eitaa logo
نهج البلاغه خوانی و شرح حکمتها
800 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
41 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم در این کانال بر آن هستیم که روزانه(در حد 10 دقیقه) باهم مقداری نهج البلاغه را بخوانیم و حکمتهای آن توسط استاد مهدوی ارفع بوسیله خود نهج البلاغه شرح داده می شود.
مشاهده در ایتا
دانلود
MirzaMohamadi_Shab1_Safar_1400.mp3
7.46M
🏴 السلام علیک یا اباعبدالله 🔊 آه، یاران روزگارم شام شد نوبت شرح ورود شام شد شام شهر محنت و رنج و بلا شام، یعنی سخت تر از کربلا ◼️ ذکر توسل اول ماه صفر،ایام اسارت و ورود اهل بیت حضرت سیدالشهدا علیه السلام به شهر شام و روضه مخدرات آل الله سلام الله علیهم 🎤حجت الاسلام میرزامحمدی
📔 لذت مطالعه (خلاصه کتاب) 🔔 ناقوس ها به صدا در می آیند. (۳۶) 📚 انتشارات عهدمانا پلیسی که مسن تر بود دست داد و سلام کرد و گفت : « سلام پدر . من ستوان استپان هستم ، ببخشید که کمی دیر رسیدیم. » ستوان استپان نگاهی به اطرافش انداخت و رو به کشیش گفت : « متأسفم پدر ، سرقت از کلیسا نهایت بی شرمی است... آیا چیز با ارزشی هم به سرقت رفته است ؟ » کشیش گفت : « به نظر نمی رسد از اموال کلیسا چیزی برده باشند ، اما در کشوی میز کارم ، دوهزار دلار پول نقد بود که حالا نیست. » پلیس گفت : « سارق یا سارقان از کجا وارد کلیسا شده اند ؟ » کشیش با دست درِ پشتی را نشان داد و گفت : « قفل آن در شکسته شده است. » ستوان به همکارش که داشت با دقّت به هم ریختگی محراب را نگاه میکرد، گفت : « سرکار دنیس ! لطفاً از در پشتی انگشت نگاری کنید. بعد بیایید به دفتر کار جناب کشیش. » کشیش و ستوان به طرف دفتر کار به راه افتادند. ستوان با دیدن دفتر به هم ریختهٔ کشیش پرسید : « آیا شما همیشه در دفتر کارتان مبلغ قابل توجهی پول نگهداری می کنید؟ » کشیش گفت : « نه ! من هیچ وقت پولی در دفترم نگه نمی داشتم. این دو هزار دلار ، پول یک مرد تاجیک بود که قرار بود بیاید و آن را ‌از من بگیرد. » ستوان به کشیش خیره شد و گفت : « یک مرد تاجیک ؟ آیا او می دانست شما دوهزار دلار را دفتر کارتان نگه می دارید ؟ » کشیش بی حوصله جواب داد : خیر ! او چیزی نمی دانست . قرارمان دو روز پیش بود ، اما نمیدانم چرا نیامد. » ببخشید پدر ! آیا شما با این مرد تاجیک ، قصد معاملهٔ چیزی را داشتید؟ ↩️ ادامه دارد...
