فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همسر #شهید_امنیت شهید سلمان امیر احمدی گفتند: آشنایان خواب شهید دیدند، گفتند مهمان امیرالمؤمنین هستند و امیرالمؤمنین فرمودند: برای جمع شدن این فتنه نماز استغاثه به حضرت زهرا(سلام الله علیها) بخوانید.
📌منبع:
🔰برنامه تلویزیونی (ماجرای امروز))
روایت زندگی شهدای امنیت و اغتشاشات
📆 ۲۴ آبان ساعت ۱۸:۳۰- شبکه افق سیما
یه سیل نماز استغاثه راه بندازیم؟
بسم الله...
نماز استغاثه به حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) به نیت رفع فتنه
🦋 نحوه خواندن نماز استغاثه حضرت زهرا (سلاماللهعلیها):
🔹دو رکعت نماز بخوانید و بعد از سلام، سه مرتبه تکبیر بگوید، سپس تسبیحات حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) را به جای آورید، به سجده بروید و صد مرتبه بگویید:
«✨یا مَوْلاتی یا فاطِمَةُ اَغیثینی✨».
ای سرپرستم ای فاطمه به فریادم برس.🌹
نماز استغاثه به حضرت زهرا مثل نماز صبح هست
بعد نماز تسبیحات حضرت زهرا سلام الله
بعدسر به سجده میگذارین
و100مرتبه یا مولاتی یا فاطمه اغیثینی
سمت راست صورت 100مرتبه همین ذکر
دوباره پیشانی 100مرتبه همین ذکر
سمت چپ صورت 100مرتبه همین ذکر
درپایان پیشانی 110مرتبه همین ذکر
درمجموع 510باراین ذکر تکرارمیشه
AUD-20210920-WA0075.mp3
3.14M
🔈ختم گویای #نهج_البلاغه در ۱۹۲ روز.
🌺 طرح باعلی تامهدی (علیهما السلام)
🔷سهم #روز_بیست_و_ششم : از حکمت ۲۳۳ تا حکمت ۲۴۳
#ندای_نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
🌹سهم #روز_بیست_و_ششم از حكمت۲۳۳ تا ۲۴۳ #نهج_البلاغه
┄═❁🍃❈🌺❈🍃❁═┄
📒 #حکمت233 : به فرزندش امام مجتبی (علیه السلام ) فرمود: كسی را به پيكار دعوت نكن، اما اگر تو را به نبرد خواندند بپذير، زيرا آغازگر پيكار تجاوزكار و تجاوزكار شكست خورده است.
┄═❁🍃❈🌺❈🍃❁═┄
📒 #حکمت234 : برخی از نيكوترين خلق و خوی زنان، زشت ترين اخلاق مردان است، مانند، تكبر ،ترس، بخل، هرگاه زنی متكبر باشد، بيگانه را به حريم خود راه ندهد، و اگر بخيل باشد اموال خود و شوهرش را حفظ می کند، و چون ترسان باشد از هر چيزی كه به آبروی او زيان رساند فاصله می گيرد.
┄═❁🍃❈🌺❈🍃❁═┄
📒 #حکمت235 : (به امام گفتند، عاقل را به ما بشناسان) و درود خدا بر او فرمود: خردمند آن است كه هر چيزی را در جای خود می نهد. (گفتند پس جاهل را توصیف كن فرمود:) با معرفی خردمند، جاهل را نيز شناساندم (يعنی جاهل كسی است كه هر چيزی را در جای خود نمی گذارد، بنابراين با ترك معرفی مجدد، جاهل را شناساند.)
┄═❁🍃❈🌺❈🍃❁═┄
📒 #حکمت236 : به خدا سوگند، اين دنيای شما كه به انواع حرام آلوده است، در ديده من از استخوان خوكی كه در دست بيماری جذامی باشد پست تر است.
