🌷 #دختر_شینا – قسمت 5⃣4⃣
✅ #فصل_سیزدهم
💥 صمد میرفت و میآمد و خبرهای بد میآورد. یک شب رفت سراغ همسایه و به قول خودش سفارش ما را به او کرد. فردایش هم کلی نخود و لوبیا و گوشت و برنج خرید.
گفتم: « چه خبر است؟! »
گفت: « فردا میروم خرمشهر. شاید چند وقتی نتوانم بیایم. شاید هم هیچوقت برنگردم. »
بغض ته گلوبم نشسته بود. مقداری پول به من دادو ناهارش را خورد. بچهها را بوسید. ساکش را بست. خداحافظی کرد و رفت. خانهای که اینقدر در نظرم دلباز و قشنگ بود، یکدفعه دلگیر و بیروح شد. نمیدانستم باید چه کار کنم. بچهها بعد از ناهار خوابیده بودند. چند دست لباسِ نششسته داشتم. به بهانهی شستن آنها رفتم توی حمام و لباس شستم و گریه کردم.
💥 کمی بعد صدای در آمد. دستهایم را شستم و رفتم در را باز کردم. زن صاحبخانه بود. حتماً میدانست ناراحتم. میخواست یکجوری همدردی کند. گفت: « تعاونی محل با کوپن لیوان میدهند. بیا برویم بگیریم. »
حوصله نداشتم. بهانه آوردم بچهها خواباند. منی که تا چند روز قبل عاشق خرید وسایل خانه و ظرف و ظروف بودم، یکدفعه از همه چیز بدم آمده بود. با خودم گفتم: « جنگ است. شوهرم رفته جنگ. هیچ معلوم نیست چه بر سر من و زندگیام بیاید. آنوقت اینها چه دلخوشاند. » زن گفت: « میخواهی هر وقت بچه ها بیدار شدند، بیایم دنبالت؟ »
گفتم: « نه، شما بروید. مزاحم نمیشوم. » آن روز نرفتم. هر چند هفتهی بعد خودم تنهایی رفتم و با شوق و ذوق لیوانها را خریدم و آوردم توی کمد چیدم و کلی هم برایشان حظ کردم.
💥 شهر حال و هوای دیگری گرفته بود. شبها خاموشی بود. از رادیو آژیر وضعیت زرد، قرمز و سفید پخش میشد و به مردم آموزش میدادند هر کدام از آژیرها چه معنی و مفهومی دارد و موقع پخش آنها باید چهکار کرد. چند بار هم راستیراستی وضعیت قرمز شد. برقها قطع شد. اما بدون این که اتفاقی بیفتد، وضعیت سفید شد و برقها آمد.
اوایل مردم میترسیدند؛ اما کم کم مثل هر چیز دیگری وضعیت قرمز هم برای همه عادی شد.
💥 چهل و پنج روزی میشد که صمد رفته بود. زندگی بدون او سخت میگذشت. چند باری تصمیم گرفتم بچه ها را بردارم و بروم قایش. اما وقتی فکر میکردم اگر صمد برگردد و ما نباشیم، ناراحت میشود. تصمیمم عوض میشد. هر روز گوش به زنگ بودم تا در باز شود و از راه برسد. این انتظارها آنقدر کشدار و سخت شده بود که یک روز بچهها را برداشتم و پرسانپرسان رفتم سپاه. آنجا با هزار مصیبت توانستم خبری از او بگیرم. گفتند: « بیخبر نیستیم. الحمداللّه حالش خوب است. »
💥 با شنیدن همین چند تا جمله جان تازهای گرفتم. ظهر شده بود که خسته و گرسنه رسیدیم خانه. پاهای کوچک و ظریف خدیجه درد میکرد. معصومه گرسنه بود و نق میزد. اول به معصومه رسیدم. تر و خشکش کردم. شیرش دادم و خواباندمش. بعد نوبت خدیجه شد. پاهایش را توی آب گرم شستم. غذایش را دادم و او را هم خواباندم. بچهها آنقدر خسته شده بودند که تا عصر خوابیدند.
💥 آن شب به جای اینکه با خیال راحت و آسوده بخوابم، برعکس خوابهای بد و ناجور میدیدم. خواب دیدم صمد معصومه و خدیجه را بغل کرده و توی بیابانی برهوت میدود. چند نفر اسلحه به دست هم دنبالش بودند و میخواستند بچهها را به زور از بغلش بگیرند. یکدفعه از خواب پریدم. دیدم قلبم تندتند میزند و عرق سردی روی پیشانیام نشسته. بلند شدم یک لیوان آب خوردم و دوباره خوابیدم.
