک و هرزه و اربابان وهابی و یهودی آن ها را به خاک خواهیم مالید.
نفس خویش←@nafsma→
هدایت شده از بـیاسین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این داستان : توماج در گونی
کارگردان ،شاعر و خواننده ،مونتاژ
و همه چیز : #میم_الف 😅😅
در زمین هرچه جسم و جان دارد /آسمان صورتی از آن دارد
او برین نور سایه افکنده /سایه این به نور آن زنده
نفس خویش←@nafsma→
رمز و راز آفرینش عالم خاکی و انسان/1
ظلمات و نور هردو رمز خلقت عالم توسط خداوند متعال هستند.
همه چیز در تاریکی غیب است و همه چیز در نور ظاهر پس می توان نور را به ظاهر و تاریکی را به باطن تشبیه کرد، کل عالم باطن و ظاهر دارد چه انسان چه عالم هستی و چه خلقت.
هر ظاهری باطنی و هر باطنی ظاهری دارد از باطن به ظاهر رسیدن در خلقت یعنی از تاریکی به روشنایی رسیدن و سپس رسیدن به مقام فنا.
آفرینش انسان از شب آغاز می شود و به روز می رسد یعنی از باطن به ظاهر می رسد همان طور که می دانید آفرینش در شب قدر انجام شد و قرآن نیز در شب قدر نازل شد، نازل از نزول و پایین آمدن یا تنزل می آید پس قرآن هم مانند انسان از عالم بالا به عالم عنصری آمده و هیکل خاکی پیدا کرده و روی چرم که برابر است با ماهیت خاک در گوسفند نوشته شده، خود قرآن هم همان طور که قبلاً گفته شد ظاهر و باطن دارد .
در شب قدر عالم به اندازه می رسد وموجودات به شکل ظاهر در می آیند. روح انسان تنزل پیدا می کند تنزل از محدودیت می آید یعنی روح انسان محدود می شود و در عالم جسم محدود می شود.
حال انسان کامل که به کرامات و نور وجودی خود رسید تمایل به صعود دارد و از ظاهر به باطن برسد یعنی از جسم خلاص شود و به جایگاه اصلی خود بازگردد.
نقطه مقابل لیل القدر یوم الحشر است، روز حشرت، نور همه چیز را ناپدید می کند و میمیراند اشیاء از شکل در می آیند و به غایت خود در عالم بالا می رسند. درشب به اندازه رسیدن و در روز به غایت رسیدن است، در روز حشر چیزی پنهان نیست همه پرده ها کنار می رود و حقیقت هستی به مانند آفتاب آشکار می شود.
پیامبر (ص) که نور قرآن بر قلب او نازل شد هم شب را طی کرده و هم روز به عبارتی دیگر او هم شب قدر است و هم روز حشر.
حال به شب قدر برگردیم در مباحث عالم کبیر و صغیر گفته شد که انسان سه عالم دارد یک عالم عقل و دو عالم میانه و سه عالم پایین یا تحت القمر، حال نگاهی به چهار عنصر در طبیعت بیندازید پایین ترین مرتبه خاک است و بالاترین مرتبه باد( روح از نفحت و راح و ریح که به معنی باد است می آید) و بعد از باد آتش است که همان عالم اثیری است و سپس آب که سقف آسمان است و سپس زمین که از خاک است و دیگر کرات عنصری.
در زمین هم همین قضیه حاکم است خاک را در آب بریزید پایین آب قرار می گیرد و هوا بالاتر آب. اگر همه چیز در قرآن از آب ساخته می شود پس خاک هم کشتزار آب است.
اصلا دلیل عدم سجده آتش بر خاک یعنی شیطان بر انس که همان تجلی اسماء خداوند است همین ماهیت آتش اوست که ذاتا خود را برتر از خاک می داند در حالی که آتش توان حفظ چیزی در خود را ندارد و چیزی را در خود پرورش نمی دهد و برعکس خاک که همه چیز را در خود حفظ می کند آتش همه چیز را در خود میسوزاند و شاید دلیل اسم ابلیس که به معنی وارونگی نیز می باشد یعنی آتشی که ممکن است پایین تر خاک باشد (در این رابطه در عالم کبیر به آتشفشان می توان اشاره کرد که گداخته ای از آتش در کوه که نماد شکوه و انسان است قرار دارد) در عالم همه چیز در نهایت به خاک ختم می شود چه آتش چه آب و هرچیزی که توسط اینها ساخته شده باشد پس دلیل برتری دیگر خاک بر آتش نیز این مسئله است.
نکته: شاید سوال شود که اگر عالم مادی از خاک است و همه چیز در آن تبدیل به خاک می شود آیا اجنه که از جنس آتش اند نیز در عالم مادی بعد از مرگ تبدیل به خاک می شوند؟ جواب مثبت است، در علوم غریبه مرگ جنیان که با سوختن همراه است یک خاکستری بسیار کوچک اندازه یک سر سوزن وجود دارد که خود او نیز سمی و خطرناک است(با جیوه ارتباط دارد)
نفس خویش←@nafsma→
رمز و راز آفرینش عالم خاکی و انسان/2
از خاک تا خاک ،خاک رمز خلقت انسان
برای خلق یک آدم گلی به هر چهار عنصر نیاز داریم اگر به ساخت گولم از خاک رس توسط یهودیان نگاه کنیم خاک غنی رس را با آب مخلوط می کنیم و سپس حرارت و هوا برای ساخته شدنش به مانند آب و خاک نیاز می شود. آدم در عبری از سرخ یا خاک سرخ می آید (آدم از دم به معنی سرخ می آید) بین یهودیان آفرینش از خاک رس سرخ آغاز شده.
نکته: آفرینش از خاک سرخ مورد تایید ما نیست چون عالم و انسان از هیچ و خاک پستی ساخته شده ولی خاک رس از غنی ترین خاک روی زمین است که می تواند عصاره انسان نیز باشد پس وقتی که اشرف مخلوقات خلق نشده هنوز قاعدتاً خاک غنی ای نیز وجود ندارد. دلایل دیگری نیز وجود دارد که به آن اشاره خواهد شد.
خاک همان طور که محل کشت است سپس دانه را پرورش نیز می دهد برای درک بهتر و باز شدن بیشتر موضوع به آیه زیر دقت کنید:
إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا ﴿۱﴾وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا ﴿۲﴾وَقَالَ الْإِنْسَانُ مَا لَهَا ﴿۳﴾يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا ﴿۴﴾بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا ﴿۵﴾آنگاه كه زمين به لرزش [شديد] خود لرزانيده شود (۱)و زمين بارهاى سنگين خود را برون افكند (۲)و انسان گويد [زمين] را چه شده است (۳)آن روز است كه [زمين] خبرهاى خود را باز گويد (۴)[همان گونه] كه پروردگارت بدان وحى كرده است (۵) }
آن روز است که زمین خبرهای خود را بازگوید ! یعنی خاک و زمین خبرها را در خود حفظ می نماید. چنانچه اعضا و جوارح ما نیز که از خاک خلق شده اند در قیامت بر علیه ما شهادت می دهند. بنابراین خاک خاصیت حفظ خاطرات را دارد. ضمن اینکه خاک زمین عنصری است که به نعمت وحی و خطاب اللّه تبارک تعالی متنعم می شود و این فرق انسان اشرف موجودات خاکی بر جنیان و سایر موجودات دیگر است.
