eitaa logo
مدرسه نهج البلاغه (۲)
1.7هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
83 ویدیو
196 فایل
کانال رسمی آقای دکتر شهاب الدین ذوفقاری (حفظه‌الله) مدیریت محترم گروه نهج البلاغه و عضو هیأت علمی دانشگاه معارف قرآن و عترت علیهم السلام / تاسیس کانال : ۱۳۹۹ ارتباط با جناب استاد ⬅️ @DrZoofaghari ادمین ⬅️ @M_sahraei_nahj
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 خطبه ۱۲۳ این خطبه که در همان جنگ صفین ایراد شده است، آموزش‌هایی را درباره تکنیک‌های نظامی و نحوه جنگیدن در بر دارد. ♦️گویی امام علیه‌السلام این توصیه‌ها را به سپاهیانشان در صبح روزِ جنگ می‌فرمایند که بخش ابتدایی آن درمورد دفاع از هَم‌رَزمان است. ✨وَ أَيُّ اِمْرِئٍ مِنْكُمْ أَحَسَّ مِنْ نَفْسِهِ رَبَاطَةَ جَأْشٍ عِنْدَ اَللِّقَاءِ هریک از شما هنگام رویارویی با دشمن در خودش احساس نیرومندی، قویدلی و دلیری کرد و توانست به دل دشمن بزند(بر دشمن یورش بَرَد) "رَبَاطَة": ارتباط و قوت "جَأْش": قلب، سینه ✨وَ رَأَى مِنْ أَحَدٍ مِنْ إِخْوَانِهِ فَشَلاً اما در عین حال دید یکی از همرزمانش سست است و آن دلیری و قوت قلب را ندارد "فَشَل" : سستی در این شرایط او چه باید بکند❓هم می‌تواند جلو برود و خودی نشان دهد و وقتی ببینند چند نفر را زمین زده است، در شجاعت و قهرمانی شهرت می‌یابد، ولی از طرفی می‌بیند که بعضی از همرزمان آن آمادگی و شجاعت را ندارند، باید از آنها دفاع نموده و همراهی‌شان کند، و الّا شهید می‌شوند و کاری از پیش نمی‌برند. ✨فَلْيَذُبَّ عَنْ أَخِيهِ بِفَضْلِ نَجْدَتِهِ اَلَّتِي فُضِّلَ بِهَا عَلَيْهِ كَمَا يَذُبُّ عَنْ نَفْسِهِ پس به شكرانۀ این فضیلتِ شجاعت که خدا به او داده است، بايد از او دفاع كند، آنگونه كه از خود دفاع مى‌كند. یعنی اجازه ندهد دشمن به او ضربه بزند. "نَجْدَة": دلاوری، شجاعت بعد امام می‌فرمایند اگر خدا اراده کند، این شجاعت از تو سلب می‌شود! (توجه می‌دهند که تو می‌توانستی مثل او باشی) ✨فَلَوْ شَاءَ اَللَّهُ لَجَعَلَهُ مِثْلَهُ پس اگر خدا بخواهد او را چون شما دلاور و شجاع گرداند. بنابراین مواظب همرزمانتان باشید که جا نمانند و دشمن آنها را از پای در نیاورد. ♦️بعد امام دربخش بعدی خطبه درباره عدم ترس ازمرگ توضیحاتی را می‌فرمایند؛ و اینکه از مرگ نباید ترسید، چون به دنبال ما هست. ﴿ أَيْنَمَا تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ ﴾ نساء:۷۸ ✨إِنَّ اَلْمَوْتَ طَالِبٌ حَثِيثٌ لاَ يَفُوتُهُ اَلْمُقِيمُ وَ لاَ يُعْجِزُهُ اَلْهَارِبُ همانا مرگ به سرعت در جستجوى شماست، نه آنکه در نبرد مقاومت دارد، از چنگال مرگ رهاست (از چشم مرگ دور می‌ماند)، و نه آن کسی که می‌گریزد مرگ را ناتوان می‌کند؛ چراکه مرگ توانش بیشتر است. می‌رود و می‌رود تا به او برسد. "حَثِيثٌ" : کسی که در کارش سرعت دارد. حال که در چنین شرایطی هستیم که مرگ‌ ما را رها نمی‌کند، باید بهترین مرگ را برگزینیم، کمااینکه در بقیه امور نیز به دنبال بهترین هستیم. ▫️وقتی ما ناچاریم از اینکه لباس بپوشیم، می‌کوشیم بهترین لباس را تهیه کنیم. ▫️حال که قرار است غذا بخوریم، می‌کوشیم بهترین غذا را بخوریم. ▫️اگر قرار است ازدواج کنیم، می‌کوشیم بهترین همسر را داشته باشیم. ▫️بهترین مرکب را می‌خواهیم. ▫️بهترین خانه را برمی‌گزینیم. و... بنابراین به حکم عقل سعی می‌کنیم در امور مربوط به زندگی که لابدِّ از آن هستیم، بهترین انتخاب را داشته باشیم. مرگ هم از آن چیزهایی است که ما لابدّ (ناچار) از آن هستیم. چگونه برخی فکر می‌کنند باید قبر بهتری داشته باشند، از قبل برای خودشان مرقدی تهیه می‌کنند، با چه هزینه‌هایی، آن را می‌آرایند و... / خ۱۲۳ 🌴🌴🌴
انسان متعجب می‌شود. خودِ مرگ هم همین‌طور است. منتها اینجا گاهی اوقات یک انحراف و اشتباهی پیش می‌آید که خیلی هم است، پس درباره‌اش دقت کنید!👇 درست است که هر مؤمنی باید آرزو و خواسته‌اش شهادت در راه خدا باشد و اگر واقعاً مؤمن این خواسته را داشته باشد، نشان دهنده اوج ایمانش است. در قرآن و دراسلام و درهمین فرمایشات امیرالمؤمنین علیه‌السلام این را می‌بینیم، کمااینکه خودشان هم اینگونه بودند. اما آیا به این معناست که انسان در هر حادثه و موقعیتی خودش را به کشتن دهد؟ خود به کشتن دادن هم حرام است! مگر امیرالمؤمنین نمی‌توانستند در همان سقیفه شمشیر بکشند، نهایتاً کشته می‌شدند. بالاخره امام ده نفر یا اصلاً صد نفر را می‌کشتند، در آخر آنقدر فشار می‌آوردند تا امام را از پای درآورند! آیا آن شهادت محسوب می‌شد؟! این همان علی است که از جنگ نمی‌ترسد، اما آنجا خودداری می‌کند. یا مثلاً در جنگ‌های زمان خلفاء می‌گفتند من هم می‌خواهم در فتح ایران یا ... بروم. ببینید باید موقعیت فراهم باشد؛ دیگر بالاترین کار در اسلام است، حال ساعت ۱۰ صبح کسی بگوید: من خیلی شوق نماز دارم، می‌خواهم اکنون نماز بخوانم! بخوان، اما باطل است! سودی ندارد! هرکاری در موقعیت خودش. بلکه اگر در زمان و شرایط و موقعیتی ایجاب کرد، آن آرزو را باید جامه عمل پوشاند، آن هم نه اینکه خودش را به کشتن بدهد. باید بجنگد! ما مأمور به کشتن دادنِ خودمان که نیستیم هیچ، بلکه مأمور به حفظ خودمان هستیم. بله در یک جا به وظیفه خود عمل می‌کنیم و در هنگام انجام وظیفه به شهادت هم می‌رسیم، این منتهای آرزوی ماست. لذا گاهی انسان می‌بیند بعضی از افراد مؤمن در ذهنشان چنین رگه‌های انحرافی هست که موجب سوء استفاده دشمن می‌شود. می‌گوید