عجیب بود که دوباره همان خواب را دیدم. از ترس از خواب پریدم؛ اما دوباره که خوابم برد، همان خواب را دیدم. بار آخری که با هول از خواب بیدار شدم، تصمیم گرفتم دیگر نخوابم. با خودم گفتم: « نخوابیدن بهتر از خوابیدن و دیدن خوابهای وحشتناک است. »
💥 اینبار سر و صداهای بیرون از خانه مرا ترساند. صدایی از توی راه پله میآمد. انگار کسی روی پلهها بود و داشت از طبقهی پایین میآمد بالا؛ اما هیچوقت به طبقهی دوم نمیرسید. در را قفل کرده بودم. از پشت پنجره سایههای مبهمی را میدیدم. آدمهایی با صورتهای بزرگ، با دستهایی سیاه.
🔰ادامه دارد...🔰
@nahjamira
👇تقویم نجومی اسلامی دوشنبه👇
👇👇کانال عمومی👇👇
(تقویم همسران)
@taghvimehamsaran
(اولین و کاملترین مجموعه کانالهای تقویم نجومی اسلامی)
✴️دوشنبه 👈5 دی /جدی1401
👈2 جمادی الثانی 1444👈26 دسامبر 2022
@taghvimehamsaran
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ امور دینی و اسلامی.
❇️امروز روز خوبی برای امور زیر است:
✅درختکاری.
✅امور زراعی و کشاورزی.
✅قرض و وام دادن و گرفتن.
✅و شروع بنایی خوب است.
🚘سفر: مسافرت مکروه است.
🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد.(منظوری مریضی است که امروز مریضیش شروع شود).
👶زایمان مناسب و نوزاد خوش قدم خواهد بود.ان شاالله.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج دلو و از نظر نجومی مناسب برای امور زیر است:
✳️آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✳️خرید خانه و آپارتمان.
✳️رفتن به خانه نو.
✳️ختنه و نام گذاری کودک.
✳️شراکت و امور شراکتی.
✳️و درختکاری نیک است.
✳️ شما میتوانید باجستجوی کلمه" تقویم همسران"در تلگرام و ایتا به ما بپیوندید و تقویم هر روز را دریافت نمایید.
👩❤️👨 مباشرت و مجامعت:
مباشرت امشب،(شب سه شنبه)،مباشرت برای سلامتی سودمند و فرزند حاصل از آن دهانی خوشبو دارد و مهربان و دل رحم است.
💠 به کانال ما در موضوع خواص و فروش حرز امام جواد علیه السلام سری بزنید مناسب ترین قیمت...👇
@Herz_adiye_hamrah
💇♂ اصلاح سر و صورت:
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث حاجت روایی می شود.
🔴 حجامت:
#خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، خوب نیست.
@taghvimehamsaran
🔵ناخن گرفتن:
دوشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد.
👕دوخت و دوز لباس:
دوشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود.
✴️️ استخاره:
وقت #استخاره در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه.
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه #یا لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد.
@taghvimehamsaran
💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_حسن_علیه_السلام و #امام_حسین_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
😴😴 تعبیر خواب:
تعبیر خوابی که شب " سه شنبه " دیده شود طبق ایه ی 3 سوره مبارکه "آل عمران" است.
نزل علیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه...
و از معنای آن استفاده می شود که سه چیز خوب و پی در پی به خواب بیننده برسد.ان شاءالله. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
@taghvimehamsaran
🌸زندگیتون مهدوی🌸
📚 منبع مطالب ما.
تقویم همسران:نوشته ی حبیب الله تقیان
انتشارات حسنین علیهماالسلام
قم:پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24
تلفن
02537747297
09123532816
09032516300
📛📛📛📛📛📛
📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما با لینک ارسال کنید مطلب بدون لینک کانال ممنوع و حرام است.
📛📛📛📛📛📛
@taghvimehamsaran
ادمین....👇
@tl_09123532816
مطلب تخصصی و مفید تقویم همسران را هر شب، در اینجا دریافت کنید و عضو شوید👇
لینک کانال اصلی ما در تلگرام ,ایتا و سروش...👇
@taghvimehamsaran
https://eitaa.com/joinchat/2302672912C0ee314a7eb
🌹 سهم #روز_چهل_وششم : از حکمت ۴۳۶ تا حکمت ۴۵۲ #نهج_البلاغه
❈══ ೋ🌿🌹🌿ೋ══❈
📒 #حکمت436 : شايسته ترين مردم به بزرگواری آنكه بزرگواران را با او بسنجند.
