خب سلام
خیلی خلاصه توضیح میدم ، من الهه هستم و اینجا میشه گفت سومین یا یه جورایی چهارمین داستان من گذاشته میشه(الان که دارم فکر میکنم حتی ششمین؟) ایده برای چند سال پیشه و از دل فانتزی های نوستالژیک خودم بیرون کشیده شده . داستان دختری به نام کلارا (توی داستان با نام مخفف کِلِر ازش یاد میشه) که حتی خودش هم نمیدونه دقیقا کیه
شاید ریشه همه اینها از گمگشتی خودم باشه ، شایدم فانتزی سرایی نوجوانی بشه بهش گفت ، هرچی که بود باعث شد همین چند شب پیش به سرم بزنه که اون رو بنویسم
خدا رو چه دیدی ، شاید چند نفر خوندن و خوششون اومد
خلاصه که این داستان بدون پیرنگ و تحت تاثیر جو نوشته نشده
امیدوارم لذت ببرید
پ. ن: فضاسازی و صحنه پردازی غربیه و ممکنه رگه هایی از داستان های آشنا ببینید ، کاملا عمدی بوده این امر چون میخواستم داستان هویت خودشو حفظ کنه
پ.ن۲: یه چیز دیگه هم بگم برای شفاف سازی. اینجا درکنار داستان یسری نوشته های مستقل دیگه ای هم قرار میگیرن با #آزاد که ژانرها و سبک های مختلفی رو به نمایش میذارن. خودتون هم میتونید برامون نوشته های آزادتون رو بفرستید.