حال به طب سنتی و خصوصیات انسان هم باید نگاهی داشته باشیم بین چهار نوع طبع طبع سرد و خشک همان طبع سودا و خاک است که این افراد مثل خاک کلمات را در ذهن خود بیشتر جای می دهند و دانه کلمات را پرورش می دهند و به مانند درختی پر و شاخ می دهند.
ساخت هر چیزی از خاک را می توان به ساخت انسان از خاک تشبیه کرد مثل کوزه که با حرارت و رطوبت و باد و آب ساخته می شود، همان طور که قبلا هم گفته شد انسان از انیس می آید یعنی رازدار به مانند خاک که همان عصاره هم می باشد حال عصاره هر چیزی در عالم عنصری خاک است چه در ساخت آهن یا شمشیر در کارگاه آهنگری چه گرفتن عصاره نفت در پتروشیمی و ساخت پلاستیک درواقع ما خاک میسازیم و بعد از فنا دوباره خاک می شود و به خاک برمیگردد، در طب سنتی نیز در بدن همه چیز اگر با حرارت بسوزد تبدیل به خاک می شود که همان سوداست یعنی همه ارکان حیات نهایتا خاک می شوند.
خیام می گوید:
در کارگه کوزهگری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
ناگاه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزهگر و کوزهخر و کوزه فروش
خیام علاوه بر این که به گذر زمان و فانی بودن انسان را در این شعر اشاره می کند به راز آفرینش انسان از خاک نیز اشاره می کند و نکته مهم دیگر نیز این است که خاکی که برای کوزه گری استفاده می شود خاک رس است که به این موضوع اشاره دارد اینجا پر از کوزه هایی است که از خاک خود انسان ها ساخته شده و از این رو که کوزه سخن می گوید پس ماهیت بشری نیز دارد هم اینکه توسط بشر خلق شده و هم این که عصاره خود بشر است و اما خموش بودن کوزه نیز عیان است چون جان ندارد ولی سخن گفتن کوزه اشاره به راز های دارد که با گوش ظاهر نمی توان شنید، دهانه کوزه به مشابه دهان آدمی نیز هست که در ادبیات عرفانی نیز راز های درونی انسان را به مشابه تراوش آب در کوزه بیان می کردند.
حال کوزه به خیام می گوید:
" کو کوزهگر و کوزهخر و کوزهفروش" ای خیام! همه آنها که در کار ساختن این کوزهها نقش داشتند اکنون کجایند؟! آری، آنان مرده اند و خاک شده اند و از خاکشان کوزه ساخته اند. پس هشیار باش تو نیز چنین سرنوشتی داری! "کو کوزهگر و کوزهخر و کوزهفروش" ، خوب بنگر! همین کوزه ها که درکارگاه، کنار هم ردیف شده اند روزگاری انسانهایی بوده اند.....
نفس خویش←@nafsma→
رمز و راز آفرینش عالم خاکی و انسان/3
از خاک تا خاک ،خاک رمز خلقت انسان/2
در متون دینی آفرینش عالم در شش روز و در روز هفتم خدا به استراحت پرداخت،انسان ها نیز شش روز هفته را کار می کنند و روز جمعه به استراحت می پردازند؛اما چرا جمعه ؟
برای پاسخ به این سوال باید وارد علم نجوم نیز بشویم و ایام هفته را بر اساس نجوم برسی کنیم: شنبه: مربوط به زحل است رنگش سیاه(شب نزول و قدر) یک شنبه: خورشید و رنگ زرد دو شنبه: ماه که رنگ آن سبز است. سه شنبه: مریخ که رنگ آن سرخ است. چهارشنبه: عطارد که دبیر آسمان است و رنگ فیروزه ای دارد. پنج شنبه: روز سعادت منسوب به مشتری و رنگ صندل گون و روز جمعه : زهره خنیاگر چون الماس به رنگ سفید است.
شیخ محمود شبستری می گوید:
سیاهی گر ببینی نور ذات است
به تاریکی درون آب حیات است
سفید ظاهر اسما اللهی ست و سیاه باطن اسرار که اینجا باطن اسرار به نور ذات تشبیه شده، سیاه بر همه رنگ ها غالب است همه رنگ ها در سیاهی قابل حل اند و همه رنگ ها در اوست و هیچ یک را بازتاب نمی دهد که همان مقام ذات خداست اما سفید همه رنگ ها را بازتاب می دهد چون روز همه را آشکار می کند و رمز جمال اللهی که نور آسمان و زمین است و به هر طرف رو کند چهره اوست.
نزول انسان از بالا به پایین در سیاهی بوده که منسوب به زحل است از این رو که انسان نزول کرده شاید روز نحس نام گذاری شده باشد و جالب تر اینکه زحل در اساطیر یونانی زمان نامیده می شد که فرزندش ژوپیتر را از آسمان راند و او را به زمین فرستاد
یک شنبه روز ظهور خورشید است و آغاز آفرینش شنبه تاریکی و یکشنبه ظهور خورشید است یعنی در این روز انسان و عالم به مانند خورشید عیان می شود
دو شنبه مربوط به ماه است که منسوب به مونث و زن است و نور خود را از خورشید که مظهر نور اللهی است می گیرد و در غیاب خورشید رسالت خود را انجام می دهد.
سه شنبه مربوط به مردان است و رنگ سرخ از جنگ آوری و عشق در راه معشوق می آید
چهار شنبه مربوط به عطارد که مربوط له تجارت و سود و سودا است و دانش دنیوی نزد اوست
پنج شنبه روز سعادت است و مربوط به مشتری.
جمعه مربوط به زهره و سفید و خش یمن که در اسلام بسیار پر اهمیت است و هم روز ظهور منجی است و هم یک عید که نماز آن زیر نور آفتاب و در ساعات ظهر بسیار اهمیت دارد از این رو منجی نیز بعد از همین نماز ظهر ،ظهور می کند. و از چاه ظلمت نور بیرون می آید و بر همه میتابد و بقیه ستارگان و اجرام را مغلوب خود می کند
به جز جمعه روز چهار شنبه نیز اهمیت ویژه ای دارد عطارد در اساطیر پیک است و ارتباط بین مشتری و زحل یعنی پیک عقل به قلب که ارتباط دارد با نزول آیات قرآن بر قلب پیامبر و سپس ادراک آن به واسطه مغز.