🔵 پیوند صفات نیک با یکدیگر 💠 اگر در كسی خصلتی شگفت ديديد، همانند آن را نیز انتظار كشيد. 📒 ، حکمت ۴۴۵
شرح حکمت 47 قسمت ۸ معیار صداقت و شجاعت و عفّت.mp3
2.73M
🌹سلسله جلسات ✅ شرح نهج البلاغه با نهج البلاغه 📒 47 8⃣ ⭕️ معیار صداقت و شجاعت و عفّت 🎙حجت الاسلام
╭❁━═━⊰✼❆🍃🌹🍃❆✼⊱━═━❁╮ ✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 🌹شرح ( 8 ) 🔹 معیار صداقت و شجاعت و عفّت 🔰 در نهج‌البلاغه عواملی مایه ننگ و عار از جنس « اَنفه » شمرده شدند. 🔻یکی فرار از جنگ است. مولا علی (علیه السلام) ای در خطبه ۶۶ نهج البلاغه شریف ، اینگونه می فرمایند: « پی در پی حمله کنید و از فرار ، شرم داشته باشید. زیرا فرار از جنگ لکه ننگی است برای نسل های آینده و مایهٔ آتش روز قیامت است. » 🔻همچنین مولا علی (علیه السلام) در خطبه ۱۲۴ نهج‌البلاغه ، بند دوم می‌فرمایند: «إِنَّ فِي الْفِرَارِ مَوْجِدَةَ اللَّهِ وَ الذُّلَّ اللَّازِمَ وَ الْعَارَ الْبَاقِيَ» " همانا فرار از جنگ مایه خشم خدا و ذلت همیشگی و ننگ دائمی است. " 🔻 همچنین مولا علی (علیه السلام) درباره خفّت فرار از جنگ ، در خطبه ۱۷۱ نهج‌البلاغه در بند دوم، اینگونه می‌فرمایند: " کجایند آزاد مردانی که به حمایت مردم خویش برخیزند؟ کجایند غیور مردانی که به هنگام نزول بلا و مشکلات مبارزه می‌کنند؟ هان ای مردم! (به سربازان شان وقتی می‌خواهند تحریک شان کنند در جنگ صفین می‌فرمایند انتخاب کنید : الْعَارُ وَرَاءَكُمْ وَ الْجَنَّةُ أَمَامَكُمْ ) پشت سرتان ننگ و عار است و رو به رویتان بهشت. " (یعنی اگر برگردید و فرار کنید از جنگ، دچار ننگ و عار می‌شوید و اگر پیش بروید و مبارزه کنید، ان شاءالله به بهشت خواهید رسید. ) 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع ╰❁━═━⊰✼❆🍃🌹🍃❆✼⊱━═━❁╯
🚨 پیام معنوی | تفکر و درایت، لازمه دیندار شدن
📔 لذت مطالعه (خلاصه کتاب) 🔔 ناقوس ها به صدا در می آیند.(۳۷) 📚 انتشارات عهدمانا کشیش جواب داد: « هیچ معامله ای در بین نبود. او جوانی بود که احتیاج به کمک داشت و فرد خیّری این پول را به من داد تا در اختیار او قرار دهم. ماجرای این سرقت ، قطعاً هیچ ارتباطی با مرد تاجیک ندارد. او می توانست به موقع بیاید و پولش را بگیرد و برود ؛ پس دلیلی ندارد که دو روز بعد بیاید و پول خودش را به سرقت ببرد. » ستوان فکر کرد هیچ آدم عاقلی نمی آید پول خودش را بدزدد ؛ آن هم از کلیسایی که ورود به آن مخاطراتی دارد. بعلاوه به هم ریختگی محراب کلیسا ، نشان می داد که سارق یا سارقان به دنبال چیزهای دیگری هم بوده اند. - البته شما راست میگویید پدر ! ذهن من به طرف ماجرای قتل یک مرد جوان تاجیک سوق داده شد که دو روز پیش جنازه اش را در یک شرکت ساختمانی پیدا کردیم. ظاهر نگهبان آن شرکت بوده. » رنگ صورت کشیش چنان پرید که از نگاه تیزبین ستوان دور نماند. خیره به کشیش نگاه کرد : - چه شده پدر ؟ حالتان خوب نیست ؟ کشیش سعی کرد خودش را آرام کند ، اما ممکن نبود موفق به این کار شود. مرد تاجیک به او گفته بود که در یک شرکت ساختمانی نگهبان است. پس دلیل نیامدن او ... ! هرچند به قتل رسیدن مرد تاجیک می توانست خیال او را از بابت کتاب برای همیشه راحت کند ، اما قتل او بی ارتباط با کتاب و آن دو مرد مشکوک روس نبود. اگر آن دو مرد ، که حالا می توانست حدس بزند قاتل مرد تاجیک هستند ، به سراغ او می آمدند چه پیش می آمد ؟ سرقت از کلیسا هم باید کار آنها باشد. ↩️ ادامه دارد...
