eitaa logo
نهج‌الشّهداء | شهدای گله‌دار
56 دنبال‌کننده
26 عکس
7 ویدیو
1 فایل
ارتباط با نهج‌الشّهداء: @einsin
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺 طلبه‌ی شهیدی که در روز تولدش به رسید... 🥀 طلبه‌ی از روستای شلدان تاریخ تولد: ۱۳۴۷/۱۰/۱۹ تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۱۹ 🌹 نهج‌الشّهداء | شهدای گله‌دار @Nahj_Shohada
🇮🇷 هفدهمین سالگرد شهادت سردار گرامی‌باد 🌹 نهج‌الشّهداء | شهدای گله‌دار @Nahj_Shohada
🇮🇷 دانش‌آموز 🔸 اما باید از رهبرم، امامم، حجت عصرم، خمینی بت‌شکن قدردانی کنم که مرا از سیاهچاله‌ها و گرداب‌های روزگار که به سوی پرتگاهی روانه بودم، نجاتم داد و هادی و راهنمایم شد. 🌹 نهج‌الشّهداء | شهدای گله‌دار @Nahj_Shohada
🥀 گاه انسان در موقعیتی قرار می‌گیرد که یا باید در راه خدا در خون خود غوطه‌ور شود و باد در برابر ظلم، سر تسلیم فرود آورد؛ و مردان خدا راه اول را انتخاب می‌کنند تا حکومت حق جاری شود... 🔹 (از شهدای شهر اسیر) 🌹 نهج‌الشّهداء | شهدای دیار گله‌دار @Nahj_Shohada
🥀 ۱۶ ساله بود که در عملیات با رمز یا زهرا (س) حضور داشت و پس از رزمی شجاعانه در حالی که «یا زهرا گویان» به پیش می‌تاخت، مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و زهرایی شد تا فردای قیامت شرمنده‌ی مادرش نباشد... 🇮🇷 دانش‌آموز از شهدای روستای (بخش اسیر) 🌹 نهج‌الشّهداء | شهدای دیار گله‌دار @Nahj_Shohada
نهج‌الشّهداء | شهدای گله‌دار
🔹 خاطره‌ای جالب از حجّةالاسلام #شهید_شیخ‌حسین_شهابی 👇 🌹 نهج‌الشّهداء | شهدای دیار گله‌دار @Nahj_Sho
👌 خاطره‌ای زیبا 🔺 حجّةالاسلام : «اگر صدها هواپیما هم بیاید به خودمان و حتی ماشینی که در آن هستیم هیچ ترکشی نمی‌خورد». 👈 اواخر سال ۱۳۶۳ برای حفظ راه واقعی با ابعاد مختلفی انجام شد. رزمنده‌های زیادی را هدایت می‌کردم و بالاخره تا نزدیک دجله پیشروی کردیم. یک شهری در کنار دجله خالی شده بود و عراقی‌ها فرار کرده بودند. دشمن به شدت از رزمنده‌های ایرانی می‌ترسید و لذا پل مهم روی دجله را خراب کردند تا از حرکت رزمنده‌ها به طرف جلوگیری کنند. همچنین به وسیله‌ی هواپیماهای و حمله‌های متعدد انجام دادند که بچه‌های ما در محاصره قرار گرفتند. وسایل مهمی مثل دوربین عکاسی و فیلم‌ها و وسایل دیگر در دست افتاد و به یغما رفت. پشت خط مقدم بودیم که وقت نماز شد. برای آماده شدیم؛ برادر شهیدم شیخ حسین و حاج شیخ حسن اسدی هم تشریف داشتند. وقتی خواستم نماز را شروع کنم، آقای و آقای از و هم آمدند و پشت سر من ایستادند و نماز را خواندیم. در حین خمپاره‌ای آمد و ترکش‌هایی به بعضی از نمازگزارها خورد؛ حتی در نماز صدای فریاد بچه‌ها بلند شد که یکی از آنها مهندس حسین‌زاده بودند. بالاخره نماز تمام شد و آقای صیاد شیرازی و صفوی به بنده گفتند قایقی آماده کرده‌ایم و شما با قایق به عقب برگردید. بنده گفتم: «با ماشین برمی‌گردم». صیاد شیرازی فرمودند: «این ماشین هم همین‌جا بگذارید و با قایق برگردید زیرا مسیر خیلی خطرناک است و احتمال کشته