نکته: طبع مریخ که بین سیاره ها خاک می باشد گرم و خشک است به مانند گل پخته که می تواند به گل انسان نیز اشاره داشته باشد
نکته: پس سیارات نیز از بالا به پایین از شنبه تا جمعه به مراحل طی کردن آفرینش اشاره دارند پس از تاریکی که بالا تر همه است و باطن هر رنگی است به ظهور و تجلی و خاک و پیام رسان(عطارد) آن را به زمین می رساند
هفت رنگ است به ز هفت اورنگ
نیــست بالاتــر از سیــاهی رنگ
نکته: اگر سیاره های منظومه شمسی را به مراتب ساخت انسان و عالم و نزول آن بر کره خاکی ربط دهیم به ترتیب از زحل به سمت خورشید یعنی از ظلمات به سمت نور خورشید یعنی از سیاهی به روشنایی باید حرکت کنیم سپس به مریخ که مربوط به خاک است میرسیم و سپس به زمین آنوقت سوال پیش میآید که قرار نبود در شش مرحله به زمین برسد و نقش عطارد و زهره و خورشید چیست ؟ مریخ در نجوم مربوط به کیمیاگری است و با ترکیب کردن زحل و مشتری خورشید و ماه ساخته می شود خب تا اینجا مربوط به ساخت خاک است حال نزول روح در کجاست؟
نور از خورشید که راس همه عالم است در زهره تجلی پیدا می کند و به واسطه دبیر و پیام رسان سیارات یعنی عطارد به زمین می رسد
نکته:در التفهیم «زهره همان ایزد بانوی آب؛ یعنی ناهید است و رابطۀ زهره با آب و سپیدی و روییدن و زایش و تولید مثل و طرب و زیبایی و عشق و عشوهگری انکارناپذیر است (همان). آب شالودۀ هستی است و از مهمترین کهننمونههای اسطورهای در بسیاری از فرهنگها است. پس از آتش، آب برای ایرانیان مقدسترین آخشیج بوده است. از همین رو «بغ بانوی آبها، همواره ستوده مردم این دیار بوده است» (بیدمشکی، 1391). بنابراین، آب هم در این داستان از جایگاهی ویژهای برخوردار است. قهرمان داستان در پیوند با ایزد بانوی آبها بهگونهای غسل تعمید را انجام میدهد تا زندگی پاکی را با بخت آغاز کند. همچنین انتخاب روز آدینه، پیوند هر چه بیشتر ستاره ناهید با اقلیم هفتم را نشان میدهد. دربارۀ موسیقی و زهره، آناهیتا و دخترک قصه باید گفت که بیرونی، زهره را زنی که بر اشتری نشسته و پیشش بربط است و همیزند به تصویر میکشد (بیرونی، 1362).
نفس خویش←@nafsma→
رمز و راز آفرینش عالم خاکی و انسان/4
از خاک تا خاک ،خاک رمز خلقت انسان/3
خاک های مختلفی در خلفت انسان استفاده شده که ممکن است هفت نوع و حتی شاید هفت رنگ داشته باشند البته این را حدس میزنیم و دقیق نمی توانیم بگوییم پس به حدیث زیر دقت کنید:
از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در مورد آفرینش آدم و این که چرا «آدم» نامیده شد، سؤال شد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:
«برای این که از خاک و گرد و غبار روی آن آفریده شده است. گفت: آیا آدم از تمامی خاک ها آفریده شد یا از یک نوع از خاک؟ فرمود: بلکه از تمامی خاک ها. زیرا که اگر از یک نوع خاک آفریده شده بود؛ همدیگر را نمی شناختند و همه با یک قیافه آفریده می شدند. گفت: آیا در دنیا مثلی برای انسان ها است؟ فرمود: خاک؛ چرا که خاک انواع و اقسامی دارد: خاک سفید، سبز، سرخ مایل به سفیدی، غبارآلود(سفید کدر)، سرخ، صاف، سرد، شوره زار، خشن، نرم. لذا مردم هم؛ مانند خاک ها، نرم، خشن، سفید، زرد، سرخ، و. ... به رنگ خاک ها آفریده شدند»(تفسیر نورالثقلین، ج4، ص174)
حال این خاک که تمامی خاک ها در رنگ های مختلف را دارد چه رنگ است؟ می توان گفت این خاک تیره رنگ است و سیاه چون سیاه تمامی خاک ها را در خود جای می دهد
روایتی دیگر نیز وجود دارد که صحت آن را باید متخصصین برسی کنند حال ما آن را نقل می کنیم تا ببینیم چقدر به مطالب فوق ارتباط دارد:
أخَذَ رَسُولُ اللهِ بِيَدِى! فَقَالَ: خَلَقَ اللهُ التُّرْبَةَ يَوْمَ السَّبْتِ، وَ خَلَقَ فِيهَا الْجِبَالَ يَوْمَ الاحَدِ، وَ خَلَقَ الشَّجَرَ يَوْمَ الإثْنَيْنِ، وَ خَلَقَ الْمَكْروهَ يَوْمَ الثَّلَاثَاءِ، وَ خَلَقَ النُّورَ يَوْمَ الارْبَعَاءِ، وَ بَثَّ فِيهَا الدَّوَابَّ يَوْمَ الْخَمِيسِ، وَ خَلَقَ آدَمَ عليه السلام بَعْدَ الْعَصْرِ يَوْمَ الْجُمُعَةِ فِى آخِرِ الْخَلْقِ سَاعَةً مِنْ سَاعَاتِ الْجُمُعَةِ فِيمَا بَيْنَ الْعَصْرِ إلَى اللَّيْل
«پيغمبر خدا دست مرا گرفت و گفت: خداوند خاك را در روز شنبه آفريد، و كوهها را در آن در روز يكشنبه آفريد، و درخت را در روز دوشنبه آفريد، و ناملايمات را در روز سه شنبه آفريد، و نور را در روز چهارشنبه آفريد، و جنبندگان را در آن در روز پنجشنبه منتشر كرد، و آدم عليه السلام را پس از عصر روز جمعه در آخرين رتبۀ آفريدگانش در ساعتى از ساعات جمعه در ما بين عصر تا شب آفريد.»
نکته: خاک (سیاه) را در روز شنبه که تاریک است میسازد، خاک بروز می کند و ظهور (تبدیل به سنگ می شود و کوه) که همان یک شنبه است، درخت زینت زمین است و منسوب به روز قمر ،ناملایمات مربوط به جنگ و خونریزی مربوط به کوکب مریخ و نور را در چهارشنبه(عطارد پیام رسان) نور همان نزول آیات بر قلب پیامبر توسط پیام رسان وحی بوده و در نهایت خلق سفیدی در روز جمعه که از جمع یا جمیع می آید یعنی جمع همه عالم در او خلاصه می شود که مربوط به انسان است
به نظر کیمیاگران فلزات پست به طلا یا نقره تبدیل نتوانند شد مگر آنکه نخست به ماده اولی خود تقلیل یابند. اگر فلزات پست را مشابه حالت های جان که به طور تک بعدی و ناقص «انعقاد یافته اند» به حساب آوریم، آنگاه ماده اولی، که باید به آن تقلیل یابند، همانا جوهر اساسی و زیربنایی آنها خواهد بود، یعنی جان در حال جبلیش، که هنوز به انطباعات و شهوات مقید نشده و در قالب هیچ صورت معینی انعقاد نیافته است. جان فقط آنگاه که از همه انعطاف ناپذیری ها و تناقض های درونی اش رها گردد به آن جوهر انعطاف پذیری مبدل خواهد شد که روح یا عقل کلی، که از بالا فرا می رسد، صورت، جدیدی را بر آن می تواند نقش زند. صورتی که محدود و مقید نمی کند، بلکه به عکس آزاد می کند، چرا که از ذات الهی فرا می رسد. اگر صورت فلز پست نوعی انعقاد و به همین سبب نوعی قید و بند باشد، صورت فلز اصیل رمز حقیقی است و به خودی خود، رشته مستقیم پیوند با طباع تام خود در خدا است. ....به بیان رمزی ماده اولی در پایین قرار گرفته زیرا کاملا منفعل است و تاریک می نماید، زیرا از آنجا که مطلقا بی شکل است از چنگ قوه عاقله می گریزد. ...کیمیاگران ماده اولی را که هم جوهر اولیه جهان به حساب می آورند و هم جوهر اساسی جان به نام های زیادی می خوانند
هنری کونرت ماده اولی در کیمیاگری را خاک خیس و مرطوب حاصلخیز و گلی آدمی یعنی ماده اولی که همه این جهان بزرگ از آن خلق شده است و هم ما و سنگ قدرتمند ظاهر آن را تشکیل دهد می داند.