🔵 سازگاری و هماهنگی با مردم 💠 هماهنگی در اخلاق و رسوم مردم، ايمن ماندن از دشمنی و كينه های آنان است. 📒 ، حکمت ۴۰۱
شرح حکمت ۴۷ قسمت ۹ معیار صداقت و شجاعت و عفت.mp3
2.18M
🌹سلسله جلسات ✅ شرح نهج البلاغه با نهج البلاغه 📒 47 9⃣ ⭕️ معیار صداقت و شجاعت و عفّت 🎙حجت الاسلام
╭❁━═━⊰✼❆🍃🌹🍃❆✼⊱━═━❁╮ ✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 🌹شرح ( 9 ) 🔹 معیار صداقت و شجاعت و عفّت 🔰 نکته دیگری که در این زمینه در نهج‌البلاغه هست، آن عاری است که انسان در مقابل پذیرش حق خدایی نکرده احساس می کند؛ 🔻 مصداقش طلحه و زبیر هستند در جنگ جمل؛ در نامه ۵۴ ببینید در جنگ جمل طلحه و زبیر متوجه شدند که اشتباه کردند و در مقابل حضرت علی (علیه السلام) نباید می ایستادند، اما غرورشان اجازه نمی داد که اقرار کنند و تسلیم بشوند. 📜 حضرت نامه ای برای این‌ها نوشتند و برایشان فرستادند. آخر این نامه اینها را نصیحت می کنند؛ اللّه اکبر! حضرت می فرمایند : « فَارْجِعَا أَيُّهَا الشَّيْخَانِ عَنْ رَأْيِكُمَا ، فَإِنَّ الْآنَ أَعْظَمَ أَمْرِكُمَا الْعَارُ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَجَمَّعَ الْعَارُ وَ النَّارُ وَ السَّلَامُ» " ای دو پیرمرد! از این تصمیمتان برای جنگ با علی برگردید. امروز بزرگترین نگرانی تان این است که دچار ننگ و خفّت نشوید، اما اگر امروز ننگ پذیرش حق را بپذیرید، فردا دچار آتش جهنم نخواهید شد." (بنابراین امروز مسأله مهمّ شما این است که دچار ننگ می‌شوید؛ در حالی که من می ترسم اگر این ننگ ظاهری را نپذیرید و تسلیم نشوید، فردا که قیامت است هم دچار ننگ و عار بشوید، هم دچار نار و جهنّم.) 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع ╰❁━═━⊰✼❆🍃🌹🍃❆✼⊱━═━❁╯
📔 لذت مطالعه (خلاصه کتاب) 🔔 ناقوس ها به صدا در می آیند.(۳۸) 📚 انتشارات عهدمانا واضح بود که آنها به دنبال کتاب بودند ؛ پس دست از سر او هم برنمیداشتند . ستوان پرسید : « چه شده پدر ؟ حالتان خوب نیست ؟ » کشیش آهسته جواب داد : « چیزی نیست ؛ احتمالا باید فشار خونم بالا رفته باشد. » ستوان گفت : به هرحال ما پس از بررسی کامل موضوع ، مسأله را صورت جلسه می کنیم. امیدوارم بتوانیم سارق یا سارقان را دستگیر کنیم. » ستوان که داشت با گوشهٔ سبيل بورش ور میرفت ، گفت : « امیدوارم که حالتان خوب شده باشد پدر ! » کشیش گفت : « بله بهترم ، باید قرص فشارم را زودتر می خوردم. » ستوان گفت : « البته حق با شماست ؛ سرقت از کلیسا و برداشتن پول امانتی که نزد شما بوده ، مسألهٔ کوچکی نیست. » ستوان شماره تلفن کشیش را یادداشت کرد . بعد دست او را به گرمی فشرد و با همکارش کلیسا را ترک کرد. حالا کشیش مانده بود با فکرو خیال هایی نگران کننده. ترسی عمیق وجودش را گرفته بود. در سال های طولانی زندگی ، هرگز درگیر ماجرای قتل و سرقت و پلیس نشده بود. به مرد تاجیک فکر کرد ؛ چهرهٔ سبزه و معصوم او را به خاطر آورد ؛ مردی که انگار مأموریت داشت کتاب را به دست او بسپارد و جان خود را در این راه از دست بدهد. پس باید با چنگ و دندان از کتاب محافظت کند ، از آن دو جوان قاتل ترسی به دل راه ندهد و توکل به خدا داشته باشد که مقدّرات بشر در دست اوست. ↩️ ادامه دارد...