#قصه_شب
قصه دختر کوچولو
یک روز دختری به جنگل رفت. او رفت و رفت تا به یک فیل رسید. فیل از او پرسید: ” تو کی هستی؟” دختر جواب داد: ” من یک دخترم.” فیل گفت: ” تو یک دختری؟ اما به نظر من خیلی خیلی کوچیکی!
” دختر گفت:” باشد. من دختر کوچکی هستم.”
بعد، از فیل خداحافظی کرد. رفت و رفت. به موشی رسید. به او سلام کرد. موش از او پرسید: ” تو کی هستی؟” دختر گفت: ” من دختر کوچکی هستم.” موش گفت:” نه! تو خیلی بزرگی!” دختر گفت: ” باشد. من دختر کوچک بزرگی هستم.”
بعد از موش خداحافظی کرد. رفت و رفت. به زرافه ای رسید. به او سلام کرد. زرافه از او پرسید: ” تو کی هستی؟”
او گفت: ” من دختر کوچک بزرگی هستم.” زرافه سرش را پایین آورد. نگاهی به او کرد و گفت: ” اما تو خیلی کوتاهی!” دختر گفت: ” باشد من دختر کوچک بزرگ کوتاهی هستم.”
بعد از زرافه خداحافظی کرد. رفت و رفت. به یک جوجه تیغی رسید. جوجه تیغی کوچولو و گرد و پر از تیغ بود. به او سلام کرد.
جوجه تیغی از او پرسید: ” تو کی هستی؟” دخترک جواب داد: ” من دختر کوچک بزرگ کوتاهی هستم.”
جوجه تیغی گفت: ” نه! تو خیلی هم بلندی!” دخترک گفت: ” باشد. من دختر کوچک بزرگ کوتاه بلندی هستم.”
بعد از جوجه تیغی خداحافظی کرد. رفت و رفت. به ماری رسید. به او سلام کرد. مار پرسید: ” تو کی هستی؟”
دخترک جواب داد : ” من دختر کوچک بزرگ کوتاه بلندی هستم.” مار گفت: ” اما تو خیلی چاقی!”
دخترک گفت :” باشد. من دختر کوچک بزرگ کوتاه بلند چاقی هستم.”
بعد از مار خداحافظی کرد. رفت و رفت. به خرسی رسید به او سلام کرد. خرس پرسید: ” تو کی هستی؟” دخترک جواب داد : ” من دختر کوچک بزرگ کوتاه بلند چاقی هستم.” خرس گفت:” نه! تو خیلی هم لاغری!” دختر گفت: ” باشد. من دختر کوچک بزرگ کوتاه بلند چاق لاغری هستم.”
بعد از خرس خداحافظی کرد. رفت و رفت. به پرنده ای رسید. به او سلام کرد. پرنده پرسید:” تو کی هستی؟” دخترک جواب داد: ” من دختر کوچک بزرگ بلند چاق لاغری هستم.” پرنده گفت: ” اما من فکر می کنم تو خیلی تنبلی! تا تو از زیر شش تا درخت گذشتی من سه روز دور تا دور جنگل پرواز کردم.” البته پرنده شوخی می کرد. پیش از آن که دخترک به او سلام کند، فقط یک دور، دور جنگل پرواز کرده بود.
دخترک گفت: ” باشد. من دختر کوچک بزرگ کوتاه بلند چاق لاغر تنبلی هستم.”
بعد از پرنده خداحافظی کرد. رفت و رفت. به لاک پشتی رسید. به او سلام کرد.
لاک پشت خیلی آهسته راه می رفت. ولی باز هم خسته شده بود. نفس عمیقی می زد. لاک پشت پرسید: ” تو کی هستی؟” دخترک گفت: ” من دختر کوچک بزرگ کوتاه بلند چاق لاغر تنبلی هستم. حالا دیگر می دانم که تو چه می خواهی بگویی، تو می خواهی بگویی : تو خیلی زرنگی!”
