eitaa logo
نهج البلاغه
121 دنبال‌کننده
195 عکس
1 ویدیو
0 فایل
سعی ما بر این است که سخنان ناب امام علی (ع) را که کمتر به آن اشاره شده به مردم برسانیم. هر شب یه مطلب به صورت بخشی از یک خطبه ، حکمت و ... در کانال قرار داده میشه شما هم با انتشار این مطالب می تونین در این امر خیر سهیم باشید
مشاهده در ایتا
دانلود
نهج البلاغه
قَلِیلٌ مَدُومٌ عَلَیْهِ خَیْرٌ مِنْ کَثِیرٍ مَمْلُولٍ مِنْهُ. چیز اندک که با اشتیاق تداوم یابد، به
❇ آهسته و پیوسته 🔆امام(ع) در اين گفتار حكيمانه خود به يك اصل اساسى در همه فعاليت هاى فردى و اجتماعى اشاره كرده، مى فرمايد: «كار كم اما مستمر (و پرنشاط) از كار بسيار امّا ملالت آور (و زودگذر) بهتر است»; (قَلِيلٌ مَدُومٌ عَلَيْهِ خَيْرٌ مِنْ كَثِير مَملُول مِنْهُ). ✍🏻هدف امام(ع) از اين گفتار حكيمانه اين است كه نبايد همچون كسانى بود كه وقتى مدح و فضيلت كارى را مى شنوند با شتاب به آن روى مى آورند و به صورتى خسته كننده آن را انجام مى دهند ولى چيزى نمى گذرد كه از آن ملول شده رهايش مى سازند. چه بهتر كه انسان كار سبك ترى را انتخاب كند و همواره پرنشاط آن را انجام دهد. اين سخن، هم درمورد عبادات صادق است و هم درمورد مسائل اخلاقى و كمك هاى اجتماعى و فراگيرى علم و دانش و مانند آن. ✍🏻بعضى هستند هنگامى كه فضيلت عملى مانند تلاوت قرآن را مى شنوند شب و روز و وقت و بى وقت به تلاوت مى پردازند و خود را خسته و ملول مى كنند و آن را به زودى رها مى سازند. يا در مسير علم و دانش شروع به فراگيرى از اين استاد و آن استاد و بحث با دوستان مختلف و مطالعه كتب تا نيمه شب و فراتر از آن مى كنند اما به زودى خسته مى شوند و گاه متنفر و بيزار، و براى هميشه آن را رها مى سازند و اين خطرى است بزرگ براى پويندگان راه حق. ولى عاقلان و هشياران كار سبك تر و مستمر را بر چنين كارهاى پرفشار و ملالت خيزى ترجيح مى دهند. اولى مانند رگبارى است كه در زمين خشك و تشنه اى بريزد; موقتاً آن را سيراب مى كند ولى بعد از آن، آفتاب سوزان، گياهانى را كه با آن رگبار سر از زمين بيرون آورده اند مى خشكاند. دومى مانند باران هاى ملايم و يا آبيارى قطره اى در عصر ماست كه دست پرورده خود را رهانمى كند و پيوسته آن درخت و گياه را سيراب و سرسبز و خرم و باطراوت نگه مى دارد. ✍🏻 اضافه بر اين، كار پرفشار و كوتاه مدت هرگز براى انسان به صورت ملكه درنمى آيد در حالى كه كار كم فشار و مستمر تبديل به ملكه اى مى شود كه انسان همواره به راحتى آن را انجام مى دهد و از آن لذت مى برد. 📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد 15 ؛ آیت اللّه مکارم شيرازى ☑ @nahjulbalaqah _________________________
نهج البلاغه
إِذَا کَانَ فِی رَجُلٍ خَلَّةٌ رَائِقَةٌ فَانْتَظِرُوا أَخَوَاتِهَا اگر در کسى خصلتى شگفت دیدید، هم
❇ ارتباط صفات ۴۴۵ 🔆امام(ع) در اين گفتار حكيمانه اشاره به نكته اى مى كند كه براى شناخت باطن اشخاص غالباً مفيد و مؤثر است، مى فرمايد: «هرگاه در انسانى خوى و خصلت خوب و خوشايندى باشد انتظار همانندهايش را نيز (در او) داشته باشيد»; (إِذَا كَانَ فِي رَجُل خَلَّةٌ رَائِقَةٌ، فَانْتَظِرُوا أَخَوَاتِهَا). ✍🏻«خَلَّةٌ» (به فتح خاء و تشديد لام) به معناى خصلت و خوى و صفات اخلاقى است. «رَائِقَةٌ» از ماده «روق» (بر وزن ذوق) به معناى زيبا بودن و جلب توجه كردن است و در بعضى از نسخ «رائعة» آمده است كه همان معنا را مى رساند. طبيعى است كه وقتى بر شاخه درختى ميوه خوب و جالبى ببينيم دور از انتظار نيست كه همانند آن در شاخه هاى ديگر نيز يافت شود. همچنين هرگاه انسان در جايى به قطعه سنگ قيمتى اى برخورد كند چه بسا كه نشانه وجود معدنى از آن در آن جا باشد. اين سخن در وجود انسان دليل روشنى دارد و آن اين كه كارهايى كه انسان به طور مكرر انجام مى دهد يك ريشه باطنى دارد كه در نهاد اوست و اين ريشه باطنى سبب مى شود كه مشابهات آن نيز در وى ظاهر گردد. همان گونه كه عكس آن نيز چنين است; هرگاه ببينيم انسانى بدزبان و فحاش است غالباً پى مى بريم كه در كارهاى ديگر نيز در مسير غلط و ناپسند قرار دارد از چنين انسانى نمى توان انتظار امانت دارى و صداقت داشت. به تعبير ديگر، نيكى ها و بدى ها غالباً به هم پيوسته اند گويى يكديگر را صدا مى زنند و دعوت مى كنند. ✍🏻البته ممكن است استثنائاتى وجود داشته باشد كه شخصى تنها يك صفت خوب يا يك صفت بد داشته باشد و بقيه صفاتش با آن هماهنگ نباشد ولى همان گونه كه اشاره شد اين ها جنبه استثنايى دارد نه قاعده كلى. به هر حال اين گفتار حكيمانه دو پيام براى ما دارد: پيام اول درمورد انسان شناسى است كه براى شناخت افراد، غالباً مى توان روى يكى از صفات خوب يا بد آن ها تكيه كرد و آن را نشانه اى براى بقيه صفات دانست. دوم اين كه در تهذيب نفس بايد مراقب باشيم كه اگر صفت زشتى در ما پيدا شد انتظار نفوذ بقيه زشتى ها را هم داشته باشيم و اگر توانستيم صفت خوبى را در خود ريشه دار كنيم بايد به آينده خويش اميدوار باشيم كه در پرتو آن، صفات ديگر نيز ممكن است رويش پيدا كند. 📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛ آیت اللّه مکارم شيرازى 💟 @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
وَ قَالَ (ع): لِغَالِبِ بْنِ صَعْصَعَةَ أَبِی الْفَرَزْدَقِ فِی کَلَامٍ دَارَ بَیْنَهُمَا: مَا فَعَل
❇ اهمیت ادای حقوق مردم ۴۴۶ 🔆امام(ع) در اين گفتار نورانى كه در ميان او و پدر فرزدق، غالب بن صعصعه، رد و بدل شد چنين فرمود: «شتران فراوانت چه شدند؟ غالب عرض كرد: اى اميرمؤمنان! حقوق واجب (اداى زكات)، آن ها را پراكنده ساخت (و چيز چندانى براى من باقى نمانده است). امام(ع) فرمود: اين بهترين راه مصرف آن ها بود». ✍🏻در بسيارى از كتب و ازجمله تاريخ مدينه دمشق (نوشته ابن عساكر، متوفاى ۵۷۱) اين ماجرا به صورت گسترده ترى نقل شده است. او مى نويسد: فرزدق (شاعر معروف) در طفوليت همراه پدرش خدمت اميرمؤمنان على بن ابى طالب(ع) رسيد. فرزدق مى گويد: هنگامى كه با پدرم خدمت امام(ع) رسيديم در برابر او شمشيرهايى بود كه آن ها را آزمايش مى كرد. رو به پدرم كرد و فرمود: تو كيستى؟ پدرم گفت: غالب بن صعصعه. فرمود: تو همان كسى هستى كه شتران فراوان داشتى؟ عرض كرد: آرى. فرمود: با آن ها چه كردى؟ عرض كرد:مشكلات و حقوق (زكات)، آن ها را پراكنده ساخت. فرمود: اين بهترين راه مصرف آن ها بود. سپس فرمود: اين كودك كه با توست كيست؟ عرض كرد: فرزندم همام (فرزدق) است. او در اين سن و سال شعر مى گويد. فرمود: قرآن به او تعليم كن كه قرآن براى او بهتر است. ✍🏻ابن ابى الحديد اضافه اى بر اين سخن دارد و آن اين است كه فرزدق مى گويد: پيوسته سفارش على(ع) در ذهن من بود تا زمانى كه خود را مقيد كردم و سوگند ياد كردم كه تا قرآن را حفظ نكنم دست برندارم. ✍🏻در بسيارى از نسخ نهج البلاغه و كتب ديگرى كه اين جمله در آن ها نقل شده است به جاى «دغذغة»، «ذعذعة» آمده كه ازنظر معنا تناسب بيشترى دارد زيرا «دغدغة» به معناى تحريك كردن و قلقلك دادن است كه در اين جا تناسبى ندارد در حالى كه «ذعذعة» به معناى پراكنده كردن و متفرق ساختن است كه مناسب محل كلام مى باشد و به نظر مى رسد نسخه صبحى صالح در اين جا نادرست باشد. 📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛ آیت اللّه مکارم شيرازى 💟 @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
