آن طرف معاویه بود و عمروعاص و چنین معاملهای!
این طرف امیرالمؤمنین علیهالسلام که کسی جرأت نداشت چنین سخنانی را در مقابل ایشان بگوید.
امام هم در مقابل عمروعاص، مالک اشتر را پیشنهاد دادند که #اشعث مخالفت کرد.
♦️اشعث که بود❓
در میان سپاه امام فردی منافق، جاسوس و نفوذی حضور داشت به نام #اشعثبنغیث که شخصیت بسیار مخربی برای حکومت امیرالمؤمنین علیهالسلام بود. نه تنها در حکومت امام، که خلفای دیگر هم از او ناراحت بودند. از مواردی که ابوبکر در اواخر عمرش اظهار پشیمانی کرد، این بود که چرا اشعث را نکشته است. اشعث در میان قبیله خود نفوذ زیادی داشت.
امام وقتی مالک اشتر را به عنوان نماینده پیشنهاد دادند، او مخالفت کرد و گفت مالک جنگ طلب است و ما او را به زور از صحنه نبرد بازگرداندیم.
به نظر نمیرسد جنگ طلب بودن ارتباطی با صلاحیت جلسه حکمیت داشته باشد؛ اینها دو موضوع مختلف است؛ به علاوه اینکه مالک جنگ طلب نبود، بلکه طبق فرمان مولا عمل میکرد. ولذا وقتی به امام گفتند مالک راضی به پذیرفتن حَکَمیت نشد، فرمودند وقتی بفهمد من راضی شدم او هم راضی میشود.
بالأخره مالک به عنوان نماینده پذیرفته نشد و امام فرمودند: #عبداللهبنعباس مرد این میدان است؛ برای اینکه عبدالله برای هرحرف و عمل عمروعاص پاسخی در دست دارد.
مخالفان گفتند: لا وَ اللّه لا يُحَكّم فينا مُضَريان
ما دو نفر که هردو از قبیله مُضَر باشند را قبول نداریم.
👈#عبداللهبن عباس و #عمروعاص هردو از مُضریها بودند؛ چون هردو قریشی بودند و نسل قریش به مُضَربن نَزار بن عدنان میرسید و نزار دو پسر داشت به نامهای مُضَر و ربیعَة که هرکدام رئیس دو قبیله بزرگ و پرشاخ و برگ عرب بودند. شاید علت بهانهجویی آنها این بود که عدهای از ربیعی ها به یمن رفته بودند و خودِ اشعث هم اهل یمن بود.
امام که دیدند اینها بهانه جویی میکنند، انتخاب را به خودشان سپردند.
انتخاب اشعث #ابوموسیاشعری بود.
ظاهراً اشعث به دنبال کسی بود که سست باشد و نتواند در برابر عمروعاص بایستد.
♦️ابوموسی اشعری که بود❓
عبدالله بن قیس معروف به ابوموسی اشعری در اواخر حکومت عثمان فرماندار کوفه بود. وقتی امیرالمؤمنین حکومت را به دست گرفتند و جنگ جمل برپا شد، برای ابوموسی پیغام فرستاده و کمک خواستند، حتی امام حسن مجتبی را فرستادند، اما ابوموسی نه تنها برای امام کمک نفرستاد، بلکه در سخنرانیاش به مردم گفت این فتنه است، اگر کنار بایستید راحتتر هستید، و اینگونه با امام مخالفت کرد.
حال چنین کسی که هیچ موافقتی با امام نداشت، را باید امام به عنوان نماینده خودشان بفرستند؛ مظلومیت امیرالمؤمنین بینظیر است، که امام در شرایطی قرار میگیرند که مجبور میشوند مخالف خودشان را به عنوان نماینده بفرستند.
♦️معاهده چه بود❓این معاهده در ۱۷ ماه صفر نوشته شد؛ در ابتدا ذکر کردند این معاهدهای است بین امیرالمؤمنین و معاویة بن ابی سفیان است!
معاویه و اشعث اعتراض کردند که ما شما را به عنوان امیرالمؤمنین قبول نداریم.
امام فرمودند به یاد معاهده صلح حدیبیه افتادم که نماینده کفار هم با نوشتن "محمد رسولالله" مخالفت کرد و مجبور شدند رسولالله را حذف کنند. لذا اینجا هم لفظ امیرالمؤمنین را حذف کردند.
بعد قرار براین شد که این دو نفر(نمایندگان) تا ماه رمضان (۸ماه بعد) فرصت داشته باشند فکر کنند و بعد نظرشان را اعلام کنند.
این قرار را گذاشتند و از هم جدا شدند. هرکس به شهر خود بازگشت؛ چندماه گذشت و ماه رمضان فرارسید. قرار گذاشتند جلسه حکمیت در محلی برگزار شود که نه شام باشد و نه کوفه؛ آنها منطقهای به نام #دومةالجَندَل را در نظر گرفتند.
(دومةالجَندَل هماکنون جزو عربستان است، ولی آن زمان جزو شام به حساب میآمد).
آن روز توصیههای زیادی به ابوموسی شد، اما او به هیچ کدام توجه نکرد. بالأخره روزی که قرار بود جمع شوند، عمروعاص زودتر آمده بود و رفتار عجیبی داشت!
وقتی ابوموسی آمد، به استقبالش رفت و دائم تعارف میکرد و او را بر خود مقدم میداشت؛ چه در پذیرایی، چه در سخن گفتن و... ابوموسی هم از رفتار عمروعاص متعجب شده بود و گفت: چرا مرا بر خود مقدم میداری؟! عمروعاص گفت: تو صحابی پیامبری و سابقهات در اسلام از ما بیشتر است و من حیاء میکنم که بر شما پیشی بجویم و با این ترفند او را فریب داد.
چند روزی به همین منوال گذشت، تا اینکه سر و صدای مردم درآمد.
#شوقمعرفت۲ / خ۱۲۵ / مقدمه
🌴🌴🌴
نقل شده است امیرالمؤمنین علیهالسلام چهارصد نفر را به همراه ابوموسی فرستاده بودند و شریح قاضی را هم به عنوان رئیس جلسه قرار داده بودند. در یکی از این جلسات ابوموسی به عمروعاص میگوید من نظرم این است که ما هردوی اینها (علیبنابیطالب و معاویه) را از حکومت خلع کنیم و عبداللهبن عمر را بر سرِکار بیاوریم. عمروعاص مخالفت کرد و گفت او قدرت اجرایی ندارد.
مخفی نماند که وقتی عمر ضربت خورده بود و لحظات پایانی عمرش بود، این پیشنهاد به او شد که فرزندش را جای خود بگذارد؛ اما عمر مخالفت کرد و گفت عبدالله به کار حکومت نمیآید و از خانواده ما یک نفر خلیفه کافیست.
هیچ کس عبدالله بن عمر را شایسته خلافت نمیدانست. عمروعاص وقتی مطمئن شد که ابوموسی رأی به علیبنابیطالب نمیدهد گفت حال چه کنیم؟ ابوموسی گفت شورا تشکیل میدهیم! پس بیا ما هردوی اینها را برکنار کنیم و کار را به شورا بسپاریم؛ و این درحالی بود که عمروعاص مصمم به ماندگاری معاویه است، چون با ماندن معاویه خودش نیز به حکومت مصر میرسید (نکتهای که مورخین به آن توجه نکردهاند)
متأسفانه ابوموسی کوچکترین درک سیاسی نداشت و متوجه حیله عمروعاص نشد و با این کار رسوایی ابدی برای خودش به بار آورد که این حاصل پشت کردن به امیرالمؤمنین علیهالسلام بود. کسی که نماینده امام بود ولی به امام پشت کرد!
