🌸 قرآن و نهج البلاغه 🌸🍃
📚نهج البلاغه خطبه ۱۹۲/خطبه قاصعه فراز ۱۲ 🔴تعصّب ورزيدن زشت و زيبا من در اعمال و رفتار جهانيان نظ
🌺
📚نهج البلاغه/خطبه ۱۹۲/خطبه قاصعه
✅فراز ۱۳
🌿 علل پيروزي و شكست ملّتها
از كيفرهايي كه بر اثر كردار بد و كارهاي ناپسند بر امّتهاي پيشين فرود آمد خود را حفظ كنيد، و حالات گذشتگان را در خوبيها و سختيها به ياد آوريد، و بترسيد كه همانند آنها باشيد پس آنگاه كه در زندگي گذشتگان مطالعه و انديشه ميكنيد، عهده دار چيزي باشيد كه عامل عزّت آنان بود، و دشمنان را از سر راهشان برداشت، و سلامت و عافيت زندگي آنان را فراهم كرد، و نعمتهاي فراوان را در اختيارشان گذاشت، و كرامت و شخصيّت به آنان بخشيد، كه از تفرقه و جدايي اجتناب كردند، و بر وحدت و همدلي همّت گماشتند، و يكديگر را به وحدت واداشته به آن سفارش كردند. و از كارهايي كه پشت آنها را شكست، و قدرت آنها را در هم كوبيد، چون كينه توزي با يكديگر، پركردن دلها از بخل و حسد، به يكديگر پشت كردن و از هم بريدن، و دست از ياري هم كشيدن، بپرهيزيد، و در احوالات مؤمنان پيشين انديشه كنيد، كه چگونه در حال آزمايش و امتحان به سر بردند، آيا بيش از همه مشكلات بر دوش آنها نبود و آيا بيش از همه مردم در سختي و زحمت نبودند و آيا از همه مردم جهان بيشتر در تنگنا قرار نداشتند فرعونهاي زمان، آنها را به بردگي كشاندند، و همواره بدترين شكنجه ها را بر آنان وارد كردند، و انواع تلخيها را به كامشان ريختند، كه اين دوران ذلّت و هلاكت و مغلوب بودن، تداوم يافت نه راهي وجود داشت كه سرپيچي كنند، و نه چاره اي كه از خود دفاع نمايند، تا آن كه خداوند، تلاش و استقامت و بردباري در برابر ناملايمات آنها را، در راه دوستي خود، و قدرت تحمّل ناراحتيها را براي ترس از خويش، مشاهده فرمود. آنان را از تنگناهاي بلا و سختيها نجات داد، و ذلّت آنان را به عزّت و بزرگواري، و ترس آنها را به امنيّت تبديل فرمود، و آنها را حاكم و زمامدار و پيشواي انسانها قرار داد، و آن قدر كرامت و بزرگي از طرف خدا به آنها رسيد كه خيال آن را نيز در سر نميپروراندند. پس انديشه كنيد كه چگونه بودند آنگاه كه: وحدت اجتماعي داشتند، خواسته هاي آنان يكي، قلبهاي آنان يكسان، و دستهاي آنان مدد كار يكديگر، شمشيرها ياري كننده، نگاهها به يك سو دوخته، و اراده ها واحد و همسو بود آيا در آن حال مالك و سرپرست سراسر زمين نبودند و رهبر و پيشواي همه دنيا نشدند پس به پايان كار آنها نيز بنگريد در آن هنگام كه به تفرقه و پراكندگي روي آوردند، و مهرباني و دوستي آنان از بين رفت، و سخنها و دلهايشان گوناگون شد، از هم جدا شدند، به حزبها و گروهها پيوستند، خداوند لباس كرامت خود را از تنشان بيرون آورد، و نعمتهاي فراوان شيرين را از آنها گرفت، و داستان آنها در ميان شما عبرت انگيز باقي ماند. از حالات زندگي فرزندان اسماعيل پيامبر، و فرزندان اسحاق پيامبر، فرزندان اسراييل «يعقوب» (كه درود بر آنان باد) عبرت گيريد، راستي چقدر حالات ملّتها با هم يكسان، و در صفات و رفتارشان با يكديگر همانند است در احوالات آنها روزگاري كه از هم جدا و پراكنده بودند انديشه كنيد، زماني كه پادشاهان كسري و قيصر بر آنان حكومت ميكردند، و آنها را از سرزمينهاي آباد، از كناره هاي دجله و فرات، و از محيطهاي سر سبز و خرّم دور كردند، و به صحراهاي كم گياه، و بي آب و علف، محل وزش بادها، و سرزمينهايي كه زندگي در آنجاها مشكل بود تبعيد كردند، آنان را در مكانهاي نامناسب، مسكين و فقير، همنشين شتران ساختند،خانه
هاشان پست ترين خانه ملّتها، و سرزمين زندگيشان خشكترين بيابانها بود، نه دعوت حقّي وجود داشت كه به آن روي آورند و پناهنده شوند، و نه سايه محبّتي وجود داشت كه در عزّت آن زندگي كنند. حالات آنان دگرگون، و قدرت آنان پراكنده، و جمعيّت انبوهشان متفرّق بود. در بلايي سخت، و در جهالتي فراگير فرو رفته بودند، دختران را زنده به گور، و بتها را پرستش ميكردند، و قطع رابطه با خويشاوندان، و غارتگريهاي پياپي در ميانشان رواج يافته بود.
