⚽️ توپ تیغ تیغی🦔⚽️
موکی، میمون کوچولویی بود. توی جنگل راه می رفت که چشمش به یک توپ عجیب افتاد. یک توپ که روی آن پُر از خارهای تیز بود. موکی به توپ خاردار دست زد. خارها به دستش فرو رفتند.
موکی دستش را عقب کشید و با پایش به آن توپ ضربه ای زد. خارها به پایش فرورفتند و او جیغ کشید. موکی خیلی دلش می خواست توپ خاردار را با دست هایش بگیرد. او باز هم به توپ دست زد. خاری از توپ جدا شد و در دستش فرو رفت و او باز هم جیغ کشید.
مادرش که روی درختی مشغول چرت زدن بود، صدای او را شنید. از درخت پایین آمد و به سوی موکی رفت. موکی هنوز کنار توپ ایستاده بود.
می خواست با پا به آن ضربه بزند. مادر موکی او را دید. با تعجب پرسید: «موکی جان، چه کار می کنی؟ جوجه تیغی را اذیت نکن! بگذار به خانه اش برود!» موکی گفت: «مامان! این یک توپ است، می خواهم با آن بازی کنم. اما تیغ دارد و اذیتم می کند.»
مادر موکی با خنده گفت: «نه عزیزم! این توپ نیست. این یک جوجه تیغی است که از ترس تو به شکل گلوله خار در آمده. اگر به او دست بزنی، خارهایش جدا می شوند و به دستت فرو می روند و زخمی می شوی.»
موکی از جوجه تیغی دور شد و کنار مادرش ایستاد. جوجه تیغی به آرامی حرکت کرد و به راهش ادامه داد. موکی و مادرش آن قدر به جوجه تیغی نگاه کردند تا رفت و از آن ها دور شد.
آن وقت مادر موکی گفت: «تیغ های جوجه تیغی خیلی شُل هستند. وقتی حیوانی بخواهد او را چنگ بزند، تیغ ها از پوست جوجه تیغی جدا می شوند و به بدن آن حیوان فرو می روند.
گاهی وقت ها هم جوجه تیغی با چرخاندن دمش، چند تا از تیغ هایش را به طرف آن ها پرتاب می کند.» آن روز موکی فهمید که جوجه تیغی برای دفاع از خودش، از تیغ های بدنش استفاده می کند.
#نویسنده: مهری طهماسبی دهکردی
😴شب بخیر گلهای زیبا 😘🥱😴
با هم بگیم
آقاجون مهربون
دوست داریم
لطفاً زودتر بیا
دلتنگیم
💞
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
#کتاب آقای خوش تیپ از مجموعه قهرمان من شهید بابک نوری هریس
#نویسنده: آقای علی باباجانی
#تصویرگر: لیلا اربابی
#موضوع: جوان مدافع حرم
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅ آخ جون #کتاب
#کتاب: آن مرد قهرمان
#ناشر :27 بعثت وابسته به مرکز مطالعات پژوهشی 27 بعثت سپاه محمد رسولالله(صلواتاللهعلیه)
#نویسنده : فاطمه بگزاده
شابک : 9786229797495
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅ آخ جون #کتاب
مشخصات کتاب الکترونیک
#نامکتاب کتاب ستاره من (روایتی داستانی از زندگی شهید محمدعلی رجایی)
#نویسنده زهره یزدان پناه قره
#کتاب مذهبی انقلاب دفاع مقدس نوجوان
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
༺◍⃟📚჻❥#قصهمتنی჻ᭂ࿐❁
*توپ تیغ تیغی🦔*
موکی، میمون کوچولویی بود. توی جنگل راه می رفت که چشمش به یک توپ عجیب افتاد. یک توپ که روی آن پُر از خارهای تیز بود. موکی به توپ خاردار دست زد. خارها به دستش فرو رفتند.
موکی دستش را عقب کشید و با پایش به آن توپ ضربه ای زد. خارها به پایش فرورفتند و او جیغ کشید. موکی خیلی دلش می خواست توپ خاردار را با دست هایش بگیرد. او باز هم به توپ دست زد. خاری از توپ جدا شد و در دستش فرو رفت و او باز هم جیغ کشید.
مادرش که روی درختی مشغول چرت زدن بود، صدای او را شنید. از درخت پایین آمد و به سوی موکی رفت. موکی هنوز کنار توپ ایستاده بود.
می خواست با پا به آن ضربه بزند. مادر موکی او را دید. با تعجب پرسید: «موکی جان، چه کار می کنی؟ جوجه تیغی را اذیت نکن! بگذار به خانه اش برود!» موکی گفت: «مامان! این یک توپ است، می خواهم با آن بازی کنم. اما تیغ دارد و اذیتم می کند.»
مادر موکی با خنده گفت: «نه عزیزم! این توپ نیست. این یک جوجه تیغی است که از ترس تو به شکل گلوله خار در آمده. اگر به او دست بزنی، خارهایش جدا می شوند و به دستت فرو می روند و زخمی می شوی.»
موکی از جوجه تیغی دور شد و کنار مادرش ایستاد. جوجه تیغی به آرامی حرکت کرد و به راهش ادامه داد. موکی و مادرش آن قدر به جوجه تیغی نگاه کردند تا رفت و از آن ها دور شد.
آن وقت مادر موکی گفت: «تیغ های جوجه تیغی خیلی شُل هستند. وقتی حیوانی بخواهد او را چنگ بزند، تیغ ها از پوست جوجه تیغی جدا می شوند و به بدن آن حیوان فرو می روند.
گاهی وقت ها هم جوجه تیغی با چرخاندن دمش، چند تا از تیغ هایش را به طرف آن ها پرتاب می کند.» آن روز موکی فهمید که جوجه تیغی برای دفاع از خودش، از تیغ های بدنش استفاده می کند.
#نویسنده: مهری طهماسبی دهکردی
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
کتاب «بابای موشک ها» داستانی کودکانه درباره شهید حاج حسن تهرانیمقدم، پدر صنعت موشکی کشور است.
بند کفشهایت را محکم ببند. من حسن طهرانی مقدم برای ساخت ایران قوی یک قدم برداشتم. حالا نوبت توست. ببینم چه میکنی؟
بخشی از کتاب بابای موشکها:
کسی به#ایران #موشک نمیفروخت. ولی حسن آنقدر گشت تا جایی را پیدا کرد. دوستانش گفتند:« ما که بلد نیستیم #موشک هوا کنیم!» حسن گفت:« یاد میگیریم.» به سختی #مدرسه #موشکی پیدا کردند. سوار هواپیما شدند و رفتند یک جایی دور از ایران. وقتی برگشتند، بلد بودند چطوری موشکها را شلیک کنند. هربار که موشکی میزدند، #دشمن میترسید و به ما موشک نمیزد. مردم شهرها از خوشحالی دور افتخار میزدند. اما موشکها داشتند تمام میشدند. حسن با خودش فکر کرد و گفت:« اینجوری نمیشود، باید فکر بهتری بکنم.»
این کتاب، مناسب برای نوجوانان قهرمان و زرنگ ایرانی ست که به قهرمان های کشور عزیزمون ایران افتخار میکنن و اونا رو الگوی خودشون قرار میدن.
#نویسنده: فائضه غفارحدادی
#تصویرگر: محدثه علیشاه
#گروه سنی: ج
#کاری از خانه همبازی
#انتشارات راهیار
توصیه نوه شهید حسن طهرانی مقدم به خواندن این کتاب جذاب
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110