┄═❁🍃❈🌺❈🍃❁═┄
📒 #حکمت237 : گروهی خدا را به اميد بخشش پرستش كردند، كه اين پرستش بازرگانان است و گروهی او را از روی ترس عبادت كردند كه اين عبادت بردگان است و گروهی خدا را از روی سپاسگزاری پرستيدند و اين پرستش آزادگان است.
┄═❁🍃❈🌺❈🍃❁═┄
📒 #حکمت238 : زن و زندگی، همه اش دردسر است و زحمت بارتر اينكه چاره ای جز با او بودن نيست.
┄═❁🍃❈🌺❈🍃❁═┄
📒 #حکمت239 : هر كس تن به سستی دهد، حقوق را پايمال كند، و هر كس سخن چين را پيروی كند دوستی را به نابودي كشاند.
┄═❁🍃❈🌺❈🍃❁═┄
📒 #حکمت240 : سنگ غصبی در بنای خانه، مایه ويران شدن آن است (اين سخن از رسول خدا نقل شده است و اينكه سخن پيامبر (صلی الله علیه و آله) و علی (علیه السلام ) شبيه يكديگرند جای شگفتی نيست برای اينكه هر دو از يكجا سرچشمه گرفته و در دو ظرف ريخته شده است).
┄═❁🍃❈🌺❈🍃❁═┄
📒 #حکمت241 : روزی كه ستمديده از ستمكار انتقام كشد، سخت تر از روزی است كه ستمكار بر او ستم روا می داشت.
┄═❁🍃❈🌺❈🍃❁═┄
📒 #حکمت242 : از خدا بترس هر چند اندك، ميان خود و خدا پرده ای قرار ده هر چند نازك.
┄═❁🍃❈🌺❈🍃❁═┄
📒 #حکمت243 : هرگاه پاسخها همانند و زياد باشد، پاسخ درست پنهان گردد.
┄═❁🍃❈🌺❈🍃❁═┄
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
〰〰〰〰〰〰〰〰
@nahjamira
AUD-20210920-WA0074.mp3
2.71M
🔊 گزارش موضوعات مهم حکمت ۲۳۳ تا حکمت ۲۴۳
🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
🌹 طرح «باعلی تا مهدی» علیهما السلام
#ندای_نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#روز_بیست_و_ششم
┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
@nahjamira
🌷 #دختر_شینا – قسمت 6⃣2⃣
✅ #فصل_هشتم
فروردین تمام شده بود، اردیبهشت آمده بود و هوا بوی شکوفه و گل میداد. انگار خدا از آن بالا هر چه رنگ سبز داشت، ریخته بود روی زمینهای قایش. یک روز مشغولِ کارِ خانه بودم که موسی، برادر کوچک صمد، از توی کوچه فریاد زد.
- داداش صمد آمد!
نفهمیدم چهکار میکنم. پابرهنه، پلههای بلند ایوان را دو تا یکی کردم. پارچهای از روی بند رخت وسط حیاط برداشتم، روی سرم انداختم و دویدم توی کوچه. صمد آمده بود. میخندید و به طرفم میدوید. دو تا ساک بزرگ هم دستش بود. وسط کوچه به هم رسیدیم. ایستادیم و چشم در چشم هم، به هم خیره شدیم. چشمان صمد آب افتاده بود. من هم گریهام گرفت. یکدفعه زدیم زیر خنده. گریه و خنده قاتی شده بود.
یادمان رفته بود به هم سلام بدهیم. شانهبهشانهی هم تا حیاط آمدیم. جلوی اتاقمان که رسیدیم، صمد یکی از ساکها را داد دستم. گفت: « این را برای تو آوردم. ببرش اتاق خودمان»
اهل خانه که متوجه آمدن صمد شده بودند، به استقبالش آمدند. همه جمع شدند توی حیاط و بعد از سلام و احوالپرسی و دیدهبوسی رفتیم توی اتاق مادرشوهرم. صمد ساک را زمین گذاشت. همه دور هم نشستیم و از اوضاع و احوالش پرسیدیم. سیمانکار شده بود و روی یک ساختمان نیمهکاره مشغول بود.