مَنِ اتَّجَرَ بِغَیْرِ فِقْهٍ فَقَدِ ارْتَطَمَ فِی الرِّبَا کسى که بدون آموزش فقه اسلامى تجارت کند،
❇ لزوم دانستن برای تجارت ۴۴۷ 🔆امام(ع) در اين جا به تجار هشدار مى دهد كه احكام فقه اسلامى را مخصوصاً در مسائل مربوط به ربا فرا گيرند تا گرفتار رباخوارى نشوند. مى فرمايد: «كسى كه بدون آگاهى (از احكام اسلام) به تجارت بپردازد در رباخوارى غوطهور مى شود»; (مَنِ اتَّجَرَ بِغَيْرِ فِقْه فَقَدِ ارْتَطَمَ فِي الرِّبَا). «اتجر» و «تَجَرَ» هر دو به معناى تجارت كردن و خريد و فروش نمودن است. ✍🏻«ارتطم» از ماده «رطم» (بر وزن ختم) به معناى فرو رفتن در چيزى است كه امكان بيرون آمدن از آن نيست و معمولاً تشبيه به گل ولاى عميق و باتلاق مى كنند كه وقتى كسى در آن بيفتد قادر به خروج نمى باشد. در لسان العرب، ارتطام را به معناى فرو رفتن در چيزى دانسته است كه اگر هم كسى بتواند از آن بيرون بيايد با اندوه و غم سنگينى خواهد بود. روشن است كه ورود در هر كارى بدون آگاهى از مسائل مربوط به آن، مشكل آفرين است به خصوص ورود در تجارت با عدم آگاهى از فقه اسلامى انسان را گرفتار معاملات حرام و اعمال نامشروع مى كند و دليل آن اين است كه فقه اسلامى در امر تجارت و خريد و فروش دستورات دقيقى دارد كه بخشى از مهمترين آن دستورات مربوط به رباست. ✍🏻در فقه اسلامى دو نوع ربا داريم: يكى رباى معاملى و آن خريد و فروش جنسى در مقابل جنس مشابه آن با تفاضل است. مثلاً خريدن يك تن گندم نامرغوب در مقابل نيم تن گندم مرغوب. اين كار، ربا و حرام است. همچنين درمورد اشياء ديگر. در اين كه چه چيزهايى با يكديگر همجنس مى باشند در ميان فقها گفتگوهاى زيادى است تا آن جا كه حتى گروهى كره و روغن را با شير يك جنس مى دانند و خريد و فروش آن ها را با تفاضل، ربا مى شمارند و شرح اين اجناس و بحث هاى مربوط به آن ها در كتب فقهى به صورت گسترده آمده است. ✍🏻نوع دوم، رباى قرضى است و آن اين كه انسان چيزى به ديگرى وام بدهد و در مقابل آن اضافه اى بگيرد و جالب اين كه اين اضافه ممكن است ازقبيل همان جنس باشد مانند دادن يك ميليون پول نقد به كسى در برابر گرفتن يك ميليون و نيم، بعد از گذشتن يك سال، و يا از غير آن جنس باشد و حتى اگر كسى چيزى را به ديگرى وام بدهد و بگويد براى پدرم فلان سوره قرآن را نيز بخوان، اين را هم نوعى ربا مى دانند و يا خدمات ديگر كه ارزشى دارد. 📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛ آیت اللّه مکارم شيرازى 💟 @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
مَنْ عَظَّمَ صِغَارَ الْمَصَائِبِ ابْتَلَاهُ اللَّهُ بِکِبَارِهَا کسى که مصیبت هاى کوچک را بزرگ شما
❇ بزرگ ندانستن مشکلات ۴۴۸ 🔆امام(ع) در اين گفتار كوتاه حكيمانه به تمام كسانى كه گرفتار پاره اى از مسائل مى شوند هشدار مى دهد كه ناشكرى نكنند مبادا گرفتار مصيبت هاى فزون ترى شوند. مى فرمايد: «كسى كه مصيبت هاى كوچك را بزرگ شمارد خداوند او را به مصائب بزرگ مبتلا مى كند»; (مَنْ عَظَّمَ صِغَارَ الْمَصَائِبِ ابْتَلاَهُ اللّهُ بِكِبَارِهَا). ✍🏻زندگى اين جهان خالى از مصائب نيست منتها هر كسى به يك شكل گرفتار مصيبت مى شود. آيا مى توان كسى را پيدا كرد كه در تمام عمر مصيبتى نديده باشد؟ آيا طول عمر كه يكى از مواهب الهى است همواره توأم با تلخى مصائب دوستان و بستگان و آشنايان نيست؟ آيا افرادى كه از عمر طولانى برخوردارند در پايان كار كه مصداق ارذل العمر است گرفتار انواع بيمارى ها نمى شوند؟ شكست در ازدواج، بيمارى فرزندان، مشكلات كسب و كار، از دست دادن عزيزان، عوارض ناشى از خشكسالى ها و مانند آن، مصائبى است كه هركس به يك يا چند مورد از آن گرفتار است. و همان گونه كه در مباحث توحيدى آورده ايم بروز اين حوادث فلسفه هاى زيادى دارد. گاه آزمايش و امتحان است، گاه كفاره گناهان، گاه زنگ بيدارباش و گاه در ظاهر مصيبت است و در باطن موهبت و رحمت و به طور دقيق نمى توان تعيين كرد كه هر مصيبتى از كجا سرچشمه گرفته هرچند در بعضى از موارد قرائنى براى شناخت سرچشمه وجود دارد. با اين حال چرا و چگونه ممكن است انسان به مجرد مشاهده مصيبتى زبان به شكايت و ناشكرى بگشايد و بى تابى كند و آه و ناله سر دهد؟ اى بسا خداوند رحيم مصيبت كوچك ترى را براى جلوگيرى از مصيبت بزرگ ترى براى بنده اش فرستاده است. ✍🏻در هر حال آن ها كه در برابر مصيبت هاى كوچك جزع و فزع و بى تابى مى كنند و زبان به شكايت مى گشايند با اين كار خود، مستحق مصيبت هاى بزرگترى مى شوند و به عكس اگر شكر الهى را به جا آورند و حتى آن را به عنوان موهبتى از ناحيه او پذيرا شوند چه بسا خداوند مواهب مهمى نصيب آن ها كند كه آن مصيبت در برابر آن كوچك و ناچيز است. 📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛ آیت اللّه مکارم شيرازى 💟 @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
مَنْ کَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَیْهِ شَهَوَاتُهُ کسى که خود را گرامى دارد، هوا و هوس را
❇ احساس شخصیت، مانع هواپرستی _حکمت_۴۴۹ 🔆امام(ع) در اين گفتار حكمت آميز اشاره به تضادى مى كند كه در ميان شخصيت و شهوت پرستى وجود دارد، مى فرمايد: «كسى كه براى خود شخصيت قائل باشد شهواتش در برابرش خوار خواهند بود»; (مَنْ كَرُمَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَيْهِ شَهَواتُهُ). «شهوات» جمع «شهوت» به معناى خواسته دل است و معمولاً به مواردى گفته مى شود كه معقول و پسنديده نيست و يا به تعبير ديگر جنبه افراطى و ناپسند دارد. بديهى است كسى كه مى خواهد شخصيتش در ميان مردم و يا حتى براى خودش محفوظ بماند بايد از بسيارى از خواسته هاى نفس صرف نظر كند و به تعبير امام(ع) آن خواسته ها در نظرش خوار و بى ارزش باشد زيرا در ميان اين دو تضاد روشنى است. ✍🏻افراد هوى پرست كه جز شكم و شهوت چيزى نمى فهمند در نظر عموم مردم افرادى پست و بى ارزش اند و به همين دليل مطرود هستند. بنابراين، عواقب سوء شهوت پرستى تنها مربوط به زندگى آخرت نيست در دنيا هم شهوت پرستان زندگى بدى دارند. تعبير به «هانت عليه شهواته» مفهومش اين نيست كه خواسته هاى شهوانى نفس او از بين مى رود بلكه در نظرش بى اهميت مى شود تا آن جا كه گويى وجود ندارد. ✍🏻 امام(ع) در تعبير ديگرى كه در غررالحكم آمده است مى فرمايد: «مَنْ كَرُمَتْ عَلَيهِ نَفْسُهُ لَمْ يهِنْهَا بِالْمَعْصِيةِ; كسى كه براى خود شخصيت قائل است آن را با معصيت موهون نمى كند». قرآن مجيد در جاى جاى خود اشاره مستقيم يا غير مستقيم به اين حقيقت دارد. در داستان آدم(ع) مى خوانيم كه توجه به يك خواسته نفس لباس بهشتى را از اندامش فرو ريخت او را از بهشت بيرون كرد. ولى يوسف(ع) با پا گذاشتن بر هواى نفس از بردگى به پادشاهى رسيد. 📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛ آیت اللّه مکارم شيرازى 💟 @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
مَا مَزَحَ امْرُؤٌ مَزْحَةً إِلَّا مَجَّ مِنْ عَقْلِهِ مَجَّةً هیچ کس شوخى بیجا نکند جز آن که مقدار
