eitaa logo
نهج البلاغه 📜
1.1هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
658 ویدیو
28 فایل
📍مطالعه ترتیبی کتاب ارزشمند نهج البلاغة 🖇به همراه شرح مختصر ارتباط با ادمین 👇 Yazahra256 کپی آزاد به شرط: _ 5صلوات جهت تعجیل در امر فرج
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 🌷 – قسمت 6⃣2⃣ ✅ فروردین تمام شده بود، اردیبهشت آمده بود و هوا بوی شکوفه و گل می‌داد. انگار خدا از آن بالا هر چه رنگ سبز داشت، ریخته بود روی زمین‌های قایش. یک روز مشغولِ کارِ خانه بودم که موسی، برادر کوچک صمد، از توی کوچه فریاد زد. - داداش صمد آمد! نفهمیدم چه‌کار می‌کنم. پابرهنه، پله‌های بلند ایوان را دو تا یکی کردم. پارچه‌ای از روی بند رخت وسط حیاط برداشتم، روی سرم انداختم و دویدم توی کوچه. صمد آمده بود. می‌خندید و به طرفم می‌دوید. دو تا ساک بزرگ هم دستش بود. وسط کوچه به هم رسیدیم. ایستادیم و چشم در چشم هم، به هم خیره شدیم. چشمان صمد آب افتاده بود. من هم گریه‌ام گرفت. یک‌دفعه زدیم زیر خنده. گریه و خنده قاتی شده بود. یادمان رفته بود به هم سلام بدهیم. شانه‌به‌شانه‌ی هم تا حیاط آمدیم. جلوی اتاقمان که رسیدیم، صمد یکی از ساک‌ها را داد دستم. گفت: « این را برای تو آوردم. ببرش اتاق خودمان» اهل خانه که متوجه آمدن صمد شده بودند، به استقبالش آمدند. همه جمع شدند توی حیاط و بعد از سلام و احوال‌پرسی و دیده‌بوسی رفتیم توی اتاق مادرشوهرم. صمد ساک را زمین گذاشت. همه دور هم نشستیم و از اوضاع و احوالش پرسیدیم. سیمان‌کار شده بود و روی یک ساختمان نیمه‌کاره مشغول بود. کمی که گذشت، ساک را باز کرد و سوغاتی‌هایی که برای پدر، مادر، خواهرها و برادرهایش آورده بود، بین آن‌ها تقسیم کرد. همه چیز آورده بود. از روسری و شال گرفته تا بلوز و شلوار و کفش و چتر. کبری، که ساک من را از پشت پنجره دیده بود، اصرار می‌کرد و می‌گفت: « قدم! تو هم برو سوغاتی‌هایت را بیاور ببینیم.» خجالت می‌کشیدم. هراس داشتم نکند صمد چیزی برایم آورده باشد که خوب نباشد برادرهایش ببینند. گفتم: « بعداً. » خواهرشوهرم فهمید و دیگر پی‌اش را نگرفت. وقتی به اتاق خودمان رفتیم، صمد اصرار کرد زودتر ساک را باز کنم. واقعا سنگ تمام گذاشته بود. برایم چندتا روسری و دامن و پیراهن خریده بود. پارچه‌های چادری، شلواری، حتی قیچی و وسایل خیاطی و صابون و سنجاق‌سر هم خریده بود. طوری که در ساک به سختی بسته می‌شد. گفتم: « چه خبر است، مگر مکه رفته‌ای؟! » گفت: « قابل تو را ندارد. می‌دانم خانه‌ی ما خیلی زحمت می‌کشی؛ خانه‌داری برای ده دوازده نفر کار آسانی نیست. این‌ها که قابل شما را ندارد. » گفتم: « چرا، خیلی زیاد است. » خندید و ادامه داد: « روز اولی که به تهران رفتم، با خودم عهد بستم، روزی یک چیز برایت بخرم. این‌ها هر کدام حکایتی دارد. حالا بگو از کدامشان بیشتر خوشت می‌آید. » همه‌ی چیزهایی که برایم خریده بود، قشنگ بود. نمی‌توانستم بگویم مثلاً این از آن یکی بهتر است. گفتم: « همه‌شان قشنگ است. دستت درد نکند. » اصرار کرد. گفت: « نه... جان قدم بگو. بگو از کدامشان بیشتر خوشت می‌آید. » دوباره همه را نگاه کردم. انصافاً پارچه‌های شلواری توخانه‌ای که برایم خریده بود، چیز دیگری بود. گفتم: « این‌ها از همه قشنگ‌ترند. » 🔰ادامه دارد....🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹سهم : از حکمت ۲۴۴ تا ۲۵۲ ═════ ೋ🌿🌹🌿ೋ════ 📒 : خدا را در هر نعمتی حقی است، هر كس آن را بپردازد فزونی يابد و آن كس كه نپردازد و كوتاهی كند در خطر نابودی قرار گيرد. ═════ ೋ🌿🌹🌿ೋ════ 📒 : هنگامی كه توانایی فزونی يابد، شهوت كاستی گيرد. ═════ ೋ🌿🌹🌿ೋ════ 📒 : از گريختن نعمتها بپرهيزيد زيرا هر گريخته ای باز نمی گردد. ════ ೋ🌿🌹🌿ೋ════ 📒 : بخشش بيش از خويشاوندی محبّت آورد. ════ ೋ🌿🌹🌿ೋ════ 📒 : چون كسی به تو گمان نيك برد، خوش بينی او را تصديق كن. ════ ೋ🌿🌹🌿ೋ════ 📒 : بهترين كارها آن است كه با ناخشنودی در انجام آن بكوشی. ════ ೋ🌿🌹🌿ೋ════ 📒 : خدا را از سست شدن اراده های قوی، گشوده شدن گره های دشوار و درهم شكسته شدن تصميم ها شناختم. ════ ೋ🌿🌹🌿ೋ════ 📒 : تلخكامی دنيا شيرينی آخرت و شيرينی دنيای حرام تلخی آخرت است. ════ ೋ🌿🌹🌿ೋ════ 📒 : خدا «ايمان» را برای پاكسازی دل از شرك، و «نماز» را برای پاك بودن از كبر و خودپسندی و «زكات» را عامل فزونی روزی و «روزه» را برای آزمودن اخلاص بندگان و «حج» را برای نزديكی و همبستگی مسلمانان و «جهاد» را برای عزت اسلام و « امر به معروف» را برای اصلاح توده های ناآگاه و «نهی از منكر» را برای بازداشتن بيخردان از زشتی ها، «صله رحم» را برای فراوانی خويشاوندان و «قصاص» را برای پاسداری از خونها و اجرای «حدود» را برای بزرگداشت محرمات الهی و ترك ميگساری را برای سلامت عقل و دوری از دزدی را برای تحقق عفت و ترك (زنا) را برای سلامت نسل آدمی و ترك (لواط) را برای فزونی فرزندان و (گواهی دادن) را برای به دست آوردن حقوق انكارشده و ترك (دروغ) را برای حرمت نگهداشتن راستی و «سلام كردن» را برای امنيت از ترسها و «امامت» را برای سازمان يافتن امور امّت و (فرمانبرداری از امام) را برای بزرگداشت مقام رهبری واجب كرد. ════ ೋ🌿🌹🌿ೋ════ 〰〰〰〰〰〰〰〰 @nahjamira
AUD-20210920-WA0072.mp3
3.58M
🔈ختم گویای در ۱۹۲ روز. 🌺 طرح باعلی تامهدی (علیهما السلام) 🔷سهم : از حکمت ۲۴۴ تا حکمت ۲۵۲ ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄ @nahjamira
AUD-20210920-WA0071.mp3
6.12M
🔊 گزارش موضوعات مهم حکمت ۲۴۴ تا حکمت۲۵۲ 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع 🌹 طرح «باعلی تا مهدی» علیهما السلام ┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄ @nahjamira
‍ 🌷 – قسمت 7⃣2⃣ ✅ از خوشحالی از جا بلند شد و گفت: « اگر بدانی چه حالی داشتم وقتی این پارچه‌ها را خریدم! آن روز خیلی دلم برایت تنگ شده بود. این‌ها را با یک عشق و علاقه‌ی دیگری خریدم. آن روز آن‌قدر دلتنگت بودم که می‌خواستم کارم را ول کنم و بی‌خیال همه چیز شوم و بیایم پیشت. » بعد سرش را پایین انداخت تا چشم‌های سرخ و آب‌انداخته‌اش را نبینم. از همان شب، مهمانی‌هایی که به خاطر برگشتن صمد برپا شده بود، شروع شد. فامیل که خبردار شده بودند صمد برگشته، دعوتمان می‌کردند. خواهرشوهرم شهلا، شیرین جان، خواهرها و زن‌برادرها. صمد با روی باز همه‌ی دعوت‌ها را می‌پذیرفت. شب‌ها تا دیروقت می‌نشستیم خانه‌ی این فامیل و آن آشنا و تعریف می‌کردیم. می‌گفتیم و می‌خندیدیم. بعد هم که برمی‌گشتیم خانه‌ی خودمان، صمد می‌نشست برای من حرف می‌زد. می‌گفت: « این مهمانی‌ها باعث شده من تو را کمتر ببینم. تو می‌روی پیش خانم‌ها می‌نشینی و من تو را نمی‌بینم. دلم برایت تنگ می‌شود. این چند روزی که پیشت هستم، باید قَدرَت را بدانم. بعداً که بروم، دلم می‌سوزد. غصه می‌خورم چرا زیاد نگاهت نکردم. چرا زیاد با تو حرف نزدم. » این خوشی یک هفته بیشتر طول نکشید. آخر هفته صمد رفت. عصر