@Nahjolbalaghe1
🌺🌺
🌷
📕نهج البلاغه/حکمت ۲۸۱
✅برتری عقل از مشاهده چشم(علمی)
🔹وَ قَالَ ( عليه السلام ) : لَيْسَتِ الرَّوِيَّةُ كَالْمُعَايَنَةِ مَعَ الْإِبْصَارِ فَقَدْ تَكْذِبُ الْعُيُونُ أَهْلَهَا وَ لَا يَغُشُّ الْعَقْلُ مَنِ اسْتَنْصَحَه
🔸ُو درود خدا بر او فرمود: انديشيدن همانند ديدن نيست، زيرا گاهي چشمها دروغ مي نماياند، اما آن كس كه از عقل نصيحت خواهد به او خيانت نمي كند.
🌺🌺
🌿شرح و تفسیر حکمت ۲۸۱
امام علیه السلام در این گفتار حکیمانه به خطاى حسّ اشاره مى کند که گاه منشأ مشکلات عظیمى مى گردد آن حضرت مى فرماید: «تفکّر و اندیشه همچون دیدن با چشم نیست»؛ (لَیْسَتِ الرَّوِیَّةُ کَالْمُعَایَنَةِ مَعَ الاِْبْصَارِ). سپس به دلیل آن اشاره کرده، مى فرماید: «چه بسا چشم به صاحبش دروغ مى گوید؛ ولى عقل (سلیم) به کسى که از او راهنمایى بخواهد خیانت نمى کند»؛ (فَقَدْ تَکْذِبُ الْعُیُونُ أَهْلَهَا، وَلاَ یَغُشُّ الْعَقْلُ مَنِ اسْتَنْصَحَهُ). برخلاف آنچه علماى حسّى و تجربى مى پندارند همیشه حسّ و تجربه صحیح ترین اطلاعات را در اختیار انسان نمى گذارد؛ خطاهاى حسّ را بسیارى از دانشمندان جمع آورى کرده اند که لیست بزرگى را تشکیل مى دهد.
مثال هاى ساده آن را در زندگى روزانه خود مى بینیم هنگامى که آتش گردان را به دور خود مى گردانند از دور دایره کامل آتش مى بینیم در حالى که آتش همواره در یک نقطه از این دایره بیش نیست؛ ولى چون به سرعت گردش مى کند چشم ما فاصله ها را نمى بیند. زمانى که باران با سرعت مى بارد ما دانه هاى باران را به صورت خط مستقیم مثلا به طول نیم متر، کمتر یا بیشتر، مشاهده مى کنیم در حالى که دانه باران یک نقطه بیشتر نیست. آنگاه که در انتهاى خیابانى که دو طرف آن را درخت پوشانده است مى ایستیم و نگاه به طول خیابان مى کنیم احساس مىکنیم درخت ها هرچه از ما دورتر مى شوند به هم نزدیک تر مى گردند و فاصله آنها پیوسته کم مى شود در حالى که مى دانیم این فقط خطاى باصره است. و خطاهاى فراوان دیگر.
هنگامى که چشم که مهم ترین حسّ ماست داراى خطاهاى فراوان است چگونه مى توانیم به سایر حواس خود صددرصد اطمینان کنیم؟ اگر بخواهیم خطاى حواس را در گوش و حس لامسه و چشیدن و بوییدن نقل کنیم یک کتاب مى شود، به همین دلیل ما باید پیوسته خطاهاى حس را از طریق عقل اصلاح کنیم. مبادا خطاهاى حسى، ما را به کارهایى که خلاف وظیفه و مسئولیت ما وخلاف رضاى خداست بکشاند. درست است که عقل نیز گاه خطا مى کند و انسان، معصوم نیست؛ ولى به هر حال وسیله خوبى براى اصلاح خطاهاى حس محسوب مىشود. امام علیه السلام به این نکته در کلام نورانى خود اشاره کرده تا همگان به هوش باشند. فراموش نکنیم این سخن را هنگامى امام علیه السلام بیان کرد که هنوز مباحث مربوط به خطاى حواس چندان مطرح نبود.