❇ تأثیر بر انسان ۴۵۰ 🔆امام(ع) در اين گفتار حكيمانه به كسانى كه مزاح نامناسب مى كنند يا در مزاح افراط مى ورزند، هشدار مى دهد كه مزاح مايه فروريختن قسمتى از عقل انسان است، مى فرمايد: «هيچ كس شوخى (نامناسبى) نكرد مگر اين كه مقدارى از عقل خود را فرو ريخت»; (مَا مَزَحَ امْرُؤٌ مَزْحَةً إِلاَّ مَجَّ مِنْ عَقْلِهِ مَجَّةً). ✍🏻حقيقت مزاح آن است كه انسان سخنى غير واقعى بگويد ـ البته با قرائن حالى يا مقالى ـ كه مايه انبساط خاطر و تفريح شود ولى اين كار با اين كه در بسيارى از موارد پسنديده است و در اخبار به آن توصيه شده گاه مشكلات عظيمى به بار مى آورد كه بعداً به آن اشاره خواهيم كرد. «مَزَحَ» از ماده «مزاح» (بر وزن كتاب) و معادل آن در فارسى، شوخى كردن است و شامل سخنان غير جدّى است كه براى انبساط خاطر گفته مى شود و در مدح آن همين بس كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در روايتى فرمود: «إنّى أمزَحُ ولا أقولُ إلاّ حقّاً; من مزاح مى كنم ولى جز حق نمى گويم». ✍🏻«مجَّ» از ماده «مجّ» (بر وزن حج) در اصل به معناى بيرون ريختن مايعى از دهان است. سپس به هرگونه ريزشى اطلاق شده است. و «مجَّة» به معناى يك بار فرو ريختن است. همچنين «مزحة» به معناى يك بار مزاح كردن مى باشد. 📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛ آیت اللّه مکارم شيرازى 💟 @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
زُهْدُکَ فِی رَاغِبٍ فِیکَ نُقْصَانُ حَظٍّ وَ رَغْبَتُکَ فِی زَاهِدٍ فِیکَ ذُلُّ نَفْسٍ دورى تو از
❇ ارتباط صحیح با دیگران ۴۵۱ 🔆امام(ع) در اين گفتار حكيمانه درباره دو موضوع هشدار مى دهد، مى فرمايد: «اظهار بى ميلى به كسى كه به تو علاقه مند است سبب كاستى بهره تو در دوستى او است و اظهار ميل تو به كسى كه به تو بى اعتناست سبب خوارى تو خواهد شد»; (زُهْدُكَ فِي رَاغِب فِيكَ نُقْصَانُ حَظٍّ، وَ رَغْبَتُكَ فِي زَاهِد فِيكَ ذُلُّ نَفْس). ✍🏻اين يك واقعيت مسلم است كه اگر انسانى به ما اظهار محبت كند و ما به او بى اعتنايى كنيم خود را از دوستى و محبت و كمك هاى احتمالى او در مشكلات محروم ساخته ايم و به اين ترتيب بهره كمى برده ايم. انسان عاقل و هشيار كسى است كه دست هاى افراد لايقى را كه به عنوان دوستى به سوى او دراز مى شود بفشارد و روزبه روز بر دوستان خود بيفزايد چراكه مشكلات زندگى به قدرى زياد است كه انسان به تنهايى از عهده حل آن ها برنمى آيد ولى اگر دوستان فراوانى داشته باشد آن ها مى توانند به حل مشكلات او كمك كنند و اين جاست كه در ضرب المثل گفته اند: هزار دوست كم است و يك دشمن بسيار. به عكس، هرگاه كسى به انسان بى اعتنا باشد و انسان به او اظهار تمايل كند خود را خوار و بى مقدار كرده است. ضرب المثلى در فارسى هست كه مى گويند: براى كسى بمير كه براى تو تب كند. ولى آن كس كه محبتى ندارد و دست دوستى دراز نمى كند و احساسى در او وجود ندارد، به سراغ او رفتن اشتباه و خطاست. 📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛ آیت اللّه مکارم شيرازى 💟 @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
الْغِنَى وَ الْفَقْرُ بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَى اللَّهِ فقر و بى نیازى ما پس از عرضه شدن بر خدا آشکار
و حقیقی ۴۵۲ 🔆امام(ع) در اين گفتار كوتاه و حكيمانه اشاره به نكته مهمى درباره حقيقت فقر و غنا كرده، مى فرمايد: «غنا و فقر آن گاه آشكار مى شود كه اعمال (انسان ها) بر خدا عرضه شود»; (الْغِنَى وَالْفَقْرُ بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَى اللّهِ). ✍🏻حقيقت غنا بى نيازى و حقيقت فقر نيازمندى است ولى مى دانيم كه اين دو عنوان گاه جنبه مادى دارد و گاه جنبه معنوى. جنبه مادى آن نيز شاخه هايى دارد: غنا ازنظر مال و ثروت، غنا ازنظر مقام و جاه و جلال و غنا ازنظر علوم و دانش هاى مادى. تمام اين انواع غناى مادى، زودگذر و زوال پذير و ناپايدار است. گاه يك شب انسان مى خوابد در حالى كه صاحب مال و مقام و علم و دانش و سلامت جسم است اى بسا صبح بيدار شود در حالى كه تمام آن ها را از دست داده است و به فرض كه در زمان حيات انسان اين سرمايه هاى مادى موجود باشد در پايان عمر از همه آن ها جدا مى شود و همچون ساير افراد به خاك سپرده خواهد شد بى آن كه تفاوتى ميان او و فقرا باشد. همگى يك كفن را با خود از اين دنيا به گور مى برند. ولى غناى معنوى كه آن هم شاخه هاى متعدد دارد امرى است پايدار كه در دنيا و برزخ و آخرت با اوست. غنا ازنظر علم و عرفان، غنا ازنظر صفات برجسته انسانى و غنا ازنظر كارهاى خير و خدمات بشرى كه آثار همه اين ها در قيامت آشكار مى گردد. ✍🏻امام(ع) در واقع اشاره به همين نكته مى كند كه به هنگام حضور همگان در عرصه محشر و در پيشگاه عدل خداوند، آن جا معلوم مى شود چه كسى غنى است و چه كسى فقير. آن ها كه ميزان اعمالشان سنگين و نامه اعمالشان پر از حسنات و خالى از سيئات است اغنياى حقيقى هستند. اما آن ها كه كفه ترازوى حسناتشان سبك و نامه اعمالشان سياه است فقراى واقعى مى باشند. چنين اغنيايى به بهشت برين هدايت مى شوند كه در آن جا هركدام مالك عرصه هايى هستند كه گاه از تمام اين دنيا وسيع تر و گسترده تر است با آن همه نعمت هاى بى نظير. 📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛ آیت اللّه مکارم شيرازى 💟 @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
مَا زَالَ الزُّبَیْرُ رَجُلًا مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ حَتَّى نَشَأَ ابْنُهُ الْمَشْئُومُ عَبْدُ اللّ
❇ علت انحراف زبیر ۴۵۳ 🔆مطابق آنچه در تاريخ طبرى آمده اين گفتار پرمعنا را امام(ع) زمانى فرمود كه در جنگ جمل دو لشكر در مقابل هم قرار گرفتند. على(ع) بر اسب سوار شد و زبير را صدا زد و او در مقابل امام(ع) ايستاد. حضرت فرمود: چه چيز تو را به اين جا آورده؟ گفت: تو سبب شدى زيرا من براى تو اهليت خلافت قائل نيستم و تو اَولى از ما نمى باشى. على(ع) فرمود: آيا من بعد از عثمان شايسته خلافت نيستم؟ ما تو را از طائفه بنى عبد المطلب (از طائفه خودمان) مى دانستيم تا اين كه فرزند بد تو به وجود آمد و بين ما و تو جدايى افكند. ✍🏻سپس امام(ع) سخنانى از پيامبر اكرم(ص) درباره خودش و زبير نقل كرد و زبير از خواب غفلت بيدار شد و از جنگ كناره گيرى كرد. وى بعداً به وسيله ابن جرموز كشته شد و امام(ع) از قتل او ناراحت گشت. ✍🏻ولى بنا بر گفته شيخ مفيد اين سخن را امام(ع) بعد از قتل زبير بيان فرمود و مانعى ندارد امام(عليه السلام) آن را در دو حالت بيان فرموده باشد. به هر حال امام(ع) در اين گفتار پرمعناى خود مى فرمايد: «زبير همواره از ما اهل بيت (و از ياران خاص ما) بود تا آن كه فرزند شومش عبدالله نشو و نمو كرد (و پدر را گمراه ساخت)»; (مَا زَالَ الزُّبَيْرُ رَجُلاً مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ حَتَّى نَشَأَ ابْنُهُ الْمَشْؤُومُ عَبْدُاللّهِ). 📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛ آیت اللّه مکارم شيرازى 💟 @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
مَا لِابْنِ آدَمَ وَ الْفَخْرِ أَوَّلُهُ نُطْفَةٌ وَ آخِرُهُ جِیفَةٌ وَ لَا یَرْزُقُ نَفْسَهُ وَ لَا