شدن زیاد است». بنده عرض کردم: «خودم راننده می‌شوم و ماشین را برمیگردانم». ایشان گفتند: «نزدیک آن پل، ده‌ها دستگاه از ماشین‌های خودمان را نابود کرده‌اند و شما اگر کشته شدید، نیستید زیرا یقین دارم که کشته شدن حتمی است. عرض کردم: «بنده اطلاع دارم که حتی یک ترکش هم به ماشین و خودمان نمی‌خورد». بنده پشت فرمان ماشین عقیدتی سیاسی ارتش نشستم و برادر شهیدم شیخ حسین و حاج شیخ حسن اسدی نیز در ماشین با من بودند. وقتی نزدیک پل رسیدیم، ناگهان صدای هواپیماهای دشمن آمد و به آسمان نگاه کردیم که ۱۶ هواپیمای عراقی، منطقه را به شدت کردند. اما برادرم شیخ حسین فرمودند: «اگر صدها هواپیما هم بیاید به خودمان و حتی ماشینی که در آن هستیم هیچ ترکشی نمی‌خورد». یک‌دفعه پل جلوی ما شکسته شد و ما روی پل ایستادیم و نتوانستیم حرکت کنیم. طولی نکشید که فوراً یک قطعه را جهت ترمیم پل آوردند و سریعاً وصل کردند و ما از روی آن حرکت کردیم و خود را به پشت جزیره‌ی مجنون رساندیم. صبح شد و صبح را خواندیم. نزدیک طلوع آفتاب فرمودند: «یک سری به خط مقدم بزنیم» و بنده و آقای کسائی به طرف خط مقدم حرکت کردیم. وقتی به آنجا رسیدیم تمامی خط خالی شده بود و هیچ رزمنده‌ای از ما حضور نداشت و با تعجب به منطقه نگاه کردیم. ناگهان دو هواپیمای عراقی به طرف ما آمدند که بنده و آقای کسائی از ماشین پایین آمدیم و در پناه گرفتیم. دوباره آنجا را بمباران کردند و به ماشین ما آسیب وارد شد و رادیاتور جلوی آن شکسته شد. چند دقیقه بعد فردی از دور مشاهده کردیم که به سمت ما می‌آمدند و خودی بودند. پیش از ظهر به رفتیم و آقای را ملاقات کردیم. صیاد تعجب کردند و فرمودند شما هستید؟ گفتم بلی. فرمود «آنوقت که به شما گفتم نروید متوجه شدم که هواپیماهای دشمن به طرف شما آمده و یقین داشتم زنده نمی‌مانید؛ اکنون شما را زنده می‌بینم». عرض کردم: «کسی برای من و برادرم دعا کرده تا زنده بمانیم». صیاد فرمودند: «چه کسی؟ جریان چه بوده است؟». گفتم حضرت موقع حرکت کردن ما به سمت دستشان را دور گردن ما انداختند و آیه‌ی « إنَّ الّذی فَرَضَ عَلَیکَ القُرآنَ لَرادُّکَ إلیٰ مَعادٍ» را خواندند. ما هم اطمینان پیدا کردیم که هیچ لطمه‌ای به ما نمی‌رسد. آقای صیاد فرمودند: «من هم افتخار می‌کنم که خدمت ایشان برسم». بنده به ایشان گفتم وقتی به تشریف آوردید و اگر بنده جبهه نبودم، خدمت ایشان هستم و شما را نزد ایشان می‌برم. اما فرصتی برایشان به وجود نیامد که به شیراز بیایند و در نهایت در به دست به آرزوی خود یعنی رسید. 📚 منبع: کتاب صدای انقلاب در گله‌دار؛ خاطرات شیخ علی شهابی؛ صفحه‌ی ۸۸-۹۱. 🌹 نهج‌الشّهداء | شهدای دیار گله‌دار @Nahj_Shohada
🚨 جهت تأمین مبالغ مورد نیاز برای تکمیل و نکوسازی ، کمک‌های مادی خود را به شماره کارت زیر بنام واریز نمایید: 6273811094184105 👈 لطفاً تبلیغ کنید... 🌹 نهج‌الشّهداء | شهدای دیار گله‌دار @Nahj_Shohada
🏴 مجلس عزاداری شهادت امام هادی (علیه‌السّلام) و مراسم گرامیداشت شهید حسین چراغچشم 👈 سه‌شنبه ۴ بهمن ماه ۱۴۰۱ ساعت ۲۰ 👈 حسینیه پنج‌تن آل‌عبا (ع) گله‌دار @Galehdar_Mohebban