از سوى دیگر آنها که تمام اعتمادشان بر حس است نباید فراموش کنند که حس همیشه امور پراکنده اى را در اختیار انسان مى گذارد، این عقل است که از آنها یک قاعده کلى و علمى مى سازد که در موارد مشابه قابل استدلال است، بنابراین هرگز نباید به دلیل اینکه عقل هم خطاپذیر است آن را بى اعتبار دانست و تمام توجه خود را به حس معطوف داشت که تا عقل، پشتیبان حس نباشد هیچ مشکلى حل نمى شود و هیچ قانون علمى به وجود نمى آید. تمام داروهایى که براى بیمارى هاى مختلف تجویز مى شود و به صورت یک اصل کلى ارائه مى گردد نتیجه آزمایش هایى است که نخست روى حیوانات وسپس تعدادى از انسانها انجام داده اند، آنگاه از مجموع این آزمایش هاى پراکنده، قانونى کلى استنتاج مى گردد. از این کلام حکیمانه مى توان نتیجه گرفت که هرگز نباید به کار شعبده بازان وساحران دلخوش کرد و فریب کارهاى آنها را خورد، هر چند با حسّ خ
ود، کارخارق العاده اى از آنها ببینیم. هنگامى که اعمال آنها را با نیّت هاى سوء وادعاهاى باطلشان در کنار هم قرار مى دهیم اینجاست که عقل ما حسّ ما را تکمیل مى کند. یا هنگامى که مى بینیم دشمن قرآنها را بر سر نیزه کرده و دم از داورى قرآن مى زند در حالى که آثار سوء نیت و ستمگرى از سابقه آنها کاملا هویداست باید به حکم عقل تن دَر دهیم و آن را یک نیرنگ بنامیم. در هر حال این گفتار حکیمانه مى تواند سرچشمه نتیجه گیرى هاى مختلف در مسائل اخلاقى و سیاسى و اجتماعى و علمى گردد.
🌺🌺
🌸 قرآن و نهج البلاغه 🌸🍃
⚘ ✅سوره مُؤْمِنُونَ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم 🔹وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَي قَوْمِهِ
⚘
✅سوره مُؤْمِنُونَ
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم
إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّي حِينٍ (25)
قَالَ رَبِّ انصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ (26)
او نيست جز مردى كه در او نوعى جنون است، پس تا مدّتى درباره ى او صبر كنيد. (تا از جنون نجات يابد يا بميرد يا ما تكليف خود را با او روشن كنيم)
نوح گفت: پروردگارا ! مرا در برابر تكذيب آنان يارى فرما.
پیام:
- شنيدن تاريخ گذشتگان، مايه ى تسلّى آيندگان است. (اى پيامبر ! به انبياى قبل نيز نسبت جنون مى دادند) «رجل به جِنّة»
- برخى كه نمى توانند رشد كنند، مقام بزرگان را پايين مى آورند. «رجل به جِنّة»
- غرور و لجاجت، سبب مى شود كه به عاقل ترين مردم نسبت جنون داده شود. «رجل به جِنّة»
- سران كفر، دعوت انبيا را يك حادثه روحى و روانى مى پندارند و مى گويند: صبر كنيد هيجان ها و ادّعاهاى او تمام مى شود. «فتربّصوا»
- توكّل و دعا، بزرگ ترين اهرم در برابر تهمت ها و تحقيرهاست. «قال ربّ»
- درخواست كمك از خداوند براى پيروزى ايمان بر كفر است، نه پيروزى فرد بر فرد. «انصرنى بما كذّبون» نفرمود: «انصرنى عليهم»
منبع:تفسیر نور
⚘
@Nahjolbalaghe1
🌸 قرآن و نهج البلاغه 🌸🍃
🌺 📚نهج البلاغه/خطبه ۱۹۲/خطبه قاصعه ✅فراز ۱۳ 🌿 علل پيروزي و شكست ملّتها از كيفرهايي كه بر اثر كر
.
📚نهج البلاغه/خطبه ۱۹۲/خطبه قاصعه
✅فراز ۱۴
🌸رهآورد بعثت پيامبر اسلام صلّي اللّه عليه و آله و سلّم
حال به نعمتهاي بزرگ الهي كه به هنگامه بعثت پيامبر اسلام صلّي اللّه عليه و آله و سلّم بر آنان فروريخت بنگريد، كه چگونه اطاعت آنان را با دين خود پيوند داد. و با دعوتش آنها را به وحدت رساند چگونه نعمتهاي الهي بالهاي كرامت خود را بر آنان گستراند، و جويبارهاي آسايش و رفاه بر ايشان روان ساخت و تمام بركات آيين حق، آنها را در بر گرفت در ميان نعمتها غرق گشتند، و در خرّمي زندگاني شادمان شدند، امور اجتماعي آنان در سايه قدرت حكومت اسلام استوار شد، و در پرتو عزّتي پايدار آرام گرفتند، و به حكومتي پايدار رسيدند. آنگاه آنان حاكم و زمامدار جهان شدند، و سلاطين روي زمين گرديدند، و فرمانرواي كساني شدند كه در گذشته حاكم بودند، و قوانين الهي را بر كساني اجراء ميكردند كه مجريان احكام بودند، و در گذشته كسي قدرت در هم شكستن نيروي آنان را نداشت، و هيچ كس خيال مبارزه با آنان را در سر نميپروراند.