❈══ ೋ🌿🌹🌿ೋ══❈
📒 #حکمت437 : (از امام پرسيدند عدل يا بخشش كدام يك برتر است، فرمود:) عدالت هر چيزی را در جای خود می نهد، در حالی كه بخشش آن را از جای خود خارج می سازد، عدالت تدبير عمومی مردم است، در حالیکه بخشش گروه خاصی را شامل است، پس عدالت شريف تر و برتر است.
❈══ ೋ🌿🌹🌿ೋ══❈
📒 #حکمت438 : مردم دشمن آنند كه نمی دانند.
❈══ ೋ🌿🌹🌿ೋ══❈
📒 #حکمت439 : زهد بين دو كلمه از قرآن است كه خدای سبحان فرمود: ( بر آنچه از دست شما رفته حسرت نخوريد و به آنچه به شما رسيده شادمان مباشيد.) و كسی كه بر گذشته افسوس نخورد و به آينده شادمان نباشد، همه جوانب زهد را رعايت كرده است.
❈══ ೋ🌿🌹🌿ೋ══❈
📒 #حکمت440 : خواب ديدنها چه بسا تصميم های روز را نقش بر آب كرده است.
❈══ ೋ🌿🌹🌿ೋ══❈
📒 #حکمت441 : فرمانروایی، ميدان مسابقه مردان است.
❈══ ೋ🌿🌹🌿ೋ══❈
📒 #حکمت442 : هيچ شهری برای تو از شهر ديگر بهتر نيست، بهترين شهرها آن است كه پذيرای تو باشد.
❈══ ೋ🌿🌹🌿ೋ══❈
📒 #حکمت443 : (وقتی خبر شهادت مالك اشتر كه رحمت خدا بر او باد، به امام (علیه السلام) رسيد فرمود:) مالك! چه مالكی؟ به خدا اگر كوه بود، در سرفرازی يگانه بود و اگر سنگ بود، سنگی سخت و محكم بود، كه هيچ رونده ای به اوج قله او نمی رسيد، هيچ پرنده ای بر فراز آن پرواز نمی كرد.
❈══ ೋ🌿🌹🌿ೋ══❈
📒 #حکمت444 : چيز اندك كه با اشتياق تداوم يابد، بهتر از فراوانی است که رنج آور باشد.
❈══ ೋ🌿🌹🌿ೋ══❈
📒 #حکمت445 : اگر در كسی خصلتی شگفت ديديد همانند آن را انتظار كشيد.
❈══ ೋ🌿🌹🌿ೋ══❈
📒 #حکمت446 : (امام به پدر فرزدق، غالب بن صعصعه فرمود:) شتران فراوانت چه شده اند؟ (پاسخ داد، ای اميرمؤمنان، پرداخت حقوق آنها را پراكنده ساخت امام فرمود:) اين بهترين راه مصرف آنها بود.
❈══ ೋ🌿🌹🌿ೋ══❈
📒 #حکمت447 : كسی كه بدون آموزش فقه اسلامی تجارت كند، به رباخواری آلوده شود.
❈══ ೋ🌿🌹🌿ೋ══❈
📒 #حکمت448 : كسی كه مصيبتهای كوچك را بزرگ شمارد، خدا او را به مصيبتهای بزرگ مبتلا خواهد كرد.
❈══ ೋ🌿🌹🌿ೋ══❈
📒 #حکمت449 : كسی كه خود را گرامی دارد، هوا و هوس را خوار شمارد.
❈══ ೋ🌿🌹🌿ೋ══❈
📒 #حکمت450 : هيچ كس شوخی بی جا نكند جز آنكه مقداری از عقل خويش را از دست بدهد.
❈══ ೋ🌿🌹🌿ೋ══❈
📒 #حکمت451 : دوری تو از آن كس كه خواهان تو است نشانه كمبود بهره تو در دوستی است و گرايش تو به آن كس كه تو را نخواهد، سبب خواری تو است.
❈══ ೋ🌿🌹🌿ೋ══❈
📒 #حکمت452 : فقر و بی نيازی ما پس از عرضه شدن بر خدا آشكار خواهد شد.
❈══ ೋ🌿🌹🌿ೋ══❈
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
〰〰〰〰〰〰〰〰
@nahjamira
1_1172410543.mp3
7.12M
🔈ختم گویای #نهج_البلاغه در ۱۹۲ روز.