🥀 سی و هشتمین سالگرد شهادت پاسدار گرامی‌باد 👈 از شهدای والامقام شهر در تاریخ ۶ بهمن ماه ۶۳ در مجروح گردید و پس از انتقال به بیمارستان در تاریخ ۸ بهمن ماه به رسید. پیکر مطهر آن شهید عزیز در تاریخ ۱۱ بهمن ماه در به خاک سپرده شد. 🌹 نهج‌الشّهداء | شهدای دیار گله‌دار @Nahj_Shohada
نهج‌الشّهداء | شهدای گله‌دار
🥀 سی و هشتمین سالگرد شهادت پاسدار #شهید_حسین_چراغچشم گرامی‌باد 👈 #شهید_چراغچشم از شهدای والامقام شه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 کلیپ | عارفانه‌هایی از شهدا دعا داشتند؛ ادعا نداشتند نیایش داشتند؛ نمایش نداشتند حیا داشتند؛ ریا نداشتند رسم داشتند؛ اسم نداشتند 🌹 نهج‌الشّهداء | شهدای دیار گله‌دار @Nahj_Shohada
نهج‌الشّهداء | شهدای گله‌دار
🥀 سی و هشتمین سالگرد شهادت پاسدار #شهید_حسین_چراغچشم گرامی‌باد 👈 #شهید_چراغچشم از شهدای والامقام شه
🥀 برگزاری نمایشگاه گرامیداشت پاسدار از شهدای شهر گله‌دار در مدرسه‌ی شهید مفتح (ره) 👈 این نمایشگاه در سالروز شهادت آن شهید عزیز برگزار شده است. نیاز است چنین گرامیداشت‌هایی از شهدای منطقه در مدارس اجرا شود تا و نسل جدید با شهدای منطقه‌ی خود آشنا شوند. 🌹 نهج‌الشّهداء | شهدای دیار گله‌دار @Nahj_Shohada
🚨 انتشار برای اولین بار 👈 خاطره‌ای از من نمی‌توانم دروغ بگویم... سال ۶۳ با جمعی از رزمنده‌های گله‌داری در «پادگان ۳۵» بودیم که «شهید حسین چراغچشم» از منطقه‌ی «جُفیر» برای ملاقات ما به آن پادگان آمد و قصد برگشت به را داشت و می‌خواست نامه‌های بچه‌ها را هم به دست خانواده‌هایشان برساند. یکی از رزمنده‌ها بخاطر حادثه‌ای صورت و قسمتی از بدنش آسیب دیده بود و برای انجام مداوا به انتقال داده بودند. بچه‌ها نامه‌ها را به حسین دادند و به حسین گفتند فلانی برایش اتفاقی افتاده و اگر خانواده‌اش بدانند حتماً ناراحت می‌شوند و شاید فکر کنند به شهادت رسیده و وقتی به گله‌دار رسیدی پدرش حتماً به سراغ شما می‌آید تا نامه‌ی فرزندش را تحویل بگیرد. به او بگو که فرزندش مرخصی شهری گرفته بود و آن موقع او را ندیدم و نتوانستم از او نامه بگیرم. بچه‌ها خیلی به حسین تأکید کردند که حقیقت را نگوید و با گفتن یک ، قضیه تمام شود. حسین به گله‌دار برگشت و نامه‌ها را به خانواده‌ها رسانید. اتفاقاً پدر همان رزمنده‌ای که مجروح شده بود نیز برای دریافت نامه نزد حسین آمد. حسین گفت نامه‌ی پسرت را نیاورده‌ام. آن آقا ناراحت شد و گفت چرا؟ حسین در جواب گفت حقیقت را بخواهید نمی‌توانم دروغ بگویم؛ من که به پادگان رسیدم فرزندت را ندیدم و دوستانش خبر دادند که برایش مشکلی بوجود آمده و به تهران منتقل شده است. 💬 هر چند بچه‌ها خیلی به حسین تأکید کردند که حقیقت را نگوید اما حاضر به دروغ گفتن نشد. این صدق در گفتار، کردار و رفتار او باعث شد که حسین به چنین مقامی برسد و خداوند مقام را نصیبش کرد. 