🌺🌿
.
📕نهج البلاغه/حکمت ۲۸۲
🔴غرور آفت پندپذیری(اخلاقی)
🔹وَ قَالَ ( عليه السلام ) : بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الْمَوْعِظَةِ حِجَابٌ مِنَ الْغِرَّة
🔸ِو درود خدا بر او فرمود: ميان شما و پندپذيري، پرده اي از غرور و خودخواهي وجود دارد.
🌷🌷
🌸 قرآن و نهج البلاغه 🌸🍃
. 📕نهج البلاغه/حکمت ۲۸۲ 🔴غرور آفت پندپذیری(اخلاقی) 🔹وَ قَالَ ( عليه السلام ) : بَيْنَكُمْ وَ بَيْن
.
🌿شرح و تفسير حکمت ۲۸۲ نهج البلاغه
🔻حجاب معرفت
امام علیه السلام در اين گفتار كوتاه و حكيمانه، به يكى از حجاب هاى معرفت و علم و حكمت و تربيت اشاره كرده مى فرمايد: «ميان شما و موعظه، پرده اى از غفلت (و غرور) وجود دارد»؛ (بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ الْمَوْعِظَةِ حِجَابٌ مِنَ الْغِرَّةِ). «غِرَّة» به معناى غفلت و بى خبرى و كم تجربگى است. مى دانيم، در جهانى كه زندگى مى كنيم هم واعظان بسيارند و هم موعظه ها؛ تاريخ پيشينيان، واعظ بسيار گويايى است، حوادثى كه در طول تاريخ رخ مى دهد و دگرگونى قدرتها، سرنگونى دولت ها و از كار افتادن قهرمانان و فقر گروهى از ثروتمندان، هركدام واعظى هستند، حتى مردگان كه همه روزه مى بينيم بر دوش بستگان و عزيزانشان به سوى ديار خاموشان برده مى شوند ـ به فرموده اميرمؤمنان على علیه السلام ـ بهترين واعظانند. كاخهاى ويران شده شاهان مقتدر و قصرهاى آباد آنها همه در حال وعظند؛ دندانه هرقصرى پندى دهدت نونو پند سر دندانه بشنو ز بن دندان در كلام امام موسى بن جعفر علیه السلام خطاب به هارون ـ كه درخواست موعظه كرده بود ـ آمده است: «هرچيزى را كه در گرد خود مى بينى همه داراى موعظه است»؛ (مَا مِنْ شَيْءٍ تَرَاهُ عَيْنُکَ إِلاَّ وَفِيهِ مَوْعِظَةٌ). اضافه بر همه اينها، خيل انبيا و اوليا و معصومان : همگى واعظان بزرگى بودند كه در طول تاريخ به وعظ و اندرز انسانها پرداختند و امروز بسيارى از مواعظ آنها در اختيار ماست. با اين حال چرا اين موعظه هاى بسيار قوى در دلهاى گروهى تأثير نمی گذارد؟ قطعاً دليلى دارد؛ امام علیه السلام در اين بيان كوتاه به يكى از مهمترين آنها اشاره مى كند و مى فرمايد: «حجاب غفلت، جلوى تأثير اندرزها را مى گيرد». اين غفلت ممكن است هنگام شنيدن مواعظ باشد كه انسان گوش دل به واعظ نمى سپارد و در فكر مال و منال و شهوت خويش است و يا اينكه همچون هارون موقتاً با شنيدن موعظه مردى الهى بيدار مى شود؛ اما به زودى حجاب غفلت بر دل او می افتد و موعظه را به فراموشى مى سپارد. بسيارند كسانى كه در يك مجلس فاتحه كه براى دوست و يا يكى از بستگان نزديكشان برپا شده در فكر فرو مى روند و لحظاتى بيدار مى شوند، مخصوصاً اگر واعظ آگاهى در آنجا سخنرانى كند، اما هنگامى كه از آن مجلس پا بيرون گذاشتند همه چيز فراموش مى شود و به حال اول بازمى گردند. سرچشمه اين غفلت ممكن است هوا و هوس هاى نفسانى و شهوت و زرق و برق دنيا و يا وسوسه هاى شيطانى جن و انس باشد. قرآن مجيد مى فرمايد: «(فَلاَ تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلاَ يَغُرَّنَّكُمْ بِاللهِ الْغَرُورُ)؛ پس مبادا زندگانى دنيا شما را بفريبد، و مبادا (شيطان) فريبكار شما را به (كرم) خدا مغرور سازد!». در حديث عبرت انگيزى از امام هادى علیه السلام آمده است كه متوكل عباسى شبى آن حضرت را به كاخ خود فرا خواند. دليل آن اين بود كه به وى خبر داده بودند آن حضرت مشغول جمع آورى اموال و سلاح در خانه خود است تا قيام كند ومردم را بر ضد او بشوراند. او دستور داد به خانه امام برويد، آنجا را با دقت تفتيش كنيد و او را در هر حال كه بود نزد من بياوريد. مأموران به خانه امام علیه السلام ريختند و چيزى نيافتند و امام علیه السلام را در دل شب مشغول عبادت ديدند. با اين حال، حضرت را با خود به قصر متوكل آوردند. متوكل كه