اگر جزو این گروه بشوی، ممکن است تو را به کشتن بدهند! باید مراقب باشیم که آموزه‌هایی که می‌دهیم درست و دقیق باشد. جان ارزشی ندارد، شهادت هم توفیق می‌خواهد، مؤمن هم باید از خدا خواهان این توفیق باشد، فرقی هم بین مرد و زن نیست؛ برای هر دو ممکن است این توفیق حاصل شود. از خدا بخواهد، آماده هم بشود، اما مواظب باشد! از آن طرف هم از خدا بخواهد که اگر برایم شهادت را مقدر نفرمودی، تا ظهور امام زمان زنده بمانم و در رکاب ایشان به شهادت برسم، یا با دشمنانشان بجنگم یا بمانم و هزار سال تو را عبادت کنم. گاهی اوقات زندگی سخت‌تر از مردن است. به امیرالمؤمنین علیه‌ السلام ۲۵سال سخت گذشت یا لحظه‌ای که فرمودند: فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَه؟! بنابراین بعضی اوقات باید ماند و مقاومت کرد، بستگی به وظیفه انسان دارد. لذا می‌فرماید: ✨إِنَّ أَكْرَمَ اَلْمَوْتِ اَلْقَتْلُ و همانا بالاترین و گرامى‌ترين مرگها كشته شدن در راه خداست. بعد امام علیه‌السلام برای آنکه یک زمان لابه‌لای لشکر کسانی نباشند که خیال کنند علی‌بن ابیطالب نسبت به شهادت درنگی دارند، جمله‌ بسیار بی نظیر و درخشانی را می‌فرمایند: ✨وَ اَلَّذِي نَفْسُ اِبْنِ أَبِي طَالِبٍ بِيَدِهِ لَأَلْفُ ضَرْبَةٍ بِالسَّيْفِ أَهْوَنُ عَلَيَّ مِنْ مِيتَةٍ عَلَى اَلْفِرَاشِ فِي غَيْرِ طَاعَةِ اَللَّهِ سوگند به آن كس كه جان پسر ابو طالب در دست اوست، هزار ضربت شمشير بر من آسانتر است ازمرگ دربستر استراحت، در مخالفت با خداست. در جنگ احد امام هشتاد زخم داشتند و به چه زحمتی این زخمها را مداوا کردند؛ هرکدام را می‌بستند، زخم دیگر خونریزی می‌کرد. لاکن امام می‌فرمایند البته این شهادت در راه خدا بر مرگ در بستر ترجیح دارد، در صورتی که در بستر مردن برخلاف طاعت خدا باشد. یعنی اگر کسی در بستر مرد، اما به طاعت خداست، اجرش کمتر از شهید نیست. 👈 مهم طاعت است، نه کشته شدن یا نشدن! / خ۱۲۳ 🌴🌴🌴
خطبه۱۲۳ تکمله‌‌ای دارد که البته در شرح ابن ابی الحدید و ترجمه فیض الاسلام به عنوان یک کلام و خطبه دیگر نقل شده است. امام علیه‌السلام در اینجا از سستی برخی اصحاب خود در نبرد با دشمن و فرار آنها در برخی جنگ‌ها یاد می‌کنند و گلایه دارند. می‌فرمایند: ✨ وَ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْكُمْ تَكِشُّونَ كَشِيشَ اَلضِّبَابِ لاَ تَأْخُذُونَ حَقّاً وَ لاَ تَمْنَعُونَ ضَيْماً گویی من شما را می‌بینم که وقتی می‌خواهید از میدان جنگ بگریزید، همچون سوسمارها سروصدا و خش‌خش می‌کنید(خودِ سروصدا داشتن که عیب نیست، اما مهم این است که این فرار و سروصدای آنها در حالی است که هیچ دستاوردی در نبرد با دشمن نداشته‌اند)؛ نه حقی بدست آورده‌اید و نه از ظلم و ستمی جلوگیری کرده‌اید! یعنی نه توانستید بر دشمن غلبه کنید، و نه توانستید یک دفاع جانانه در برابر حملات دشمن داشته باشید. "کَش" : به معنای سروصدا و خِش‌خِش است. "اَلضِّبَابِ": جمع ضَبّ یعنی سوسمار/ سوسمارها چون پوست سختی دارند، اگر در جایی تجمع داشته و با دشمن مواجه شوند(به طور مثال) حرکتشان از روی هم خواهد بود و وقتی روی هم حرکت می‌کنند، پوستشان به هم کشیده می‌شود و صدای خِش‌خِشی دارد. بعد امام می‌فرمایند: مسیر روشن است، نباید کسی در تردید باشد. ✨قَدْ خُلِّيتُمْ وَ اَلطَّرِيقَ اينك شما هستید و راه گشوده! راه برای شما باز است. در راه سعادت هیچ‌گاه ازدحامی نیست که مانع حرکت باشد، ولو همه مردم دنیا در آن راه گام بردارند. راه برای شما تخلیه شده و به راحتی می‌توانید در صراط مستقیم حرکت کنید. 👈البته آنچه اهمیت دارد این است که ما نباید به یکدیگر نگاه کنیم. اینکه می‌بینیم گاهی در حرکت صراط مستقیم کُندی بر ما عارض می‌شود، یا مشکلاتی پیدا می‌کنیم، برای این است که می‌خواهیم راه یکی دیگر را برویم. «الطرق الی الله بعدد انفاس الخلائق» راه به سوی خدا برای هرکسی جداست. راه اصلی یکی است، اما این راه‌ها همسوی با راه اصلی است. 👈سابقاً وقتی در چهارباغ اصفهان حرکت می‌کردیم، در وسط یک راه پیاده‌رویی بود برای کسانی که می‌خواستند تفریحی حرکت کنند، کنارش راهی بود برای دوچرخه و موتور سیکلت، آن طرف راهی بود برای خودروها و یک پیاده رویی هم داشت برای کسانی که می‌خواستند خرید داشته باشند و حرکت کنند. اینها همه هم‌ راستای یکدیگرند و همه به یک مسیر ختم می‌شود، منتها هرکسی بر حسب شأن و وظیفه و وسعت خود و اینکه وسیله و ابزاری برای نقل مکان داشته یا نداشته باشد، در یکی از این راهها باید حرکت کند و کسی هم نمی‌تواند جابجا شود. اگر کسی بخواهد قدم بزند و تفریحی حرکت کند، نمی‌تواند از مسیر خودرو حرکت کند، چون آسیب می‌بیند، یا بالعکس. / خ۱۲۳ / بخش۲ 🌴🌴🌴