ادامه دارد....
نفس خویش←@nafsma→
رمز و راز آفرینش عالم خاکی و انسان/5
از خاک تا خاک ،خاک رمز خلقت انسان/4
خاک سیاه یا ماده تاریکی یا ماده اولی/1
حال با توجه به مطالب فوق می شود رنگ خاک و ماده اولی کیمیاگری را در قرآن نیز استخراج کرد؟
اول باید ریشه نام کیمیا را برسی می کنیم و سپس به آیه زیر دقت کنیم:
کیمیا از kim یا خم یا خمی کمی کمت که به معنی زمین سیاه رنگ است
واژه «حما» که در آیه 26 سوره مبارکه حجر {وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ ﴿۲۶﴾=و ما انسان را از گِلی خشک که برگرفته از لجنی متعفّن و تیره رنگ است، آفریدیم. (۲۶)} بکار رفته است و لجن تیره معنی می دهد ریشه لغوی اش به کلمه خم خمی خما در مصر باستان برسد. می دانیم که در علم زبان شناسی حرف خ و ح جایگزین یکدیگر می شوند چنانچه عبرانیان حرف هشتم ابجد را که بعد از حرف ז ز (به حساب جمل ۷) می آید یعنی حرف ח را خ (به حساب ابجد ۸) تلفظ می نمایند و اعراب آن را ح تلفظ می نمایند. بنابراین حرف خ و ح به هم تبدیل می شوند.
پس حال رنگ ماده اولی و گل حیات بخش سازنده انسان را یافتیم حال باید برسی کنیم در عالم عنصری چه گلی بد بو و پست و تیره رنگ است، گل مرداب ها دارای خصوصیات فوق است.
مرداب ها و تالاب ها با عالم زیرین و مردگان نیز در ارتباط هستند و مردم مناطق مردابی دارای خوی جنگ طلبانه نیز هستند که می تواند مربوط به کوکب مریخ که مربوط به خاک است نیز باشد.
حال تالاب با عالم زیرین ارتباط دارد عالم زیرین مربوط به کدام عالم است: عالم فانی و عنصری که پایین تر آن نیستی است. با کدام صورت فلکی ارتباط دارد؟ با عقرب. عقرب با چه کسی ارتباط دارد؟ محل تنزل شیطان.با کدام ناحیه از بدن ارتباط دارد؟ با ناحیه تناسلی.
حال یک برسی دیگر نیز باید کرد در تالاب ها معمولاً چه می روید؟ نیزار و گل نیلوفر
نیزار می تواند در عالم صغیر مو زهار باشد یا موی زیر بغل در این باره به حدیث زیر دقت کنید:
جلسه اول کتاب توحید مفضل از امام صادق (ع) در بخش مربوط به حکمت روییدن موهای زیر بغل و زهار اینگونه آمده است :
{پیروان «مانی» و مانند ایشان که خواسته اند بر آفرینش و هدف داری _آن_ عیب گیری کنند، موهای روییده بر زهار و زیربغل را بیجا دانسته اند. اینان نمی دانند که این به خاطر رطوبتی است که در این مواضع وجود دارد و موها را می رویاند، همچنان که گیاه در برکه و آبگیر می روید. نمی بینی که این جاهای بدن، نسبت به دیگر نقاط، پوشیده تر و مهیاتر برای قبول موهای زایدند. }
اینجا نکته لطیف دیگری نیز وجود دارد در تالاب ها معمولا انواع گونه های گل نیلوفرآبی می روید که نماد چاکرای دوم یا چاکرای جنسی نیز می باشد. (نیلوفر شش پر نماد چاکرای سوادهیستانا) همچنین گل نیلوفر را بعضا با آناهیتا نیز مرتبط می دانند. آناهیتا با باروری و دادن فرزند ارتباط دارد.
یک بار دیگر مسئله را مرور نماییم. در عالم صغیر در ناحیه عانه موهای زائد می رویند انتهای ناحیه عانه آلت تناسلی قرار دارد. موهای زائد عانه به نی زارهای تالاب ها در عالم کبیر شباهت دارد. در تالاب ها گل نیلوفرآبی می روید که نماد چاکرای جنسی و ایزدبانوانی است که در تولید مثل نقش دارند. در عالم صغیر نیز اندام جنسی چسبیده به محل موهای زهار قرار دارد.
حال مسائل قبلی را به یاد بیاوردید خاک و آب و پرورش تخم یک گیاه در زمین و پرورش آن توسط زمین
حال در عالم صغیر انسانی آب همان منی است که از عصاره خاک به وجود آمده که به مشابه آب مرداب است و خاک سیاه مرداب هم خاک آن که مادر می باشد و از این رو چه زیبا قرآن این حقیقت را برای ما تشبیه می کند:
نِسَاؤُکُمْ حَرْثٌ لَّکُمْ فَأْتُواْ حَرْثَکُمْ أَنی شِئْتُمْ وَ قَدِّمُواْ لِأَنفُسِکمُ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ اعْلَمُواْ أَنَّکم مُّلَاقُوهُ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ(۲۲۳)
زنانِ شما کشتزار شما هستند. پس، از هر جا [و هر گونه] که خواهید به کشتزار خود [در] آیید، و برای شخص خودتان [در بهرهمندی از آنها] پیشدستی کنید و از خدا پروا کنید و بدانید که او را دیدار خواهید کرد، و مؤمنان را [به این دیدار] مژده ده. (۲۲۳)
شباهت آفرینش عالم و انسان نیز به خلق انسان توسط پدر و مادر شبیه است گفتیم که منی همان عصاره ای است که از خاک عالم صغیر به دست می آید و آیه قرآن نیز به آن اشاره دارد:
«و همانا انسان را از عصارهاى از گِل آفریدیم؛
سپس او را به صورت نطفهاى در جایگاهى استوار (رَحِم) قرار دادیم»
حال منی انسان به گل تشبیه شده که خود نیز ماهیت خاکی و گلی دارد و از این رو که این آب پست به مشابه آب مرداب است پس همان گل نیز هست که در عالم کبیر به مشابه عصاره درختان که به شکل دانه هستند نیز می باشد.