🔹 راوی: حمزه اکبری (اکبر) 🌹 نهج‌الشّهداء | شهدای دیار گله‌دار https://eitaa.com/Nahj_Shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ هر چند همیشه آرام بود و آرامش عجیبی داشت و اهل عبادت و بود؛ اما اهل این نبود که خودش را بگیرد و دیگر شوخی نکند... 🇮🇷 🌹 نهج‌الشّهداء | شهدای دیار گله‌دار https://eitaa.com/Nahj_Shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 پای درس شهید... 🍃 آری شیعه بودن ساده نیست و هر کس خود را نخواند که این عظمت نصیب هر کس نیست؛ باید خود را فروخت به یک جمله‌ی به یک اشاره‌ی امام... 🇮🇷 سردار از شهدای شهر 🌹 نهج‌الشّهداء | شهدای دیار گله‌دار @Nahj_Shohada
☀️ این انقلاب، یک معجزه بود و این معجزه را بی‌تفاوت نگذارید که خداوند بر شما آگاه است 🇮🇷 چهل و سومین سالگرد شهادت پاسدار رشید سپاه اسلام شهید مسعود رهنما از شهدای شهر گله‌دار گرامی‌باد 🚩 نهج‌الشّهداء | شهدای دیار گله‌دار https://eitaa.com/Nahj_Shohada
☀️ نگاه توحیدی و عمیق «شهید مصطفیٰ رهنما» به حوادث عجیب و غریب اوایل انقلاب و سال ۶۰ ▫️ «طلبه و پاسدار شهید مصطفیٰ رهنما» از شهدای شهر گله‌دار در بخشی از نامه‌ی پاسخ به برادرش نسبت به حوادث مختلف برای کشور در سال ۶۰ می‌نویسد: ... برادرم! این را بدان که خداوند هر لحظه ما را امتحان می‌کند؛ از جمله وضع ما با آمریکا در جنگ محاصره‌ی اقتصادی، انقلاب بزرگ اسلامی، جنگ با نوکر آمریکا به مدت بیش از یک سال، ضد انقلاب داخلی، مسأله‌ی ریاست جمهوری و این‌ها همه‌اش یک‌طرف، زلزله‌ها را بنگریم که در این بین از سوی خداوند برای ما نازل می‌شود؛ این‌ها چیست؟! همه‌اش امتحان است؛ همه‌اش آزمایش الٰهی است؛ ولی یکمرتبه در فکر فرو می‌رویم و می‌بینیم که همه‌ی اینها به نفع و مفید به حال ملت اسلامی است. شما فکرش را بکنید اگر بنی‌صدر از روز اول رییس‌جمهور نمی‌شد، الآن رسوا هم نمی‌شد و منافقانه پیش می‌آمد و امکان واژگونی انقلاب می‌رفت و اگر ۷۲ تَن شهید نمی‌شدند ممکن بود ملت رأی به رییس‌جمهوری جدید نمی‌داد و مجلس و دولت تکمیل نمی‌شد. خلاصه‌ی مطلب این روزها، روز عبادت است... 🚩 نهج‌الشّهداء | شهدای دیار گله‌دار https://eitaa.com/Nahj_Shohada
🔆 به مال دنیا اهمیت نمی‌داد و اهل تجمل نبود. بسیار ساده و مخلص زندگی می‌کرد؛ طوری که همه او را به همین خصوصیت می‌شناختند. ▫️ روزی با پدرش مشغول تعمیر اتاق گِلی بودند تا در آن زندگی کند. یکی از زنان همسایه هنگام عبور از کوچه به حسین گفت: «داری این خانه‌ی کوچک کبوتری را درست می‌کنی که در آن زندگی کنی؟!» حسین هم با متانت جواب داد: «مگر آنهایی که قصر دارند، نمی‌خواهند بمیرند؟!» همسایه پاسخ داد: «بله! آنها هم می‌میرند» حسین گفت: «من هم می‌میرم و چه بهتر که آدم هیچ چیزی از دار دنیا نداشته باشد تا دل کندنش از دنیا در هنگام مرگ برایش راحت‌تر باشد و زود قانع شود؛ همین اتاق کوچک هم برایم زیاد است» زن همسایه شرمنده شد و گفت: «حقیقتاً که راست می‌گویی!» 📚 منبع: کتاب فانوس آرامش، ص ۴۱. 🚩 نهج‌الشّهداء | شهدای دیار گله‌دار https://eitaa.com/Nahj_Shohada
🚩 ارتباط با نهج‌الشّهداء: @einsin