کمی که گذشت، ساک را باز کرد و سوغاتیهایی که برای پدر، مادر، خواهرها و برادرهایش آورده بود، بین آنها تقسیم کرد.
همه چیز آورده بود. از روسری و شال گرفته تا بلوز و شلوار و کفش و چتر. کبری، که ساک من را از پشت پنجره دیده بود، اصرار میکرد و میگفت: « قدم! تو هم برو سوغاتیهایت را بیاور ببینیم.»
خجالت میکشیدم. هراس داشتم نکند صمد چیزی برایم آورده باشد که خوب نباشد برادرهایش ببینند. گفتم: « بعداً. » خواهرشوهرم فهمید و دیگر پیاش را نگرفت.
وقتی به اتاق خودمان رفتیم، صمد اصرار کرد زودتر ساک را باز کنم. واقعا سنگ تمام گذاشته بود. برایم چندتا روسری و دامن و پیراهن خریده بود. پارچههای چادری، شلواری، حتی قیچی و وسایل خیاطی و صابون و سنجاقسر هم خریده بود. طوری که در ساک به سختی بسته میشد. گفتم: « چه خبر است، مگر مکه رفتهای؟! »
گفت: « قابل تو را ندارد. میدانم خانهی ما خیلی زحمت میکشی؛ خانهداری برای ده دوازده نفر کار آسانی نیست. اینها که قابل شما را ندارد. »
گفتم: « چرا، خیلی زیاد است. »
خندید و ادامه داد: « روز اولی که به تهران رفتم، با خودم عهد بستم، روزی یک چیز برایت بخرم. اینها هر کدام حکایتی دارد. حالا بگو از کدامشان بیشتر خوشت میآید. »
همهی چیزهایی که برایم خریده بود، قشنگ بود. نمیتوانستم بگویم مثلاً این از آن یکی بهتر است. گفتم: « همهشان قشنگ است. دستت درد نکند. »
اصرار کرد. گفت: « نه... جان قدم بگو. بگو از کدامشان بیشتر خوشت میآید. »
دوباره همه را نگاه کردم. انصافاً پارچههای شلواری توخانهای که برایم خریده بود، چیز دیگری بود. گفتم: « اینها از همه قشنگترند. »
🔰ادامه دارد....🔰
🌹سهم #روز_بیست_و_هفتم : از حکمت ۲۴۴ تا ۲۵۲ #نهج_البلاغه
═════ ೋ🌿🌹🌿ೋ════
📒 #حکمت244 : خدا را در هر نعمتی حقی است، هر كس آن را بپردازد فزونی يابد و آن كس كه نپردازد و كوتاهی كند در خطر نابودی قرار گيرد.
═════ ೋ🌿🌹🌿ೋ════
📒 #حکمت245 : هنگامی كه توانایی فزونی يابد، شهوت كاستی گيرد.
═════ ೋ🌿🌹🌿ೋ════
📒 #حکمت246 : از گريختن نعمتها بپرهيزيد زيرا هر گريخته ای باز نمی گردد.
════ ೋ🌿🌹🌿ೋ════
📒 #حکمت247 : بخشش بيش از خويشاوندی محبّت آورد.
════ ೋ🌿🌹🌿ೋ════
📒 #حکمت248 : چون كسی به تو گمان نيك برد، خوش بينی او را تصديق كن.
════ ೋ🌿🌹🌿ೋ════
📒 #حکمت249 : بهترين كارها آن است كه با ناخشنودی در انجام آن بكوشی.
════ ೋ🌿🌹🌿ೋ════
📒 #حکمت250 : خدا را از سست شدن اراده های قوی، گشوده شدن گره های دشوار و درهم شكسته شدن تصميم ها شناختم.