سرمست شرابِ قدرت و مشغول به نوشيدن خمر بود، همين كه چشمش به آن حضرت افتاد از جا برخاست و احترام كرد و او را نزد خود نشاند و با نهايت جسارت جام شرابى را كه در دست داشت به آن حضرت تعارف كرد! امام علیه السلام رو به سوى او كرده فرمود: به خدا سوگند اين مايع ننگين هرگز با گوشت و خون من آشنايى نداشته و ندارد. متوكلِ مست شرمنده شد و دست خود را عقب كشيد. آنگاه به امام علیه السلام گفت: شعرى براى من بخوان (لابد شعرى كه بزمش را گرمتر كند). امام علیه السلام فرمود: من كمتر شعر به خاطر دارم. متوكل گفت: حتمآ بايد بخوانى. هنگامى كه حضرت اصرار متوكل را ديد، اشعار تكان دهنده اى خواند كه متوكل به گريه افتاد و حاضران نيز گريستند. اشعار اين بود : بَاتُوا عَلَى قُلَلِ الاَْجْبَالِ تَحْرُسُهُمْ غُلْبُ الرِّجَالِ فَلَمْ تَنْفَعْهُمُ الْقُلَلُ وَاسْتَنْزَلُوا بَعْدَ عِزٍّ مِنْ مَعَاقِلِهِمْ وَاسْكِنُوا حُفَراً يَا بِئْسَمَا نَزَلُوا نَادَاهُمْ صَارِخٌ مِنْ بَعْدِ دَفْنِهِمْ أَيْنَ الاَْسَاوِرُ وَالتِّيجَانُ وَالْحُلَلُ أَيْنَ الْوُجُوهُ الَّتِي كَانَتْ مُنْعِمَةً مِنْ دُونِهَا تُضْرَبُ الاَْسْتَارُ وَالْكِلَلُ قَدْ طَالَ ⬇️
↕️
مَا أَكَلُوا دَهْراً وَقَدْ شَرِبُوا وَأَصْبَحُوا الْيَوْمَ بَعْدَ الاَْكْلِ قَدْ أُكِلُوا يعنى: «گروهى بودند كه بر قله هاى كوهها، دژهاى محكمى ساخته بودند ومردانى نيرومند از آنها پاسدارى مى كردند؛ اما هرگز اين قله ها به حال آنها سودى نداشت. چيزى نگذشت كه از پناهگاه خود، از آن مقام عزت، به ذلت كشانده شدند، ودر حفره هاى گور ساكن گشتند و چه بد فرود آمدند. فريادگرى بعد از دفن آنها صدا زد: كجا رفت آن دستبندهاى طلا و آن تاجها وزينتها؟! كجا رفتند آن صورتهايى كه آثار ناز و نعمت در آنها نمايان بود و در پشت پرده ها قرار داشتند؟! آرى مدت طولانى خوردند و نوشيدند؛ ولى امروز همه آنها در كام زمين فرو رفته اند». در حديث ديگرى در بحارالانوار آمده است كه متوكل بعد از شنيدن اين اشعار، جام شراب را بر زمين زد و مجلس عيشش به هم خورد. متوكل شرمنده شد و آن حضرت را با احترام به منزل بازگرداند. آرى، گاهى حجاب غفلت كنار مى رود و موعظه ها اثربخش مى شود؛ اما افسوس كه اين كنار رفتن حجاب براى بسيارى موقتى است. جريان عبرت انگيز ديگرى درباره يكى ديگر از خلفاى عباسى؛ يعنى هارون الرشيد نقل شده كه طعام زيادى ترتيب داد و مجلس خود را آراست وشاعر معروف عرب، «ابوالعتاهيه» را دعوت كرد و از وى خواست تا حال او را توصيف كند. ولى ابوالعتاهيه برخلاف انتظار هارون و حاضران به جاى اينكه اشعار سرگرم كننده اى درباره زيبايى مجلس وى و اقتدار هارون بخواند، اشعار زير را خواند : عِشْ ما بَدا لَکَ سالِمآ فِي ظِلِّ شاهِقَةِ الْقُصِورِ! يُهْدى إلَيْکَ بِمَا اشْتَهَيْـ تَ لَدَى الرَّواحِ وَفِي الْبُكُورِ! فَإذَا النُّفُوسُ تَقَعْقَعَتْ في ظِلِّ حَشْرِجة الصُّدُورِ فَهُناکَ تَعْلَمُ مُوقِنآ ما كُنْتَ إلّا فِي غُرُورٍ! تا مى خواهى در سايه قصرهاى سر به آسمان كشيده، سالم زندگى كن! در حالى كه آنچه مورد علاقه توست هر صبح و شام براى تو هديه مى كنند. ولى هنگامى كه جان در فضاى سينه به ناله مى افتد ـ به يقين خواهى دانست كه عمرى در غرور و غفلت بودى! اطرافيان هارون از خواندن اين اشعار كه به گمان آنها متناسب با چنان مجلسى نبود و موجب كدورت خاطر هارون میشد ناراحت شدند؛ ولى عجب اينكه هارون ناراحت نشد و اشعارش را ستود و اظهار داشت: مايه بيدارى من گشت. در تاريخ كامل ابن اثير آمده است كه هارون بعد از شنيدن اين اشعار گريه كرد. وزيرش، فضل بن يحيى، رو به ابوالعتاهيه نمود و گفت: خليفه تو را دعوت كرده بود كه مسرورش كنى، چرا غمگينش ساختى؟ هارون به فضل بن يحيى گفت : رهايش كن، او ما را در غرور و غفلت ديد، نخواست بر آن بيفزايد.