عمروعاص از آن احتراماتی که در طول این چند روز به ابوموسی گذاشته بود، نتیجه گرفت. وقتی ابوموسی به عمروعاص گفت برو علی و معاویه را عزل کن تا بعد هم من این کار را انجام دهم، عمروعاص گفت: اختیار دارید مگر میشود من بر شما مقدم شوم؟! ابداً! شما باید اول تشریف ببرید و با احترامات لازم ابوموسی را جلو انداخت؛ ابوموسی فریب خورد و رفت بالا و گفت ای مردم! ما بالأخره بعد از مشورتهایی که با هم داشتیم به این نتیجه رسیدیم که این دو مرد را از حکومت عزل کنیم (معاویه که اصلا نصب نبود که حال بخواهد عزل شود) انگشترش را درآورد و گفت همانطور که این انگشتر را از دستم خارجکردم علی و معاویه را از حکومت عزل کردم.
بعد عمروعاص رفت و گفت شنیدید که ابوموسی علیبن ابیطالب و معاویه را عزل کرد، من هم علیبن ابیطالب را عزل و انگشترم را در دستم میکنم و معاویه را نصب میکنم. اینجا بود که فریاد ابوموسی بلند شد و گفت ما چنین قراری نداشتیم و ...
اینها درمعاهده ذکر کرده و قرارشان براین بود که بر اساس آیات قرآن نظر بدهند (به آیات قرآن استناد کنند) اما حتی یک آیه قرآن هم نخواندند و وقتی به قرآن استناد کردند که میخواستند به یکدیگر فحش و ناسزا بگویند.
ابوموسی میگفت تو همان کسی هستی که قرآن دربارهاش میگوید:
فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ
عمروعاص میگفت:
مثلهم كَمَثَلِ الْحِمَارِ
یعنی استناد آن دو نفر به قرآن برای بَد و بیراه گفتن به یکدیگر بود و به این ترتیب کارشان را انجام دادند و تمام شد. شامیان به هم تبریک میگفتند و بعد از آن به معاویه لقب امیرالمومنین دادند. اما عراقیها هیچکدام نپذیرفتند و خودِ معاویه هم میدانست که این قضیه جدی نیست؛ برای همین هم تا صلح امام حسن پیگیر قضیه بود.
بعد از این ماجراها خوارج از امیرالمؤمنین طلبکار شدند که اشتباه از شما بوده و نباید میپذیرفتید.
این نتیجه عدم اعتقاد به امامتِ امام است.
با این همه خطبههایی که امام برای آنها میخواندند، با آن همه معجزاتی که از ایشان میدیدند( باب الثُعبان در مسجد کوفه یکی از آنهاست که امام بالای منبر بودند و مار و اژدها را دیدند و وقتی امام با آنها صحبت فرمودند برگشتند و مردم نظارهگر این صحنه بودند) باز اینقدر ضعیفالعقیده و سست بنیاد بودند.
#شوقمعرفت۳ / خ۱۲۵ / مقدمه
🌴🌴🌴
حال چگونه ما خواسته اینها را پذیرفتیم❓
امام می فرماید:
✨وَ لَمَّا دَعَانَا الْقَوْمُ إلَى أَنْ نُحَكِّمَ بَيْنَنَا الْقُرْآنَ لَمْ نَكُنِ الْفَرِيقَ الْمُتَوَلِّيَ عَنْ كِتَابِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ و تَعالی
زمانی که این گروه از ما خواستند که بین ما و آنها قرآن حاکم باشد، ما نمی توانستیم به قرآن پشت کنیم، در حالی که اصرار و پافشاری میکردند، ما بگوییم قرآن را قبول نداریم؟! بنابراین ما نمیتوانستیم کنار بگذاریم.
✨وَ قَدْ قَالَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ "فَإِنْ تَنٰازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اَللّٰهِ وَ اَلرَّسُولِ"
خداوند هم خود در سوره نساء راهنمایی فرموده که اگر اختلاف و نزاعی پیش آمد، نزاع خود را به خدا و رسول رد کنید.
امام توضیح می دهند:
✨فَرَدُّهُ إِلَى اَللَّهِ أَنْ نَحْكُمَ بِكِتَابِهِ
اگر بخواهیم نزاع خود را به خدا بازگردانیم باید طبق آیه قرآن حکم دهیم، که اینها نکردند. گفتیم که آنها حتی یک جمله از قرآن را هم به کار نبردند، مگر آن آخر کار که از هم ناراحت شدند.
✨وَ رَدُّهُ إِلَى اَلرَّسُولِ أَنْ نَأْخُذَ بِسُنَّتِهِ
رَد نزاع به پیامبر هم این است که ببینیم سنت پیامبر چه بوده و طبق آن عمل کنیم.
آنها به سنت هم استناد نکردند، یک حدیث هم نخواندند!
نگفتند چون پیامبر فلان جا فلان کار را کرده است حال حق با علی علیه السلام است یا با معاویه؟!
✨فَإِذَا حُكِمَ بِالصِّدْقِ فِي كِتَابِ اَللَّهِ
چرا این کار را نکردند؟ برای اینکه اگر بنا بود از روی صدق، صداقت، راستی و درستی به کتاب خدا حکم شود👇
✨فَنَحْنُ أَحَقُّ اَلنَّاسِ بِهِ
ما از دیگران به قرآن سزاوار بودیم.
✨وَ إِنْ حُكِمَ بِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) فَنَحْنُ أَحَقُّ النَّاسِ وَ أَوْلَاهُمْ بِهَا
اگر هم بنا بود براساس سنت رسول الله حکم کنند، معلوم است که باز ما نزدیک ترین فرد به سنت پیامبر بودیم.
معاویه جزء آزادشدگان پیامبر است، معاویه تا آخرین لحظه با اسلام مخالفت کرد. زمانی که ابوسفیان در مکه تسلیم پیامبر شد، معاویه به حدی عصبانی شد که گفت او را بکشید. او حتی بیش از پدرش علیه اسلام پافشاری داشت!
👈اما اشکال دومی که خوارج مطرح میکردند این بود که چرا شما اینقدر فرصت دادید و زمان از دست رفت❓هشت ماه وقت گذاشتیم، مردم سست شدند، یا آن جبهه تقویت شد و... چرا همان وقت حکمیت را برپا نکردید❓
دقت شود! اینجا یک #پیچ مهمی هست.
✨وَ أَمَّا قَوْلُكُمْ لِمَ جَعَلْتَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ أَجَلاً فِي اَلتَّحْكِيمِ
اگر بگویید که چرا یک اجل یا مدتی در تحکیم گذاشتیم، پاسخش این است که:
تفاوت است بین پیامبر و امام (وقتی حکومت را در دست میگیرد) با افراد دیگر.
افراد دیگر درصدد برقراری حکومت هستند(چه حق باشد، چه باطل) و معتقدند باید قدرتی بدست آورند تا بتوانند با آن قدرت عدالت و اسلام را اجرا کنند؛ اما دغدغه اصلی امام حکومت نیست، او نماینده خداست.
همانطور که پیامبر خدا برای هدایت مردم آمده است، امام نیز هدف اولیهاش هدایت مردم است. هرجایی میشود عدهای هدایت شوند، یا اگر هدایت نمیشوند دستِ کم برآنها اتمام حجت بشود، امام آنجا توقف مینماید. لذا امیرالمؤمنین علیهالسلام گاهی وسط میدان جنگ توقف مینمودند و گاهی افراد را از زیر شمشیرشان رد میکردند.
فلذا امام این فرصت هشت ماهه را برای این گذاشتند که افراد تکلیف و موضع خودشان را مشخص کنند که بالاخره این طرفی هستند، یا طرف جبهه مخالف.