════ ೋ🌿🌹🌿ೋ════
📒 #حکمت251 : تلخكامی دنيا شيرينی آخرت و شيرينی دنيای حرام تلخی آخرت است.
════ ೋ🌿🌹🌿ೋ════
📒 #حکمت252 : خدا «ايمان» را برای پاكسازی دل از شرك، و «نماز» را برای پاك بودن از كبر و خودپسندی و «زكات» را عامل فزونی روزی و «روزه» را برای آزمودن اخلاص بندگان و «حج» را برای نزديكی و همبستگی مسلمانان و «جهاد» را برای عزت اسلام و « امر به معروف» را برای اصلاح توده های ناآگاه و «نهی از منكر» را برای بازداشتن بيخردان از زشتی ها، «صله رحم» را برای فراوانی خويشاوندان و «قصاص» را برای پاسداری از خونها و اجرای «حدود» را برای بزرگداشت محرمات الهی و ترك ميگساری را برای سلامت عقل و دوری از دزدی را برای تحقق عفت و ترك (زنا) را برای سلامت نسل آدمی و ترك (لواط) را برای فزونی فرزندان و (گواهی دادن) را برای به دست آوردن حقوق انكارشده و ترك (دروغ) را برای حرمت نگهداشتن راستی و «سلام كردن» را برای امنيت از ترسها و «امامت» را برای سازمان يافتن امور امّت و (فرمانبرداری از امام) را برای بزرگداشت مقام رهبری واجب كرد.
════ ೋ🌿🌹🌿ೋ════
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
〰〰〰〰〰〰〰〰
@nahjamira
AUD-20210920-WA0072.mp3
3.58M
🔈ختم گویای #نهج_البلاغه در ۱۹۲ روز.
🌺 طرح باعلی تامهدی (علیهما السلام)
🔷سهم #روز_بیست_و_هفتم : از حکمت ۲۴۴ تا حکمت ۲۵۲
#ندای_نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
@nahjamira
AUD-20210920-WA0071.mp3
6.12M
🔊 گزارش موضوعات مهم حکمت ۲۴۴ تا حکمت۲۵۲
🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
🌹 طرح «باعلی تا مهدی» علیهما السلام
#ندای_نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#روز_بیست_و_هفتم
┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
@nahjamira
🌷 #دختر_شینا – قسمت 7⃣2⃣
✅ #فصل_هشتم
از خوشحالی از جا بلند شد و گفت: « اگر بدانی چه حالی داشتم وقتی این پارچهها را خریدم! آن روز خیلی دلم برایت تنگ شده بود. اینها را با یک عشق و علاقهی دیگری خریدم. آن روز آنقدر دلتنگت بودم که میخواستم کارم را ول کنم و بیخیال همه چیز شوم و بیایم پیشت. »
بعد سرش را پایین انداخت تا چشمهای سرخ و آبانداختهاش را نبینم.
از همان شب، مهمانیهایی که به خاطر برگشتن صمد برپا شده بود، شروع شد. فامیل که خبردار شده بودند صمد برگشته، دعوتمان میکردند. خواهرشوهرم شهلا، شیرین جان، خواهرها و زنبرادرها.
صمد با روی باز همهی دعوتها را میپذیرفت. شبها تا دیروقت مینشستیم خانهی این فامیل و آن آشنا و تعریف میکردیم. میگفتیم و میخندیدیم.