نفس خویش←@nafsma→
رمز و راز آفرینش عالم خاکی و انسان/7
از خاک تا خاک ،خاک رمز خلقت انسان/6
اگر انسان توان خلق کردن را دارد، آیا مرداب نیز توان خلق کردن را دارد؟
جواب مثبت است طبق برسی ها و یافته های علم جدید که عالم هستی را از خاک کف اقیانوس ها می دانست حال با بروز شدن یافته ها مرداب ها را منشأ حیات و موجودات زنده می دانند.
«بیش از ۴ میلیارد سال پیش، وقتی زمینِ متلاطم سالهای آغازین حیاتش را سپری می کرد، اثر عجیبی از حیات پدیدار گشت. از کمّ و کیف این اتفاق اطلاع چندانی نداریم، اما شواهد گویای آن است که این اتفاق در اعماق دریا جایی به دور از دسترس پرتوهای خورشید به وقوع پیوست»
به نقل از تکتایمز، طبق یک مطالعه جدید از محققان مؤسسه فناوری ماساچوست(MIT) اشکال اولیه حیات روی کره زمین بر خلاف چیزی که تاکنون تصور میشد در اقیانوسها نمایان نشده است، بلکه در تالابهای کمعمق ابتدایی به وجود آمده است.
طبق این مطالعه منشأ حیات همان طوری که قرآن فرموده در تالاب های است که طبیعتاً بوی نامطبوعی دارند که از این نظر یافته های علم نوین و قرآن یکسان می باشد
تالاب ها و مرداب ها طبق یافته های جدید محل تشکیل اولین میکرو ارگانیسمهای زنده نیز می باشند که حتی می توانند محل تولد اجداد اولیه دیگر موجودات (بجز انسان) نیز باشد
نکته: در تالاب ها تنوع زیستی بسیار زیادی وجود دارد در حدی که انواع موجودات زنده وجود خود را وابسته به تالاب می ببیند حتی انسان نیز اگر تالاب نباشد درچار مشکلات زیادی می شود
حال سوالی که مطرح هست این است که تالابی که حیات بخش است اگر بمیرد وابستگان به خود را نیز می میراند؟ جواب مثبت است با مرگ تالاب تنوع زیستی و موجودات از بین می روند و انسان هم دچار مشکلات زیادی می شود چه از ریزگرد ها که عامل مرگ بسیاری هستند چه این خاک بسیار غنی و سنگین از عناصر که باعث سرطان و ... است.
رود های ایران در نهایت به تالاب ها میرسند به مشابه تالاب گاوخونی اصفهان و این تالاب شریانی حیاتی برای انتقال آب ها به سفره های زیر زمینی نیز هستند که در عالم کبیر می توان به انتقال حیات از عالم بالا به عالم زیرین نیز اشاره کرد
نفس خویش←@nafsma→
رمز و راز آفرینش عالم خاکی و انسان/6
از خاک تا خاک ،خاک رمز خلقت انسان/5
خاک سیاه یا ماده تاریکی یا ماده اولی/2
حال این خاک که هنوز با هیچ آبی مخلوط نشده و از دیگر خاک ها که ممکن است چند رنگ خاک و مربوط به شش یا هفت کوکب باشند ساخته شده و رنگ آن به سیاهی میزند کجاست؟ سیاهی قابل تجلی نیست و ماهیت آن قابل دیدن نیست همه جا هست ولی قابل دیدن نیست و گردا گرد عالم را در بر گرفته که باطن عالم ظاهری نیز هست.
آیا این گرد و خاک کیهانی سیاه می تواند با ماده تاریکی که تمام اخترشناسان نوین به آن پی بردند و درباره وجود آن اتفاق نظر دارند ارتباط داشته باشد؟ به آیات زیر دقت کنید:
أَوَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ کَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَ ...
آیا کافران نمی بینند که آسمان ها و زمین )در آغاز خلقت به صورت تودۀ عظیمی در گسترۀ فضا، یکپارچه به هم متصل بوده و
سپس بر اثر انفجار درونی هولناکیآن ها را از هم جدا ساخته ایم
سورۀ مبارکۀ انبیاء، آیۀ شریفۀ 32
انشمندان اظهار می کنند که قبل از اینکه کهکشان ها در عالم هستی بوجود بیایند، در آغاز، ماده ای سماوی
گازمانندی وجود داشته است. خالصه اینکه مادۀ غول پیکر گازمانند یا سحاب ها قبل از ایجاد کهکشان ها وجود
داشته اند. برای توصیف مادۀ سماوی اولیه، واژۀ دود مناسبتر از گاز است. آیۀ قرآنی زیر به این مرحله از عالم هستی
اشاره می کند و از واژۀ دُخان که به معنای دود است، استفاده می کند.
ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّمَاءِ وَهِیَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعً ا أَوْ کَرْهًا قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ
سپس ارادۀ آفرینش آسمــــــان کرد، در حالی که دود گونه و به شکل سحــــــــابی ها در گسترۀ فضای بی انتها، پراکنده
دانشمندان با تکیه بر فرضیه پاناسپرمیا (Panspermia)، نحوه تشکیل حیات را به عاملی تحت عنوان گرد و غبار کیهانی نسبت داده و آن را علت تکامل انسان میدانند
جدیدترین مقاله، توسط گروهی از دانشمندان دانشگاه ادینبرا (University of Edinburgh) منتشر شده که در آن، پروفسور آرجون بررا (Arjun Berera) بعد دیگری از فرضیه احتمالی پاناسپرمیا را هماره با شیوه انتقال مولکولها توصیف میکند.
حال ماده تاریک چیست و چه ویژگی های دارد؟
مادهٔ تاریک، (به انگلیسی: Dark Matter) گونهای از ماده است که فرضیهٔ وجود آن در اخترشناسی و کیهانشناسی ارائه شدهاست تا پدیدههایی را توضیح دهد که به نظر میرسد ناشی از وجود میزان خاصی از جرم باشند که از جرم موجود مشاهدهشده در جهان بیشتر است. مادهٔ تاریک بهطور مستقیم با استفاده از تلسکوپ قابل مشاهده نیست، مادهٔ تاریک «تاریک» نامیده میشود چون ظاهراً هیچ کنشی با میدان الکترو مغناطیسی ندارد به این معنی که تشعشعات الکترو مغناطیسی (مانند نور) از خود منتشر نمیکند، بازتاب نمیدهد و جذب نمیکند بنابراین قابل دیدن نیست. به بیان دیگر مادهٔ تاریک به سادگی مادهای است که واکنشی نسبت به نور نشان نمیدهد. در عوض، وجود و ویژگیهای مادهٔ تاریک را میتوان بهطور غیرمستقیم و از طریق تأثیرات گرانش بر روی مادهٔ مرئی، تابش و ساختار بزرگ مقیاس جهان نتیجه گرفت. طبق دادههای تیم مأموریت پلانک در سال ۲۰۱۳ و بر پایهٔ مدل استاندارد کیهانشناسی، کل جرم-انرژی موجود در جهان شناختهشده شامل ۴٫۹٪ مادهٔ معمولی، ۲۶٫۸٪ مادهٔ تاریک و ۶۸٫۳٪ انرژی تاریک تشکیل شدهاست. یعنی مادهٔ تاریک ۲۶٫۸٪ کل مادهٔ موجود در جهان را تشکیل میدهد و انرژی تاریک و مادهٔ تاریک روی هم رفته ۹۵٫۱٪ از کل محتویات جهان را تشکیل میدهند.