❇ انسان ضعیف را با فخر چه کار؟ ۴۵۴ 🔆امام(ع) در اين گفتار حكيمانه اش به متكبران فخرفروش هشدار مى دهد كه به گذشته و آينده خود بنگرند و اين صفت رذيله را از خود دور سازند، مى فرمايد: «انسان را با تكبر چه كار؟ در آغاز، نطفه بى ارزشى است و سرانجام مردارى (گنديده). نمى تواند خود را روزى دهد و نه مرگ را از خود دور سازد»; (مَا لاِبْنِ آدَمَ وَالْفَخْرِ: أَوَّلُهُ نُطْفَةٌ، وَ آخِرُهُ جِيفَةٌ، وَ لاَ يَرْزُقُ نَفْسَهُ، وَ لاَ يَدْفَعُ حَتْفَهُ). ✍🏻شك نيست كه انسان امتيازات فراوانى دارد و نسبت به مخلوقات ديگر برتر است و بسيارى از انسان ها امتيازات ويژه اى ازنظر مال و ثروت و جاه و مقام و شرافت خانوادگى و قدرت جسمانى بر ديگران دارند ولى اين امتيازات دليل بر آن نمى شود كه انسان موقعيت خود را فراموش كند و به اين و آن فخر بفروشد و به خويشتن ببالد و گرفتار صفت رذيله اى شود كه مردم را از او و او را از خدا دور سازد. ✍🏻امام(ع) روى چهار نكته براى اثبات كوچكى و حقارت متكبران فخرفروش تأكيد مى كند، نخست روى آغاز آفرينش انسان تكيه مى نمايد كه نطفه اى است كوچك و ناچيز كه بسيارى از افراد از آن اظهار تنفر مى كنند و در پايانش هنگامى كه از دنيا مى رود چند ساعت بعد تبديل به جيفه گنديده اى مى شود. آيا اين امور باعث افتخار و تكبر است؟ ✍🏻سپس به بيرون وجود او نظر افكنده، مى فرمايد: توان اين را ندارد كه خود را روزى دهد و نيز مرگ را از خود دور سازد. البته ممكن است انسان براى تحصيل روزى، زراعت و دامدارى و تجارت داشته باشد ولى اگر خشكسالى شود يا آفتى در زراعت و دام ها بيفتد همه سرمايه او بر باد مى رود. يك طوفان يا آتش سوزى ممكن است مال التجاره او را نابود سازد و به تعبير ديگر تمام اين موارد از سوى خداوند روزى بخش است. انسان آن را جابه جا مى كند و از آن بهره مى گيرد. پس هرگز روزى دهنده خويش نيست. مرگ را هم از طريق درمان بيمارى ها و رعايت بهداشت ممكن است بتوان چند صباحى به تأخير انداخت ولى چنين نيست كه مرگ انسان در اختيار خودش باشد. به خصوص مرگ هاى پيش بينى نشده كه ناگهان دامان انسان را از دورن يا برون وجودش مى گيرد و به جهان ديگر مى فرستد. 📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛ آیت اللّه مکارم شيرازى 💟 @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
وَ سُئِلَ مَنْ أَشْعَرُ الشُّعَرَاءِ فَقَالَ (ع): إِنَّ الْقَوْمَ لَمْ یَجْرُوا فِی حَلْبَةٍ تُعْرَ
❇ بهترین شاعر عرب ۴۵۵ 🔆همان گونه كه بعداً اشاره خواهيم كرد در يكى از شب هاى ماه مبارك رمضان كه امام(ع) مجلس اطعامى براى مؤمنان فراهم كرده بود سخن از شعر و شاعران به ميان آمد. بعضى از حاضران از امام(ع) پرسيدند: برترينِ شعراى عرب كيست؟ امام(ع) در يك جواب كوتاه حكيمانه فرمود: «شاعران همه يك روش نداشتند و در يك ميدان به مسابقه نپرداختند تا پيشگام آن ها مشخص شود و اگر ناگزير بايد به اين سؤال پاسخ داد بايد گفت: او همان سلطان گمراه بود». منظور امام(ع) امرؤ القيس، شاعر معروف عرب است (كه امام(ع) او را بر همه ازنظر قدرت شعرى مقدم شمرد هرچند اشعار او محتواى جالبى ندارد)». ✍🏻«حَلْبَة» (بر وزن دفعة) به معناى يك مرحله مسابقه اسب سوارى است و گاه به معناى ميدان مسابقه تفسير شده است. «قَصَبَة» (بر وزن شجرة) در اصل به معناى چوبه نِى است و در اين جا منظور آن چوبه نى اى است كه در آن زمان در آخر مسير مسابقه بر زمين نصب مى كردند و هركس از همه پيشتازتر بود خم مى شد و آن را برمى گرفت و برنده از بازنده به اين وسيله شناخته مى شد. «الضِّلِّيلُ» صيغه مبالغه به معناى شخص بسيار گمراه و بدكار است و اين لقب را عرب براى امرؤ القيس انتخاب كرد زيرا او على رغم استعداد فوق العاده اش در شعر، آلودگى هاى فراوان داشت. حتى بعضى گفته اند كه او اباحى مسلك بود. ✍🏻به هر حال گفتار امام(ع) به خوبى نشان مى دهد كه نه تنها آن حضرت در فن خطابه سرآمد بود بلكه در شناسايى اشعار شاعران نيز آگاهى فراوان داشت و ديوانى از آن حضرت امروز در دست ماست كه البته اصالت آن ثابت نيست و يا حداقل بخشى از اشعار آن مشكوك است. ✍🏻نكته اصلى همان است كه امام(ع) به آن اشاره كرده است.مقايسه كردن دو شخص يا دو چيز با هم در صورتى ميسر است كه وجه اشتراك زيادى داشته باشند. هرگز نمى توان گفت كه فلان طبيب داناتر است يا فلان مهندس راه و ساختمان، فلان عالم نحوى برجسته تر است يا فلان فقيه و فيلسوف. شاعران نيز گرچه همه شاعر بودند ولى مسيرهاى بسيار مختلفى را مى پيمودند. بعضى مهارت در غزل هاى عاشقانه داشتند، بعضى در اشعار حماسى، بعضى به دنبال مسائل اخلاقى مى رفتند و بعضى ديگر قهرمان داستان سرايى بودند. بنابراين مقايسه آن ها با هم چندان صحيح نيست. ولى امام(ع) بعد از ذكر اين نكته براى اين كه سؤال كنندگان را بى پاسخ نگذارد اشاره به امرؤ القيس فرمود كه در مجموع، شاعرى بسيار قوى و صاحب قريحه فوق العاده شعرى بود. هرچند زندگانى اش آلوده به انواع فجايع بود و از آن جا كه شاهزاده بود و بعد از پدرش جاى او را گرفت امام(ع) به عنوان «الملك الضليل; پادشاه گمراه» همان لقبى كه در عرب بعد از اسلام مشهور بود از او ياد فرمود. 📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛ آیت اللّه مکارم شيرازى 💟 @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
أَلَا حُرٌّ یَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا إِنَّهُ لَیْسَ لِأَنْفُسِکُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَ
❇ ترک دنیا و کسب بهشت ۴۵۶ 🔆امام(ع) با تعبير گويايى اشاره به بى ارزش بودن مواهب مادى و دنيوى و پرارزش بودن وجود انسان مى فرمايد: «آيا آزادمردى پيدا نمى شود كه اين ته مانده غذا را به اهلش واگذارد؟ بدانيد وجود شما بهايى جز بهشت ندارد آن را به چيزى جز بهشت نفروشيد»; (أَلاَ حُرٌّ يَدَعُ هذِهِ اللُّمَاظَةَ لاَِهْلِهَا؟ إِنَّهُ لَيْسَ لاَِنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلاَّ الْجَنَّةَ، فَلاَ تَبِيعُوهَا إِلاَّ بِهَا). ✍🏻«لماظه» كه غالب شارحان نهج البلاغه به ضم لام ذكر كرده اند و تنها بعضى به فتح لام نوشته اند به معنى باقى مانده غذا در دهان است كه انسان پس از فروبردن لقمه با زبان خود آن را از اطراف دهان جمع مى كند و فرو مى برد و گاه زبانش را بر لب ها مى كشد كه اگر چيزى از غذا مانده آن را نيز جمع كند، و اين تشبيه بسيار گويايى است كه امام(ع) درمورد بى ارزش بودن مواهب مادى دنيا فرموده است. اشاره به اين كه اقوام زيادى به اين دنيا آمده اند و از مواهب آن بهره برده اند و غذاهاى آن را خورده اند گويا ته مانده آن به شما رسيده است، اصل آن ارزشى نداشته تا چه رسد به ته مانده آن. تعبير به «حر» اشاره به اين دارد كه تنها آزادگان مى توانند خود را از قيد و بند دنياى مادى رها سازند ولى آن ها كه اسير شهوات و زرق و برق ها هستند هرگز نمى توانند به آسانى خود را از عشق به دنيا رها سازند و براى رسيدن به آن دست به هر كارى مى زنند. تعبير «لاهلها» (براى اهل دنيا) اشاره به اين است كه افراد كوته فكر و بى همتى هستند كه گوهر گران بهاى روح و جان انسانى را به متاعى قليل و مال و مقام بى ارزش مى فروشند; دنيا را براى آن ها واگذارند. ✍🏻شك نيست كه هرگز منظور امام(ع) ترك سعى و تلاش براى زندگانى آبرومندانه و كفاف و عفاف نيست چراكه بدون چنين زندگى اى انسان حريت و آزادى ندارد و ناچار مى شود تن