بعد هم که برمیگشتیم خانهی خودمان، صمد مینشست برای من حرف میزد. میگفت: « این مهمانیها باعث شده من تو را کمتر ببینم. تو میروی پیش خانمها مینشینی و من تو را نمیبینم. دلم برایت تنگ میشود. این چند روزی که پیشت هستم، باید قَدرَت را بدانم. بعداً که بروم، دلم میسوزد. غصه میخورم چرا زیاد نگاهت نکردم. چرا زیاد با تو حرف نزدم. »
این خوشی یک هفته بیشتر طول نکشید. آخر هفته صمد رفت. عصر بود که رفت. تا شب توی اتاقم ماندم و دور از چشم همه اشک ریختم. به گوشهگوشهی خانه که نگاه میکردم، یاد او میافتادم. همه چیز بوی او را گرفته بود. حوصلهی هیچکس و هیچ کاری را نداشتم. منتظر بودم کسی بگوید بالای چشمت ابروست تا یک دل سیر گریه کنم. حس میکردم حالا که صمد رفته، تنهای تنها شدهام. دلم هوای حاجآقایم را کرده بود. دلتنگ شیرین جان بودم. لحافی را روی سرم کشیدم که بوی صمد را میداد.
دلم برای خانهمان تنگ شده بود. آی... آی... حاجآقا چطور دلت آمد دخترت را اینطور تنها بگذاری؟! چرا دیگر سری به من نمیزنی. آی... آی... شیرین جان چرا احوالم را نمیپرسی؟!
آن شب آنقدر گریه کردم و زیر لحاف با خودم حرف زدم تا خوابم برد.
صبح بی حوصله تر از روز قبل بودم .زود رنج شده بودم وانگار همه برایم غریبه بودند .دلم میخواست بروم خانه ی پدرم ،اما سراغ دوقلوها رفتم وجایشان را عوض کردم ولباسهای تمیز تنشان کردم .مادرشوهرم که به بیرون رفت شیر دوقلوها را دادم خواباندمشان وناهار را بار گذاشتم و ظرفهای دیشب راشستم وخانه راجارو کردم .دوقلوها را برداشتم بردم اتاق خودم.بعد از ناهار دوباره کارهایم شروع شد ظرف شستن،جارو کردن حیاط ورسیدگی به دوقلوها.آنقدر خسته بودم که سرشب خوابم برد.
انگار صبح شده بودبه هول از خواب پریدم طبق عادت گوشه ی پرده را کنار زدم هوا روشن شده بود حالا چکار باید میکردم نان پخته شده در تنور گذاشته شده بود .چرا خواب مانده بودم !چرا نتوانسته بودم به موقع از خواب بیدار شوم حالا جواب مادر شوهرم را چه بدهم ؟هرطور فکر کردم دیدم حوصله وتحمل دعوا ومرافعه را ندارم به همین خاطر چادر سر کردم وبدون سر وصدا دویدم به طرف خانه ی پدرم...
🔰ادامه دارد....🔰
@nahjamira
🌹 سهم #روز_بیست_و_هشتم: از حکمت ۲۵۳ تا حکمت ۲۶۰ #نهج_البلاغه
•┈┈••••✾•🍃🌼🍃•✾•••┈┈•
📒 #حکمت253 : آنگاه كه خواستيد ستمكاری را سوگند دهيد از او بخواهيد كه بگويد از «جنبش و نیروی الهی بیزار است » زيرا اگر به دروغ سوگند خورد، پس از بيزاری، در كيفر او شتاب شود، اما اگر در سوگند خود بگويد (به خدایی كه جز او خدایی نيست) در كيفرش شتاب نگردد، چه او خدا را به يگانگی ياد كرد.
•┈┈••••✾•🍃🌼🍃•✾•••┈┈•
📒 #حکمت254 : ای فرزند آدم! خودت وصی مال خويش باش، امروز بگونه ای عمل كن كه دوست داری پس از مرگت عمل كنند.
•┈┈••••✾•🍃🌼🍃•✾•••┈┈•
📒 #حکمت255 : تندخويی بی مورد نوعی ديوانگی است، زيرا كه تندخو پشيمان می شود و اگر پشيمان نشد پس ديوانگی او پايدار است.
•┈┈••••✾•🍃🌼🍃•✾•••┈┈•
📒 #حکمت256 : سلامت تن در دوری از حسادت است.