🌺 طرح باعلی تامهدی (علیهما السلام)
🔷سهم #روز_چهل_وششم : از حکمت ۴۳۶ تا ۴۵۲
#ندای_نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄
@nahjamira
1_1172413793.mp3
4.32M
🔊 گزارش موضوعات مهم حکمت ۴۳۶ تا ۴۵۲
🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
🌹 طرح «باعلی تا مهدی» علیهما السلام
#ندای_نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#روز_چهل_وششم
┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
@nahjamira
🌷 #دختر_شینا – قسمت 6⃣4⃣
✅ #فصل_سیزدهم
💥 معصومه و خدیجه آرام و بی صدا دو طرفم خوابیده بودند. انگشتها را توی گوشهایم فرو کردم و زیر پتو خزیدم. هر کاری میکردم، خوابم نمیبرد. نمیدانم چقدر گذشت که یکدفعه یک نفر پتو را آرام از رویم کشید. سایهای بالای سرم ایستاده بود، با ریش و سبیل سیاه. چراغ که روشن شد، دیدم صمد است. دستم را روی قلبم گذاشتم و گفتم: « ترسیدم. چرا در نزدی؟! »
خندید و گفت: « چشمم روشن، حالا از ما میترسی؟! »
گفتم: « یک اِهِمی، یک اوهومی، چیزی. زهرهترک شدم. »
گفت: « خانم! به در زدم، نشنیدی. قفل در را باز کردم، نشنیدی. آمدم تو صدایت کردم، جواب ندادی. چهکار کنم. خوب برای خودت راحت گرفتهای خوابیدهای. »
💥 رفت سراغ بچهها. خم شد و تا میتوانست بوسشان کرد.
نگفتم از سر شب خوابهای بدی دیدم. نگفتم ترس برم داشته بود و از ترس گوشهایم را گرفته بودم و صدایش را نشنیدم.
پرسید: « آبگرمکن روشن است؟! » بلند شدم و گفتم: « این وقت شب؟! »
گفت: « خیلی خاکی و کثیفم. یک ماه میشود حمام نکردهام. »
رفتم آشپزخانه، آبگرمکن را روشن کردم. دنبالم آمد و شروع کرد به تعریف کردن که عراقیها وارد خرمشهر شدهاند. خرمشهر سقوط کرده. خیلی شهید دادهایم. آبادان در محاصره عراقیهاست و هر روز زیر توپ و خمپاره است. از بیلیاقتی بنیصدر گفت و نداشتن اسلحه و مهمات.
پرسیدم: « شام خوردهای؟! »
گفت: « نه، ولی اشتها ندارم. »
💥 کمی از غذای ظهر مانده بود. برایش گرم کردم. سفره را انداختم. یک پیاله ماست و ترشی و یک بشقاب سبزی که عصر صاحبخانه آورده بود، گذاشتم توی سفره و غذایش را کشیدم. کمی اشکنه بود. یکی دو قاشق که خورد، چشمهایش قرمز شد. گفتم: « داغ است؟! » با سر اشاره کرد که نه و دست از غذا کشید. قاشق را توی کاسه گذاشت و زد زیر گریه. با نگرانی پرسیدم: « چی شده؟! اتفاقی افتاده؟! »
باورم نمیشد صمد اینطوری گریه کند. صورتش را گرفته بود توی دستهایش و هقهق گریه میکرد.
گفتم: « نصفجان شدم. بگو چی شده؟! »
گفت: « چطور این غذا از گلویم پایین برود. بچه ها توی مرز گرسنهاند. زیر آتش توپ و تانکِ این بعثیهای از خدا بیخبر گیر کردهاند. حتی اسلحه برای جنگیدن ندارند. نه چیزی برای خوردن، نه جایی برای خوابیدن. بد وضعی دارند طفلیها. »
💥 دستش را گرفتم و کشیدمش جلو. گفتم: « خودت میگویی جنگ است دیگر. چارهای نیست. با گریه کردن تو و غذا نخوردنت آنها سیر میشوند یا کار درست میشود؟! بیا جلو غذایت را بخور. » خیلی که اصرار کردم، دوباره دست به غدا برد
💥 سعی میکردم چیزهایی برایش تعریف کنم تا حواسش از جنگ و منطقه پرت شود. از شیرین کاریهای خدیجه میگفتم. از دندان درآوردن معصومه. از اتفاقهایی که این چند وقت برای ما افتاده بود. کمکم اشتهایش سر جایش آمد. هر چه بود خورد. از ترشی و ماست گرفته تا همان اشکنه و نان و سبزی توی سفره.