لاک پشت گفت : ” نه، کی گفت که من می خواهم بگویم که تو خیلی زرنگی؟”
دخترک گفت: ” تو نمی خواهی بگویی که من خیلی زرنگم؟ باشد. ولی به من بگو که چرا حیوان های جنگل این همه چیزهای جورواجور به من می گویند؟ فیل می گوید که من کوچکم. موش می گوید که من بزرگم. زرافه می گوید که من کوتاهم. جوجه تیغی می گوید که من بلندم. مار می گوید که من چاقم. خرس می گوید که من لاغرم. پرنده می گوید که من تنبلم.”
لاک پشت گفت: ” می دانی؟ آنها همه چیز را با خودشان اندازه می گیرند. آن که بزرگ است به تو می گوید که تو کوچکی. آن که کوچک است به تو می گوید که تو بزرگی. آن که بلند است به تو می گوید که تو کوتاهی. آن که لاغر است به تو می گوید که تو چاقی. آن که چاق است به تو می گوید که تو لاغری. آنها همه چیز را با خودشان اندازه می گیرند.
مثلا ببین، همه این حیوان ها به من می گویند: تو خیلی تنبلی، تو خیلی آهسته راه می روی. ولی می دانی؟ من صد سال دارم. پدربزرگم هفتصد و هفتاد سال دارد. وقتی که من با او بیرون می روم، او به من می گوید: بچه، چرا این قدر تند راه می روی؟ تو خیلی زرنگی! بله، آنها همه چیز را با خودشان اندازه می گیرند. ولی من فهمیده ام که خودم بهترین حیوان دنیا نیستم و دیگر هیچ حیوانی جز یک لاک پشت را به خودم اندازه نمی گیرم.”
آن وقت دخترک خوش و خندان از جنگل بیرون رفت. او تازه فهمید که فقط خودش است. او می خواست به پدر و مادرش بگوید: ” من خودم هستم و قرار نیست خودم را با کسی مقایسه کنم.”
نویسنده: رضا فرزانه دهکردی
برگرفته از کتاب “قصه هایی برای خواب کودکان”
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
هدایت شده از محصولات کریمه تهران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری_شهادت_امام_جوادعلیه السلام
یا جواد الائمه ای عشق شیرین…
🖤شهادت ابن الرضا امام جواد علیهالسلام تسلیت باد
✅ @karimeh_sadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💝 به نام خدای مهربان 💝
🔸️شعر پروانه و شمع
🌸حالا که با هم جمع شدیم
🌱پروانه و شمع شدیم
🌸دستامونو بالا کنیم
🌱رو به سوی خدا کنیم
🌸میگیم شکر تو ای خدا
🌱به خاطر این نعمتا
🌸خدای خوب و مهربون
🌱امام زمان عج رو برسون
💐🥰سلام گلهای زیبا💐🥰
💞با هم بگیم آقاجون مهربون سلام 💞
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙یک تکه از ماه #شهید سیدمرتضی آوینی
🕊شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات💐
بچههای خوب، بهترینم شهدا و حرف های شهدا و چطور زندگی کردن شون راه رسیدن به امام زمان ارواحنا فدا را به ما نشون می ده پس خوب شهدا را بشناسیم و مثل اونا زندگی کنیم تا عاقبت به خیر بشیم🥰
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه نقاشی ساده و آسون ☺️
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخ جون #بازی
#بازی_حرکتی
#دقت_تمرکز
#افزایش_مهارت_دیداری
بازی هایی که راحت میتونید در منزل با بچه ها انجام بدین.
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
ببر قوی پنچه
خط خط ها ی مشگی
روی بدن نارنجی
با پاهای نیرومند
با هیکلی بی مانند
منم یک ببر قوی
با مشت های آهنی
سر بزرگی دارم
تو سرعت هم من بهترین
وقتی گرسنه میشم
قایم می شوم یک گوشه
سریع و بی رحم می شوم
برای شکار طعمه
با دندان های تیزم
آماده ستیزم
تو جنگل و بیابان
ببین تو جست و خیزم
اگر می خواهی ببینیم
بیا به اون باغ وحش
من رو میبینی اون جا
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨تو را به العجلِ دلهای پاک بیا...