لذا میفرمایند:
✨فَإِنَّمَا فَعَلْتُ ذَلِكَ لِيَتَبَيَّنَ اَلْجَاهِلُ وَ يَتَثَبَّتَ اَلْعَالِمُ
برای اینکه مسأله برای جاهل روشن شود که حق با کدام طرف است و آنکه عالم است و حق را میشناسد (نیز) گامهایش تثبیت و مستحکم شود.
✨وَ لَعَلَّ اَللَّهَ أَنْ يُصْلِحَ فِي هَذِهِ اَلْهُدْنَةِ أَمْرَ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ
(همچنین اینکه) میخواستیم در این آتش بس، امر امت اصلاح شود. بالاخره طرف مقابل(حَکَمین و مخالفان) پشیمان شوند و متوجه اشتباهشان بشوند.
"هُدْنَة": آتش بس
#شوقمعرفت۲ / خ۱۲۵ / بخش اصلی
🌴🌴🌴
✨وَ لَا تُؤْخَذَ بِأَكْظَامِهَا فَتَعْجَلَ عَنْ تَبَيُّنِ الْحَقِّ وَ تَنْقَادَ لِأَوَّلِ الْغَيِّ
نمیخواستیم گلوی مردم را بفشاریم تا به اجبار و تحت فشار چیزی را قبول کنند و حق را نشناسند و تسلیم گمراهی شوند.
البته نتیجه هم داد!
این نام نیکی که از امیرالمومنین علیه السلام باقی مانده است، نتیجه ی همین نوع رفتار و عمل اوست.
زدن و کشتن و پیروز شدن که هنر نیست، در تاریخ نمونه های بسیاری داریم که اینگونه بودهاند.
اگر امیرالمومنین هم این گونه عمل میکردند، آن وقت چه تفاوتی با آنها داشتند؟!
اما همین حرکت بینظیر ایشان است که نامِشان را در تاریخ ماندگار کرد.
البته بحث ماندگار شدنِ نام هم فقط نیست، مسئله این است که این مجموعه هدایت به دست ما می رسد.
اگر امیرالمومنین چنین عمل نکرده بودند، ما اکنون نهجالبلاغه نداشتیم!
نهجالبلاغهای که اکنون در دست ماست، توسط شیعه نسل اندر نسل حفظ شده است.
👈به نقل از مسعودی ۴۰۰ تا از خطبههای حضرت دست مردم و بر زبانشان جاری و آن را از بَرکرده بودند.
این در حالی است که همه آن مردم شیعه نبودند، و معنای آن این است که امام حکومت چند روزه را رها کردند و تا قیامِ قیامت بر دلها حاکم شدند؛ حتی دشمنان و مخالفان هم تحت تأثیر بیانات و اقدامات ایشان بوده و هستند.
"کظم": به معنای راه تنفس است، به دهانه ی مشگ هم کظم می گفتند.
"غَی": گمراهی
در ادامه امام علیهالسلام توضیحی میدهند که از جملات طلایی ایشان است:
✨إِنَّ أَفْضَلَ النَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ مَنْ كَانَ الْعَمَلُ بِالْحَقِّ أَحَبَّ إِلَيْهِ وَ إِنْ نَقَصَهُ
برترین انسان ها نزد خداوند کسی است که عمل به حق برایش محبوبتر باشد حتی اگر از موقعیت اجتماعی او کاسته شود.
برای کسانی که قصد فعالیت اجتماعی دارند، این یک #اصل_اجتماعی است.
این که دنبال حق باشند، حتی اگر کنار گذاشته شوند یا انتخاب نشوند یا مورد حملاتی قرار بگیرند، با همه اینها از موضع خود که جانب حق است، عقب نشینی نکنند.
در مسائل اجتماعی فراوان پیش می آید که انسان با دو راهی مواجه میشود؛ اگر پا روی حق بگذارد همه تسلیم او می شوند، حمایتش می کنند و اگر روی حق پافشاری کند از او روی بر می گردانند.
بنابراین امام فرمودند: برترین مردم نزد خدا کسی است که عمل به حق برای او محبوب تر باشد اگرچه از او بکاهد، یعنی از موقعیت، منصب یا عنوان او کاسته شود.
#شوقمعرفت۳ / خ۱۲۵ / بخش اصلی
🌴🌴🌴
✨وَ كَرَثَهُ مِنَ الْبَاطِلِ وَ إِنْ جَرَّ إِلَيْهِ فَائِدَةً وَ زَادَهُ
اگر چه باطل برای او فایده ای جذب کند و به سود او تمام شود و چیزی بر او بیفزاید، ولی او باطل را نخواهد.
برترین انسانها چنین انسانهایی هستند.
ببینید کجا از این انسانها پیدا می شود.
"کَرث": اندوه
بعد امام با حالت تَغَیُّر جواب خوارج را می دهند که قاعدتاً باید بلافاصله بعد از سخنان امیرالمومنین میآمدند به دست و پای حضرت می افتادند و اظهار ندامت و پشیمانی میکردند!
✨فَأَيْنَ يُتَاهُ بِكُمْ
شما را کجا می برند؟ کجا می روید؟
(چرا حیران و سرگردانید؟)
✨فَأَيْنَ يُتَاهُ بِكُمْ وَ مِنْ أَيْنَ أُتِيتُمْ
شما کجا بودهاید؟ و از کجا به اینجا آورده شدهاید؟
تاریخ اسلام را کی فهمیدید؟ خلفا که نگذاشتند احادیث پیامبر به گوش شما برسد، شما از اسلام خبر ندارید.
بعد فرمودند اگر واقعا ناراحت هستید که چرا ما حکمیت را پذیرفتیم، بسم الله ... آماده ی جنگ با معاویه شوید، من آمادهام.
✨ اسْتَعِدُّوا لِلْمَسِيرِ إِلَى قَوْمٍ حَيَارَى عَنِ الْحَقِّ لَا يُبْصِرُونَهُ
آماده شوید برای حرکت به سوی شامیانی که از حق روی گردان شدند و حق را نمیبینند.
امام که به دنبال کشور گشایی نیستند که بخواهند شام را هم ضمیمه کشورشان کنند!
ایشان ولی خدا هستند و میخواهند حق را به شامیان بشناسانند!
می گویند شامیان بیچارگانی هستند که از حق روی برگردان شده و آن را نمیشناسند (إِلَى قَوْمٍ حَيَارَى عَنِ الْحَقِّ)
(لَا يُبْصِرُونَهُ) حق را نمی بینند.
از اسلام فقط نامش به آنها رسیده است.
✨مُوزَعِينَ بِالْجَوْرِ لَا يَعْدِلُونَ [عَنْهُ] بِهِ
و اینها وادار شدند به ستمگری روی آورند.
اینها را چنان برای ستم گریهایشان توجیه کردند که گویی جایگزین ندارند.
امروز در این گروههای تکفیری می بینید چیزی جایگزین وحشیگری ها نیست.
"وزع": به معنای وادار کردن و تحت فشار قرار دادن است.
✨جُفَاةٍ عَنِ الْكِتَابِ
کسانی که از کتاب خدا روی گردان هستند.
"جافی" : کسانی هستند که خشونت به خرج می دهند.
✨نُكُبٍ عَنِ الطَّرِيقِ
از راه راست منحرف شدند.
"نَکب" : انحراف
اما برای این که یک وقت کسی احساساتی عمل نکند میگویند بسیارخوب با کدام نیرو برویم❓با همان نیرویی که ما را از جنگ برگرداندند❓
✨مَا أَنْتُمْ بِوَثِيقَةٍ يُعْلَقُ بِهَا
افسوس که شما مورد اعتماد نیستید!
یعنی یک دستگیره ی مورد اطمینان نیستید که انسان بتواند خود را به آن بیاویزد.
دستگیره باید برای نگه داشتن محکم باشد و شما چنان دستگیره ای نیستید.