بنابراین راههای به سوی خدا هم همان صراط مستقیم است و یکی بیشتر نیست، منتها انسان‌ها متفاوتند و برحسب تفاوتشان راه‌ هرکسی با دیگری جداست که هر فردی خودش متوجه این تفاوت‌ها می‌شود و نیاز به مراجعه به این و آن یا مشاور معنوی و دینی نیست. هرکسی خودش استعدادش را می‌فهمد، البته دقت و تأمل و مطالعه و سیر انفسی از ملزومات این شناخت است، اما در نهایت خودمان باید بفهمیم و نمی‌شود ما به دیگران ولو خواهر یا برادرمان نگاه کنیم و هر کاری او انجام داد ما هم همان را انجام دهیم. مثلاً اگر او روزانه یک جزء قرآن می‌خواند، من هم یک جزء بخوانم! خیر، ممکن است من لازم باشد دو جزء یا نیم جزء بخوانم. یک انسان چهل پنجاه ساله باید بفهمد که کجای این هستی و در چه وضعیت و موقعیتی قرار دارد؟! حال گاهی نوجوان ۱۰_۱۲ ساله متوجه نیست، ولی کسی که سن و سالی دارد فرق می‌کند. اصلاً علامت بلوغ عقلی همین است که انسان خودش را بشناسد. مثلاً درمورد توان جسمی‌اش بداند که آیا این پاها توان بالارفتن از کوه را دارند؟ درمورد توان عقلی و معنوی هم باید بتواند تفاوت‌ها را درک کند و این شناخت باید اولویت بیشتری برایش داشته باشد. حال اگر کسی عمل را به راحتی به جا می‌آورد، او هم باید حتماً چنین کند؟! شخصی می‌گفت من وقتی در حرم حضرت رضا علیه‌السلام مشرف می‌شوم، کمتر از دو سه ساعت آنجا نمی‌نشینم. اگر کسی بتواند با حضور قلب این مدت را باشد، خیلی هم عالی است. استاد ما می‌فرمودند، مرحوم شیخ محمد حسین اصفهانی، معروف به کمپانی نیمه‌های شب سجده‌های دوسه ساعته داشتند. خیلی دشوار است و برای کسی که مبتدی باشد این چنین سجده‌های طولانی ممکن نیست. شاید در اثر مداومت و تمرین کسی به این مرحله برسد. بنابراین هرکسی باید وضعیت خودش را ببیند، اگر ده دقیقه بیشتر حضور قلب ندارد،‌ نباید بیشتر از این در حرم بماند. در همه امور معنوی اینگونه است. البته جا برای توسعه هست و انسان می‌تواند ظرفیتش را بالا ببرد و این از فواید امور معنوی است که قابل ارتقاء می‌باشد. اما توان جسمی یک حدی دارد که وقتی به آن حدش می‌رسد، دیگر وزنه‌ بردار نمی‌تواند بلند کند. مثلا وزنه ۳۰۰ کیلوی او بشود ۳۰۵ کیلو، دیگر ۱۳۰۰ کیلو را که نمی‌تواند بلند کند. اما در امور معنوی برای توان انسان حَدّی نیست و به این سادگی تمام نمی‌شود و به انتهاء نمی‌رسد. ✨ فَالنَّجَاةُ لِلْمُقْتَحِمِ وَ اَلْهَلَكَةُ لِلْمُتَلَوِّمِ اگر کسی در آن راهی که تشخیص داد وظیفه‌اش هست حرکت کرد، نجات می‌یابد، و اگر نیتش خالص باشد و اشتباه کند دستش را می‌گیرند. و هلاکت از آنِ کسی است که درنگ و سستی کرده و امروز و فردا می‌کند. (سَوفَ سَوفَ در کارش است) "مُقْتَحِمِ" : کسی است که فرو می‌رود و در راه راست حرکت می‌کند. / خ۱۲۳ / بخش۲ 🌴🌴🌴
💠 خطبه ۱۲۴ این خطبه از عالی‌ترین خُطَب نهج‌البلاغه است و پیرامون جهاد و جنگ با دشمنان خداست که این عنوان را برای خطبه در نظرگرفته‌اند: و من كلام له عليه‌السلام في حث أصحابه على القتال ( "حث" یعنی تحریک و برانگیختن) البته اگر شما خطبه را تا آخر ملاحظه کرده باشید، می‌بینید درست است که روح کلی این خطبه تحریک و تشویق بر جهاد است، اما در آن به بخش‌های مختلفی از جهاد اشاره می‌شود که عبارت است از: 1⃣ آموزش فنون نبرد 2⃣ حملات دست جمعی و گروهی/ اگر دسته یا گُردانی از لشکر خودی با دسته یا گردانی از لشکر دشمن مواجه شدند، چه کنند. 3⃣ موضوع تحریک و ترغیب به جهاد و عدم گریز از جنگ / بررسی علت عقب نشینی ناگهانی رزمندگان در مواجهه با صحنه‌های جنگ 4⃣ درباره اینکه جنگ را تا کجا پیش ببرند/ اگر دشمن یک عقب نشینی تاکتیکی داشت، ما باید سلاح‌ها را بر زمین بگذاریم؟ آیا وقتی به اندازه زیادی از دشمن غنیمت گرفتیم (مثل جنگ احد) سلاح‌ها را زمین بگذاریم و مشغول جمع آوری غنیمت شویم؟ گویی امام در این خطبه یک نبرد واقعی و حقیقی را از آغاز و تا انتها دنبال می‌کنند که نام بهتری باید برآن گذاشته شود. در واقع این خطبه نوعی همراهی با جنگجویان است. خروش امیرالمؤمنین گویی از آغاز نبرد تا پایان همراه رزمندگان هست. این خطبه را پیش از شریف رضی در کتب دیگر و بعد از ایشان در کتابهای غیر نهج البلاغه نقل کرده‌اند؛ از جمله مرحوم شیخ کلینی در جلد پنجم کتاب کافی با مختصر تفاوتی در صفحه ۳۹ این خطبه را آورده است. لاکن آنجا یک مقدمه‌ای دارد که مرحوم شریف رضی آن را تقطیع کرده‌اند. از آنجا که مقدمه کوتاهی است آن را می‌خوانیم و بعد به اصل خطبه می‌پردازیم. ♦️مقدمه خطبه به نقل از شیخ کلینی: “إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ دَلَّکُمْ عَلَىٰ تِجَارَةٍ تَنْجِيكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ وَ تُشْفِي بِكُم عَلَىَ الخَيْرٍ إِيمَانٍ بِاللَّهِ وَالْجِهَادِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ جَعَلَ ثَوَابَه مَغْفِرَةَ الذَّنْبٍ وَ مَسَاكِنَ طَيِّبَةٍ فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ” ای سپاهیان، خداوند شما را بر تجارتی راهنمایی کرده است که از عذاب دردناک نجات یابید. و شما را به خیرو سعادت نزدیک می‌کند که عبارت است از ایمان به خدا و جهاد در راه او. ثواب آن جهاد را هم آمرزش گناهان و سکونت در خانه‌های پاکیزه بهشت عدن قرار داده است. و خداوند نیز در سوره مبارکه صف آیه ۴ فرموده است: إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلَّذِينَ يُقَٰاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفࣰّا كَأَنَّهُم بُنیان مَّرصُوصࣱ مثل یک بنیان استوار، صف به صف در برابر دشمنان خدا بایستید، خدا شما را دوست می‌دارد. بعد امام علیه‌السلام می‌فرمایند: "فَسَوّوا صُفُوفَكُمْ كَالبُنْيَانِ المَرْصُوصِ" مثل یک دیوار محکم صفوف خود را مرتب کنید. 👈و اما اصل خطبه:فَقَدِّمُوا اَلدَّارِعَ وَ أَخِّرُوا اَلْحَاسِرَ باید در تنظیم صفوف و هنگام حرکت به سوی دشمن، زره پوشان را بر پیشاپیش لشکر و سربازان بدون کلاهخود را پشت سر قرار دهید. "اَلدَّارِعَ": کسی است که زره پوش است. "اَلْحَاسِرَ": کسی که بدون پوشش مناسب جنگ است. در جنگ‌های قدیم اینگونه نبود که همه سپاهیان کلاه‌خود بر سر و زره بر تن داشته باشند. گاهی اصلاً نداشتند و گاهی نیمه‌کاره بود. احیاناً برخی افراد نمی‌توانستند سنگینی زره را تحمل کنند و نمی‌پوشیدند؛ حتی گاهی سلاح‌ها هم کامل نبود. در جنگ بدر هم مسلمانان سلاح کامل نداشتند، البته به مرور داشتن سلاح ضروری شد و اگر کسی سلاح کامل نداشت به جبهه نمی‌رفت. اما جهاد در راه خدا مشروط به این چیزها نیست، به خصوص اینکه در مقام دفاع قرار بگیرند. 