💗قربون دلهای کوچیک و پاک شما بچه ها بشم واسه امدن آقاجان دعا می کنید.🥰💗
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
📚معرفی #کتاب در مورد خاطراتی از زندگی شهدا
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
۷ ژوئن، ۱۳.۳۴ امیرعلی سعیدی قصه اول.m4a
5.97M
🎙قصه برگرفته از کتاب عموقاسم با صدای دلنشین پسرگلم امیرعلی سعیدی💓
🎉گلهای باهوشی که این قصه رو گوش می کنید شما هم برام قصه بخونید و ارسال کنید حتما تو کانال از قصه های شما استفاده میشه🥰
منتظر صدای گرم شما هستم👇
@Abasahe_133
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
#قصه_شب
در کنار یک کوهستان زیبا رودخانه ای وجود داشت که بسیار تنها بود. او هیچ دوستی نداشت. رودخانه یادش نمی آمد که چرا به کسی یا چیزی اجازه نمی دهد تا داخلش شنا کنند. او تنها زندگی می کرد و اجازه نمی داد ماهی ها، گیاهان و حیوانات از آبش استفاده کنند. به خاطر همین او همیشه ناراحت و تنها بود. یک روز، یک دختر کوچولو به طرف رودخانه آمد. او کاسه ی کوچکی به دست داشت که یک ماهی کوچولوی طلایی در آن شنا می کرد. دختر کوچولو می خواست با پدر و مادرش از این روستا به شهر برود و نمی توانست با خود ماهی کوچولو را ببرد. بنابراین تصمیم گرفت، ماهی کوچولو را آزاد کند. دختر کوچولو ماهی کوچکش را در آب انداخت و با او خداحافظی کرد و رفت.
ماهی در رودخانه بسیار تنها بود، چون هیچ حیوانی در رودخانه زندگی نمی کرد. ماهی کوچولو سعی کرد با رودخانه صحبت کند اما رودخانه به او محل نمی گذاشت و به او می گفت: "از من دور شو."
ماهی کوچولو یک موجود بسیار شاد و خوشحال بود و به این آسانی ها تسلیم نمی شد. او دوباره سعی کرد و سعی کرد، به این سمت و آن سمت شنا کرد و از آب به بیرون پرید.
بالاخره رودخانه از کارهای ماهی کوچولو خنده و قلقلکش گرفت.
کمی بعد، رودخانه که بسیار خوشحال شده بود، با ماهی کوچولو صحبت کرد. آن ها دوستان خوبی برای هم شدند.
رودخانه تمام شب را فکر می کرد که داشتن دوست چقدر خوب است و چقدر او را از تنهایی بیرون می آورد. او از خودش پرسید که چرا او هرگز دوستی نداشته، ولی چیزی یادش نیامد.
صبح روز بعد، ماهی کوجولو با آب بازی رودخانه را بیدار کرد و همان روز رودخانه یادش آمد چرا او هیچ دوستی ندارد.
رودخانه به یاد آورد که او بسیار قلقلکی بوده و نمی توانست اجازه بدهد کسی به او نزدیک شود. اما حالا دوست داشت که ماهی در کنار او زندگی کند، چون ماهی کوچولو بسیار شاد بود و او را از تنهایی در می آورد.
حالا دیگر رودخانه می خواست کمی قلقلکی بودنش را تحمل کند و شاد باشد.
ترجمه: نعیمه درویشی
منبع: تبیان
😴شب بخیر گلهای زیبا 😘🥱😴
با هم بگیم
آقاجون مهربون
دوست داریم
لطفاً زودتر بیا
دلتنگیم
💞
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐💞سالروز ازدواج حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیه مبارک💐💞
🎙بنی فاطمه
💞💐💞💐💞💐💞💐💞💐
🔸️شعر جشن باصفا
🌸در این جشن باصفا
🌱دلها مصفا باشد
🌸پیوند فرخندهی
🌱علی ع و زهرا ع باشد
🌸نازل شده ز رحمت
🌱آیههای تبارک
🌸بگو با شور و شادی
🌱یا مصطفی مبارک
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110