✨مَا أَنْتُمْ بِوَثِيقَةٍ يُعْلَقُ بِهَا وَ لَا [زَوَافِرَ] زَوَافِرِ عِزٍّ يُعْتَصَمُ إِلَيْهَا
و نه ستونی هستید که بشود به آن تکیه کرد؛ یعنی من نمی توانم به شما تکیه کنم و به جنگ معاویه بروم.
"زَوافِر" : جمع زافر به معنای ستون.
✨ لَبِئْسَ [حُشَاشُ] حُشَّاشُ نَارِ الْحَرْبِ أَنْتُمْ
بله فقط بلد هستید آتش افروزی کنید.
یعنی آتش جنگ را خوب روشن می کنید، اما پایمردی ندارید!
"حُشاش" جمع حاش یعنی چیزهای کوچکی که با آن می توان آتش روشن کرد.
✨ أُفٍّ لَكُمْ
اف بر شما.
"اف" : در معنای دقیق یعنی "اتَضَجَّرُ" : از شما دلتنگ شدم.
در قرآن هم که آمده " و لا تقل لهما افّ" یعنی مواظب باش اگر پدر و مادرت کهنسال و از کارافتاده شدند یک وقت از وجودشان اظهار ناراحتی نکنی.
✨لَقَدْ لَقِيتُ مِنْكُمْ بَرْحاً
از شما رنج دیدم و رنجیده خاطر شدم.
✨يَوْماً أُنَادِيكُمْ وَ يَوْماً أُنَاجِيكُمْ
یک روز باید فریاد بزنم و با شما علنی و آشکار صحبت کنم و شما را به حق دعوت کنم، یک روز هم باید با شما نجوا کنم، اسرار را به شما بگویم.
کدامش را می پذیرید⁉️
✨فَلَا أَحْرَارُ صِدْقٍ عِنْدَ النِّدَاءِ وَ لَا إِخْوَانُ ثِقَةٍ عِنْدَ النَّجَاء
نه آن زمانیکه شما را فرا میخوانم و با بانگ بلند با شما صحبت میکنم، برادران صادق و راستگوی من هستید و آزادگی آن را دارید که حمایتم کنید، و نه افراد مورد اطمینانی هستید که بشود با شما رازها را گفت؛ هیچکدام!
این بیانات پاسخ به اشکالات خوارج بود و درجای دیگر هم پاسخهایی را دادهاند.
#شوقمعرفت۴ / خ۱۲۵ / بخش اصلی
🌴🌴🌴
#جلسه_صد_و_نود_و_پنجم
💠 خطبه ۱۲۶
و من كلام له (علیه السلام) لما عُوتِبَ على التسوية في العَطاء:
أَ تَأْمُرُونِّي أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِيمَنْ وُلِّيتُ عَلَيْهِ؟ وَ اللَّهِ لَا أَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِيرٌ وَ مَا أَمَّ نَجْمٌ فِي السَّمَاءِ نَجْماً، [وَ] لَوْ كَانَ الْمَالُ لِي لَسَوَّيْتُ بَيْنَهُمْ، فَكَيْفَ وَ إِنَّمَا الْمَالُ مَالُ اللَّهِ. [ثُمَّ قَالَ] أَلَا وَ إِنَّ إِعْطَاءَ الْمَالِ فِي غَيْرِ حَقِّهِ تَبْذِيرٌ وَ إِسْرَافٌ وَ هُوَ يَرْفَعُ صَاحِبَهُ فِي الدُّنْيَا وَ يَضَعُهُ فِي الْآخِرَةِ، وَ يُكْرِمُهُ فِي النَّاسِ وَ يُهِينُهُ عِنْدَ اللَّهِ؛ وَ لَمْ يَضَعِ امْرُؤٌ مَالَهُ فِي غَيْرِ حَقِّهِ وَ لَا عِنْدَ غَيْرِ أَهْلِهِ، إِلَّا حَرَمَهُ اللَّهُ شُكْرَهُمْ وَ كَانَ لِغَيْرِهِ وُدُّهُمْ، فَإِنْ زَلَّتْ بِهِ النَّعْلُ يَوْماً فَاحْتَاجَ إِلَى مَعُونَتِهِمْ، فَشَرُّ خَلِيلٍ وَ أَلْأَمُ خَدِين.
این خطبه همانطور که از عنوانش پیداست در پاسخ به درخواستی است که بعضی از اصحاب و یاران آن حضرت از ایشان داشتهاند که اگرچه ظاهرش خیرخواهی و مصلحت جویی است، لکن امیرالمؤمنین آن را نپسندیده و خلاف شرع دانسته و در برابر آن با قاطعیت ایستادهاند.
اما این درخواست و پیشنهاد چه بود که امام نمیپسندیدند⁉️
آنها میگفتند شما برای جلوگیری از تَفرُّق یاران و اصحابتان و اینکه بتوانید آنها را حول محور خود جمع کنید سهمیه بیشتری از بیتالمال به آنها اختصاص دهید.
ماجرا از این قرار بود که پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله و سلم بیت المال را بالسویه بین همه مردم تقسیم میکردند. ابیبکر هم از این شیوه پیامبر تبعیت کرد، لاکن در زمان خلیفه دوم، او برخلاف عمل پیامبر که حجت بود و برخلاف روح کلی آیین اسلام، #دیوان (دفتر) تنظیم کرد.
او نام مسلمانان را بر اساس سوابق اسلامی آنها در دفترهایی یادداشت کرد.
در تقسیم بندی او ابتدا مهاجرینِ اولین را و بعد سایر مهاجران، سپس انصار و بعد سایر مردم عرب و پس از آنها غیر عرب نوشته شد و به همین ترتیب به آنها از بیت المال سهمیه میداد. در نتیجه سهمیه مهاجرانِ اولین بیشتر بود، سهمیه سایر مهاجران قدری کمتر، بعد از مهاجران سهمیه انصار بود، لاکن از بقیه مسلمانان بیشتر، و به همین ترتیب پیش میرفت تا اینکه سهمیه غلامان مسلمان از بقیه کمتر بود و حتی بین آنها نیز عرب با غیر عربشان تفاوت داشت. مثلاً به غلامان ایرانی و رومی سهم کمتری میداد؛ چراکه اینها هم غلام بودند، هم تازه مسلمان و هم غیرعرب بودند. این برنامه ی خلیفه دوم بود و در طول ده سال خلافتش به آن عمل میکرد.
وقتی خلیفه سوم روی کار آمد، نه فقط همان رویّهی خلیفه دوم را تبعیت کرد، بلکه او اصلاً ضابطهای در کارش نبود. ضابطه او نه تنها اسلامی نبود، بلکه قومیتی بود و به سمت بنی امیه گرایش داشت و امویان را بر دیگران ترجیح میداد؛ با اینکه امویان از بقیه مسلمانان دیرتر اسلام آورده بودند. حتی بعضی از آنان جزو آزاد شدگان پیامبراکرم و مشمول خطاب ایشان موقع فتح مکه بودند که فرمودند: اذهبوا انتم الطُلَقاء!
اما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فردای روزی که با ایشان بیعت شد به کاتبشان ابورافع دستور دادند به بیت المال برود و هرکس به او مراجعه کرد، از زن، مرد، غلام، آزاد، عرب، غیرعرب، مهاجر، انصار و... نفری سه دینار به آنها بدهد.
این فرمایش امام در بینکسانی که تا دیروز سهم بیشتری دریافت میکردند، غوغایی به پا کرد. بسیاری از آنان احتیاجی به آن سه دینار نداشتند، لاکن چون امتیازات تثبیت شده آنها در زمان خلفای دوم و سوم را بر هم میزد، اعتراض کردند. از جمله آنها طلحه و زبیر بودند ، چرا که این فرمان امام برای آنها دربردارنده این پیام بود که درحکومت من جای #باجخواهی نیست و کسی نمیتواند بر اساس امتیازات خودش سهمیهای دریافت نماید.