👈در فرمایش امام دو نکته نهفته است؛ اول اینکه امام می‌فرمایند زره پوشان را جلو قرار دهید تا پناهی باشند برای سربازان بدون زره؛ چرا که اگر هم سربازان بدون زره در جلوی سپاه و مقابل دشمن باشند فوراً آسیب می‌بینند و دست و پا گیرِ سپاه می‌شوند. دیگر اینکه درست است فرمایشات امام بر حسب ظاهر مربوط به شیوه جنگ‌های قدیمی است، لاکن چنان این سخنان زنده است و روحِ روحُ‌الأمینی در آن دمیده شده است که امروزه بر تانک سوار و جِت سوار رزمنده هم اگر گفته شود اثر می‌گذارد. مهم آن روح نبردی است که امام علیه‌ السلام در قالب کلمات به کالبد رزمندگان می‌دمند و این اهمیت دارد. / خ۱۲۴ 🌴🌴🌴
وَ عَضُّوا عَلَى اَلْأَضْرَاسِ دندان‌های خودتان را بر هم بفشارید. "عَضّ" : فشاردادن و گازگرفتن این توصیه امام فواید زیادی دارد و در جاهای مختلف این را می‌فرمودند. چون این خطبه را قبل از جنگ صفین ایراد فرمودند و قبل از آن در جنگ جمل هم شبیه به همین جملات را داشته‌اند. اما چرا امام چنین توصیه‌ای را می‌فرمایند⁉️ ✨فَإِنَّهُ أَنْبَى لِلسُّيُوفِ عَنِ اَلْهَامِ زیرا شمشیرها را از سرها دور کرده و تأثير ضربت شمشير را بر سر كمتر مى‌كند. "أَنْبَى": از نَبْوْ گرفته شده به معنای کارگر نشدن "اَلْهَامِ": جمجمه، سر در واقع وقتی کسی دندان‌ها را بر هم می‌فشرد، بافت جمجمه سر به هم نزدیک و تراکم بیشتر می‌شود، خون جریان بیشتری پیده کرده و جمجمه محکم می‌شود؛ در نتیجه اگر ضربه‌ای وارد شود، اثرش کمتر خواهد بود. مثل این است که میخ بر سندان بکوبند، با فشار دندان، جمجمه هم سفت می‌شود. از لحاظ روحی نیز فایده‌اش این است که خشم رزمنده سرشار می‌شود و تمرکزش بالا می‌رود و از نظر ذهنی رزمنده را آماده می‌کنند که محکم و استوار باشد و ترس به دل راه ندهد. ✨وَ اِلْتَوُوا فِي أَطْرَافِ اَلرِّمَاحِ خودتان را در اطراف نیزه‌ها پیچ و تاب دهید. "اِلْتَوا" : حرکت زیگزاگی "اَلرِّمَاحِ" : جمع رُمح به معنای نیزه است. یعنی وقتی نیزه به سمت شما می‌آید نایستید، پیچ و تاب بخورید تا تیرانداز نتواند شما را نشانه بگیرد و تیر به شما اصابت نکند یا اگر هم اصابت کرد، آسیب کمتری ببینید. ✨فَإِنَّهُ أَمْوَرُ لِلْأَسِنَّةِ که این تأثیرش در انحراف سرنیزه‌ها بیشتر است، یعنی سرِ نیزه را مضطرب می‌کند و نیزه‌دار مجبور است نیزه را تغییر جهت دهد. "أَمْوَرُ" : آنچه مضطرب کننده است. بعد امام می‌فرمایند به انتهای لشکر دشمن نگاه نکنید که انبوه لشکر دشمن شما را به اضطراب نیاندازد! ✨وَ غُضُّوا اَلْأَبْصَارَ فَإِنَّهُ أَرْبَطُ لِلْجَأْشِ وَ أَسْكَنُ لِلْقُلُوبِ چشم‌ها را فرو بیاندازید که هم قوت قلب‌تان بیشتر و هم سبب آرامش‌تان شود. اطراف خودتان را ببینید که آسیب نبینید. "جَأْشِ" : به معنای همان قلب یا سینه است. "أَرْبَطُ" : ربط و قوت ✨وَ أَمِيتُوا اَلْأَصْوَاتَ فَإِنَّهُ أَطْرَدُ لِلْفَشَلِ سفارش بعدی امام این است که نعره و فریاد نزنید، زیرا این کار انرژی شما را هدر می‌دهد. باید صداها را پایین بیاورید و با هم صحبت نکنید تا تمرکزتان از دست نرود. اگر صداها را پایین بیاورید، انرژی‌تان حفظ می‌شود و می‌توانید بهتر عمل کنید. این موارد توصیه‌های فردی برای رزمندگان بود. / خ۱۲۴ 🌴🌴🌴
در ادامه امام علیه‌السلام اشاره‌ای به پرچم و بیرق‌های لشکر دارند. معمولاً در هر لشکری پرچم‌های مختلفی است که مختص گروه‌ها یا دسته‌های کوچک‌اند و یک رایَت کلی هم برای کل لشکر وجود دارد که اینها علامت‌ها و نشانه‌های هر لشکری است. می‌فرمایند: ✨وَ رَايَتَكُمْ فَلاَ تُمِيلُوهَا وَ لاَ تُخِلُّوهَا باید بیرق و پرچم خود را پایین نیاورید و آن را کج نکنید، و اطرافش را تخلیه نکنید، زیرا عده‌ای چشمشان به همین پرچم است. اگر پرچم پایین بیفتد، کسانی که دورتر هستند، ممکن است فکر کنند که شما شکست خورده‌اید. اگر اضطراب داشته باشند، تصور می‌کنند که دشمن به پرچم‌دار حمله کرده و او را آسیب می‌زند. بنابراین، پرچم را محکم و سربلند و برافراشته نگاه دارید و توجه داشته باشید که کج نکنید و اطراف پرچم‌دار را نباید تخلیه کنید. هدف دشمن این است که ابتدا پرچم را پایین بیاورد. بنابراین، نباید اطراف پرچم‌دار را خالی کنیم. ✨وَ لاَ تَجْعَلُوهَا إِلاَّ بِأَيْدِي شُجْعَانِكُمْ پرچم باید در دست کسی باشد که تا جان دارد از آن دفاع و حمایت کند، یعنی کسی که از شجاعان شما باشد. پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) زمانی که به سمت خیبر رفتند، مسلمانان هفت قلعه خیبر را محاصره کردند. یهودیان به داخل قلعه‌ها رفته و درها را محکم بسته بودند. هر روز گروهی از آن‌ها بیرون می‌آمدند و با دسته‌ای از مسلمانان می‌جنگیدند و وقتی احساس خطر می‌کردند، به سرعت به داخل قلعه‌ها می‌دویدند و درها را می‌بستند. این وضعیت به جایی نمی‌رسید و افرادی هم که در روزهای اول و دوم به میدان رفته بودند، سرشکسته و ناامید باز گشته و کاری از پیش نبرده بودند، تا اینکه یک شب پیامبر فرمودند: «لَاُعطِیَنَّ الرّایَة غَداً رجلاً یُحِبُّ الله و رسوله و یُحبُّه الله و رَسوله کَرّار غیرَ فَرّارٍ» فردا پرچم را به دست کسی می‌دهم که خدا و رسولش او را دوست دارند و او نیز خدا و رسول را دوست دارد. او پیاپی حمله می‌کند و هرگز از میدان جنگ نمی‌گریزد. این سخن پیامبر وعده پیروزی را در خود داشت، به همین دلیل همه می‌خواستند بدانند که فردا پرچم به دست چه کسی خواهد بود؟ صبح روز بعد، همه با کنجکاوی منتظر بودند تا ببینند پرچم در دست چه کسی قرار خواهد گرفت؟! پیامبر صدا زدند علی بن ابی‌طالب کجاست؟ علی در آن جمع نبود؛ گفتند که علی بن ابی‌طالب چشمش درد می‌کند. پیامبر او را خواستند و آب دهان مبارک خود را به چشم علی کشیدند و چشم او بهبود یافت. سپس پرچم را به دست علی بن ابی‌طالب دادند. اما چرا چشم امیرالمؤمنین درد می‌کرد❓ زیرا در روزهای قبل، علی بن ابی‌طالب در آسیاب برای لشکر گندم آسیاب می‌کرد و غبار آسیاب به چشمش رفته بود، چون لشکر پیامبر که برای تهیه نان، از مردم قریه‌ها به زور نان نمی‌گرفتند. اینجا بود که در وصف ایشان صادر شد. از این رو امیرالمؤمنین به عنوان پرچم‌دار جنگ‌های پیامبر، از جمله جنگ خیبر، می‌دانند چه کسی باید پرچم را در دست بگیرد. علت اینکه این خطبه‌ها زنده هستند و روح دارند و وقتی اکنون خوانده می‌شوند، گویی صدای امیرالمؤمنین به گوش می‌رسد؛ برای این است که از مصدری صادر شده‌ که خود در این صحنه‌ها بوده است، نه اینکه بنشیند و نظریه و تئوری بدهد. این خطبه‌ها و همچنین دیگر خطبه‌ها، نشان‌دهنده تجربیات عملی امیرالمؤمنین در میدان جنگ هستند. / خ۱۲۴ 🌴🌴🌴
در این میان لازم به توضیح است که خطبه‌های امیرالمؤمنین علیه‌السلام از وجود لفظی و حتی کتبی بهره‌مند است. ان‌شاءالله این موضوع را در خطبه‌های گوناگون نهج البلاغه مد نظر داشته باشید. از زمان مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی (قدس سره) در منطق گفته می‌شد که ما چهار نوع وجود داریم: ▫️یک وجود خارجی و عینی ▫️یک وجود ذهنی ▫️یک وجود لفظی ▫️یک وجود کتبی خواجه نصیر براین تقسیم‌بندی تأکید داشت و بقیه بیشتر بر وجود خارجی و ذهنی تأکید می‌کنند. یک وجود خارجی، مانند آتش، در خارج موجود است. از کجا می‌فهمیم که چیزی وجود دارد؟ از آثار آن؛ هر وجودی را می‌توان از آثارش شناخت. نه تنها اصل هر وجود، بلکه تفاوت وجودات، یعنی قوت و ضعف هر وجود را نیز می‌توان از قوت و ضعف آثارش فهمید. آن چیزی که آثارش قوی‌تر است، وجودش قوی‌تر است و برعکس. وجود خارجی مانند آتش است که می‌سوزاند، نور می‌دهد و گرما تولید می‌کند. گاهی اوقات آتش وجود ندارد و شما می‌خواهید آتش روشن کنید. در این صورت، شما در ذهنتان آتشی را تصور می‌کنید و شرایط روشن کردن آن را در نظر می‌گیرید. ممکن است آتش در خارج وجود داشته باشد و کسی از آن خبر نداشته باشد. در این حالت، آتش ممکن است به او آسیب برساند. حتی اگر کسی آتش را ندیده باشد، لفظ «آتش» بر او اثر می‌گذارد. گاهی اوقات، می‌نویسند «آتش روشن کردن ممنوع است». این وجود کتبی را نشان می‌دهد که خطری در پیش است. کلمه «خطر» از کلماتی است که وجود کتبی آن هم قوی است. وقتی روی تابلویی نوشته می‌شود «خطر»، ما حواسمان جمع می‌شود، با اینکه این خطر در حال حاضر وجود ندارد و فقط یک نوشته است، اما احتمال خطر را نوشته به ما هشدار می‌دهد. بنابراین هم نوشته و هم لفظ می‌تواند اثرگذار باشد. این وجود لفظی می‌تواند در موضوعات مختلف مثال‌های زیادی داشته باشد؛ البته همان‌طور که وجودهای خارجی همیشه یک‌جور اثر نمی‌گذارند، مثل شعله شمع و شعله تنور که تفاوت دارد، وجودهای ذهنی نیز همین‌طور هستند. برخی چیزها ذهن انسان را به خود مشغول می‌کنند و برخی دیگر قوتِ وجود ذهنی یا خیالِ بالایی دارند. با یک نگاه، می‌توانند تصویری را نقاشی کنند یا مسئله‌ای مهم را حل کنند، حتی اگر این مسائل ذهنی باشند. گاهی قدرت ذهن آنقدر بالاست که می‌تواند کارخانه‌ای را بدون نقشه سرِپا کند. برخی افراد در لفظ خود تأثیر دارند و برخی دیگر در نوشته‌هایشان، مانند یک خطاط ماهر که نوشته‌‌اش به گونه‌ای است که خواننده نمی‌تواند چشم از آن بردارد و احساس می‌کند که با او صحبت می‌شود، حتی اگر این نوشته‌ها صد سال پیش نوشته شده باشند. کلمات امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) هم در نهج البلاغه وجود خارجی ندارند و ما اکنون با جبهه جنگ مواجه نیستیم، اما وجود لفظی آن‌ها چنان قوی است که حتی وقتی نوشته شده‌اند، اثر خود را در طول تاریخ حفظ کرده و هنوز هم بر ما تأثیر می‌گذارند. / خ۱۲۴ 🌴🌴🌴
بعد از آنکه فرمودند پرچم را جز به دست شجاعانتان ندهید، در ادامه می‌فرمایند: ✨وَ اَلْمَانِعِينَ اَلذِّمَارَ مِنْكُمْ و به دست کسانی که از آن همچون جان خود دفاع می‌کند. "اَلذِّمَارَ" : آن چیزی را گویند که دفاع از آن واجب است، مثل ناموس و آبرو. ✨فَإِنَّ اَلصَّابِرِينَ عَلَى نُزُولِ اَلْحَقَائِقِ هُمُ اَلَّذِينَ يَحُفُّونَ بِرَايَاتِهِمْ در اینجا، اشاره به کسانی است که در برابر حوادث کوبنده صبر می‌کنند. آن‌ها کسانی هستند که اطراف پرچم خود را خالی نمی‌کنند و از آن حمایت می‌کنند. «يَحُفُّونَ» به معنای حمایت و حفظ پرچم است و به راحتی آن را از دست نمی‌دهند. "اَلْحَقَائِقِ" : جمع حاقَّة به معنای حادثه کوبنده است. ✨وَ يَكْتَنِفُونَهَا حِفَافَيْهَا وَ وَرَاءَهَا وَ أَمَامَهَا به این معناست که پرچم را محکم در آغوش می‌گیرند و در بازوی خود قرار می‌دهند. یعنی اطراف را باید مراقب باشند که کسی از پشت سر یا از پهلو به پرچم نزدیک نشود