•┈┈••••✾•🍃🌼🍃•✾•••┈┈•
📒 #حکمت257 : ای كميل! خانواده ات را فرمان ده كه روزها در به دست آوردن بزرگواری و شبها در رفع نياز خفتگان بكوشند، سوگند به خدایی كه تمام صداها را می شنود، هر كس دلی را شاد كند خداوند از آن شادی لطفی برای او قرار دهد كه به هنگام مصيبت چون آب زلالی بر او باريدن گرفته و تلخی مصيبت را بزدايد چنانكه شتر غريبه را از چراگاه دور سازند.
•┈┈••••✾•🍃🌼🍃•✾•••┈┈•
📒 #حکمت258 : هرگاه تهيدست شديد با صدقه دادن، با خدا تجارت كنيد.
•┈┈••••✾•🍃🌼🍃•✾•••┈┈•
📒 #حکمت259 : وفاداری با خيانتكاران نزد خدا نوعی خيانت، و خيانت به خيانتكاران نزد خدا وفاداری است.
•┈┈••••✾•🍃🌼🍃•✾•••┈┈•
📒 #حکمت260 : بسا احسان پياپی خدا، گناهكار را گرفتار كند و پرده پوشی خدا او را مغرور سازد، و با ستايش مردم فريب خورد و خدا هيچ كس را همانند مهلت دادن، مورد آزمايش قرار نداد.
•┈┈••••✾•🍃🌼🍃•✾•••┈┈•
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
〰〰〰〰〰〰〰〰
@nahjamira
AUD-20210920-WA0071.mp3
6.12M
🔊 گزارش موضوعات مهم حکمت ۲۴۴ تا حکمت۲۵۲
🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
🌹 طرح «باعلی تا مهدی» علیهما السلام
#ندای_نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#روز_بیست_و_هفتم
┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
@nahjamira
AUD-20210909-WA0029.mp3
3.31M
🔈ختم گویای #نهج_البلاغه در ۱۹۲ روز.
🌺 طرح باعلی تامهدی (علیهما السلام)
🔷سهم #روز_بیست_و_هشتم : از حکمت ۲۵۳ تا حکمت ۲۶۰
#ندای_نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
@nahjamira
🌷 #دختر_شینا – قسمت 8⃣2⃣
✅ #فصل_هشتم
با دیدن شیرین جان که توی حیاط بود بغضم ترکید .پدرم خانه بود.مرا که دید پرسید:چی شده کی اذیتت کرده ،کسی حرفی زده طوری شده چرا گریه میکنی ؟نمیتوانستم حرفی بزنم فقط گریه میکردم .انگار این خانه مرا به یاد گذشته انداخته بود دلم برای روزهای رفته تنگ شده بود.هیچ کس نمیدانست دردم چیست.روی آنرا نداشتم بگویم دلم برای شوهرم تنگ شده تحمل تنهایی را ندارم دلم میخواهد حالا که صمد نیست پیش شما باشم .
یک هفته میشد در خانه پدرم بودم.هرچند دلتنگ صمد میشدم امابا وجود پدر ومادر ودیدن خواهر وبرادرها احساس آرامش میکردم.یک روز در باز شد وصمد آمد بهت زده نگاهش میکردم باورم نمیشد آمده باشد اولش احساس بدی داشتم حس میکردم الان دعوایم میکند .یا اینکه اوقات تلخی کند که چرا به خانه ی پدرم آمده ام اما او مثل همیشه بود میخندید و مدام احوالم را میپرسید.از دلتنگی اش میگفت واینکه دراین مدت چقدر دلش برایم شور میزده میگفت حس میکردم شاید خدایی نکرده اتفاقی برایت افتاده که اینقدر دلم هول میکندو هرشب خواب بد میبینم.