همین دلیل و مقدمهای برای کارشکنی خیلی از آنان شد، از جمله طلحه و زبیر که جنگ جمل را راه انداختند. عدهای از یاران ایشان هم به معاویه پیوستند، چون او خلاف روش امام عمل میکرد، یعنی حاضر بود به راحتی سهمیه یک عدهای را بیشتر بدهد برای اینکه در گرداگرد او باقی بمانند. حتی برخی از یاران امام به ایشان عرض کردند چرا شما این کار را نمیکنید؟ یعنی همان تدبیر خلیفه دوم، که سهمیه بیشتری به بعضی بدهید تا اطراف شما بمانند.
امیرالمؤمنین علیهالسلام این خطبه را در پاسخ به اینها بیان فرمودند که بسیار کوبنده است و توجه میدهد که واقعاً برپاساختن حکومت اسلامی کار دشواری است.
#شوقمعرفت۱ / خ۱۲۶
🌴🌴🌴
میفرماید:
✨أَ تَأْمُرُونِّي أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِيمَنْ وُلِّيتُ عَلَيْهِ؟
آیا به من پیشنهاد میدهید که من با ستم کردن به کسانی که ولی امر آنان هستم، برای خودم یاور و طرفدار فراهم کنم؟
جمع آوری یاوران با ظلم بر عدهای از مردم!
چون قرار نبود در تقسیم بیت المال تمایزی بین مردم باشد.
کاری که عمرخطاب کرد، که ابن ابی الحدید میگوید اجتهاد کرده، کاری مقابل نصّ بوده است. مگر میشود کسی مقابل نص قرآن و پیامبر اجتهاد کند؟! این خلاف دین است، کسی حق ندارد چنین کند! او پیش خود مصلحت سنجی میکرد، در حالی که هیچ مصلحتی نمیتواند حکم خدا را زیر سوال ببرد و اگر این باب باز شود دیگر دین باقی نمیماند.
👈در دین ما هدف وسیله را توجیه نمیکند، و متأسفانه این یک فکر و منش رایج برای بسیاری از رؤسا و کارگزاران و مردم است، حتی در زمان ما، که برای حفظ مقام هرکاری انجام میدهند.
این نکته نیز قابل توجه است که حکم امیرالمؤمنین با خلفاء این تفاوت جدی را داردکه امام علیهالسلام ولیّ خداست، یعنی بعد از خدای متعال مالک حقیقی همه اموال زمین و آسمان علیبنابیطالب است.
هم اکنون نیز امام زمان علیهالسلام مالک همه چیز ما از جمله پول جیب ما هم هستند.
بنابراین اگر قرار بود این کار را کسی انجام بدهد، باید علی علیهالسلام انجام میداد نه خلیفه دوم یا هر حاکم غیر معصوم دیگری!
آنها حق چنین کاری را ندارند. اما رسول خدا و چهارده معصوم علیهم صلواة الله این حق را دارند و معنای ولایت آنها همین است که بر همه چیز ولایت و سرپرستی دارند؛ همچون ولایت خداوند و منحصر به خود آنهاست.
اگر قرار بود مصالح اجتماعی بتواند به راحتی احکام خدا را تغییر دهد، این کار باید به دست امیرالمؤمنین انجام میشد، مردم هم دورشان جمع میشدند و نقطه مقابلشان هم معاویه بود که باطل بود. چه توجیهی از این بالاتر که امام برای تضعیف معاویه از بیت المال خرج کنند؟! اما امام فرمودند: ابدا
✨وَ اللَّهِ لَا أَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِيرٌ
به خدا سوگند من گِرد این کار نمیگردم (به آن نزدیک نمیشوم) که بیایم سهمیه یک عدهای از افراد سرشناس و با سابقه مثل رؤسای قبایل را بیشتر بدهم تا اینها طرفدار من شوند و مردم را به سوی من جذب کنند.
کمااینکه این کار شده است، حتی در عصر خودمان هم بسیار اتفاق افتاده است.
اگر یک اداره یا سازمانی را در نظر بگیرید در رأس آن یک مدیر است و زیر مجموعه آن گروههای که هرکدام برای خود مسئولی دارند. آن مدیر با سیاست و زیرکی اولین اقدامی که میکند آن است که این مدیران گروهها که روی افراد خود نفوذ زیادی هم دارند را شناسایی و با وعدههایی آنها را تطمیع نماید؛ در اینصورت هر خواستهای داشته باشد با آنها درمیان گذاشته و آنها افرادشان را با برنامه هماهنگ میکنند و بعد از مدتی مدیر اصلی به راحتی میتواند در سراسر آن اداره نفوذ داشته و برنامههایش اجرا میشود و اگر کسی مخالف باشد، به این ترتیب زود شناخته شده و گزارش داده میشود.
برای این کار فقط زیرکی و شناسایی درست لازم است و توانایی برقراری ارتباط با افرادی که با او کار میکنند. اینگونه میشود که افراد یک اداره همه از آن مدیر اطاعت میکنند.
به راحتی میشود اینگونه عمل کرد، اما این عملکرد خداپسندانه نیست.
امام علیهالسلام اصلاً به این کار فکر نمیکنند!
"سَمِيرٌ": کسی که اهل شب نشینی است، شبها برای بقیه حرف میزند و قصه میگوید. سمیرا هم قصه گوی در شب.
"مَا سَمَرَ سَمِيرٌ" : کسی که شبها میآید برای دیگران حرف میزند؛ حکایت از گردش شبانه روز دارد.
✨ وَ مَا أَمَّ نَجْمٌ فِي السَّمَاءِ نَجْماً
تا زمانی که ستارگان پیاپی میآیند، یعنی تا وقتی که روزگار باقی است و تا آخر دنیا هم که من (علی بن ابیطالب) زنده باشم چنین کاری نمیکنم؛ و الّا معاویه و خلیفه دوم و بقیه مکّاران و مدیران تاریخ باید بیایند و زیرکی را از من یاد بگیرند.
"أَمَّ": قَصَدَ
کافی بود امام به طلحه و زبیر یک امتیاز مختصری میدادند! امتیاز کم ایشان هم زیاد است و با بقیه امتیازها فرق دارد.
حتی اگر امام فقط به طلحه میگفتند بیا و برای ما اقامه بگو! همین بر مقام او بسیار میافزود؛ هزینهای هم نداشت!
اما این امتیازها را هم امام ندادند.
در نظر امام طلحه و زبیر با بقیه فرق نمیکنند.
و این عملکرد امام باعث شد که به برخی از جمله این دو بر بخورد؛ اما چرا⁉️
چون حکومت اسلامی خودش هدف نیست، بلکه وسیله است!
وسیلهای برای اجرای توحید و عدالت.
بنابراین نمیشود کسی برای اینکه به عدالت برسد، عدالت را زیر پا گذارد.
#شوقمعرفت۲ / خ۱۲۶
🌴🌴🌴
در جای دیگر (خطبه ۲۲۴) امام آن جمله معروف را دارند که :
وَ اَللَّهِ لَوْ أُعْطِيتُ اَلْأَقَالِيمَ اَلسَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلاَكِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِيَ اَللَّهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ
به خدا سوگند، اگر هفت اقليم را با آنچه در زير آسمانهاست به من دهند تا خدا را نافرمانى كنم كه پوست جوى را از مورچهاى ناروا بگيرم، چنين نخواهم كرد!