@Nahjolbalaghe1
🌸 قرآن و نهج البلاغه 🌸🍃
⚘ ✅سوره مُؤْمِنُونَ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَ
﷽💫
⚘⚘⚘
✅سوره مُؤْمِنُونَ
فَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا فَإِذَا جَاء أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ فَاسْلُكْ فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَلَا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ (27)
پس ما به نوح وحى كرديم: زير نظر ما و(مطابق دستور وآموزش و) وحى ما كشتى بساز. پس همين كه فرمان (قهر) ما آمد و (آب از) تنور جوشيد، از تمام حيوانات يك جفت (نر و ماده) و (نيز) اهل خود را در كشتى وارد كن، مگر كسى از آنان را كه قبلاً درباره ى او سخن به ميان آمده (و وعده ى هلاكتش داده شده)، و درباره ى ستمگران با من سخن مگو (و نزد من از آنان شفاعت مكن) كه قطعاً آنان غرق خواهند شد.
🌿نکته:
امام باقرعليه السلام فرمود: حضرت نوح عليه السلام 950 سال مردم را پنهانى وآشكارا به توحيد دعوت كرد، تا آنجا كه خداوند با جمله ى «لن يؤمن مِن قومك الاّ مَن قد آمن» [79] به او فرمود: جز آنها كه به تو ايمان آورده اند، ديگر ايمان نخواهند آورد، پس نوح گفت: نسل آنان نيز قابل هدايت نيستند. «ولايلدوا الاّ فاجراًكفّارا» [80] سپس خداوند فرمان ساختن كشتى را داد. [81]
-----
79) هود، 36.
80) نوح، 27.
81) بحار، ج 11، ص 331. (اين حديث امام باقرعليه السلام را در مدينه كنار قبر مطهرش نوشتم)
📜پیام:
- دعاى انبيا مستجاب مى شود. «ربّ انصرنى - فاوحينا»
- صنعت، يك الهام الهى است. «اوحينا - اَن اِصنع»
- تقاضاى نصرت الهى، با تلاش انسان منافاتى ندارد. «اِصنَع الفُلك» انبيا در كنار دعاهاى خود كار هم مى كردند.
- افراد تحقير شده را حمايت كنيم. (مردم تو را مجنون مى پندارند ولى تو زير نظر ما هستى) «باعيننا»
- اگر در تمام كارها مطابق وحى عمل كنيم، موفّق مى شويم. «اِصنَع الفلك باعيننا و وحينا»
- با اراده ى خدا از تنور آتش، آب مى جوشد. «فارالتّنّور» (شايد فوران آب از تنور، نشانه ى زمان حادثه باشد)
- نگذاريد نسل حيوانات منقرض شود. «من كلّ زوجين اثنين»
- حتّى همسر و فرزند پيامبر هم اگر نااهل باشند، مورد قهر الهى قرار مى گيرند. «الاّ من سبق عليه القول»
- شفاعت، همه جا كارساز نيست. «ولاتخاطبنى» شفاعت انبيا با اذن الهى است.
- مشرك، ظالم است. «فى الّذين ظلموا»
- عاقبت ظلم، هلاكت است. «ظلموا - مغرقون»
- گاهى، آبى كه مايه ى حيات است، مايه ى هلاك مى شود. «مغرقون»
منبع:تفسیر نور
⚘
@Nahjolbalaghe1
🌸 قرآن و نهج البلاغه 🌸🍃
. 📚نهج البلاغه/خطبه ۱۹۲/خطبه قاصعه ✅فراز ۱۴ 🌸رهآورد بعثت پيامبر اسلام صلّي اللّه عليه و آله و سلّم
.
