نهج البلاغه
الزُّهْدُ کُلُّهُ بَیْنَ کَلِمَتَیْنِ مِنَ الْقُرْآنِ ، قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ:لِکَیْلا تَأْسَوْا
❇ بیاعتنایی به داشتهها و نداشتهها
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_439
🔆مى دانيم زهد از امورى است كه در آيات و روايات درباره اهميت و فضيلت آن سخن بسيار آمده است ولى ماهيت و حقيقت آن براى گروهى ناشناخته است تا آن جا كه گاه كارهاى رياكارانه و گاهى ابلهانه را به حساب زهد مى گذارند. امام(ع) در اين كلام حكيمانه زهد را به عالى ترين صورت توصيف كرده و از آيه اى از قرآن براى اين تفسير كمك گرفته است، مى فرمايد: «تمام زهد در دو جمله از قرآن مجيد آمده است. خداوند سبحان مى فرمايد: «تا بر گذشته تأسف مخوريد و به آنچه در دست داريد دلبسته و شادمان نباشيد».
✍🏻سپس امام(ع) چنين نتيجه مى گيرد: «بنابراين آن كس كه بر گذشته تأسف نمى خورد و به آينده (و آنچه در دست دارد) دلبستگى ندارد هر دو طرف زهد (از آغاز تا پايان آن) را در اختيار گرفته است».
✍🏻اين گفتار حكيمانه كه برگرفته از قرآن مجيد است حقيقت زهد را ازنظر اسلام تبيين مى كند زيرا حقيقت زهد، وارستگى و آزادگى از زرق و برق دنيا و بى اعتنايى به آن است و نشانه اين وارستگى و بى اعتنايى در دو چيز آشكار مى شود: نخست اين كه اگر انسان مواهبى از دنيا را در اختيار دارد و از دستش رفت ناراحت نشود و ناله سر ندهد و پيوسته اظهار تأسف نكند و نشانه ديگر اين كه به آنچه دارد دلبسته نباشد. به اين معنا كه پيوسته به دليل اين كه مبادا از دست برود نگران و دلمشغول نباشد. و يا به تعبير ديگر به دليل داشتن امكانات مادى و مال و ثروت و مقام، اظهار خوشحالى و افتخار و بزرگى نكند و آن ها را امانتى الهى بداند كه روزى بر اساس حكمتش ارزانى مى دارد و روز ديگرى به حكم عدالتش بازمى ستاند.
✍🏻ولى اشتباه نشود مفهوم اين گفتار آن نيست كه انسان دست از تلاش براى تأمين معاش و پيشرفت جامعه اسلامى بردارد بلكه هدف، نفى وابستگى ها و اسارت هاى مادى است كه سرچشمه انواع حسادت ها و جنگ و نزاع ها مى باشد. در صدر اسلام افرادى بودند كه زهد را به معناى غلط آن تفسير كرده و عملاً خود را به انزوا كشانده و تن به تنبلى و بى كارى داده بودند. هنگامى كه پيامبر اكرم(ص) از وضع آن ها باخبر شد آن ها را سخت نكوهش كرد و كار آن ها را بيگانه از تعليمات اسلام دانست. ازاين رو در روايات اسلامى زهد در نقطه مقابل حرص قرار داده شده است.
📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد 15 ؛
آیت اللّه مکارم شيرازى
☑ @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
مَا أَنْقَضَ النَّوْمَ لِعَزَائِمِ الْیَوْمِ. خواب دیدن ها چه بسا تصمیم هاى روز را نقش بر آب کرده ا
❇خواب و تغییر تصمیمها
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_440
🔆امام(ع) در اين جمله كوتاه و پرمعنا مى فرمايد: «چه شكننده است خواب براى تصميم هايى كه (انسان) در روز مى گيرد»; (مَا أَنْقَضَ النَّوْمَ لِعَزَائِمِ الْيَوْمِ).
✍🏻هدف امام(ع) از بيان اين سخن اين است كه نمى توان به تصميم ها و وعده هاى افراد زياد خوش بين بود زيرا بسيار مى شود كه تصميم هاى محكمى امروز مى گيرند ولى شب مى خوابند و صبح بيدار مى شوند و به كلى آن را رها مى سازند گويى نه تصميمى گرفته بودند نه وعده اى داده بودند. اين سخن، هم مى تواند اشاره به اين باشد كه زياد نبايد به قول و قرارهاى افراد اعتماد كرد و روى آن برنامه ريزى نمود و نتيجه آن را سريع الوصول پنداشت و هم اين كه اگر كسانى براثر عصبانيت يا عدم مطالعه كافى تصميم سوئى گرفتند نبايد زياد از آن وحشت كرد اى بسا خواب شبانه آن را برهم زند و فردا از آن خبرى نباشد.