💥 به خنده گفتم: « واقعاً که از جنگ برگشتهای. »
از ته دل خندید. گفت: « اگر بگویم یک ماه است غذای درست و حسابی نخوردهام باورت میشود؟! به جان خودت این چند روز آخر را فقط با یک تکه نان و چند تا بیسکویت سَر کردم. »
خم شدم سفره را جمع کنم، پیشانیام را بوسید. سرم را پایین انداختم.
گفت: « خیلی خوشمزه بود. دست و پنجهات درد نکند. »
خندیدم و گفتم: « نوش جانت. خیلی هم تعریفی نبود. تو خیلی گرسنه بودی. »
💥 وقتی بلند شد به حمام برود، تازه درست و حسابی دیدمش. خیلی لاغر شده بود. از پشت خمیده به نظر میآمد؛ با موهایی آشفته و خاکی و شانههایی افتاده و تکیده. زیر لب گفتم: « خدایا! یعنی این مرد من است. این صمد است. جنگ چه به سرش آورده... »
آرزو کردم: « خدایا! پای جنگ را به خانهی هیچکس باز نکن. »
💥 کمی بعد، صدای شرشر آب حمام و خُرخُر آبی که توی راهآب میرفت، تنها صدایی بود که به گوش میرسید. چراغ آشپزخانه را خاموش کردم. با اینکه نصفشب بود. به نظرم آمد خانه مثل اولش شده؛ روشن و گرم و دلباز. انگار در و دیوار خانه دوباره به رویم میخندید.
🔰ادامه دارد...🔰
@nahjamira
4_5859358641932471945.ogg
3.65M
🔊 دیشب تا صبح گریه کردی
👤 حاجمحمود #کریمی
◾️ویژه شهادت #حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
🌹 سهم #روز_چهل_وهفتم : از حکمت ۴۵۳ تا حکمت ۴۶۶ #نهج_البلاغه
┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
📒 #حکمت453 : زبير همواره با ما بود تا آنكه فرزند نامباركش عبدالله پا به جوانی گذاشت.
┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
📒 #حکمت454 : فرزند آدم را با فخرفروشی چه كار؟ او كه در آغاز نطفه ای گنديده و در پايان مرداری بدبو است، نه می تواند روزی خويشتن را فراهم كند و نه مرگ را از خود دور نمايد.
┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
📒 #حکمت455 : (از امام پرسيدند بزرگترين شاعر عرب كيست؟حضرت فرمود:) شاعران در يك وادی روشنی نتاختند تا پايان كار معلوم شود، و اگر ناچار بايد داوری كرد، پس پادشاه گمراهان بزرگترين شاعر است
(امروالقيس، كه كافر و شعر او از همه برتر بود.)
┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
📒 #حکمت456 : آيا آزادمردی نيست كه اين لقمه جويده حرام دنيا را به اهلش واگذارد؟ همانا بهایی برای جان شما جز بهشت نيست، پس به كمتر از آن نفروشيد.
┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
📒 #حکمت457 : دو گرسنه هرگز سير نشوند، جوينده علم و جوينده مال.
┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
📒 #حکمت458 : نشانه ايمان آن است كه راست بگویی آنگاه كه تو را زيان رساند و دروغ نگویی آنگاه که تو را سود دهد و آنكه بيش از مقدار عمل سخن نگویی و چون از ديگران سخن گویی از خدا بترسی.
┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
📒 #حکمت459 : تقدير الهی چنان بر محاسبات ما چيره شود كه تدبير، سبب آفت زدگی باشد.
┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
📒 #حکمت460 : بردباری و درنگ هم آهنگند و نتيجه آن بلندهمتی است.
┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
📒 #حکمت461 : غيبت كردن تلاش ناتوان است.
┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
📒 #حکمت462 : چه بسا كسانی كه با ستايش ديگران فريب خوردند.
┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
📒 #حکمت463 : دنيا برای رسيدن به آخرت آفريده شد، نه برای رسيدن به خود.
┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
📒 #حکمت464 : بنی اميه را مهلتی است كه در آن می تازند، پس آنگاه كه ميانشان اختلاف افتد كفتارها بر آنان دهان گشايند و بر آنان پيروز شوند.
┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
📒 #حکمت465 : (حضرت در ستايش انصار فرمود:) به خدا سوگند، آنها اسلام را پروراندند، چونان مادری كه فرزندش را بپروراند، با توانگری ، با دستهای بخشنده و زبانهای برنده و گويا.
┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
📒 #حکمت466 : چشم، بند ظرف حوادث است.
(این کلام امام از استعاره های شگفت است که نشستگاه را به مشک و چشم را به سربند آن تشبیه کرده است و آنگاه که بند گشوده شود، آنچه در مشک است بیرون ریزد.)
┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
〰〰〰〰〰〰〰〰
@nahjamira
1_1173587684.mp3
7.13M
🔈ختم گویای #نهج_البلاغه در ۱۹۲ روز.
🌺 طرح باعلی تامهدی (علیهما السلام)
🔷سهم #روز_چهل_وهفتم : از حکمت ۴۵۳ تا ۴۶۶
#ندای_نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
@nahjamira
1_1173844656.mp3
3.28M
🔊 گزارش موضوعات مهم حکمت ۴۵۳ تا ۴۶۶
🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
🌹 طرح «باعلی تا مهدی» علیهما السلام
#ندای_نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#روز_چهل_وهفتم
┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
@nahjamira
🌷 #دختر_شینا – قسمت 7⃣4⃣
✅ #فصل_چهاردهم
💥 فردا صبح، صمد رفت کمی خرید کند. وقتی برگشت، دو سه کیلو گوشت و دو تا مرغ و سبزی و کلی میوه خریده بود. گفتم: « چقدر گوشت! مهمان داریم؟! چه خبر است؟! »
گفت: « این بار که بروم، اگر زنده بمانم، تا دو سه ماهی برنمیگردم. شاید هم تا عید نیایم. شاید هم تا آخر جنگ. »
گفتم: « اِ... همینطوری میگوییها! شاید جنگ دو سه سالی طول بکشد. »
گفت: « نه، خدا نکند. به هر جهت، آنجا خیلی بیشتر به من نیاز دارند. اگر به خاطر تو و بچهها نبود، این چند روز هم نمیآمدم. »
💥 گوشتها را گذاشتم توی ظرفشویی. شیر آب را باز کردم رویش. دوباره گفتم: « به خدا خیلی گوشت خریدی. بچهها که غذاخور نیستند. میماند من یک نفر. خیلی زیاد است. »
رفت توی هال. بچهها را روی پایش نشاند و شروع کرد با آنها بازی کردن.
گفتم: « صمد! »
از توی هال گفت: « جان صمد! »
خندهام گرفت. گفتم: « میشود امروز عصر برویم یک جایی. خیلی دلتنگم. دلم پوسید توی این خانه. »
زود گفت: « میخواهی همین الان جمع کن برویم قایش. »
شیر آب را بستم و گوشتهای لخم و صورتی را توی صافی ریختم. گفتم: « نه... قایش نه... تا پایمان برسد آنجا، تو غیبت میزند. میخواهم برویم یک جایی که فقط من و تو و بچهها باشیم. »
💥 آمد توی آشپزخانه بچه ها را بغل گرفته بود. گفت: « هر چه تو بگویی. کجا برویم؟! »
گفتم: « برویم پارک. »
پردهی آشپزخانه را کنار زد و به بیرون نگاه کرد و گفت: « هوا سرد است. مثل اینکه نیمهی آبان استها، خانم! بچهها سرما میخورند. »
گفتم: « درست است نیمهی آبان است؛ اما هوا خوب است. امسال خیلی سرد نشده. »
گفت: « قبول. همین بعدازظهر میرویم. فقط اگر اجازه میدهی، یک تُک پا بروم سپاه و برگردم. کار واجب دارم. »
خندیدم و گفتم: « از کی تا به حال برای سپاه رفتن از من اجازه میگیری؟! »
خندید و گفت: « آخر این چند روز را به خاطر تو مرخصی گرفتم. حق توست. اگر اجازه ندهی، نمیروم. »
گفتم: « برو، فقط زود برگردیها؛ و گرنه حلال نیست. »
💥 زود خدیجه و معصومه را زمین گذاشت و لباس فرمش را پوشید. بچهها پشت سرش میرفتند و گریه میکردند. بچهها را گرفتم. سر پله خم شده بود و داشت بند پوتینهایش را میبست. پرسیدم: « ناهار چی درست کنم؟! »
بند پوتینهایش را بسته بود و داشت از پلهها پایین میرفت. گفت: « آبگوشت. »
💥 آمدم اول به بچهها رسیدم. تر و خشکشان کردم. چیزی دادم خوردند و کمی اسباببازی ریختم جلویشان و رفتم پی کارم. گوشتها را خرد کردم. آبگوشت را بار گذاشتم و مشغول پاک کردن سبزیها شدم. »
💥 ساعت دوازده و نیم بود. همهی کارهایم را انجام داده بودم. غذا هم آماده بود. بوی آبگوشتِ لیمو عمانی خانه را پر کرده بود. سفره را باز کردم. ماست و ترشی و سبزی را توی سفره چیدم. بچهها گرسنه بودند. کمی آبگوشت تریت کردم و بهشان دادم. سیر شدند، رفتند گوشهی اتاق و سرگرم بازی با اسباببازیهایشان شدند.