به ذلت وابستگى به ديگران بدهد و همچنين جوامع فقير و نيازمند كه همواره وابسته و ذليل در چنگال ديگران اند بلكه منظور غرق شدن در مواهب مادى و فروختن شرافت انسانى خود براى به دست آوردن مال و مقام دنياست. ✍🏻آن گاه امام(ع) در ادامه اين سخن و براى تكميل آن مى فرمايد: به يقين براى وجود و جان شما بهايى جز بهشت وجود ندارد آن را به غير بهشت نفروشيد. بهشت يعنى كانون رحمت الهى، آن جا كه همه مواهب مادى و معنوى جمع است و زشتى هاى دنيا و آسيب هايش به آن جا راه ندارد بهشت يعنى كانون رضا و خشنودى پروردگار، مركز پاكان و نيكان و عالمان و مجاهدان و شهيدان گران قدر. بهشت يعنى محلى كه پذيرايى كنندگانش فرشتگان والامقام الهى هستند و همنشينانش انبيا و اولياى الهى. بهشت يعنى پيوستن به ابديت قرب خداوند و بهره گيرى از انواع جمال و جلال پروردگار. بهشت يعنى جايى كه حتى يك كلام ركيك بر زبان كسى جارى نمى شود. 📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛ آیت اللّه مکارم شيرازى ☑ @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
مَنْهُومَانِ لَا یَشْبَعَانِ طَالِبُ عِلْمٍ وَ طَالِبُ دُنْیَا دو گرسنه هرگز سیر نشوند: جوینده علم
❇ اهل‌ و اهل‌دنیا، به‌دنبال علم و ۴۵۷ 🔆امام(ع) در اين گفتار حكيمانه به دو گروه اشاره مى كند كه هرگز سير نمى شوند، مى فرمايد: «دو شخصِ گرسنه اند كه هرگز سير نمى شوند: طالب علم و طالب دنيا»; (مَنْهُومَانِ لاَ يَشْبَعَانِ: طَالِبُ عِلْم وَ طَالِبُ دُنْيَا). ✍🏻واژه «منهوم» از ماده «نَهَم» (بر وزن دهن) به معناى سيرى ناپذير بودن و اشتهاى شديد به چيزى داشتن است. منهوم به معناى كسى است كه اين گونه شده است. اما اين كه طالبان علم هرگز از طلب علم سير نمى شوند به اين دليل است كه اولاً علم، حد و مرزى ندارد و به فرموده قرآن: (وَ فَوْقَ كُلِّ ذى عِلْم عَليمٌ). و در جاى ديگر تمام معلومات انسان را در مقابل مجهولات، ناچيز مى شمارد و مى فرمايد: (وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً). و در مورد علم خداوند و حقايق جهان هستى مى فرمايد: «(وَ لَوْ أَنَّ ما فِى الاَْرْضِ مِنْ شَجَرَة أَقْلامٌ وَالْبَحْرُ يمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُر ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ); و اگر همه درختان روى زمين قلم شود، و دريا براى آن مركّب گردد، و هفت درياچه به آن افزوده شود، اين ها همه تمام مى شود ولى كلمات خدا پايان نمى گيرد; خداوند عزيز و حكيم است». ✍🏻ثانياً علم، نشاط آور است، روح را صيقل مى دهد و در واقع غذاى اصلى روح آدمى است و به همين دليل طالبان علم هرگز از علم سير نمى شوند بلكه هر مرحله اى را كه طى كنند خواهان مرحله بالاترى هستند. اين سخن معروف است كه بعضى از بزرگان در عين محروميت مادى هنگامى كه بعضى از مسائل پيچيده علمى را مى گشودند به قدرى لذت مى بردند كه مى گفتند: «أينَ المُلوك وأبناءُ المُلوكِ من هذه اللذّة; كجا هستند پادشاهان و شاهزادگان كه ببينند چنين لذتى از كه ما مى بريم». 📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛ آیت اللّه مکارم شيرازى ☑ @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
الْإِیمَانُ أَنْ تُؤْثِرَ الصِّدْقَ حَیْثُ یَضُرُّکَ عَلَى الْکَذِبِ حَیْثُ یَنْفَعُکَ وَ أَلَّا یَک
❇ از نشانه‌هاى ایمان واقعی ۴۵۸ 🔆امام(ع) در اين گفتار حكيمانه حقيقت ايمان را در ضمن سه چيز كه از مظاهر ايمان به خدا هستند بيان كرده است: نخست مى فرمايد: «ايمان آن است كه راست گويى را در آن جا كه به زيان توست بر دروغ گويى در آن جا كه به سود توست مقدم دارى»; (الإِيمَانُ أَنْ تُؤْثِرَ الصِّدْقَ حَيْثُ يَضُرُّكَ، عَلَى الْكَذِبِ حَيْثُ يَنْفَعُكَ). ✍🏻بسيار مى شود كه انسان اگر در بيان حقيقتى، راستى را برگزيند زيان هايى دامن او را مى گيرد. مثل اين كه سؤال كنند: تو چيزى به فلان شخص كه از دنيا رفته است بدهكارى؟ و او حقيقتش را بگويد كه آرى فلان مبلغ را بدهكارم. اين اعتراف گرچه ظاهراً به زيان گوينده است و دروغ گفتن به سود اوست ولى قطعاً اين صدق و راستى از نشانه هاى ايمان به خدا و روز قيامت مى باشد. يا اين كه تصادفى موجب خسارت شده و شخص مى داند مقصر بوده است اگر تقصير خود را بپوشاند و دروغ بگويد نفع مادى مى برد ولى اگر حق را آشكار سازد گرفتار زيان مى شود ولى اين زيان در حقيقت منفعت است و از نشانه هاى ايمان مى باشد. ✍🏻اصل اساسى اين است كه انسان هميشه صدق و راستى را پيشه كند هر چند به زيان او تمام شود ولى اين قاعده موارد استثنايى هم دارد و آن در جايى است كه مصلحت مهم تر از مصلحت صدق به خطر مى افتد. ✍🏻آنگاه امام(ع) به سراغ دومين نشانه ايمان مى رود و مى فرمايد: «اين كه گفتارت بيش از عملت نباشد»; (وَ أَلاَّ يَكُونَ فِي حَدِيثِكَ فَضْلٌ عَنْ عَمَلِكَ). بسيارند كسانى كه سخن از نيكى ها و خوبى ها و صفات برجسته انسانى، بسيار مى گويند اما عملشان هماهنگ با آن نيست و اين نشانه ضعف ايمان آن هاست. مؤمنان حقيقى آنچه را مى گويند انجام مى دهند و اى بسا اعمالشان فراتر از گفتارشان است. به تعبير ديگر اگر انسان به چيزى كه مى گويد اعتقاد راسخ داشته باشد حتماً عمل او با آن هماهنگ خواهد بود و اگر نبود، نشانه عدم اعتقاد راسخ به آن گفتار است. قرآن مجيد مى فرمايد: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ * كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ 📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛ آیت اللّه مکارم شيرازى ☑ @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
یَغْلِبُ الْمِقْدَارُ عَلَى التَّقْدِیرِ حَتَّى تَکُونَ الْآفَةُ فِی التَّدْبِیرِ تقدیر الهى چنان ب
❇ غلبۀ خدا بر انسان ۴۵۹ 🔆امام(ع) در اين گفتار حكيمانه اشاره به تأثير نافذ مقدرات كرده، مى فرمايد: «مقدرات بر تقدير و تدبير (ما) غلبه مى كند تا آن جا كه (گاه) آفت به سبب تدبير (انسان) به وجود مى آيد»; (يَغْلِبُ الْمِقْدَارُ عَلَى التَّقْدِيرِ، حَتَّى تَكُونَ الاْفَةُ فِي التَّدْبِيرِ). ✍🏻اين گفتار حكيمانه در واقع سه پيام دارد: پيام اول اين كه: ما را با مسأله خداشناسى و توحيد افعالى پروردگار آشناتر مى سازد. هنگامى كه مى بينيم براى انجام كارى نقشه هاى فراوان مى كشيم، مشورت بسيار و مديريت كافى مى كنيم ولى به آن نمى رسيم آگاه مى شويم كه پشت اين دستگاه خلقت، دست باعظمتى است كه چرخه جهان را مى چرخاند و درواقع اين كلام شبيه چيزى است كه درگفتارحكيمانه ديگرى از آن حضرت(ع) آمده بود: «عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ وَ حَلِّ الْعُقُودِ وَ نَقْضِ الْهِمَمِ». ✍🏻پيام دوم پيام توكل بر خداست و آن اين كه تنها به تقدير و تدبير و قوت فكر خود اعتماد نكنيم بلكه در همه چيز و در هر كار توجه به مسبب الاسباب داشته باشيم و از او مدد بخواهيم و كمك بگيريم. ✍🏻پيام سوم اين كه: غرور بر ما غلبه پيدا نكند. هنگامى كه مى بينيم صاحب قدرت ظاهرى شده ايم و گروه عظيمى سر بر فرمان ما هستند و مشاوران تيزهوشى داريم كه در همه كار به ما كمك مى كنند مبادا غرور، ما را بگيرد و از خدا غافل شويم. چراكه گاه مى بينيم همه اسباب فراهم است ولى كارى از پيش نمى رود. يعنى مقدرات طرح ديگرى براى ما ريخته و تلاش هاى ما دربرابر تقدير الهى همچون نقش بر آب است. 📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛ آیت اللّه مکارم شيرازى ☑ @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