این سخن هرکسی نیست! شاید همه ما دیده باشیم که یک پوست جو یا چیزی شبیه به آن را مورچهای حمل میکند و وقتی مانعی بر سر راهش ایجاد میشود آن را رها کرده و به راهش ادامه میدهد، یعنی شاید خیلی هم برای او اهمیت نداشته باشد.
اما امام حتی نسبت به یک چیز کم ارزش نیز حساساند!
خیلی قابل تأمل است! ما یک چیزی میشنویم!
آن وقت عدهای به خاطر یک سپر جو در کربلا سیدالشهدا را به شهادت رساندند. مگر چقدر جو در سپر آنها جای میگرفت؟ این هم دو یا سه کیلو!
آنها به خاطر یک سپر جوی مجانی پسر پیامبر خدا را به شهادت رساندند، بعد امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرمایند من حاضر نیستم پوست جویی را از دهان مورچه درآورم!
بنابراین فکر نکنید قضیه آسان است، نرخها متفاوت است. همه را میشود خرید؛ یک نفر را با هزار تومان میشود خرید، یک کودک را با یک شکلات ( البته در قدیم، امروزه با گوشی موبایل)، بعضی را با صد میلیارد و...
امیرالمؤمنین به هیچ عنوان چنین کاری نمیکنند.
اما رمز آن چیست❓
برای اینکه کمی بشود به آن برسیم، چون خواستنِ زیاد آن هم گزافه خواهی است.
مثلاً از خدا عمر زیاد بخواهیم، اما نه اینکه عمر نوح بخواهیم. آیا میتوانی مثل نوح تحمل کنی؟
یا ثروت قارون را بخواهیم، آیا میتوانیم زکاتش را بپردازیم؟
خواستن ها هم باید منطقی و معقول باشد.
در مورد همه امور اینگونه است.
امام در ادامه میفرمایند :
وَ إِنَّ دُنْيَاكُمْ عِنْدِي لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِي فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا (خطبه ۲۲۴)
و همانا اين دنياى شما نزد من از برگ جويده شدۀ ملخ بیارزشتر است.
دنیای شما!
با همه چاههای نفتش!
با همه کشتیهای روی آبش!
با همه قصرهایش!
با همه طلاهایش!
امام دارند به ما آموزش میدهند؛ برای اینکه بتوانید پای حق بایستید، باید دنیا برایتان بیارزش باشد که فریب نخورید!
✨[وَ] لَوْ كَانَ الْمَالُ لِي لَسَوَّيْتُ بَيْنَهُمْ، فَكَيْفَ وَ إِنَّمَا الْمَالُ مَالُ اللَّهِ.
اگر مالِ خودم هم بود علیالسویه میدادم، پس چگونه الآن این کار را انجام دهم در حالی که مال مالِ خداست!
فرق بیت المال با مال خود در این است که بیت المال وظیفه است و طبق دستور باید عمل کرد، اما مال خود انسان اختیارش با اوست، به هرکسی خواست بیشتر و به هرکس نخواست کمتر! فضل است، میتواند به بیشتر بدهد و کسی هم نمیتواند اعتراض کند.
امام آنقدر بر سر این مسئله درگیری داشتند که در جای دیگری میفرمایند:
لَاُسَویَّنَّ بین الاَحمر و الاَسود
من بین سیاه پوست و سفید پوست یکسان عمل میکنم.
و بعد از ایشان هم این جمله شعار شد و رواج پیدا کرد که در معرفی او میگفتند:
علی قَسَم بالسَّویه و عَدَل بالرَّعیه
(علی اموال را یکسان توزیع کرد و بین مردم به عدالت حکم کرد).
چون ایده امام این بود که " انّی حاملکم علی منهج نبیّکم" من شما را به راه و روش پیامبر وادار میکنم. یعنی شما را به همان مسیر میبرم؛ از من انتظار راه دیگری را نداشته باشید.
بعد ما میبینیم گاهی اوقات بین آب، برق، نیازهای اولیه، توزیع خدمات شهری تبعیض قائل میشوند.
شما شیعه علی هستید؟!
جواب خدا را چه میدهید؟!
اگر علی علیهالسلام این کارها را میکردند، چقدر تأثیرگذار بود و چقدر برای مردم مهم بود، ولی نمیکردند. ایشان به راحتی میتوانستند تمام اصحاب معاویه را به سمت خودشان بکشانند!
بعد امام توضیح میدهند که اینکار چه #معایبی دارد:
✨[ثُمَّ قَالَ] أَلَا وَ إِنَّ إِعْطَاءَ الْمَالِ فِي غَيْرِ حَقِّهِ تَبْذِيرٌ وَ إِسْرَافٌ
بدانید که اگر مالی در غیر حق خودش بخشش شد، این تبذیر است.
#تبذیر یعنی زیادهروی، بریز و بپاش، ضایع کردن مال و اسراف
✨وَ هُوَ يَرْفَعُ صَاحِبَهُ فِي الدُّنْيَا وَ يَضَعُهُ فِي الْآخِرَةِ
در دنیا صاحبش را بالا میبرد (چقدر فلانی دست بخشش خوبی دارد) اما در آخرت او را خوار میکند.
✨يُكْرِمُهُ فِي النَّاسِ وَ يُهِينُهُ عِنْدَ اللَّهِ
شخص را در بین مردم عزیز میکند ولی نزد خدا پایین میآورد.
البته این هم یک شکر و احترام اولیه است که مردم میگذارند، بعد از مدتی تنهایش میگذارند.
#شوقمعرفت۳ / خ۱۲۶
🌴🌴🌴
✨وَ لَمْ يَضَعِ امْرُؤٌ مَالَهُ فِي غَيْرِ حَقِّهِ وَ لَا عِنْدَ غَيْرِ أَهْلِهِ إِلَّا حَرَمَهُ اللَّهُ شُكْرَهُمْ
هیچ کس نیست که مالش را در غیر حق خودش صرف کند و به غیر حقدار بپردازد مگر اینکه خدای متعال او را از تشکر اینها محروم میکند. یعنی وقتی نیازمند میشود به او توجه نمیکنند.
چقدر پدر و مادرهایی که بین اولادشان نابرابریهایی را انجام دادهاند!
البته تسویه بین اولاد یک امر شرعی نیست ( دقت شود) غیر از بحث #ارث.
لطف کردن والدین به فرزندان یک حق تربیتی و عرفی و استحبابی دارد، نه اینکه شرعاً وظیفه پدر و مادر این باشد که همه فرزندانشان را یکسان ببینند. حال اگر پدر و مادری در زمان حیاتشان به یک فرزند بیشتر و به دیگری کمتر داد، یا وصیت کرد که از ثلث مالش که حق خودش است، به یکی بیشتر بدهند، این خلاف شرع عمل نکرده است، اختیار مالش را دارد؛ به خصوص در سنین پایینِ فرزندان بعضی تفاوت قائل شدنها، یک بحث تربیتی محسوب میشود.
اما گذشته از این مسائل چه والدینی بودهاند که همین حق تربیتی و عرفی را رعایت نکردند و برخی از اولادشان را به دلایلی به بقیه ترجیح دادند و بعد از ناحیه همانها جفا دیدهاند.
امیرالمؤمنین همین را میفرمایند: (لَمْ يَضَعِ امْرُؤٌ مَالَهُ فِي غَيْرِ حَقِّهِ وَ لَا عِنْدَ غَيْرِ أَهْلِهِ إِلَّا حَرَمَهُ اللَّهُ شُكْرَهُمْ)
✨وَ كَانَ لِغَيْرِهِ وُدُّهُمْ
اینها به طرف دیگری رفتهاند.
نمونه روشن و جَلیِّ تاریخی آن خودِ عثمان است که چقدر به بنی امیه خدمت کرد، اما زمانی که در خانه خود محصور شد و میخواستند او را به قتل برسانند، به معاویه نامه داد که به یاریام بیا!