نکته: این درصد ها می توانند دقیق نباشند و حتی ۱۰۰ درصد عالم در ماده تاریک باشد چه بسا بسیاری از اخترشناسان کل عالم را از ماده تاریکی می دانند
نکته: خصوصیات ماده تاریکی با خصوصیاتی که از تاریکی و رنگ سیاه در ادبیات عرفانی و وجود خدا که همه چیز در اوست و چیزی را بازتاب نمی دهد تشابه صدرصدی دارد.
نکته: این خاک که اساس تشکیل عالم است و ارتباط تنگاتنگی با ماده تاریکی دارد چطور در زمین باعث ایجاد آفرینش و حیات شده؟ جواب این سوال چندان سخت نیست دانشمندان خاک هستی بخش را مربوط به گرد کیهانی می دانند که در دریا ها و به طور دقیق تر در مرداب ها و تالاب ها باعث ایجاد حیات و تشکیل اولین موجودات ریز و تک سلولی شده
نفس خویش←@nafsma→
رمز و راز آفرینش عالم خاکی و انسان/8
ولایت بر خاک و انسان خاکی
اگر عالم را به دو بازه دوازده هزار ساله تقسیم کنیم عالم ما حال دوازده هزار شب را سپری کرده و ظهور اسلام در آخرین ساعات شب و بین الطلوعین می باشد.
هر یک از ادیان مربوط به یک کوکب هستند و اسلام مربوط به ماه می باشد در قبل از ظهور اسلام ستارگانی در آسمان می درخشیدند ولی بعد از تجلی خورشید بر ماه دیگر ستارگان ضعیف شدند و عالم همه متوجه شکوه و نور ماه می باشد همان طور که می دانید ماه در بین الطلوعین بیشتر از کل شب درخشان تر است.
خداوند وعده داده که اسلام بر همه ادیان چیره شود چیره و مغلوب اما در شب باقی ستارگان و کواکب نیز معلوم اند و فقط نور ماه مورد توجه است یعنی دیگر ادیان هنوز هستند اما توجه به اسلام است ولی وعده حق یعنی غلبه اسلام است و غلبه اسلام جز با ظهور خورشید (امام زمان) تکمیل نمی شود. همان طور که قبلا گفته شد جمعه مربوط به سفیدی است و مربوط به کوکب زهره یعنی با ظهور نور حقیقی اسلام بر عالم خواهد تابید و تنها چیزی که قابل روییت است بعد از طلوع خورشید فقط ماه است که او نیز بعد از مدتی ناپدید می شود که دلیل آن نا پدید شدن ظاهر اسلام است و تجلی و کنار رفتن پرده های عالم و آشکار شدن باطن اسلام و قرآن که گویا امام زمان دینی جدید آورده.
از دوازده عقل که همان دوازده خورشید می باشد اولی پدر خاک است و آخری خورشید عالم تاب. و نکته جالب تر این است که کوکب امام اول زحل است و کوکب مربوط به امام دوازده زهره.
بقیه ائمه از نسل و خون امام اول هستند که این قضیه هم مربوط به شروع خلقت از تاریکی و خاک است همان طور که قبلا هم گفته شد امام باطن قرآن است و باطن نیز مربوط به سیاهی و تاریکی و پنهان می باشد که مربوط به کوکب زحل نیر هست.
امام زمان برای ظهور از تاریکی به روشناسی می رسد یعنی از چاه ظلمت خارج و به نور می رسد که این شاید اشاره به قضیه چاه جمکران نیز داشته باشد.
امام علی نیز که ابوتراب است یعنی بر همه انسان های خاکی و موجودات ولایت دارد. در وصف امام نمی شود خلاصه گویی کرد و می توان بحث ها کرد و مطلب ها نوشت اما امام در اینجا خود زحل نیست بلکه خورشید است و زحل مرتبط با اوست یعنی شروع آفرینش که ولایتش هم در غدیر که با قدر و نزول انسان ارتباط دارد بر انسان کامل شد و هم اولین نقطه ای که سر از آب برداشت بر روی زمین کعبه بود که محل تولد امام نیز بود و آن خاک اولین خاکی نیز بود که به خورشید رسید که با دحو الارض نیز ارتباط معنادار دارد
نکته: چرا ما ائمه را به دوازده عالم تشبیه کردیم؟ درست است که ائمه خود خورشید اند و یک کوکب مربوط به آنان است اما خود هرکدام یک عالم و یک خورشید و نور هستند که هر کدام بعد از ظهور منجی تجلی واقعی خود را نشان خواهند داد. از چاه آفرینش از سیاهی به نور خواهد رفت و دوباره بر زمین ولایت و خلافت خواهند کرد
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴿۳۵﴾
«خدا نور آسمانها و زمين است مثل نور او چون چراغدانى است كه در آن چراغى و آن چراغ در شيشه اى است آن شيشه گويى اخترى درخشان است كه از درخت خجسته زيتونى كه نه شرقى است و نه غربى افروخته مى شود نزديك است كه روغنش هر چند بدان آتشى نرسيده باشد روشنى بخشد روشنى بر روى روشنى است خدا هر كه را بخواهد با نور خويش هدايت مى كند و اين مثلها را خدا براى مردم مى زند و خدا به هر چيزى داناست»
در ادامه سوره نور به خلافت صالحان بر زمین اشاره دارد که مرتبط با ظهور امام می باشد و نکته مهم بعدی نیز این است که سوره نور برای فرزند آوری به خصوص فرزند پسر بسیار توصیه شده.
پایان
نفس خویش←@nafsma→
هدایت شده از اخبار سوریه
ماه شهادت را در آغوش میکشیم و هیچ وقت از آن فرار نکردهایم، آرزوی ما نوشیدن شهد شهادت است و همانگونه که مولایمان به دست منافقان به هنگام نماز در خانه خدا فرقش شکافته شد، سرورمان با گروهی اندک از مخلصان در صحرای کربلا مرگ را در آغوش کشید و آنگاه که پدرم سیاوش عاشقانه دل به آتش زد تا پاک بودن را فریاد بزند، آن روزها که پدرانمان در چهار گوشه این مرز پر گهر سینه در برابر شمشیر و گرز و تیر انیران سپر کرده بودند تا ایران بماند، روزهایی که تنها در برابر خونخوارترین جانورهای روزگار مردانه ایستادیم، خون دادیم اما شرافت را به دشمن وا نگذاشته و یک وجب از این خاک اهورایی را به یغما ندادیم، آن روزها که در این پهنه گیتی برای سربلندی ایران شمشیر کشیدیم همیشه یک رستم حضور داشت و ما هنوز هم از همان نسل بخون خفنه و بخون نشستهایم؛ ما از همان نسل جان در کف گذاشتهایم و میدانیم که پایان روزگار رفتن است و چه بهتر که در راه عشق و ایمان، وطن و دین آن را ببازیم.