کمی بعد پدر و مادرم آمدند. با آنها هم گفت و خندید و بعد رو به من کرد و گفت: « قدم! بلند شو برویم. »
گفتم: « امشب اینجا بمانیم. »
لب گزید و گفت: « نه برویم. »
چادرم را سر کردم و با پدر و مادرم خداحافظی کردم و دوتایی از خانه آمدیم بیرون. توی راه میگفت و میخندید و برایم تعریف میکرد. روستا کوچک است و خبرها زود پخش میشود. همه میدانستند یکهفتهای است بدون خداحافظی به خانهی پدرم آمدهام.
به همین خاطر وقتی من و صمد را با هم، و شوخ و شنگ میدیدند، با تعجب نگاهمان میکردند. هیچ کس انتظار نداشت صمد چنین رفتاری با من داشته باشد. خودم هم فکر میکردم صمد از ماجرای پیشآمده خبر ندارد. جلو در خانه که رسیدیم، ایستاد و آهسته گفت: « قدم جان! شتر دیدی ندیدی. انگار هیچ اتفاقی نیفتاده. خیلی عادی رفتار کن، مثل همیشه سلام و احوالپرسی کن. من با همه صحبت کردهام و گفتهام تو را میآورم و کسی هم نباید حرفی بزند. باشد؟! »
نفس راحتی کشیدم و وارد خانه شدیم. آنطور که صمد گفته بود رفتار کردم. مادرشوهر و پدرشوهرم هم چیزی به رویم نیاوردند. کمی بعد رفتیم اتاق خودمان. صمد ساکی را که گوشهی اتاق بود آورد. با شادی بازش کرد و گفت: « بیا ببین برایت چه چیزهایی آوردهام. »
گفتم: « باز هم به زحمت افتادهای. »
خندید و گفت: « باز هم که تعارف میکنی. خانم جان قابل شما را ندارد. »
دو سه روزی که صمد بود، بهترین روزهای زندگیام بود. نمیگذاشت از جایم تکان بخورم. میگفت: « تو فقط بنشین و برایم تعریف کن. دلم برایت تنگ شده. »
هر روز و هر شب، جایی مهمان بودیم. اغلب برای خواب میآمدیم خانه. کمکم در و همسایه و دوست و آشنا به حرف درآمدند که: « خوش به حالت قدم. چقدر صمد دوستت دارد. »
دلم غنج میرفت از این حرفها؛ اما آن دو سه روز هم مثل برق و باد گذشت.
🔰ادامه دارد....🔰
@nahjamira
#شرح_حکمت ۸۱
❣امیرالمومنین_علیه السلام _می فرماید :
✨قِيمَةُ كُلِّ امْرِئ مَا يُحْسِنُهُ✨
💠قیمت و ارزش هر کس به اندازه کاری است که می تواند آن را به خوبی انجام دهد.
✍ اشاره به اين كه حسب و نسب، مقام و مال و پست هاى اجتماعى و رسمى هيچ كدام دليل بر ارزش انسان نيست.
🔹ارزش واقعى انسان را كارهاى مهمى تشكيل مى دهد كه از عهده آن بر مى آيد.
جراحى بسيار ماهر، معلمى شايسته، شاعرى توانا، نويسنده اى قوى و فقيهى ماهر كه مى تواند مردم را به احكام الهى آشنا سازدارزش آنها به قدر همان کاری است که به خوبی از عهده آن بر می آیند.
✔️نه تنها در نزد مردم چنين است، در نزد خداوند هم كسانى قيمت و ارزش دارند كه اعمال شايسته تر و مجاهدت هاى بيشتر و اصلاحات بهترى انجام مى دهند.
═══✙❆♡❆✙═══
💝 @nahjol_balagheh
═══✙#شرح_حکمت ۸۱
❣امیرالمومنین_علیه السلام _می فرماید :
✨قِيمَةُ كُلِّ امْرِئ مَا يُحْسِنُهُ✨
💠قیمت و ارزش هر کس به اندازه کاری است که می تواند آن را به خوبی انجام دهد.