معاویه با تعلل حرکت کرد و در بین راه توقف میکرد، عثمان دوباره نامه داد که اگر دیر برسی اینها مرا به قتل میرسانند، و معاویه این را میدانست و به دنبال همین هم بود آنقدر معطل کرد که عثمان به قتل رسید.
همین عثمانی که معاویه را تأیید و بر سرکار گذاشته بود!
✨ فَإِنْ زَلَّتْ بِهِ النَّعْلُ يَوْماً فَاحْتَاجَ إِلَى مَعُونَتِهِمْ، فَشَرُّ خَلِيلٍ وَ أَلْأَمُ خَدِين.
اگر یک روزی مشکل یا لغزشی برایش پیش آید و نیازمند به یاری آن کسانی باشد که بیشتر به آنها داده است، بد رفقایی هستند که به دنبال کار خود میروند.
"خَدِين": به معنای دوست و یاور است.
"أَلْأَمُ خَدِين" : بدترین و سرزنش بار ترین دوست و یاور هستند.
البته در بعضی از نسخهها "فَشَرُّ خَدِين وَ أَلْأَمُ خَلِيلٍ" جابجا نوشته شده است.
#شوقمعرفت۴ / خ۱۲۶
🌴🌴🌴
💠 خطبه ۱۲۷ / بخش اول
این خطبه در پاسخ تبهکاری ها و افسار گسیختگی خوارج است. خوارج وقتی با حَکمیتی که خودشان بر آن اصرار داشتند روبرو شدند و نتیجه آن را نپسندیدند، گفتند اصلاً این کار خلاف بوده و با پذیرش حکمیت رجال ما کافر شدهایم، که امیرالمؤمنین در خطبههای قبلی فرمودند ما رجال را حَکَم قرار ندادیم، بلکه قرآن را حَکَم قرار دادیم.
با این حُکمی که داده بودند به جان مردم میفتادند و افراد را به بهانه اینکه کافر شدهاند میکشتند(خودشان، خانواده و حتی حیواناتشان را)
امیرالمؤمنین در پاسخ به آنها فرمودند: من قبول کردم، شما به مردم چه کار دارید؟
اگر مشکل شما حکمیت است، طرف شما من هستم، چرا مردم بیگناه را قتل عام میکنید؟
✨فَإِنْ أَبَيْتُمْ إِلاَّ أَنْ تَزْعُمُوا أَنِّي أَخْطَأْتُ وَ ضَلَلْتُ فَلِمَ تُضَلِّلُونَ عَامَّةَ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلىاللهعليهوآله بِضَلاَلِي
اگر قبول ندارید و نمیپذیرید جز این را و خیال میکنید من اشتباه کرده و گمراه شدهام، چرا به امت پیغمبر نسبت گمراهی میدهید؟ چرا همه را کافر میدانید؟
✨وَ تَأْخُذُونَهُمْ بِخَطَئِي
چرا بقیه را به خاطر خطایی که معتقدید من انجام دادهام دارید آزار میرسانید؟
✨وَ تُكَفِّرُونَهُمْ بِذُنُوبِي
چرا به خاطر گناهی که معتقدید من انجام دادهام دیگران را کافر میشمارید؟ همین که مرا تکفیر میکنید کافیست.
✨سُيُوفُكُمْ عَلَى عَوَاتِقِكُمْ تَضَعُونَهَا مَوَاضِعَ اَلْبُرْءِ وَ اَلسُّقْمِ
شمشیرها را بر گردن نهاده و به هرکسی که میرسید فرود میآورید، چه درست باشد، چه نادرست. یعنی کافر و مسلمان را با هم میکشید.
✨وَ تَخْلِطُونَ مَنْ أَذْنَبَ بِمَنْ لَمْ يُذْنِبْ
گناهکار و بیگناه را در هم مخلوط میکنید.
👈در اینجا ذکر یک نکته کلامی لازم است و آن این است که :
در بین علمای کلام از همان زمان تا امروز این بحث مطرح بوده که معیار ایمان چیست؟ مؤمن کیست؟ کافر کیست ؟ گناه کبیره چه اثری دارد؟
خوارج با این رفتار و گفتارشان پایهگذار این عقیده شدند که هر کس گناه کبیره انجام دهد، کافر است. این عقیده در بین آنها باقی ماند و تا مدتها همین فکر را میکردند که مرتکب کبیره کافر است.
درحالی که فرقههای دیگرِ مسلمان این عقیده را قبول ندارند؛ مرتکب گناه کبیره فاسق است، نه کافر!
در دیدگاه #شیعه انسان با فسق عدالتش ساقط میشود، نه اینکه کافر شود.
البته متأسفانه گاهی رگههایی از این تفکر خارجی در بین ما هم دیده میشود.
مثلاً یک شخصی در جایی مرتکب یک حرکت سیاسی یا اجتماعی غلطی میشود یا گناهی از او سر میزند، به او اتهام کفر و شرک میزنند، در حالی که باید مجازات شود. به چه حقی به دیگران اتهام کفر میزنیم؟ این حرف خوارج است! یک شیعه مسلمان که اینگونه عمل نمیکند. اصلاً نه یک گناه، ده گناه هم که باشد! بله درست است بعضی افراد آنقدر مرتکب گناه و فساد شدهاند که انسان دلش نمیخواهد اینها را مسلمان خطاب کند، ولی باید بدانیم که معیار مسلمانی عمل نیست، بلکه عقیده است.
معیار تشیع هم #عقیده است.
حال ده تا قتل و جنایت مرتکب شده باشد و فیالواقع چیزی از ایمان برایش نمانده است، اما ما حق نداریم بگوییم که کافر است.
برعکسِ آن هم شخصی که همه نمازها و روزههایش را ادا کرده باشد، اما فقط یک حکم خدا را زیر سوال برده یا یک ضروری دین را انکار کرده باشد کافر میشود، ولو اینکه نماز و روزههایش هم سرجایش باشد.
خوارج این طرز تفکر غلط را داشتند و متأسفانه آن را #نشر دادند.
امام علی علیهالسلام خطاب به خوارج میفرمودند فرض کنید این جریان حکمیت اصلاً گناه کبیره باشد، با گناه کبیره که کسی کافر نمیشود.
بعد امام چند مثال میزنند:
#شوقمعرفت۱ / خ۱۲۷ / ب ۱
🌴🌴🌴
✨وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صلىاللهعليهوآله رَجَمَ اَلزَّانِيَ اَلْمُحْصَنَ
شنیدید پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) کسی که زنا کرده بود و همسر هم داشت که به آن زنای محصن یا محصنه میگویند، سنگسار کردند (طبعاً با سنگسار کشته میشدند) و بعد بر او نماز خواندند، با اینکه چنین گناه بزرگی را مرتکب شده است. بعد هم اموالش را بین اولادش تقسیم کردند یعنی مثل یک مسلمان با او برخورد کردند و حکم به کفر او ندادند.
در عین حالی که اگر خود فرد توبه کند، با آن مجازاتی هم که میکنند، پاک میشود.
گاهی افراد خودشان محضر پیامبر میآمدند و اعتراف به گناهانشان میکردند و درخواست میکردند که با جاری کردن حد الهی مرا پاک کنید. آیا چنین افرادی کافر بودند؟ قطعاً اینگونه نیست.
در ادامه می فرمایند:
✨وَ قَتَلَ الْقَاتِلَ وَ وَرَّثَ مِيرَاثَهُ أَهْلَهُ
امام قاتل را قصاص کردند و باز ارثش را بین خانواده اش تقسیم کردند، یعنی مانند یک مسلمان با او برخورد کردند.