هر چند جای تو خالی است، هر چند جسمت نیست اما روح بلندتان اینجا هست و میبیند و ما قول میدهیم ققنوس وار از از خاکستر برخیزیم و جهان را سراسر فتح کنیم.
@syriankhabar
هدایت شده از اندیـشڪدهپۅیـا
💢پویش نذر ۱۱۰ صلوات برای برد تیم ملی فوتبال جمهوری اسلامیایران و عزت و سربلندی کشور امام زمان (عج)
@pouyapolitic|اندیشکده پویا
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
«به نام خدا که رحمتش بیاندازه است و مهربانیاش همیشگی»إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ ﴿١﴾«هنگامی که یاری خدا و [آن] پیروزی فرا رسد،»وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا ﴿٢﴾«و مردم را ببینی که گروه گروه در دین خدا درآیند،»فَسَبِّـحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ ۚ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابًا ﴿٣﴾«پس پروردگارت را همراه با سپاس و ستایش تسبیح گوی، و از او آمرزش بخواه، که او همواره توبه پذیر است.»
امشب همهی گلو های بغض کرده، ایران را فریاد خواهند زد؛فریادی به بلندی تمام مظلومان عالم و بغض فروخفته همه ی ملت های آزادی خواه و ضد استکبار.
مردمی که یک صدا قهرمان خود را تشویق می کنند و به خونخواهی از حاج قاسم سلیمانی بر سر آمریکا فریاد خواهند زد و او را از منطقه بیرون خواهند کرد.
امیدواریم ایران در همین جام جهانی آمریکا را اخراج کنند و شروعی باشد برای اخراج های که حالا حالا باید اتفاق بیفتد. به یاری خداوند متعال و یاری شهدا امشب دل ملت ما و دوستان ما شاد خواهد شد، خدای حاج قاسم ها و خدای احمد کاظمی ها و احمد متوسلیان و باکری و همت ها،خدای این ملت و بازیکنان ایران هم هست و امروز چه ببریم و چه ببازیم ما را فراموش نخواهد کرد.
نفس خویش←@nafsma→
هدایت شده از بدرقھ...
naro-delam-migire-fateme.mp3
9M
-نرو علی میمیره فاطمه...
این شبا حیدر دل شکسته است...
چشماش اشکیه...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نجوا:
با هنذفری گوش کنید...🖤
التماس دعا...
#فاطمیه
@yavay_man
چرا مولانا انسان را به نی تشبیه کرده و نی چه خصوصیاتی دارد کهرمز وجودی انسان است.
بشنو این نی چون شکایت می کند،،،از جدای ها حکایت می کند
{از این نی بشنو که چگونه از فراق می گوید و از جدایی های ایام هجران، شِکوه می کند. نی روح است که به سبب جدایی خود از نیستان که وطن روح قبل از وارد شدن به جسم بوده نالان است و اشتیاق بازگشت به وطن حقیقی اش برای همیشه در وجود او زنده است}
(شرح جامع مثنوی معنوی کریم زمانی)
نفس خویش←@nafsma→
چرا مولانا انسان را به نی تشبیه کرده و نی چه خصوصیاتی دارد که رمز وجودی انسان است/1
برای درک بهتر دلیل استفاده زیاد اهل عرفان از نی باید ابتدا نگاهی به اساطیر داشته باشیم به عنوان مثال:در اساطیر هند وقتی فردی میمیرد و روح آن به بالا می رود و به قلمرو مرگ می رسد و اینجا مورد قضاوت قرار می گیرند و گناهکاران به قلمرو نیستی می روند و خوبان به بهشت و داوران زیر درختی در سرزمین ارواح (عالم ارواح مولانا یا عالم مثالی) مثل چوپانی نی در دست می نوازند و با این عمل نیکوکاران به آن نردیک می شوند و جام جاودانگی ابدی را می نوشند.
و قبل تر گفتیم که نی در عالم صغیر چطور با مرداب ها و تلاب ها به انسان ربط پیدا می کند و مرداب اگر عالم معنا و نیستان مولوی باشد انسان که از عالم روح به عالم جسم می رود و خداوند در جسم او روح را می دمد ابتدا نی ای که باید در او دمید خوب رسیده باشد و خام و ناپخته نباشد و او را از نیستان جدا کرد و مراحل ساخت نی را روی ان پیاده کرد و با نفس خود در او دمید و او را جلوه ای از کل صفات کند.
نی و شباهت با انسان کامل:
انسان کامل از تعصبات و هوا و هوس های نفسانی تهی ست و آتش عشق اللهی آن را تهی از امیال دنیوی می کند، نی خالی به مشابه انسان تهی هم خوب می شنود نفحه اللهی را هم خوب آن را به مشابه صفات اللهی بروز می دهد.
نی بند بند است که به مشابه پرده هاست،هر سوراخ نی دریچه ایست رو به عالم معنی یعنی هرچه از همه ی سوراخ های نی آواز در آمد و تهی تر بود روزنه قلب انسان به عالم غیب باز تر است.
نی مثل انسان عاشق دل سوخته است و با میله داغ دل آن را نی ساز می سوزاند تا هم او را تهی کند هم سوراخ ها و روزنه های او را باز کند.
رنگ نی زرد است و به مشابه انسان عاشق زرد روی که به درد عشق مبتلا شده و به زردی مبتلا شده.
نی نوای سوزناک و شِکوه آمیز و نالان دارد که آدم نیز با ناله نی مینالد.
نی نیز مثل انسان وقتی می نالد که شباهت دارد به بانگ نای انسان که از باد است و صدای آدمی حاصل ارتعاش تار های صوتی در اثر باد است.
نوای ناله ی نی مثل ناله و آه آدمی از سوز درون و آتش سینه بیرون می آیند. بانگ نای اگر از سوز سینه برخیزد آتشین خواهد بود و دل های آگاه و بیدار را نیز خواهد گداخت. نفس مردان حق نیز که ریشه در هوی و هوس نداشته بلکه از روح آسمانی و الهی آنها منشأ می یابد نیز مشتاقان طریق سعادت و نفوس مستعده را متحول و دیگر گون می سازد.
نَفَس دمیده شده در نی همان روح است و نَفَس همان نفحه است که حیات انسان بدان وابسته است. روح با ریح یکی است و ریح (باد)با نَفَس یکی ست که همان نفس خداست.
اصلا خود نفس هم با نَفَس در ارتباط است و برای ریاضت باید حبس نَفَس کرد .
انسان که نَفَس می کشد دم و بازدم می کند روح انسان هم که نَفَس خداست دم و بازدم می کند و دوست دارد به جایی که آمده بازگردد.
حال می توان بازدم صدای نی را به کوه نیز تشبیه کرد مثل این که در کوهستان شما صدایی بلند بزنید دوباره همان صدا به گوش شما خواهد رسید و باز خواهد گشت. در کوهستان دل نیز صداهایی دارد که منعکس می شود که انسان عادی و تو پر توان شنیدن این صدا را ندارد بلکه انسان تو خالی این صدا را می شنود، مثل صدایی که موسی کلیم در دل کوه شنید و این صدا همان صدایی بود که موسی ابتدا در کوهستان دل خود شنید.