✍ اشاره به اين كه حسب و نسب، مقام و مال و پست هاى اجتماعى و رسمى هيچ كدام دليل بر ارزش انسان نيست.
🔹ارزش واقعى انسان را كارهاى مهمى تشكيل مى دهد كه از عهده آن بر مى آيد.
جراحى بسيار ماهر، معلمى شايسته، شاعرى توانا، نويسنده اى قوى و فقيهى ماهر كه مى تواند مردم را به احكام الهى آشنا سازدارزش آنها به قدر همان کاری است که به خوبی از عهده آن بر می آیند.
✔️نه تنها در نزد مردم چنين است، در نزد خداوند هم كسانى قيمت و ارزش دارند كه اعمال شايسته تر و مجاهدت هاى بيشتر و اصلاحات بهترى انجام مى دهند.
═══✙❆♡❆✙═══
💝
═══✙❆♡❆✙═══♡❆✙═══
✅خطبه ۲۲۶ مذمت دنیا
از خطبههاى آن حضرت(ع) است در مذمت دنيا (دنیا) خانهای است که پیرامون آن را بلاء احاطه کرده است و به غدر و نيرنگ و بىوفايى معروف است. احوالش پايدار نمىماند و اهلش جان سالم به درنبرند. پيوسته اوضاع و حالاتش دگرگون مىشود. زندگى در آن نكوهيده است و امنيّت در آن نابود است. اهل دنيا همواره هدف تيرهاى بلا هستند، (دنيا) تيرهايش را بر مردم مىافكند و با مرگ نابودشان مىكند. بدانيد، اى بندگان خدا، شما و هر چه از اين دنيا از آن شماست، به همان راه مىرويد كه پيشينيان شما رفتهاند. آنان کسانی بودند که عمرهایی طولانیتر از شما داشتند، سرزمینی آبادتر داشتند و آثارشان ماندگارتر از آثار شما بود. صداهايشان به خاموشى گراييد، نيروها و حرکاتشان از کار افتاد، بدنهايشان پوسيد، سرزمین و خانههایشان خالی شد و آثارشان نابود گشت. عوض کردند قصرهاى بلند و مستحكم و و بالشهايى را كه بر آن تكيه مىزدند را به صخرهها و سنگهایی که به آن تکیه دادهاند و قبور به هم چسبيده و لحدهاى چيده شده، همان گورهايى که درگاهش بر خرابى بنا شده و بنای آن (قبور) بر خاک، استحکام یافته است. قبرهايى که به يکديگر نزديک است، اما ساكنانش در تنهايى و غربتاند. در ميان اهل محلّهاى مقيمند كه در وحشت و ترسند، به ظاهر بیکار هستند ولی سخت مشغولاند. آنها به وطنشان(قبور) انس نمیگیرند، همچون همسايگان با يکديگر ديدارى ندارند، با اينکه به هم نزديکاند و خانههايشان به هم نزديک است. چهگونه میانشان دیدار باشد، در حالى که فنا و فرسودگى با سينه سنگين خود آنها را در هم کوبيده است و سنگها و خاکها، جسمشان را خورده است. تصور كنيد که شما به راهی رفتهاید که آنان رفتهاند، آن خوابگاه(قبر) شما را گرو گرفته و آن "امانتکده" شما را در آغوش گرفته است. حال شما چگونه خواهد بود اگر كارتان به پايان رسد و زمانتان سر آيد و مردگان از قبرها خارج گردند؟ «آن هنگام هر كسى از آنچه پيش فرستاده آگاه مىشود و به سوى خداوند باز گردانده مىشوند كه سرپرست بر حقّ آنان است «و بكار آنها نيايد آنچه را كه افتراء مىبستند.» (یونس ،30)
خطبه ۲۲۶
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