📚نهج البلاغه/خطبه ۱۹۲/خطبه قاصعه
✅فراز ۱۵
🌿علل نكوهش و سقوط كوفيان
آگاه باشيد كه شما هم اكنون دست از رشته اطاعت كشيديد، و با زنده كردن ارزشهاي جاهليّت، دژ محكم الهي را در هم شكستيد، در حالي كه خداوند بر اين امّت اسلامي بر «وحدت و برادري» منّت گذارده بود، كه در سايه آن زندگي كنند، نعمتي بود كه هيچ ارزشي نميتوان همانند آن تصوّر كرد، زيرا از هر ارزشي گران قدرتر، و از هر كرامتي والاتر بود. بدانيد كه پس از هجرت، دوباره چونان اعراب باديه نشين شده ايد، و پس از وحدت و برادري به احزاب گوناگون تبديل گشته ايد، از اسلام تنها نام آن، و از ايمان جز نشاني را نميشناسيد شعار ميدهيد: آتش آري، ننگ هرگز گويا ميخواهيد اسلام را واژگون، و پرده حرمتش را پاره كنيد و پيماني را كه خدا براي حفظ حرمت مسلمين در زمين، و عامل امنيّت و آرامش مردم قرار داد بشكنيد همانا اگر شما به غير اسلام پناه بريد، كافران با شما نبرد خواهند كرد. آنگاه نه جبرئيل و نه ميكائيل، نه مهاجر و نه انصار، وجود ندارند كه شما را ياري دهند، و چاره اي جز نبرد با شمشير نداريد تا خدا در ميان شما حكم نمايد. مردم از مثلهاي قرآن در باره كساني كه عذاب و كيفر شدند، و روزهاي سخت آنان، و آسيبهاي شديدي كه ديدند آگاهيد، پس وعده عذاب خدا را دور مپنداريد، و به عذر اينكه آگاهي نداريد خود را گرفتار نسازيد، و انتقام خدا را سبك، و خود را از كيفر الهي ايمن مپنداريد، زيرا كه خداي سبحان، مردم روزگاران گذشته را از رحمت خود دور نساخت مگر براي ترك امر به معروف، و نهي از منكر. پس خدا، بيخردان را براي نافرماني، و خردمندان را براي ترك باز داشتن ديگران از گناه، لعنت كرد. آگاه باشيد شما رشته پيوند با اسلام را قطع، و اجراي حدود الهي را تعطيل، و احكام اسلام را به فراموشي سپرده ايد.
⚘@Nahjolbalaghe1
.
📕نهج البلاغه/حکمت۲۸۳
🌿علل سقوط جامعه(اجتماعی،سیاسی)
🔹وَ قَالَ ( عليه السلام ) : جَاهِلُكُمْ مُزْدَادٌ وَ عَالِمُكُمْ مُسَوِّفٌ
🔹و درود خدا بر او فرمود: نادان شما پرتلاش، و آگاهان شما تن پرور و كوتاهي ورزند
🌸 قرآن و نهج البلاغه 🌸🍃
. 📕نهج البلاغه/حکمت۲۸۳ 🌿علل سقوط جامعه(اجتماعی،سیاسی) 🔹وَ قَالَ ( عليه السلام ) : جَاهِلُكُمْ مُز
.
🌿شرح و تفسير حکمت ۲۸۳ نهج البلاغه
💥عالم و جاهلِ شما، هر دو خطاكارند
امام علیه السلام در اين گفتار حكيمانه خود كه جنبه گله و اظهار ناراحتى از مردم آن زمان و اطرافيانش دارد و در عين حال بر بسيارى از مردم هر عصر و زمان صادق است مىفرمايد: «(شما چگونه جمعيتى هستيد كه) افراد نادانتان پيوسته بر اعمال خلاف خود مى افزايند و دانشمندانتان امروز و فردا مى كنند»؛ (جَاهِلُكُمْ۳ مُزْدَادٌ، وَعَالِمُكُمْ مُسَوِّفٌ). آنها كه نادانند براثر نداشتن بصيرت به راه خلاف افتاده اند و آنهايى كه عالم هستند گرفتار ترديد و ضعف تصميم گيرى و اراده هستند و به همين دليل جامعه شما از درون تهى شده است. اين در حالى است كه عالمان بايد قدوه و اسوه باشند و راه تهذيب نفس واصلاح جامعه را به مردم نشان دهند و جاهلان نيز بايد از نور علم عالمان بهره گيرند و در مسير اصلاح خويش و جامعه خود باشند. همانگونه كه اشاره شد، در كتاب تمام نهج البلاغه اين جمله به شكل ديگرى نقل شده كه حضرت می فرمايد: «وَعَالِمُهُمْ مُنَافِقٌ، وَقَارِئُهُمْ مُمَاذِقٌ، وَجَاهِلُهُمْ مُسَوِّفٌ مُزْدَادٌ؛ دانشمندانشان (در آن زمان) منافقند و قاريان قرآن شان رياكار وجاهلانشان امروز و فردا مىكنند و پيوسته بر اعمال خود مى افزايند». در خطبه 