الْحِلْمُ وَ الْأَنَاةُ تَوْأَمَانِ یُنْتِجُهُمَا عُلُوُّ الْهِمَّةِ بردبارى و درنگ هم آهنگند و نتی
❇ حلم و درنگ، نتیجۀ بلندنظری ۴۶۰ 🔆امام(ع) در اين گفتار حكيمانه خود به اهميت حلم و بردبارى و ترك شتاب در كارها و سرچشمه اين دو صفت برجسته اشاره كرده، مى فرمايد: «بردبارى و ترك شتاب، فرزندان دوقلويى هستند كه از همت بلند متولد مى شوند»; (اَلْحِلْمُ وَالاَْنَاةُ تَوْأَمَانِ يُنْتِجُهُمَا عُلُوُّ الْهِمَّةِ). ✍🏻جالب اين كه ابن عبد ربه در كتاب عقد الفريد شأن ورودى براى اين گفتار حكيمانه ذكر كرده و آن اين كه يكى از بزرگان ايران خدمت امام(ع) رسيد. آن حضرت پرسيد: بهترين پادشاهان شما نزد شما چه كسى بود؟ او در پاسخ عرض كرد: اردشير در كشوردارى پيشگام بود ولى بهترين روش را انوشيروان داشت. امام(ع) سؤال كرد: كدام يك از فضايل اخلاقى در وى برجسته تر بود؟ عرض كرد: بردبارى و عدم شتاب در كارها. امام(ع) فرمود: اين دو، همچون فرزندان دوقلويى هستند كه از علو همت متولد مى شوند. ✍🏻«حلم» همان بردبارى در مقابل سفيهان و افراد بى منطق و همچنين در برابر متخلفان و گنهكارانى كه گناه سنگينى ندارند و ترك مجازات آن ها مى باشد. «اناة» به معناى شتاب نكردن در انجام كارها پيش از دقت كافى در اطراف و جوانب آن و به تعبير ديگر صبر و حوصله تا روشن شدن تمام جوانب كار و همچنين شتاب نكردن در مجازات بدكاران. ✍🏻البته اين دو، قرابت و نزديكى با هم دارند و به همين دليل امام(عليه السلام) اين ها را به منزله فرزندان دو قلو ذكر كرده است كه در عين دوگانگى، داراى شباهت زيادى هستند. اما علو همت به معناى شخصيت والا و برجسته، و بلندنظرى و سعه صدر است. بديهى است كسى كه داراى چنين صفتى است هرگز دربرابر سفيهان واكنش نشان نمى دهد بلكه با تحمل و بردبارى، مى گذرد همان گونه كه قرآن درباره صفات مؤمنان فرموده است: (وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً). نيز افرادى كه داراى علو همت و سعه صدرند در كارها شتاب نمى كنند بلكه تمام جوانب را در نظر مى گيرند تا اقدام نسنجيده اى كه موجب پشيمانى است صورت نگيرد. 📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛ آیت اللّه مکارم شيرازى ☑ @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
الْغِیبَةُ جُهْدُ الْعَاجِزِ غیبت کردن تلاش ناتوان است. 📚 #نهج_البلاغه / #حکمت_۴۶۱ ☑ @nahjulbala
، تلاش افراد ضعیف ۴۶۱ 🔆امام(ع) در اين گفتار كوتاه و پرمعنا به يكى از عيوب مهم غيبت اشاره كرده مى فرمايد: «غيبت كردن، آخرين تلاش شخص ناتوان است»; (الْغِيبَةُ جُهْدُ الْعَاجِزِ). اشاره به اين كه تنها فرومايگان و افراد پست و ناتوان به سراغ غيبت مى روند چراكه اگر انسان در خود، توانايى و استعداد پيشرفت ببيند به جاى اين كه با غيبت مقام كسى را خدشه دار كند خودش مى كوشد و به آن مقام و برتر از آن مى رسد ولى چون عاجز و ناتوان و فرومايه است سعى مى كند به وسيله غيبت آبروى ديگرى را در انظار عموم بريزد. ازاين رو ✍🏻امام(ع) مى فرمايد: غيبت، آخرين تلاش افراد ناتوان است. در ميان گناهان كبيره كمتر گناهى است كه همانند غيبت، نشانه پستى و ضعف و زبونى و ناجوانمردى باشد. به تعبير ديگر، آن ها كه پشت سر مردم به مذمت و عيب جويى مى پردازند و آبرو و حيثيت افراد را با افشاى عيوب پنهانى، كه غالب مردم به يكى از اين عيوب گرفتارند، مى برند، و آتش حسد و كينه خود را به اين وسيله فرو مى نشانند، افرادى ناتوان و فاقد شخصيت اند كه حتى در مبارزه بى دليل وظالمانه خود شهامت ندارند و تمام قدرتشان اين است كه از پشت خنجر بزنند. 📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛ آیت اللّه مکارم شيرازى ☑ @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
رُبَّ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِیهِ چه بسا کسانى که با ستایش دیگران فریب خوردند . 📚 #نهج‌_الب
❇ شیفتگی از مدح و ثنای مردم ۴۶۲ 🔆امام(ع) در اين گفتار كوتاه حكيمانه به كسانى كه مورد مدح و تمجيد از سوى اين و آن قرار مى گيرند هشدار مى دهد و مى فرمايد: «بسيارند كسانى كه به سبب تعريف و تمجيد ديگران فريب مى خورند»; (رُبَّ مَفْتُون بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِيهِ). درست است كه بايد افراد نيكوكار را تشويق كرد و عالمانى را كه علم آن ها سبب پيشرفت جامعه انسانى اسلامى شده مورد تمجيد قرار داد ولى گاه اين تعريف و تمجيدها آفاتى را نيز به دنبال دارد كه بايد از آن پرهيز كرد. نخست اين كه در بسيارى از اوقات سبب كبر و غرور مى شود و شخصِ تمجيد و تعريف شده پيش خود فكر مى كند كه سرآمد افراد جامعه است همه بايد به او احترام بگذارند و دربرابر او سكوت كنند و گوش به فرمانش باشند، و مى دانيم كه غرور و خودبرتربينى يكى از مهلكات است. ✍🏻ديگر اين كه گاه اين تعريف و تمجيدها سبب مى شود كه انسان در مسير تكامل متوقف گردد. شخصِ تعريف و تمجيدشده به خود مى گويد: حال كه همه پذيرفته اند من داراى صفات برجسته و فوق العاده اى هستم چه دليلى دارد كه بيش از اين به خود زحمت دهم؟ ✍🏻مشكل ديگرى كه گاه از اين تعريف و تمجيدها ناشى مى شود اين است كه حسادت مخالفان را برمى انگيزد و به عداوت و دشمنى آن ها دامن مى زند و سبب مى شود كه آن شخص را به هر وسيله اى كه ممكن است ضعيف و ناتوان سازند و از اعتبار و حيثيتش بكاهند. به همين دليل بايد در هرچيز ازجمله مدح و ثناى ديگران اعتدال را رعايت كرد و افراد كم ظرفيت و پرظرفيت را به تناسب حالشان مورد مدح و تشويق قرار داد. 📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛ آیت اللّه مکارم شيرازى ☑ @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
الدُّنْیَا خُلِقَتْ لِغَیْرِهَا وَ لَمْ تُخْلَقْ لِنَفْسِهَا دنیا براى رسیدن به آخرت آفریده شد، نه
❇ خلقت برای آخرت ۴۶۳ 🔆امام(ع) در اين گفتار حكيمانه موقعيت واقعى دنيا را در عبارت كوتاهى بيان كرده، مى فرمايد: «دنيا براى غيرش آفريده شده نه براى خودش. (هدف از آفرينش اين جهان، تكامل و آمادگى براى زيستن در جهان آخرت است)»; (الدُّنْيَا خُلِقَتْ لِغَيْرِهَا، وَلَمْ تُخْلَقْ لِنَفْسِهَا). نكته مهمى كه امام(ع) در اين جا يادآورى مى كند نگاه هاى مختلفى است كه به دنيا مى شود. توضيح اين كه: گاه در نظر بعضى افراد، رواياتى كه در مدح دنيا آمده و آن را مزرعه آخرت يا دار عافيت و يا به منزله دانشگاه شمرده، با رواياتى كه در ذم آن آمده متناقض است. در حالى كه هرگز چنين نيست. اگر دنيا را براى دنيا بخواهيم، دنياى مذموم و نكوهيده است و اگر دنيا را ابزارى براى رسيدن به آخرت و مزرعه اى براى كِشت بذر نيكى ها ومعارف بدانيم ممدوح است و سراى نمونه. ✍🏻امام(ع) در كلام گران بهاى ديگرى در نهج البلاغه همين معنا را با تعبير ديگرى بيان كرده است; در خطبه ۸۲مى فرمايد: «وَمَنْ أَبْصَرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ وَمَنْ أَبْصَرَ إِلَيْهَا أَعْمَتْهُ; كسى كه دنيا را وسيله بصيرت قرار دهد او را بينا مى سازد و كسى كه به آن به عنوان هدف نگاه كند نابينايش مى كند». به تعبير ديگر اگر به دنيا ازنظر جنبه هاى مادى آن نگاه شود مركز تزاحم و تعارض و انواع زشتى هاست و اگر به جنبه هاى معنوى كه به وسيله دنيا مى توان به آن ها دست يافت نگاه شود هيچ گونه تعارض و تزاحمى نيست و همه انسان ها با هم در مسير روشنى مى توانند به سوى زندگى جاويدان و پرافتخار سراى ديگر از آن كوچ كنند. و در خطبه۲۰۳ آمده است كه امام(ع) مى فرمايد: «فَفِيهَا اخْتُبِرْتُمْ وَلِغَيْرِهَا خُلِقْتُم; شما در دنيا آزمايش مى شويد و براى غير آن، آفريده شده ايد». 📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛ آیت اللّه مکارم شيرازى ☑ @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