و آن را واژگون نکند. "حِفَافَيْهَا": تثنیه حِفاف و به معنای دو طرف پرچم یعنی سمت راست و چپ آن است. ✨لاَ يَتَأَخَّرُونَ عَنْهَا فَيُسْلِمُوهَا هیچ‌گاه از پرچم خود عقب نمی‌افتند تا پرچم در دست دشمن قرار نگیرد و تسلیم دشمن نشوند. ✨وَ لاَ يَتَقَدَّمُونَ عَلَيْهَا فَيُفْرِدُوهَا از پرچم هم جلوتر نمی‌روند. یعنی از آن پیشی نمی‌گیرند و رهایش کنند. چون می‌دانند حساسیت بیرق چقدر است. در ادامه ایشان توضیحاتی را در مورد نبرد گروهی می‌فرمایند؛ در مورد آن دسته‌هایی که با هم می‌جنگند، یعنی وقتی دسته خودی با دسته دشمن روبرو می‌شوند، چگونه باید حرکت کنند. در جنگ‌های قدیم، گاهی نبرد تن به تن بود و گاهی دو گروه با هم می‌جنگیدند. اگر جمعیت لشکرها کم بود، مانند روز عاشورا، نبرد تن به تن آغاز می‌شد. اما اگر جمعیت قابل توجهی وجود داشت، جنگ به صورت گروهی انجام می‌شد. امام در مورد این دسته‌ها صحبت می‌کنند و می‌فرمایند: وقتی یک دسته از شما با دشمن روبرو می‌شوند، باید ببینند حریفشان کیست. معمولاً اینگونه بود که اگر فردی دلاور به سراغ فردی ضعیف می‌رفت، برای او بد بود و آبرویش می‌رفت. هرکسی باید با هم‌آورد خود می‌جنگید. اگر قهرمانی به سراغ فرد ضعیفی می‌رفت و او را می‌کشت، شعرا در وصفش می‌گفتند: «تو بُزدلی، تو نتوانستی با کسی که هم‌آورد خودت است، روبرو شوی». لذا نگاه می‌کردند ببینند حریفشان چه کسی است و با چه کسی می‌توانند در جنگ مواجه شوند. در جنگ بدر هم پیامبراکرم ابتدا سه نفر را فرستادند، این سه نفر به لشکر قریش نگاه کردند و هر کدام با هم‌آورد خود روبرو شدند. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) همانجا نیز جزو آن سه نفر بودند و این تجربه را از آنجا داشتند. ✨أَجْزَأَ اِمْرُؤٌ قِرْنَهُ برای هرکسی هم‌آورد خودش کفایت می‌کند که باید با او روبرو شود. "قِرْن" : هم‌آورد ✨وَ آسَى أَخَاهُ بِنَفْسِهِ در عین حال، باید از برادرش (هم‌ رَزمش) نیز حمایت کند. اگر دید که او مشکلی دارد یا نیازی به کمک دارد، باید به او یاری رساند و تنها به این اکتفا نکند که هم‌آورده خود را شکست دهد و بگوید: ما که کار خود را کردیم. حال که به وظیفه خودت عمل کردی، به یاری برادرت بشتاب! و عکس آن عمل نکن👇 ✨وَ لَمْ يَكِلْ قِرْنَهُ إِلَى أَخِيهِ اما نباید سستی کند که هم‌آوردش به سمت برادرش برود. اگر دید فردی که هم‌آوردش است به سمت برادرش می‌رود و او ضعیف‌تر است، مقابلش بایستد و بگوید هم‌آورده تو من هستم، با من بجنگ! نباید بگذارد که آن فرد به سمت برادرش برود، زیرا اگر این‌گونه شود، آن فرد قوی‌تر به سمت هم‌رزم خود می‌رود و هم‌آورده‌اش نیز به او ملحق می‌شود؛ یک رزمنده می‌شود و دو نفره از دشمن! ✨فَيَجْتَمِعَ عَلَيْهِ قِرْنُهُ وَ قِرْنُ أَخِيهِ هم هم‌آوردِ خودش بر برادرش هجوم می‌آورد، و هم هم‌آوردِ برادرش، و او تنها می‌شود. بعد امام (علیه‌السلام) می‌فرمایند: «مواظب باشید که هرگز به فکر فِرار نباشید». اصلاً واژه نباید در قاموس رزمنده وجود داشته باشد؛ باید از این فکر دور شود، زیرا اگر از ابتدا به فکر فرار باشد، در هر شرایطی به دنبال راهی برای خروج از میدان خواهد بود. / خ۱۲۴ 🌴🌴🌴
رزمنده‌ای که در راه خدا جهاد می‌کند و به سمت بهشت شمشیر می‌زند، این فکر در ذهن او نیست. با این حال، امام توصیه می‌کنند: ✨وَ اَيْمُ اَللَّهِ لَئِنْ فَرَرْتُمْ مِنْ سَيْفِ اَلْعَاجِلَةِ لاَ تَسْلَمُوا مِنْ سَيْفِ اَلْآخِرَةِ و به خدا قسم، اگر از سیفِ جنگِ دنیا بگریزید، از شمشیر آخرت نخواهید گریخت». و سپس به بزرگان عرب می‌فرمایند: ✨وَ أَنْتُمْ لَهَامِيمُ اَلْعَرَبِ وَ اَلسَّنَامُ اَلْأَعْظَمُ خجالت بکشید، شما بزرگان عرب هستید. شما شخصیت‌های عرب هستید، زیرا در سپاه امیرالمؤمنین از مهاجران و انصار و سابقین در اسلام حضور داشتند. یعنی شما در این جنگ دانه‌‌درشت‌ های عرب هستید. "لَهَامِيمُ": جمع لَهمیم به معنای افراد با شخصیت است/ به اسب‌های نجیب و تندرو هم لَهمیم گویند. "سَنام" : به معنای کوهان است. ✨إِنَّ فِي اَلْفِرَارِ مَوْجِدَةَ اَللَّهِ خشم خدا در گریز از جنگ است. از جمله گناهان کبیره است. روایات متعدد به این موضوع اشاره دارند: «الفِرار من الزَحف» گریز از جنگ جزو گناهان کبیره شمرده شده است. "مَوْجِدَةَ" : جمع وَجدَة به معنای خشم است. کسی که از جنگ می‌گریزد، خدا را به خشم می‌آورد. ✨وَ اَلذُّلَّ اَللاَّزِمَ و خواری همیشگی است. یعنی اگر کسی از جنگ بگریزد، چنان آبرویش می‌رود که تا آخر عمر با او خواهد ماند و حتی به بچه‌هایش می‌گویند: «تو پسر کسی هستی که از جنگ گریخت». "اَللاَّزِمَ": چیزی که همراه انسان است و او را رها نمی‌کند. ✨وَ اَلْعَارَ اَلْبَاقِيَ و ننگ ماندگار برای او خواهد بود. تازه اگر بگریزد، کجا برود؟! از مرگ که نمی‌توان فرار کرد. ✨وَ إِنَّ اَلْفَارَّ لَغَيْرُ مَزِيدٍ فِي عُمُرِهِ کسی که از جنگ می‌گریزد، بر عمر خود نمی‌افزاید. ✨وَ لاَ مَحْجُوزٍ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ يَوْمِهِ و بين خود و روز مرگش مانعى ايجاد نخواهد كرد. یعنی نمی‌تواند مرگش را به تأخیر بیندازد. "حاجِز": مانع یکی از رجزهای امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) که در میدان‌های جنگ می‌خواندند، این بود: «مِن أَيِّ يَوْميَّ مِنَ اَلْمَوْتِ أَفِرُّ / يَوْمَ لَم یُقدَر أَوْ يَوْمَ قُدِرَ». یعنی در کدام یک از دو روز از مرگ بگریزم؟ روزی که مرگ من مقدر نشده یا روزی که مقدر شده است؟ اگر مقدر باشد که شهید شوم، شهید می‌شوم. اگر مقدر نباشد، حتی اگر همه دشمنان به من حمله کنند، کشته نمی‌شوم. این روحیه و این طرز فکر چقدر شجاعت می‌دهد! فلذا زره امیرالمؤمنین پشت نداشت و فقط پیشِ رو بود؛ برای اینکه ایشان به جبهه پشت نمی‌کردند. ✨مَنِ اَلرَّائِحُ إِلَى اَللَّهِ كَالظَّمْآنِ يَرِدُ اَلْمَاءَ کسی که به سوی خدا می‌شتابد، مانند تشنه‌ای است که می‌خواهد وارد آب شود. ورود به آب با آب نوشیدن فرق دارد؛ ورود به آب یعنی اینکه کسی در بیابان گیر کرده و چند ساعت تشنگی کشیده و مرگ را به چشمش دیده است، حال به درّه‌ای می‌رسد که در آن چشمه یا رود آبی جاری است. او چگونه به سمت آب می‌دَوَد؟ کسی که «اَلرَّائِحُ إِلَى اَللَّهِ» است، و برای ملاقات خدا می‌جنگد، مثل آن تشنه‌ای است که به سمت چشمه شتابان است. "اَلرَّائِحُ": جمع رَواح است، یعنی کسی که به سوی خدا می‌شتابد. ⭐️(این جمله از جمله‌های عالی و شاید طلایی‌ترین جمله این فراز باشد). ✨اَلْجَنَّةُ تَحْتَ أَطْرَافِ اَلْعَوَالِي بهشت در سایه همین شمشیرهاست. «عَوالی» جمع «عالیَه» به معنای نیزه‌های بلند است. این شبیه به جمله‌ای است که از پیامبر اکرم (صلوات‌الله‌علیه) نقل شده که فرمودند: «الجَنَّةُ تَحتَ ظِلال السُّيُوفِ» یعنی بهشت زیر سایه شمشیرهاست. ✨اَلْيَوْمَ تُبْلَى اَلْأَخْبَارُ امروز است که خبرها سنجیده و آزمایش می‌شود. یعنی کسانی که از شجاعت و دلاوری خود خبر می‌دادند، امروز به آزمایش گذاشته می‌شوند. این اشاره به آیه قرآن است که می‌فرماید: «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِينَ مِنْكُمْ وَالصَّابِرِينَ وَنَبْلُوَ أَخْبَارَكُمْ» (محمد:۳۱) یعنی در میدان جنگ معلوم می‌شود که هر کسی چقدر مردانگی و شجاعت دارد. / خ۱۲۴ 🌴🌴🌴
سپس امام (علیه‌السلام) برای اینکه بقیه بدانند که خود ایشان از همه جلوتر و شائق‌تر برای نبرد با دشمنان خدا هستند، می‌فرمایند: ✨وَ اَللَّهِ لَأَنَا أَشْوَقُ إِلَى لِقَائِهِمْ مِنْهُمْ إِلَى دِيَارِهِمْ به خدا سوگند، شوق من به رویارویی با آن‌ها بیشتر از شوق دشمن به این است که صحیح و سالم به وطنش بازگردد. این اشتیاق ناشی از خوف خدا و حُبّ خداست. بعد امام علیه دشمن دعای نفرین می‌کنند: ✨اَللَّهُمَّ فَإِنْ رَدُّوا اَلْحَقَّ فَافْضُضْ جَمَاعَتَهُمْ خدایا، اگر این حق را نپذیرفتند و حق را رد کردند، جماعتشان را بشکن! ✨وَ شَتِّتْ كَلِمَتَهُمْ و وحدتشان را متشتت و پراکنده ساز. ✨وَ أَبْسِلْهُمْ بِخَطَايَاهُمْ و آنان را به واسطه گناهانشان به هلاكت رسان و تسلیم مرگ کن. گویی امام علیه‌السلام همراه با رزمندگان پیش می‌روند و یک دور جنگ را مرور می‌کنند، تا می‌رسند به جایی که جنگ مغلوبه شد و دو لشکر به هم ریختند و به جان هم افتادند. در اینجا فنون نبرد جمعی را می‌فرمایند: ✨إِنَّهُمْ لَنْ يَزُولُوا عَنْ مَوَاقِفِهِمْ دُونَ طَعْنٍ دِرَاكٍ يَخْرُجُ مِنْهُمُ اَلنَّسِيمُ اینها سنگرهایشان را رها نمی‌کنند، مگر آنکه شما پی‌در‌پی حمله کنید. باید چنان نیزه خودت را بر تن دشمنت بکوبی که تن او را سوراخ کند و از درون سوراخ نسیم بگذرد. "طَعْنٍ" : ضربه زدن با نیزه یا شمشیر "دِرَاكٍ": پیاپی ✨وَ ضَرْبٍ يَفْلِقُ اَلْهَامَ و ضربه‌ای که جمجمه او را بشکافد. ✨وَ يُطِيحُ اَلْعِظَامَ و استخوانهاى بدنش را پراکنده کند(برزمین بریزد) ✨وَ يُنْدِرُ اَلسَّوَاعِدَ وَ اَلْأَقْدَامَ و بازوها و پاها را قطع و به اطراف پخش كند. "اندار": فروریختن و دور کردن نقل شده است که در ضربه‌های خود امیرالمؤمنین اگر عمودی ضربه می‌زدند، بدن دشمن به دو قسمت عمود تقسیم می‌شد و اگر افقی ضربه می‌زدند از کمر به دو قسم تقسیم می‌شد. و ایشان همان امیرالمؤمنینی هستند که تنها قوتِ‌شان نان جو است، نه آنکه سرشار از ویتامین به جنگ آمده باشند. ویتامین ایشان حُبّ خدا بود. امروزه هم ثابت شده است که اراده قوی چنین عمل می‌کند. ✨وَ حَتَّى يُرْمَوْا بِالْمَنَاسِرِ تَتْبَعُهَا اَلْمَنَاسِرُ تا اینکه وقتی تیراندازها می‌روند، دسته دوم تیرانداز به دنبالشان بروند. "مَنَاسِرِ": جمع منسر یعنی آن دسته تیراندازی که معمولاً در جلو لشکر حرکت می‌کردند. ✨وَ يُرْجَمُوا بِالْكَتَائِبِ تَقْفُوهَا اَلْحَلاَئِبُ وقتی سواران ما هجوم آورند، و صف‌هايشان را درهم شكنند، و دسته‌های عظيم، پی‌درپی باید حمله کنند. "كَتَائِبِ": جمع کتیبه به معنای گُردان است. یعنی وقتی که یک گردانی ضربه می‌زند و دشمن را می‌کوبد، سواره‌ نظام‌های دیگر باید به دنبالش باشند و حمله کنند. این نکته خیلی مهم است که رزمنده باید بداند کجا به پایان جنگ نزدیک شده است. وقتی دشمن عقب نشینی کرد، پایان جنگ است؟ اما ممکن است دور بزند و ما را غافلگیر کند! یا وقتی غنائم زیادی را برجای گذاشت، یعنی جنگ تمام شده است؟ یا وقتی مثلاً صدنفرشان را از بین بردند؟ باید بداند که کجا باید متوقف شود. ✨وَ حَتَّى يُجَرَّ بِبِلاَدِهِمُ اَلْخَمِيسُ يَتْلُوهُ اَلْخَمِيسُ باید آنقدر پیش بروید تا آنها را تا شهرهايشان عقب برانید. یعنی باید آن‌قدر پیش بروید که آن‌ها به سمت شهرشان کشانده شوند و عقب‌نشینی کنند تا به شهر خود برسند(لشکر صفین از شام آمده بودند و از شهرشان فاصله داشتند) . باید این‌ها را آن‌قدرتعقیب کنید تا به شهرشان برسند. «الخمیس» نام یک لشکر کامل است و علت اینکه به آن «خمیس» می‌گویند، این است که یک لشکر کامل پنج قسمت دارد: مقدمه، مِیمَنه، مِیسَره، قلب و ساقه. وقتی لشکر را می‌چیدند، قسمتی در جلو، قسمتی در سمت راست و قسمتی در سمت چپ قرار می‌گرفت. میسره قلب لشکر بود که معمولاً فرماندهی آنجا بود و ساقه یا مؤخّره. (اَلْخَمِيسُ يَتْلُوهُ اَلْخَمِيسُ) لشکر پشت لشکر باید دنبال دشمن بروید. ✨وَ حَتَّى تَدْعَقَ اَلْخُيُولُ فِي نَوَاحِرِ أَرْضِهِمْ تا اینکه سُم اسب‌های شما به سمتی بروند که این‌ها را تا کوچه پس کوچه‌هایشان بکوبند. "نَوَاحِرِ": کوچه پس کوچه‌ها نباید فکر کنید که وقتی دشمن کمی عقب رفت، جنگ تمام شده است؛ چرا؟ زیرا هدف احساس پیروزی نیست، بلکه هدف ریشه‌کن کردن کفر است. ✨وَ بِأَعْنَانِ مَسَارِبِهِمْ وَ مَسَارِحِهِمْ تا چراگاه‌هوی آنان هم زیر چکمه‌های شما باشد و فتح کنید. یعنی باید تا چراگا‌های آنها هم‌پیش بروید و فکر نکنید تمام شده و بازگردید. "أَعْنَانِ": نواحی "مَسَارِب" و "مَسَارِحِ": هردو یعنی چراگاه این هم خطبه‌ای بود از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) که در مورد جنگ و فنون نظامی بیان فرموده‌اند. / خ۱۲۴ 🌴🌴🌴
💠 خطبه ۱۲۵ _ مقدمه خطبه‌ای است که امیرالمؤمنین علیه‌السلام در آن به پاسخ برخی از ایرادها و اشکالات خوارج می‌پردازند و در حقیقت به دو سؤال از سؤالات آنها پاسخ می‌دهند. ⬅️ سؤال و اشکال اول خوارج: چرا در مسئله دینی به رأی افراد تکیه کردید و رجال را حَکَم قرار دادید❓ ⬅️ سؤال دوم خوارج: چرا بین آتش بس و برگزاری جلسه حَکَمیت، تأخیر و فاصله انداختید❓ عجیب است که خوارج به عنوان دسته‌ای از مردم عادی جامعه به خود اجازه می‌دادند ولیّ زمانِ خود و رئیس حکومت را زیر سوال برده و از نحوه عملکرد او ایراد بگیرند❗️ این اتفاقات در تاریخ بی‌سابقه بوده است؛ اما امام علیه‌ السلام با به سؤالات آنان پاسخ می‌دهند. لاکن برای روشن شدن پاسخ امام به خوارج باید یک مرور اجمالی بر مسئله حَکَمیت داشت. قبلاً در برخی جلسات مکرراً گفته شده است که مطالعه نهج‌البلاغه بدون مراجعه به اصلاً فایده‌ای ندارد، مگر خطبه‌های توحیدیِ نهج‌البلاغه، که البته همان هم بی‌نیاز به مطالعه تاریخ نیست؛ یعنی گاهی امام جواب کسی را می‌دهند که لازم است آن شخص را بشناسیم. 👈یکی از رموز موفقیت مراجعه وسیع او به تاریخ است. همانطور که می‌دانید سال ۳۷ هجری در جنگ صفین، نبردی که بین دو سپاه امام و معاویه درگرفت، به جایی رسید که قرآن‌ها را بر سر نیزه کردند و امام علیه‌السلام مجبور به پذیرش آتش بس شدند. بعد از آن قرار شد از هر دو طرف فردی انتخاب شود و مشکل را حل کنند، و این در حالی بود که خودِ پذیرش انتخاب هم بر امام بود. 🏷 در اینجا لازم است اشاره‌ای داشته باشیم به نامه‌هایی که امام در نهج‌البلاغه به معاویه نوشته‌اند. در جایی امام خطاب به معاویه می‌فرمایند: تو چه می‌گویی؟! کسانی که با خلیفه اول و دوم بیعت کردند، با من هم بیعت کرده‌اند. یعنی اگر قائل به خدا و رسول و توصیه‌های آنها هم نباشی، خلیفه اول و دوم را که قبول داشتی و خودت از سوی خلیفه دوم منصوب شدی! همان کسانی که در مدینه با خلفاء پیش از من بیعت کردند، به اصرار با من هم بیعت کردند. مشروعیت حکومت امام هیچ وجهی هم که نداشته باشد، همین کافی بود که جای هیچ تردیدی برای کسی باقی نماند. بنابراین اگر کسی مقابل این حکومت هم بایستد، یاغی، طاغی و منحرف است. فلذا امام یک روز هم راضی نبودند معاویه در شام باقی بماند، چون حق حاکم این است که هریک از استانداران خودش را عزل و نصب کند. معاویه در حکم یک استاندار و تحت حکومت امیرالمؤمنین بود، چون شام یکی از استان‌های کشور پهناور اسلامی به شما می‌رفت. حال آمده مقابل رئیس حکومت قرار گرفته و مدعی تحویل قاتلین عثمان است! یکی نبود به او بگوید اصلاً تو چه کاره هستی که امام بخواهند قاتلین عثمان را تحویل تو بدهند؟! مگر معاویه ولیِّ دَم (از بستگان) عثمان بود؟! اگر کسی پدر یا پسرش به عنوان ولیّ دَم نباشند، بر عهده امام مسلمین است که اگر بی‌گناه کشته شده، برایش تقاضای قصاص نماید. به هرحال این جنگ به آنجا رسید که امام مجبور شدند حکمیت را بپذیرند. قرار شد از هر دو طرف یک نفر به عنوان حَکَم انتخاب شود. پیشنهاد معاویه در ابتدا عمروعاص بود، چرا که اینها با همدیگر بسته بودند. این نکته را هم یادآوری کنیم که چرا عمرو عاص اینگونه معاویه را حمایت و برای او فداکاری می‌کرد، کما اینکه پیشنهاد برسرنیزه کردن قرآن‌ها هم از سوی عمروعاص بود. 👈 البته قبلاً گفته شد که این نوآوریِ عمروعاص نبود و پیش از آن هم اتفاق افتاده بوده است. اما ماجرای ارادت عمروعاص به معاویه از این قرار بود که وقتی معاویه به دنبال عمروعاص فرستاد و او را برای همکاری به شام دعوت کرد، عمروعاص گفت من برای تو مجانی کار نمی‌کنم. معاویه پرسید چه می‌خواهی؟ گفت: حکومت مصر! (مصر یک کشور پهناور بود) یعنی من در صورتی علیه علی‌بن‌ابیطالب با تو همکاری می‌کنم که اگر موفق شدی، حکومت مصر را به من واگذار کنی. ابتدا معاویه نمی‌پذیرفت! عمرو عاص برایش شعری گفت : معاوی لا اعطيك ديني و كم انل به دنيا فانظرن كيف تعمل فان تعطني مصرا فاربح بصفقة تجازي به شيخا تضر و تنفع ترجمه: معاویه من دین خود را به تو نمی‌دهم، در صورتی که در برابر آن به دنیا نرسم. ببین چه کار می‌خواهی بکنی؟! اگر حکومت مصر را به من بدهی این معامله خوبیست که با مردی انجام می‌دهی که دنبال سود و زیان خود است. یعنی بالأخره باید برای من هم سودی داشته باشد. معاویه که به عمروعاص نیاز داشت، چاره‌ای ندید جز اینکه بپذیرد. / خ۱۲۵ / مقدمه 🌴🌴🌴