#با_علی_علیه_السلام
#فضائل_و_مناقب
#مطاعن_دشمنان
🔷🔶 #عاقبت_نحس_خطیب_ملعون_دمشقی
👈🏼👈🏼 در یک روز عیدفطر، #هارون_الرشید، خلیفهی عباسی، هفتاد نفر از علمای اهلسنت را فرا خواند.
هنگامی که آنها به مجلس آمدند، هارون از #شافعی پرسید: چند حدیث در فضائل حضرت علی(علیهالسلام) از حفظ داری؟
شافعی گفت: تعداد زیادی حدیث در فضیلت علی(علیهالسلام) به یاد دارم.
هارون گفت: چقدر است؟
شافعی گفت: میترسم بگویم.
هارون گفت: از کی میترسی؟
شافعی گفت: از تو میترسم.
هارون گفت: نترس در امانی، بگو.
شافعی گفت: حدود چهار صد تا پانصد حدیث از حفظ هستم.
◽️ هارون از دیگری پرسید، گفت بیشتر از هزار حدیث در فضیلت علی(علیهالسلام) از حفظ هستم.
هارون همین سؤال را از #ابویوسف نمود. وی پاسخ داد پانزده هزار حدیث مُسند و پانزده هزار حدیث مرسل درباره علی(علیهالسلام) از حفظ دارم.
◽️ هارون از #واقدی پرسید، او گفت من هم به اندازه ابویوسف وصف علی(علیهالسلام) را در احایث دیدهام.
هارون گفت: آنچه که گفتید از شنیدههای شماست، امّا من فضیلتی از علی(علیهالسلام) را به چشم خود دیدهام.
◽️ همه مشتاق شنیدن شدند.
هارون گفت: روزی حاکم دمشق برایم نامهای نوشت که خطیبی در اینجا زندگی میکند که دشمن علی(علیهالسلام) است و در خطابهایش مرتبا به امیرالمؤمنین علی علیهالسلام فحش وناسزا میدهد!!! هر چه او را تهدید کردهام فایدهای نکرده است چاره چیست؟
◽️ من در پاسخ او نوشتم: او را با غل ورنجیر، به بغداد نزد من بفرست.
وقتی خطیب به اینجا رسید او را نصیحت کردم و گفتم: چرا با حضرت علی(علیهالسلام) دشمنی داری؟
او گفت: برای اینکه او پدران و اجداد ما را کشته است.
گفتم: آنها را به فرمان خدا و رسولش کشته است. گفت بهر حال من دشمن علی(علیهالسلام)هستم و از سینهام بیرون نمیرود!!!!
◽️ من هم دستور دادم که او را ۱۰۰ تازیانه زدند و به زندان بینداختند.
همان شب در خواب دیدم که حضرت خاتم الانبیاء (صلیاللهعلیهوآله) از آسمان فرود آمد در حالی که پشت سر حضرت، علی(علیهالسلام) وحسن وحسین (عیهماالسلام) هستند و جبرئیل نیز قرار داشتند همه بطرف قصر من آمدند.
◽️ جامهایی از آب در دست جبرئیل بود.
حضرت پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله)، شیعیان را یکی یکی صدا زد و آنان را از آب بهشتی سیراب مینمود.
از پنج هزار نفری که در این اطراف زندگی میکنند تنها چهل نفر را که من آنها را میشناختم و میدانستم از دوستداران و محبین علی(علیهالسلام) هستند سیراب شدند.
در این بین حضرت علی(علیهالسلام)به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) عرض کرد: از این خطیب بپرسید من با او چه کردهام؟
خطیب را آوردند، پیغمبر به او فرمود: آیا تو هستی که به علی (علیهالسلام) ناسزا کرده و سبّ میکنی؟!!! عرض کرد: بلی.
فرمود: آیا حیا نمیکنی؟ خداوندا او را مسخ کن.
ناگهان خطیب به شکل سگ در آمد، من از وحشت بیدار شدم و خادم را صدا زده و گفتم: خطیب را بیاورید.
من قصد داشتم خطیب را موعظه کرده و خوابی را که دیده بودم برایش تعریف کنم. خادم رفت و برگشت و گفت خطیب نیست امّا سگی در زندان است.
گفتم: سگ را بیاور، وقتی سگ را آورد دیدم خداوند برای عبرت دیگران گوشهای او را به شکل انسان باقی گذاشته و بدن او را بشکل سگ در آورده است و امروز شما را به اینجا دعوت کردهام تا به چشم خودتان برتری و فضیلت علی(علیهالسلام)را ببینید.
◽️ به دستور هارون: خطیب را که به شکل سگ در آمده بود، آوردند. در حالیکه بند به گردنش انداخته و او را میکشیدند، خطیب بدبخت، سر به زیر افکنده بود.
شافعی گفت: این خطیب مورد قهر و غضب خدا قرار گرفته و مسخ شده است. بنابراین بیشتر از سه روز زنده نمیماند زودتر او را از اینجا دور کنید که بلای او ما را نیز مبتلا میکند.
◽️ خطیب را به زندان برگرداندند، طولی نکشید که صدای مهیبی برخاست و بر اثر صاعقه، ساختمان زندان برسر او خراب شد و جسد نحسش را سوزانیدند.
📚 الثاقب فی المناقب، ابنحمزه طوسی، ص۲۹۹
@nahj_balaq