بود که رفت. تا شب توی اتاقم ماندم و دور از چشم همه اشک ریختم. به گوشه‌گوشه‌ی خانه که نگاه می‌کردم، یاد او می‌افتادم. همه چیز بوی او را گرفته بود. حوصله‌ی هیچ‌کس و هیچ کاری را نداشتم. منتظر بودم کسی بگوید بالای چشمت ابروست تا یک دل سیر گریه کنم. حس می‌کردم حالا که صمد رفته، تنهای تنها شده‌ام. دلم هوای حاج‌آقایم را کرده بود. دلتنگ شیرین جان بودم. لحافی را روی سرم کشیدم که بوی صمد را می‌داد. دلم برای خانه‌مان تنگ شده بود. آی... آی... حاج‌آقا چطور دلت آمد دخترت را این‌طور تنها بگذاری؟! چرا دیگر سری به من نمی‌زنی. آی... آی... شیرین جان چرا احوالم را نمی‌پرسی؟! آن شب آن‌قدر گریه کردم و زیر لحاف با خودم حرف زدم تا خوابم برد. صبح بی حوصله تر از روز قبل بودم .زود رنج شده بودم وانگار همه برایم غریبه بودند .دلم میخواست بروم خانه ی پدرم ،اما سراغ دوقلوها رفتم وجایشان را عوض کردم ولباسهای تمیز تنشان کردم .مادرشوهرم که به بیرون رفت شیر دوقلوها را دادم خواباندمشان وناهار را بار گذاشتم و ظرفهای دیشب راشستم وخانه راجارو کردم .دوقلوها را برداشتم بردم اتاق خودم.بعد از ناهار دوباره کارهایم شروع شد ظرف شستن،جارو کردن حیاط ورسیدگی به دوقلوها.آنقدر خسته بودم که سرشب خوابم برد. انگار صبح شده بودبه هول از خواب پریدم طبق عادت گوشه ی پرده را کنار زدم هوا روشن شده بود حالا چکار باید میکردم نان پخته شده در تنور گذاشته شده بود .چرا خواب مانده بودم !چرا نتوانسته بودم به موقع از خواب بیدار شوم حالا جواب مادر شوهرم را چه بدهم ؟هرطور فکر کردم دیدم حوصله وتحمل دعوا ومرافعه را ندارم به همین خاطر چادر سر کردم وبدون سر وصدا دویدم به طرف خانه ی پدرم... 🔰ادامه دارد....🔰 @nahjamira
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 سهم : از حکمت ۲۵۳ تا حکمت ۲۶۰ •┈┈••••✾•🍃🌼🍃•✾•••┈┈• 📒 : آنگاه كه خواستيد ستمكاری را سوگند دهيد از او بخواهيد كه بگويد از «جنبش و نیروی الهی بیزار است » زيرا اگر به دروغ سوگند خورد، پس از بيزاری، در كيفر او شتاب شود، اما اگر در سوگند خود بگويد (به خدایی كه جز او خدایی نيست) در كيفرش شتاب نگردد، چه او خدا را به يگانگی ياد كرد. •┈┈••••✾•🍃🌼🍃•✾•••┈┈• 📒 : ای فرزند آدم! خودت وصی مال خويش باش، امروز بگونه ای عمل كن كه دوست داری پس از مرگت عمل كنند. •┈┈••••✾•🍃🌼🍃•✾•••┈┈• 📒 : تندخويی بی مورد نوعی ديوانگی است، زيرا كه تندخو پشيمان می شود و اگر پشيمان نشد پس ديوانگی او پايدار است. •┈┈••••✾•🍃🌼🍃•✾•••┈┈• 📒 : سلامت تن در دوری از حسادت است. •┈┈••••✾•🍃🌼🍃•✾•••┈┈• 📒 : ای كميل! خانواده ات را فرمان ده كه روزها در به دست آوردن بزرگواری و شبها در رفع نياز خفتگان بكوشند، سوگند به خدایی كه تمام صداها را می شنود، هر كس دلی را شاد كند خداوند از آن شادی لطفی برای او قرار دهد كه به هنگام مصيبت چون آب زلالی بر او باريدن گرفته و تلخی مصيبت را بزدايد چنانكه شتر غريبه را از چراگاه دور سازند. •┈┈••••✾•🍃🌼🍃•✾•••┈┈• 📒 : هرگاه تهيدست شديد با صدقه دادن، با خدا تجارت كنيد. •┈┈••••✾•🍃🌼🍃•✾•••┈┈• 📒 : وفاداری با خيانتكاران نزد خدا نوعی خيانت، و خيانت به خيانتكاران نزد خدا وفاداری است. •┈┈••••✾•🍃🌼🍃•✾•••┈┈• 📒 : بسا احسان پياپی خدا، گناهكار را گرفتار كند و پرده پوشی خدا او را مغرور سازد، و با ستايش مردم فريب خورد و خدا هيچ كس را همانند مهلت دادن، مورد آزمايش قرار نداد. •┈┈••••✾•🍃🌼🍃•✾•••┈┈• 〰〰〰〰〰〰〰〰 @nahjamira