233 نيز كلامى شبيه به اين بود. در بسيارى از خطب نهج البلاغه يا نامه ها و كلمات قصار، شكايت امام علیه السلام را از مردم زمان خود مشاهده مى كنيم تا آنجا كه در خطبه قاصعه (خطبه 192) مى فرمايد: «أَلا وَإِنَّكُمْ قَدْ نَفَضْتُمْ أَيْدِيَكُمْ مِنْ حَبْلِ الطَّاعَةِ وَثَلَمْتُمْ حِصْنَ اللَّهِ الْمَضْرُوبَ عَلَيْكُمْ بِأَحْكَامِ الْجَاهِلِيَّةِ؛ به هوش باشيد كه شما دست از ريسمان اطاعت الهى برگرفته ايد و با تجديد رسوم جاهليت دژ محكم الهى را دَرهم شكسته ايد». سپس ادامه مى دهد: «وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ صِرْتُمْ بَعْدَ الْهِجْرَةِ أَعْرَاباً وَبَعْدَ الْمُوَالاةِ أَحْزَاباً مَا تَتَعَلَّقُونَ مِنَ الاِْسْلامِ إِلاَّ بِاسْمِهِ وَلا تَعْرِفُونَ مِنَ الاِْيمَانِ إِلاَّ رَسْمَهُ؛ بدانيد شما پس از هجرت (از كفر به ايمان) همچون اعراب جاهليت شده ايد و بعد از اخوت و اتحاد و الفت، به گروه هاى پراكنده تقسيم گشته ايد، از اسلام، به نام آن اكتفا كرده و از ايمان جز تصور و ترسيمى نمى شناسيد». سرچشمه همه اين مصائب و بدبختى ها انحرافاتى بود كه در مسئله خلافت واقع شد، به ويژه در عصر خليفه سوم كه بيت المال به شكل كاملاً نادرستى تقسيم مى شد و مقامات مهم جمهورى اسلامى آن زمان، به افراد نالايق و ناصالح سپرده شد. فتوحات، غنائم زيادى را نصيب مسلمانان كرد و گروهى مست مال وثروت شدند و كارشان به جايى رسيد كه جاهلان، غرق گناه گشتند و عالمان، بىاراده وفاقد تحرك، و همان شد كه امام علیه السلام در كلام حكيمانه بالا در جمله كوتاهى آن را آورده است. به يقين، اين وضع مخصوص مردم آن زمان نبود، بلكه در هر زمان ديگر در شرايط مشابه روى مىدهد؛ جاهلان، غرق گناه مى شوند و عالمان، فاقد احساس مسئوليت. و در عصر و زمان ما نيز اين مسئله كم وبيش نمايان است. نكته بلاى «تسويف» يكى از خطرناك ترين وسوسه هاى نفس و شيطان مسئله تسويف است؛ يعنى انسان به اشتباهات و خطاهاى خود واقف مى شود؛ ولى پيوسته امروز وفردا مى كند تا فرصت ها مى گذرند. يا اسباب اطاعت فراهم است؛ ولى در استفاده از آن تأخير مى اندازد تا فرصتها از دست مى روند. امام باقر علیه السلام مى فرمايد: «إِيَّاکَ وَالتَّسْوِيفَ فَإِنَّهُ بَحْرٌ يَغْرَقُ فِيهِ الْهَلْكَى؛ از تسويف بپرهيز كه دريايى است كه گروه (زيادى) در آن غرق مى شوند». اميرمؤمنان على علیه السلام ـ طبق روايتى كه علامه مجلسى؛ در بحارالانوار آورده است ـ درباره گروهى از غافلان مى فرمايد: «الشَّيْطَانُ مُوَكَّلٌ بِهِ يُزَيِّنُ لَهُ الْمَعْصِيَةَ لِيَرْكَبَهَا وَيُمَنِّيهِ التَّوْبَةَ لِيُسَوِّفَهَا؛ شيطان بر او مسلّط شده، معصيت را در نظرش جلوه مى دهد تا مرتكب شود و توبه را با آرزوها به تأخير مى اندازد». قرآن مجيد در سوره «نساء» درمورد وسوسه هاى شيطان نسبت به گنهكاران مىگويد: «(يَعِدُهُمْ وَيُمَنِّيهِمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلاَّ غُرُورآ)؛ شيطان به آنها وعدهها(ى دروغين) مى دهد و به آرزوها سرگرم مىسازد در حالى كه جز فريب و نيرنگ، به آنها وعده نمی دهد. (و همين امر سبب مى شود آنها توبه وبازگشت به سوى خدا را تاخير بيندازند)». در جاى ديگر از همين سوره مى فرمايد: «(وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمْ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّى تُبْتُ الاْنَ)؛ توبه براى كسانى نيست كه كارهاى بد را انجام مى دهند، و هنگامى كه مرگ يكى از آنها فرا مى رسد مى گويد:⬇️