✨وَ قَطَعَ [يَدَ] السَّارِقَ وَ جَلَدَ الزَّانِيَ غَيْرَ الْمُحْصَنِ ثُمَّ قَسَمَ عَلَيْهِمَا مِنَ الْفَيْءِ
گاهی کسی دزدی می کرد، دستش را قطع می کردند، گاهی همسر نداشت و زنا می کرد تازیانه هم به او می زدند ولی در عین حال سهمیهاش را از بیت المال به او می دادند؛ یعنی از اسلام بیرون نبود، مانند یک مسلمان سهمیهاش برقرار بود. کسی این اشخاص را تکفیر نمیکرد.
✨وَ نَكَحَا الْمُسْلِمَاتِ
به همین سارق یا همان زانی اجازه می دادند برود با زنان مسلمان ازدواج کند. اگر مسلمان نبود که نمی توانست با زن مسلمان ازدواج کند.
✨فَأَخَذَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَقَامَ حَقَّ اللَّهِ فِيهِمْ وَ لَمْ يَمْنَعْهُمْ سَهْمَهُمْ مِنَ الْإِسْلَامِ
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بخاطر گناهِ این افراد حد الهی (یا به تعبیر امام حق الهی) را بر آنها جاری می کردند، ولی در عین حال سهمیه شان را از اسلام نیز پرداخت می کردند و قطع نمی کردند.
✨وَ لَمْ يُخْرِجْ أَسْمَاءَهُمْ مِنْ بَيْنِ أَهْلِهِ
اسم آنها را از لیست مسلمانان خط نمی زدند.
✨ ثُمَّ أَنْتُمْ شِرَارُ النَّاسِ وَ مَنْ رَمَى بِهِ الشَّيْطَانُ مَرَامِيَهُ وَ ضَرَبَ بِهِ تِيهَهُ.
ای خوارج شما از همه ی مردم بدترید، زیرا مسلمانان را می کُشید. شما تیرهایی هستید که شیطان اهداف خودش را با آن نشانه گیری می کند. شما ملعبه ی دست شیطان شده اید. شما کسانی هستید که شیطان شما را به بیابان های خودش کشانده است.
"ضَرَبَ بِهِ تِيهَهُ" یعنی او را به بیابان های نا کجا آباد خودش رانده است.
بعد امام علیهالسلام یک جمله عجیبی دارند که این هم از اختصاصات امیرالمؤمنین علیه السلام است:
✨وَ سَيَهْلِكُ فِيَّ صِنْفَانِ: مُحِبٌّ مُفْرِطٌ يَذْهَبُ بِهِ الْحُبُّ إِلَى غَيْرِ الْحَقِّ وَ مُبْغِضٌ مُفْرِطٌ يَذْهَبُ بِهِ الْبُغْضُ إِلَى غَيْرِ الْحَقِّ
در مورد منِ علی دو دسته از مردم هلاک می شوند و تنها یک دسته نجات پیدا می کنند. یک دسته #محبِ_مفرط هستند که از شدت دوستی و اظهار آن نسبت به من به غلو می افتند و یک دسته مغرضی که مفرِط هستند، یعنی در اثر کینه و دشمنی با من به سوی ناحق می روند.
توجه داشته باشید یک وقت فردی امیرالمومنین علیه السلام را به عنوان امام قبول ندارد، مثل عموم اهل سنت که امام اول نمی دانند، ولی این افراد غیر از ناصبی ها هستند.
عموم اهل سنت مسلمان و پاکند، اما ناصبی ها را فقهای ما نجس می دانند.
#ناصبی کسی است که نصب عداوت علی علیه السلام را کرده است، یعنی کینه ی امیرالمومنین علیه السلام را دارد. مانند بنی امیه یا برخی از داعشی ها یا در بین طبقات دیگر هم گاهی پیدا می شود.
این قبیل افراد شیعه را می کشند نه به این علت که مخالف اوست بلکه صرفاً به این خاطر که دوستی امیرالمومنین علیه السلام را دارد و هیچ مشکل دیگر هم ندارد، چنین فردی ناصبی است.
#شوقمعرفت۲ / خ۱۲۷ / ب ۱
🌴🌴🌴
امام فرمودند یک دسته این گروه هلاک می شوند، و دسته ی دیگر محب مفرط.
توجه داشته باشید ذکر فضائل و مناقب اهل بیت علیهم السلام مثل هر آموزش دیگری نیاز به #آمادگی و #ظرفیت دارد.
قاعده ی تعلیم و تربیت این است.
این قاعده هم در ادیان برقرار است هم در قرآن و هم در روایات.
در همه نظامات تربیتی بدین صورت است. هیچ جای دنیا هیچ وقتِ تاریخ مطالب کلاس دهم را به کلاس نهم هم نمی گفتند، چه رسد به کلاس اول.
در هیچ رشته ای نه علمی نه فنی هیچوقت این کار را نمی کردند.
کسی که می خواهد دوچرخه سواری یاد بگیرد ، رانندگی لوکوموتیو به او آموزش نمی دهند.
زمانی که این قاعده رعایت نشود و ظرفیت و آمادگی نباشد، طرف دچار غُلُوّ می شود.
زمانی که فضائل را برای کسی که نمیتواند هضم کند بگویی، دچار غلو می شود. آن موقع فرقی بین خدا و پیامبر و امام نمیگذارد.
هضم و ظرفیت فضائل نیازمند معرفت است. در غیراینصورت دچار مشکلاتی می شود. بنابراین باید مراقب باشیم.
در زیارت جامعهای که از حضرت هادی علیه السلام به ما رسیده با آن فرازهای عالی که دارد به ما یاد دادند که قبل از شروع به زیارت صد مرتبه تکبیر بگوییم. یعنی مواظب باش قاطی نکنی!
این اوصاف را که میخوانی یک وقت در ذهنت نگذرد و مقام امامان را با خدا مقایسه کنی.
اگر گیج شدی علامت این نیست که حب تو زیاد است بلکه نشانه ی این است که ظرفیت و معرفت تو کم است.
تمام غالیان در طول تاریخ هم همین گونه بودند.
نه این که با گفتن همین، معرفت حاصل میشود، بلکه باید اول زمینه سازی کنیم.
برای نمونه اگر بنده در یک جلسه عمومی سخنرانی کردم و تفاوت آنها را در میزان معرفت در نظر نگرفتم (یکی ختم قرآن کرده و یکی نکرده، یکی زیارت اهلالبیت را خوانده و یکی نخوانده، یکی دوره امام شناسی را گذرانده و یکی نگذرانده و... نمیشود برای همه یک چیز بگویم ) و گفتم علی بن ابیطالب یَدُالله است ممکن باعث بروز مشکل شوم.
همین یدالله را همه کس ظرفیت پذیرش آن را ندارد، مسئولیت دارید اگر خدای نخواسته به کفرگرایی و افراط افتاد، آن وقت منِ گوینده مسوولیت دارم.
توجه داشته باشید حتی گفتن آن هم کار هرکسی نیست .
اولا باید خود فرد یک #باوری داشته باشد تا بتواند بگوید نه آن که لقلقه ی زبانی باشد و چون همه شور و هیجان پیدا کردند، بگوید.
بله شور و هیجان که هست، اما شور علامت صحت و حقانیت نیست!
شور خیلی اوقات بوده، در کشتن سید الشهداء هم شور بود، آیا علامت حقانیت است؟!
اینطور نيست که فکر کنیم اگر شور به پا کردیم درست است.
✨خَيْرُ النَّاسِ فِيَّ حَالًا النَّمَطُ الْأَوْسَطُ
بهترین مردم در مورد من کسانی هستند که متعادل هستند.
توضیح بیشتر این جمله و ادامه ی خطبه جلسه ی بعد آن شاءالله
#شوقمعرفت۳ / خ۱۲۷ / ب ۱
🌴🌴🌴