إِنَّ لِبَنِی أُمَیَّةَ مِرْوَداً یَجْرُونَ فِیهِ وَ لَوْ قَدِ اخْتَلَفُوا فِیمَا بَیْنَهُمْ ثُمَّ ک
❇ پیشبینی زوال ۴۶۴ 🔆امام(ع) در اين گفتار حساب شده خود پيش بينى روشنى درباره آينده بنى اميه كرده، مى فرمايد: «بنى اميه تا زمان معينى مهلت دارند كه به تاخت و تاز مشغول باشند و همين كه بين آن ها اختلاف افتاد دشمنانِ ضعيفِ كفتارصفتشان آن ها را فريب مى دهند و بر آنان پيروز مى شوند». ✍🏻همان گونه كه مرحوم سيد رضى گفته: «مَرْوَد» (بر وزن مكتب) به معناى مهلت است و «يَجْرُونَ» به معناى حركت به سوى مقصد مى باشد. «كَادَتْهُمُ» از ماده «كيد» به معناى فريب دادن است و «الضِّبَاعُ» جمع «ضَبُع» به معناى كَفتار است. امام(ع) پيش بينى روشنى درباره آينده تاريك بنى اميه كرده است و همان گونه كه پيش بينى كرده بود رخ داد. ✍🏻ابن ابى الحديد مى گويد: اين يك خبر غيبى صريح است زيرا بنى اميه مادامى كه در ميانشان اختلاف نبود و جنگشان تنها با غير خودشان بود مانند جنگ معاويه در صفين و جنگ يزيد با اهل مدينه و ابن زبير در مكه و جنگ مروان ضحاك و عبد الملك با ابن اشعث و ابن زبير و جنگ يزيد بن عبد الملك با بنى المهلب و جنگ هشام با زيد بن على، در اين ايام حكومت مستقرى داشتند اما هنگامى كه وليد بن يزيد به حكومت رسيد و پسر عمويش يزيد بن وليد به جنگ او برخاست و او را به قتل رسانيد بنواميه با هم اختلاف كردند و وعده الهى فرارسيد و در اين زمان بود كه دعوت كنندگان به سوى بنى العباس در خراسان برخاستند و مروان بن محمّد از جزيره آمد و طالب خلافت بود. ابراهيم بن وليد را از خلافت خلع كرد و گروهى از بنى اميه را به قتل رسانيد و حكومتشان سست شد و دولت هاشمى روى كار آمد و نمو كرد و حكومت بنى اميه به كلى زايل شد و زوال نهايى آن به دست ابومسلم خراسانى بود (و عجب اين كه) او در ابتداى كار فردى بسيار ضعيف، فقير و مسكين بود و اين شاهد خوبى براى گفتار امام(ع) است كه لشكر او را تشبيه به كفتار كرده است. ✍🏻اين احتمال نيز وجود دارد كه تشبيه ابومسلم و يارانش به كفتار نه به دليل ضعف و ناتوانى آن ها بود; آن ها مردانى شجاع و نيرومند بودند ولى همچون كفتار تدبير كافى نداشتند و لذا به آسانى بنى عباس قدرت را از دست آن ها گرفتند در حالى كه پايه گذار قدرت آن ها بودند ولى بنى عباسِ شيطان صفت و فرصت طلب حكومت را ربودند و ابومسلم را به آسانى كشتند. در واقع زوال حكومت بنى اميه به دليل قدرت زياد لشكر ابومسلم نبود بلكه بخش مهمى از آن به سبب همان اختلافات و جنگ درونى آن ها بود كه امام(ع) در كلام مورد بحث به آن اشاره فرموده است. ✍🏻بنابراين، مفهوم تشبيه امام(ع) ممكن است اين باشد كه به قدرى بنى اميه بر اثر اختلاف درونى ضعيف مى شوند كه حتى فرد ضعيفى نيز مى تواند آن ها را از پاى درآورد تا چه رسد به سردار نيرومندى همچون ابومسلم. البته در مورد قساوت و خون ريزى ابومسلم مطالب زيادى در تواريخ آمده كه آن هم در جاى خود قابل قبول است. 📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛ آیت اللّه مکارم شيرازى ☑ @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
فِی مَدْحِ الْأَنْصَارِ: هُمْ وَ اللَّهِ رَبَّوُا الْإِسْلَامَ کَمَا یُرَبَّى الْفِلْوُ مَعَ غَنَائِ
❇ یاری توسط انصار ۴۶۵ 🔆امام(ع) در اين گفتار فصيحانه مدح بليغى درباره انصار (يارانى كه اهل مدينه بودند و به پيغمبر(ص) پيوستند) بيان كرده، مى فرمايد: «به خدا سوگند آن ها اسلام را همچون فرزندى در دامانشان پرورش دادند با دست هاى گشاده و پرسخاوت و زبان هاى گويا و فصيح، با اين كه نياز مادى به آن نداشتند»; (هُمْ وَاللّهِ رَبَّوُا الإِسْلاَمَ كَمَا يُرَبَّى الْفِلْوُ، مَعَ غَنَائِهِمْ، بِأَيْدِيهِمُ السِّبَاطِ، وَأَلْسِنَتِهِمُ السِّلاَطِ). ✍🏻«فِلْوْ» (بر وزن حلم) به معناى بچه اسب است. در بعضى از شروح نهج البلاغه اين واژه را تفسير به مُهر كرده اند كه آن هم به معناى بچه اسب است. «سِبَاطِ» (بر وزن صفات) جمع «سَبَط» (بر وزن سبد) به معناى شخص سخاوتمند است. «سِلاطِ» (بر وزن صفات) جمع «سليط» به معناى شخص فصيحى است كه منطق كوبنده اى دارد. در اين گفتار حكيمانه، امام(ع)، هم اشاره به نقش انصار در پيشرفت اسلام كرده و هم دو صفت برجسته آن ها را بيان نموده است. در قسمت اول، كار آن ها را تشبيه به پرورش فرزند مى كند و مى دانيم كه اسلام هنگامى كه پيامبر اكرم (ص) از مكه به مدينه هجرت كرد در واقع همچون نهال يا كودكى بود كه هنوز پرورش نيافته بود. ✍🏻انصار و ياران مدينه به سرعت به آن پيوستند و از آن حمايت كردند و در جنگ هاى مختلف دفاع جانانه نمودند تا اسلام پرورش و گسترش يافت و اين نهال الهى به ثمر رسيد. به راستى اگر اسلام در مكه مى ماند بر حسب ظاهر نور آن خاموش مى گشت چراكه بت پرستان مكه تعصب عجيبى به بت هاى خود داشتند، اضافه بر اين، سلطه آن ها بر كعبه و حرم مكه منافع مادى زيادى برايشان داشت و اسلام اين منافع را تهديد مى كرد. به همين دليل با تمام قوا مقابل پيغمبر(ص) ايستادند و حتى تصميم بر قتل آن حضرت گرفتند و اگر هجرت پيامبر(ص) به آن صورت پيچيده رخ نمى داد اى بسا به دست آن ها به شهادت مى رسيد. ولى انصار از همان آغاز كار جان خود را در طبق اخلاص گذاشتند و به پيغمبر(ص) تقديم نمودند، و پشتيبانى آن ها حملات پى درپى بت پرستان مكه را خنثى كرد و سرانجام، اسلام، تمام جزيرة العرب را در زير بال وپر خود قرار داد و اين افتخار براى انصار در تاريخ اسلام ثبت شد. 📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛ آیت اللّه مکارم شيرازى ☑ @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
الْعَیْنُ وِکَاءُ السَّهِ چشم، بند ظرف حوادث است. 📚 #نهج_البلاغه / #حکمت_۴۶۶ ☑ @nahjulbalaqah