💥 کنار سفره دراز کشیدم و چشم دوختم به در. ساعت نزدیک دو بود و صمد نیامده بود. یکباره با صدای معصومه از خواب پریدم. ساعت سه بعدازظهر بود. کنار سفره خوابم برده بود. بچهها دعوایشان شده بود و گریه میکردند. کاسههای ترشی و ماست و سبزی ریخته بود وسط سفره. عصبانی شدم؛ اما بچه بودند و عقلشان به این چیزها نمیرسید.
💥 سفره را جمع کردم و بردم توی آشپزخانه. بعد بچهها را بردم دست و صورتشان را شستم. لباسهایشان را که بوی ترشی و ماست گرفته بود، عوض کردم. معصومه را شیر دادم و خواباندم. خدیجه هم کمی غذا خورد و گوشهای خوابش برد. جایشان را انداختم و پتو رویشان کشیدم و رفتم دنبال کارم. سفره را شستم. برای شام کتلت درست کردم. هوا کمکم تاریک میشد. داشتم با خودم تمرین میکردم که صمد آمد بهش چه بگویم. از دستش عصبی بودم. باید حرفهایم را میزدم.
🔰ادامه دارد...🔰
@nahjamira
#حدیث_روز
❤️حضرت امام على عليه السلام:
مَن أجهَدَ نَفسَهُ في إصلاحِها سَعِدَ، مَن أهمَلَ نفسَهُ في لَذّاتِها شَقِيَ و بَعُدَ؛
هركه نفس خود را در راه اصلاح آن به رنج افكند، خوشبخت شود و هركه آن را با لذّتهايش واگذارد، بدبخت گردد و (از درگاه حقّ) دور شود.
عیون الحکم و المواعظ(لیثی) ص445 ، ح 7821 ، 7822
═══✼🍃💖🍃✼══
🌹کــانال درس اخلاق🌹
✨✨✨✨
🆔 @dars_akhlaq
13.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روضه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
🎞 #شهادت
#حاج_آقا_مجتبی_تهرانی (ره)
═══✼🍃🔳🍃✼══
🏴کــانال درس اخلاق
▪️▪️🔻🔻▪️▪️
🆔 @dars_akhlaq
20.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روضه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
🎞 #شهادت
#حاج_آقا_مجتبی_تهرانی (ره)
═══✼🍃🔳🍃✼══
🏴کــانال درس اخلاق
▪️▪️🔻🔻▪️▪️
🆔 @dars_akhlaq
#حدیث_روز
❤️حضرت امام على عليه السلام:
كَثرَةُ الدَّينِ تُصَيِّرُ الصادِقَ كاذِباً و المُنجِزَ مُخْلِفاً
بدهكارى زياد، راستگو را دروغگو مى كند و خوش قول را بد قول!
ميزان الحكمه، جلد ۴، صفحه ۲۰۸
═══✼🍃💖🍃✼══
🌹کــانال درس اخلاق🌹
✨✨✨✨
🆔 @dars_akhlaq
15.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روضه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
🎞 #شهادت
#حاج_آقا_مجتبی_تهرانی (ره)
═══✼🍃🔳🍃✼══
🏴کــانال درس اخلاق
▪️▪️🔻🔻▪️▪️
🆔 @dars_akhlaq
30.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روضه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
🎞 #شهادت
#حاج_آقا_مجتبی_تهرانی (ره)
═══✼🍃🔳🍃✼══
🏴کــانال درس اخلاق
▪️▪️🔻🔻▪️▪️
🆔 @dars_akhlaq
25.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روضه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
🏴 علی جان! خودت مرا غسل بده!