و یا مانند علی (ع) که شب ها سر در چاه می برد و با چاه ناله می کند و چاه نیز به مشابه نی یک سرش در دهان انسان دارد و یک سرش سر به زمین دارد. خود نی مثل هبوط انسان از عالم بالا به عالم عنصری و تحت القمر است روح که همان دم خداوند در وجود آدمی (نی)است رو به پایین سقوط می کند و هرچه انسان تهی تر باشد صدای این نی شیوا تر است و مثل نی آن انسان سر به زیر تر است و الا نی تو پر که صدای ندارد اصلا که بخواهد سر به زیر باشد.
نفس آدمی در نی به صورت ،صوت غمگین بروز می دهد مثل معنی که از عالم معنا با شکایت جدا می شود و در عالم عنصری به لفظ و صورت ظهور می کند.
نفس خویش←@nafsma→
چرا مولانا انسان را به نی تشبیه کرده و نی چه خصوصیاتی دارد که رمز وجودی انسان است/۲
بشنو این نی چون شکایت می کند کل مثنوی معنویست و کل آن را بشنو خلاصه می شود، یعنی تعصبات را کنار بگذار و خود را تهی کن و وحی را بشنو،قاعدتا پیامبران از امیال دنیوی تهی اند و انسان کامل که به مشابه نی مولانا ست.
حال باید چه را بشنویم وحی وقتی بر قلب پیامبر نازل می شود که توسط پروردگار و به واسطه جبرئیل عقل فعال گفته می شود.
«اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ »
بخوان به نام پروردگارت كه آفريد
اولین سوره ای که بر پیامبر نازل شد می گوید بخوان خب باید چه چیزی را بخواند پیامبر؟ قاعدتاً چیزی را که میشنود، پس بخوان ای پیامبر چیزی را که با گوش دل می شنوی.
پس بخوان به نام پروردگارت که نی را آفرید (انسان را آفرید) و سپس در او دمید (نفحه ) و او را از عالم معنا با شکایت روح (ناله ی نی و غمناک بودن آن جدا کرد) و روح انسان کامل از این جدایی از عالم معنا و شکایت و غم خود از این واقعه را حکایت می کند و دائم این حکایت را زنده در وجود خود نگه می دارد و شوق پرواز به سوی آشیانه خود دارد.
زیبا حکیم بوعلی حکایت می کند که: انسان چون نی دو سر دارد که یک سر به جایگاه خود (خدا) دارد و یک سر به جهان دارد
مولانا نیز می گوید:
دو دهان داریم گویا همچو نی
یک دهان پنهانست در لبهای وی
یک دهان نالان شده سوی شما
های هویی در فکنده در هوا
لیک داند هر که او را منظرست
که فغان این سری هم زان سرست
دمدمهٔ این نای از دمهای اوست
های هوی روح از هیهای اوست
دم خدا (معنی) از عالم معنی به بر قلب انسان بروز می دهد و معنی به صورت لفظ صوت و صدای آدمی را می سازد و می گوید و میخواند و نی انسانی ست که وجودش از نفحه اللهی پر است و آن را در قالب نغمه و ترانه جاری می کند. انسان کامل روح عالم است و عالم جسد اوست و جهان هستی بدون انسان کامل(ولایت) کالبدی مرده و بی جان است.
«فاینما تولوا فثم وجه الله» کل عالم هستی صورت خداست و کل صورت خدا در انسان خلاصه است و کل انسان در انسان کامل که مقام ولایت است خلاصه شده، شنیدن اول بین مثنوی وحی است که یا کاتب می شود یا ناطق یا قرآن می شود یا انسان کامل که خود قرآن ناطق است.
حال خدا گفت و پیامبر شنید و کاتبان نوشتند و چه زیبا همه اش در نی (انسان) خلاصه شده نی هم می گوید و هم مینویسد و هم میشنود و بروز صفت و لفط می دهد.
نی کامل(انسان کامل) می شنود و می گوید و نی ناکامل و ناپخته به صورت قلم صفات را به صورت کلمات می نویسد.
می دانیم که نی ناقص و نرسیده قلم را می سازد و کاتب می نویسد با آن ولی نی کامل ناطق است و به مشابقه قرآن ناطق پخته و انسان کامل است
«ن ۚوَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ»
«نون، سوگند به قلم و آنچه می نویسند».
خیلی از عرفا گفته اند اینجا خداوند در بطن قرآن به نی اشاره کرده و به قلمی که از نی ساخته می شود نیز سوگند خورده. در آینده و در قسمت علم اعداد و شرحی از فتوحات مکیه به شرح ماهیت نون و قلم که فرشتگان اللهی نیز هستند خواهیم پرداخت و ارتباطشان با عالم صغیر انسانی را نیز بیان خواهیم کرد .پس این متن مقدمه ای باشد برای آن موضوع که در آینده خواهیم گفت
نفس خویش←@nafsma→
هدایت شده از 👄ایکس خند😅
💢 امنیت روانی که از مشهد و تهران و اصفهان، همه ایران را هدف قرار داده است!
🔻در پیادهروی خیابان نسبتاً خلوتی در حال عبور بودم. چند پسر با تیپهای غلط انداز از روبرو میآمدند. سیگار دستشان بود و بلند بلند حرف میزدند و میخندیدند. ترسیدم؛ با خودم گفتم نکند اذیتم کنند، چادرم را بکشند، توهین کنند... تا این فکرها از سرم عبور میکرد آنها هم از کنارم عبور کرده و رفته بودند.
با خودم اندیشیدم که من قبلترها هیچ وقت در خیابان احساس ترس یا نگرانی جدی پیدا نکرده بودم. احساس ناامنی اتفاقیست که شنیدن و دیدن خشونتهای این مدت برای ما رقم زده.
🔻این روزها هر صفحه ای را باز می کنی بحث و مناظره پیرامون مصداق محاربه و مجازات محارب داغ است. همه متخصص فقه و جزا شدهاند. حتی منوتو قرآن تفسیر میکند! من فقه نمیدانم و از جزییات صدور احکام قضایی هم سررشته ندارم. نمیدانم معنی فقهی لإخافه الناس که درباره محاربه گفتهاند چیست؛ اما میدانم برق سلاحی که آن آدمها در تهران و مشهد و اصفهان و... کشیدند، نه تنها شاهدان ماجرا، که تا اینجا لرزه بر اندام من و امثال من انداخته که دیگر نمیتوانیم مثل قبل در خیابانهای شهرهایمان قدم بزنیم و راحت از کنار آدمها رد شویم. خیابانهایی که شهید دانیال رضازاده به همسرش میگفت امنترین خیابانهای دنیاست...
🔻من مطمئنم اجرای حکم خدا درباره برهمزنندگان امنیت، دوباره امنیت را به خیابانهایمان برمیگرداند و دوباره با دل قرص در آنها قدم میزنیم و آرامشمان را به رخ دنیا میکشیم. از اجرای حکم خدا نترسیم. از سرزنش بدخواهان نترسیم. فریاد کشیدنهایشان، ادعای حقوق بشرشان، شبهه افکندنشان... سستمان نکند. مجازات براساس حدود الهی استتار مهر درکسوت قهر است تا حیات و امنیت جامعه تضمین شود.
✍ رها عبداللهی
@wakavmedia