، ابزار هشیاری ۴۶۶ 🔆امام(ع) در اين جمله كوتاه و پرمعنا اشاره به نكته اى مى كند كه متن آن در واقع يك مسأله فقهى است و پيام آن يك مسأله اجتماعى و سياسى و اخلاقى. مى فرمايد: «چشم، نگهدارنده نشيمنگاه است»; (الْعَيْنُ وِكَاءُ السَّه). ✍🏻اشاره به اين كه هنگامى كه انسان به خواب مى رود بسيار مى شود كه وضوى او بر اثر خروج ريح باطل گردد. «وِكاء» به معناى نخى است كه دهانه مشك را با آن مى بندند و «السَّه» به معناى نشيمنگاه است. هنگامى كه اين نخ محكم باشد چيزى از مشك خارج نمى شود ولى زمانى كه آن نخ، باز يا شل شود آنچه در مشك است بيرون مى ريزد و اين تعبير به گفته مرحوم سيد رضى از كنايات و تشبيهات عجيب است و منظور امام(ع) اين است كه انسان تا خواب نرفته مى تواند خود را حفظ كند تا وضوى او باطل نشود اما زمانى كه به خواب رفت اعضاى او سست مى شود و نمى تواند خود را حفظ كند و اى بسا چيزى از او خارج شود و وضو باطل گردد و در واقع فلسفه بطلان وضو به سبب خواب، ممكن است همين باشد.اين گفتار پرمعنى پيام مهمى در زمينه مسائل اجتماعى و اخلاقى و سياسى دارد و به ما مى گويد. ✍🏻اگر چشمانتان بسته باشد خطاهاى زيادى از شما سرمى زند. كسى كه چشم بسته بر سر سفره غذا بنشيند نمى تواند خوب و بد و آنچه را براى او نافع يا زيان بار است تشخيص دهد. كسى كه چشم بسته در مسائل سياسى وارد مى شود ممكن است سرنوشت جامعه اى را به خطر بيفكند. كسى كه چشم بسته دوست انتخاب مى كند اى بسا دوستانى را برگزيند كه بلاى جان او شوند. خلاصه هركس چشم بسته به راهى برود آينده مبهم و يا خطرناكى دارد. چشم در واقع طنابى است كه بر دهانه زشتى ها و بدى ها و ناهنجارى ها گره مى زند. 📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛ آیت اللّه مکارم شيرازى ☑ @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
وَ وَلِیَهُمْ وَالٍ فَأَقَامَ وَ اسْتَقَامَ حَتَّى ضَرَبَ الدِّینُ بِجِرَانِهِ بر آنان فرمانروایى ح
❇ وصف يكى از حاکمان اسلامی ۴۶۷ 🔆امام(ع) در اين گفتار پرمعنى خويش اشاره به شخصى كرده كه نام او را نبرده و از خدمات او تعريف مى كند مى فرمايد: «يك والى (الهى) بر مسلمانان حكومت كرد و حق را برپا داشت و خود در جاده حق گام برداشت تا آن جا كه شتر دين گلوگاه خود را بر زمين نهاد و اسلام استقرار يافت (اين سخن اشاره زيبايى است به وضع شتران هنگامى كه به مقصد مى رسند و از پيمودن راه راحت مى شوند، استراحت مى كنند آن گونه كه گلوگاه خود را بر زمين مى نهند)»; (فِي كَلاَم لَهُ: وَ وَلِيَهُمْ وَال فَأَقَامَ وَ اسْتَقَامَ، حَتَّى ضَرَبَ الدِّينُ بِجِرَانِهِ). ✍🏻در تفسير اين سخن و اين كه امام(ع) اشاره به چه كسى نموده نظرات مختلفى در ميان شارحان نهج البلاغه وجود دارد كه مى توان آن را در سه نظر خلاصه كرد: نخست اين كه منظور، پيغمبر گرامى اسلام(ص) است كه بر مردم حكومت كرد و امور را سامان داد و خود در مسير صحيح الهى گام برداشت تا زمانى كه اسلام سراسر جزيرة العرب را فراگرفت و آرامشى پيدا شد آن گونه كه شتر هنگامى كه به مقصد مى رسد مى خوابد و گلوگاه خود را بر زمين مى نهد. ✍🏻محمّد عبده، دانشمند معروف مصرى در شرح نهج البلاغه خود مى گويد: منظور از والى در اين جا پيغمبر اكرم(ص) است كه مردم را سرپرستى كرد و سياست شريعت را در ميان آن ها گسترش داد. آنگاه اضافه مى كند: بعضى گفته اند كه منظور از اين شخص، عمر بن خطاب است. ولى روشن است كه خود او نظريه دوم را نپذيرفته است. ✍🏻مرحوم مغنيه در شرح نهج البلاغه خود موسوم به فى ظلال نهج البلاغه همين نظريه را تأييد مى كند و مى گويد: منظور از والى در اين جا رسول خدا(ص) است همانگونه كه در شرح شيخ محمّد عبده آمده و معنى كلام امام(ع) اين است كه اسلام در زمين مستقر شد و خداوند به بركت پيغمبر اكرم(ص) آن را بر اديان ديگر برترى داد. ✍🏻نظريه ديگر اين است كه منظور از اين شخص، خليفه دوم مى باشد كه در زمان او اسلام گسترش فراوانى يافت و فتوحات زيادى براى مسلمين رخ داد به گونه اى كه اسلام قسمت عمده جهان متمدن آن روز را زير بالوپر خود قرار داد. ابن ابى الحديد از طرفداران سرسخت اين نظريه است. 📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛ آیت اللّه مکارم شيرازى ☑ @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
یَأْتِی عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ عَضُوضٌ یَعَضُّ الْمُوسِرُ فِیهِ عَلَى مَا فِی یَدَیْهِ وَ لَمْ یُؤْم
❇ خبر از آینده‌ای نامطلوب ۴۶۸ 🔆امام در اين گفتار پرمعنا كه جنبه پيشگويى زمان آينده را دارد اشاره به زمانى مى كند كه مردم در فشار شديد قرار مى گيرند و ارزش هاى اسلامى به فراموشى سپرده مى شود مى فرمايد: «زمانى بر مردم فرا مى رسد كه ثروتمندان بر آنچه در دست دارند دندان مى فشارند در حالى كه چنين دستورى به آن ها داده نشده است (بلكه به عكس) خداوند سبحان مى فرمايد: «احسان و بخشش را در ميان خود فراموش نكنيد» (و در آن زمان) اشرار و بدان بر مردم مسلط مى شوند و نيكان و پاكان را خوار مى كنند و مردم بينوا هستى خود را از روى اضطرار (به قيمت كم) مى فروشند در حالى كه پيامبر(ص) از چنين معامله اى نهى فرموده است». ✍🏻امام(ع) درباره مشكلات و مصائب آن زمان به چهار نكته اساسى اشاره مى كند: نخست بخل و امساك ثروتمندان را مطرح مى كند. آن ها چنان درباره اموالشان سختگير مى شوند كه گويا با دندان گرفته و فشار مى دهند. آنگاه مى فرمايد: اين برخلاف دستور اسلام است. خداوند در آيات متعددى از قرآن با صراحت دستور به احسان و نيكى داده، ازجمله در سوره بقره، آيه ۲۳۷ به اين معنى اشاره فرموده كه هرگز مسلمانان نبايد احسان و بخشش را فراموش كنند گرچه گاهى در مورد مهريه زنان مطلقه مى باشد ولى حكمى كه در پايان آن آمده عام است و مخاطب آن، همه مسلمانان هستند. ✍🏻آنگاه به فساد اوضاع سياسى آن زمان اشاره كرده و سلطه اشرار را بر حكومت اسلامى بيان مى دارد سلطه اى كه عامل مهمى براى فساد تمام مسائل اجتماعى است. و به دنبال آن، انزواى نيكان و به خوارى كشيدن آن ها را مطرح مى فرمايد. بديهى است هنگامى كه اشرار زمام حكومت را به دست گيرند اخيار به اجبار منزوى مى شوند و از صحنه جامعه كنار مى روند. و درباره چهارمين مفسده آن زمان باز به مسائل اقتصادى برمى گردد و مى فرمايد: كار به جايى مى رسد كه افراد از روى اضطرار، اموال خود را به ثمن بخس مى فروشند در حالى كه پيغمبر اكرم(ص) از اين كار نهى فرموده و در واقع دستور داده است كه به اين گونه افراد كمك كنيد تا مجبور نشوند اموال خود را اينگونه پبفروشند. درست است كه معامله مضطر مانند معامله مكره نيست، معامله مكره باطل است اما معامله مضطر صحيح است اما اگر متمكنان جامعه وظيفه شناس باشند كار به جايى نمى رسد كه افراد از روى اضطرار دار و ندار خود را بفروشند و ضروريات اوليه زندگانى خود را از دست بدهند. ✍🏻در واقع امام(ع) در اين پيش بينى، از دو فساد اجتماعى آينده خبر مى دهد: نخست فساد اقتصادى و فاصله شديد طبقاتى كه گروهى ثروتمند مى شوند و براى ثروت اندوزى تلاش مى كنند و اصرار دارند كه هيچ گونه كمكى به نيازمندان نكنند هر چند همه آن ثروت ها را نمى توانند مورد استفاده قرار دهند. و فساد ديگر فساد سياسى جامعه است كه گروهى از اشرار زمام امور را به دست گرفته و نيكان و پاكان و صالحان را به حاشيه مى رانند. و آنچه امام(ع) در اين پيشگويى بيان فرموده به زودى در حكومت بنى اميه بعد از آن حضرت ظاهر شد. معاويه با يارانش بر بيت المال مسلط شدند كاخ ها ساختند مجالس عيش و نوش درست كردند و گروه عظيمى از جامعه را به صورت بردگان خود درآوردند. تفاله هاى زمان جاهليت و فرزندان آن ها را در پست هاى مهم قرار دادند و صحابى راستين پيغمبر(ص) و فرزندان آن ها را خانه نشين ساخته و يا اگر اعتراضى مى كردند يا بيم اعتراضى بود به زندان مى انداختند و مى كشتند و خاموش مى كردند. 📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛ آیت اللّه مکارم شيرازى ☑ @nahjulbalaqah