🎞 #شهادت
#حاج_آقا_مجتبی_تهرانی (ره)
═══✼🍃🔳🍃✼══
🏴کــانال درس اخلاق
▪️▪️🔻🔻▪️▪️
🆔 @dars_akhlaq
Sharhe Hadithe Meraj, 1400.11.22.mp3
25.14M
🔸شرححدیثمعراج (عامل به مرضی خداوند مورد آمرزش واقع میشود)
🔹استاد وطن خواه
کانال 🇮🇷 تهذیب و اخلاق 🇮🇷 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3810328601Cd756f67536
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 در آخرالزمان این سه دعا را ...
🔹آیت الله ناصری
کانال 🇮🇷 تهذیب و اخلاق 🇮🇷 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3810328601Cd756f67536
❓ سؤال: لطفاً دستورات عملی بدهید تا عمل نمایم و به لطف الهی به درجات عالیه نائل شوم؟
✅ حضرت آیتالله بهجت قدسسره: [از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم روایت شده است:] «أَلا أُخْبِرُکمْ [أُنَبؤُکمْ] بِدآئِکمْ مِنْ دَوآئِکمْ؟ دَآؤُکـمُ الذنُـوبُ، وَ دَوآؤُکـمُ الإِسْتِغْفارُ؛ آیا درد و درمان شما را به شما خبر ندهم؟ درد شما گناهان، و دوا و درمانتان استغفار است». کلمه «أستغفرالله» را تا میتوانید از روی اعتقاد کامل، صمیمانه، با التزام [پایبندی] به لوازم حقیقیه معلومهاش، تکرار نمایید.[١]
🔻 پینوشت:
١. حضرت آیتالله بهجت قدسسره در جای دیگر فرمودهاند: اگر مبتلا [به بلیات] هستیم، باید بدانیم که استغفار برای [رفع] همۀ بلیات است؛ اما به شرط اینکه استفغارِ صادقانه و قلبی باشد؛ نه فقط همین [گفتن] کلمه «أستغفر الله» باشد.
کانال 🇮🇷 تهذیب و اخلاق 🇮🇷 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3810328601Cd756f67536
11.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔🥀💔🥀💔🥀💔🥀
#فاطمیه
#پیشنهاد_دانلود ☑️
📢هنوزم بࢪا؎ِ یارے صداتون میڪنہ مردم...‼️
حضرت ولیعصر ارواحنافداه، در یڪی از تشرفات پس از گلایہ و شِڪوه از وضعیت حجاب و فرهنگ فرمودند:
#دلِ_مادرم_زهرا_س_از_پہلویش_شڪستہ_تر_است❗️
در جا؎ِ دیگر، حضرت زهرا«س» خطاب بہ علامہ میرجہانے ڪہ پرسیده بود: احوال شما چطور است؟
فرموده بودند:
#دلے_شـڪـستہ_تـر_از_مـن_در_آن_زمـانہ_نبـود
#در_این_زمان_دل_فرزندِ_من_شڪستہ_تر_است
این شعر فارسے را حضرت زهرا«س» در مظلومیت خود و فرزندش، مہدے«عج» خوانده و
از طریق علامہ سید محمد حسین میرجہانے طباطبایـے بہ ما رساندهاند تا ما شاید تڪانی بخوریم و از خوابِ غفلت بیدار شویم‼️
📚منبع: دردلامامزمان«ع»،صفحہ۸۸
ذڪرهاےِمعنوی،صفحہ۲۰۰
شیفتگانحضرتمہدے«عج»،جلد۱،صفحہ۱٦
👇✍پےنوشت:
🔴حضرتِ مادر، هنوز هم بࢪا؎ِ یاࢪے فرزندش صدایمان میزند‼️
و این یعنی، مادر هنوز هم چشم اُمیدش بہ ماست‼️
و از ما نااُمید نشده...
و بہ یقین، ما توانایی یاࢪ؎ِ #مُنتقِمِمادر را داریم، چون دعا؎ِ خیر مادر پشت سرِ ماست...
📣حواسمان باشد!
نڪند از یاࢪ؎ِ ولیعصر«عج» غافل شویم و اُمید مادر را نااُمید ڪنیم...‼️
#شهادت_حضرت_صدیقه_طاهره_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها_تسلیت_باد🏴
#آجَرَکَ_الله_یا_صاحب_الزّمان
#السلام_علیک_یا_فاطمه_الزهرا
#سرمشق_فاطمی
#فاطمیه_خط_مقدم_ماست
#از_فاطمیه_تا_ظهور
#أینَ_ابْنُ_فاطمة_الڪُبریٰ؟؟
#یا_فاطر_بحق_فاطمه
#عجل_لولیک_الفرج
#لبیک_یامهدی_عج
💔🥀💔🥀💔