✍🏻جمله اى كه بعد از آن در خطبه 241 آمده معنى اول را تقويت مى كند زيرا مى فرمايد: «وأمحى الظُّلَم بتَذاكيرِ الهِمَم; چه بسيار تاريكى هاى شبانه اى كه ياد همت هاى بلند را از خاطره ها محو كرده است». اين در واقع شبيه ضرب المثل معروفى است كه مى گويند: «كلامُ اللّيلِ يَمحوه النّهارُ; سخن شب را صبحگاهان محو مى كند».
✍🏻به هرحال اين موضوع هم يكى از نشانه هاى ناپايدارى دنياست. نه مالش پايدار است نه مقامش نه جوانى نه سلامت و نه وعده و وعيدهايش. با فاسد شدن يك خواب شبانه ممكن است همه چيز به هم بخورد و به همين دليل هيچ عاقلى به مظاهر دنيا اعتماد واطمينان نمى كند هرچند نبايد دست از تلاشوكوشش برداشت.
اين احتمال نيز در تفسير جمله بالا داده شده كه منظور امام(ع) اين است كه خواب زياد تصميم ها را سست مى كند و پرخوابى عامل عقب ماندگى و شكست است.
📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد 15 ؛
آیت اللّه مکارم شيرازى
☑ @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
الْوِلَایَاتُ مَضَامِیرُ الرِّجَالِ. فرمانروایى، میدان مسابقه مردان است. #نهج_البلاغه | #حکمت_441
❇ حکومت، میدان آزمایش حاکمان
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_441
🔆امام(ع) در اين كلام كوتاه حكيمانه اشاره به يكى از مهمترين روش هاى آزمودن شخصيت ها كرده، مى فرمايد: «منصب هاى حكومتى، ميدان آزمون و مسابقه مردان است»; (الْوِلاَيَاتُ مَضَامِيرُ الرِّجَالِ).
هم شخصيت و ظرفيت آن ها در اين گونه حالات آشكار مى شود و هم استعداد و توان و لياقت آنان. «مضامير» جمع «مضمار» از ماده «ضُمور» (بر وزن ظهور) به معناى لاغر شدن گرفته شده و مضمار به ميدانى گفته مى شد كه اسب ها را بعد از پرورش و تقويت كامل جهت مسابقه اسب سوارى به آن جا مى آوردند و با تمرين هاى مكرر آن ها را لاغر و چابك مى ساختند بنابراين مضمار به معناى ميدان تمرين است و گاه به محل مسابقه نيز اطلاق مى شود و در كلام حكيمانه مورد بحث در همين معنا استعمال شده است.
✍🏻انسان ها را در ميدان هاى مختلفى مى توان آزمود; گروهى به وسيله مال و ثروت، گروه ديگرى به وسيله فقر و ناتوانى، گروهى ديگر به وسيله مصائب و حوادث سخت و دردناك. ولى در ميان ميدان هاى آزمون و مسابقه به خصوص براى شخصيت هاى برجسته حساس ترين ميدان، ميدان حكمرانى است. آن جاست كه معلوم مى شود چه كسانى را غرور فرامى گيرد و پا از گليم خود فراتر مى نهند و چه كسانى به واسطه داشتن ظرفيت كامل تغييرى در وضع آن ها رخ نمى دهد. چه كسانى براى اندوختن مال و ثروت از طريق حكومت، به ظلم و ستم به ديگران مى پردازند و چه كسانى تقوا را از دست نمى دهند. چه افرادى به نفع طرفداران خود حكم ظالمانه مى كنند و چه اشخاصى همگان در برابر آن ها يكسان اند.
✍🏻به راستى بسيار مشكل است كسانى را پيدا كنيم كه بعد از رسيدن به مقام هاى بالا تغيير و دگرگونى در حال آن ها پيدا نشود جز معصومين(ع) كه كمترين تغييرى پيدا نمى كردند. اميرمؤمنان على(ع) آن روز كه در گوشه خانه نشسته بود و ديگران به ناحق حكومت مى كردند زندگى زاهدانه اى داشت و آن روز نيز كه به حكومت رسيد همان زندگى زاهدانه را ـ و شايد به طور كامل ترى ـ ادامه داد. در حكومتش فرقى ميان برادر خود و افراد عادى نگذاشت و طرفداران خود را به هنگام انحراف از طريق حق همان گونه مؤاخذه و ملامت مى كرد كه مخالفان خود را.
📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد 15 ؛
آیت اللّه مکارم شيرازى
☑ @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
لَیْسَ بَلَدٌ بِأَحَقَّ بِکَ مِنْ بَلَدٍ خَیْرُ الْبِلَادِ مَا حَمَلَکَ. هیچ شهرى براى تو از شهر دی
❇ بهترین شهر برای زندگی
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_442
🔆امام(ع) در اين گفتار حكيمانه به نكته مهمى براى پيشرفت انسان اشاره مى كند و مى فرمايد: «هيچ شهرى براى تو سزاوارتر از شهر ديگر نيست; بهترين شهرها شهرى است كه تو را پذيرا شود (و وسيله آرامش و پيشرفت تو را فراهم كند)»; (لَيْسَ بَلَدٌ بِأَحَقَّ بِكَ مِنْ بَلَد. خَيْرُ الْبِلاَدِ مَا حَمَلَكَ).
اشاره به اين كه گرچه حب وطن يك ميل باطنى عميق است و در احاديث اسلامى بر آن تأكيد شده ولى بسيار مى شود كه ماندن در وطن باعث عقب ماندگى و ذلت است در اين گونه موارد انسان بايد شجاعت به خرج دهد و از وطن خويش به جاى ديگر مهاجرت كند; جايى كه در آن اسباب پيشرفت و ترقى و آرامش خاطر او فراهم است و تعصب كور و كر به وطن در اينگونه موارد نه منطقى است و نه كمكى به زندگى انسان مى كند.
✍🏻بعضى از شارحان نهج البلاغه چنين پنداشته اند كه در اين جا دو مكتب در مقابل هم قرار دارند; مكتبى كه مى گويد در وطن خويش زندگى كن. همان گونه كه مادر و قابله تو كه تو را متولد مى كنند بر تو حق دارند، شهرى كه در آن جا متولد شدى نيز به منزله مادر توست بايد همواره در كنار آن بمانى. و مكتب ديگرى كه مى گويد: عشق به وطن يك عشق كاذب و بيهوده است; هرجا بهتر مى توانى زندگى كنى به آن جا برو. ولى حق اين است كه تضادى در ميان اين دو نيست. بدون شك اگر انسان بتواند در وطن خويش با دوستان و خويشاوندان و آشنايان زندگى كند و از آزادى و عزت و شرف و آبرو و آرامش برخوردار باشد آن جا از همه جا بهتر است و حديث «حب الوطن من الايمان» نيز كه حديث مشهورى است اين معنا را تأييد مى كند و در حديثى از امام سجاد(ع) در كتاب شريف كافى آمده است:از سعادت انسان اين است كه محل كسب و كار او در شهر خودش باشد و دوستانى صالح و درستكار و فرزندانى كه از آن ها كمك بگيرد داشته باشد».
✍🏻ولى با اين حال نبايد عشق و علاقه به زيستن در وطن را به عنوان يك اصل غير قابل استثناء دانست بسيار مى شود كه انسان در وطنش جز ذلت و عقب ماندگى نصيبى ندارد در حالى كه اگر به جاى ديگرى مهاجرت كند درهاى پيشرفت و موفقيت به رويش گشوده مى شود.
📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد 15 ؛
آیت اللّه مکارم شيرازى
☑ @nahjulbalaqah
وَ قَدْ جَاءَهُ نَعْیُ الْأَشْتَرِ رَحِمَهُ اللَّهُ :*مَالِکٌ وَ مَا مَالِکٌ وَ اللَّهِ لَوْ کَانَ جَبَلًا لَکَانَ فِنْداً وَ لَوْ کَانَ حَجَراً لَکَانَ صَلْداً لَا یَرْتَقِیهِ الْحَافِرُ وَ لَا یُوفِی عَلَیْهِ الطَّائِرُ.
وقتى خبر شهادت مالک اشتر که رحمت خدا بر او باد، به امام رسید فرمود:مالک چه مالکى به خدا اگر کوه بود، کوهى که در سرفرازى یگانه بود، و اگر سنگ بود، سنگى سخت و محکم بود، که هیچ رونده اى به اوج قلّه او نمى رسید، و هیچ برنده اى بر فراز آن پرواز نمى کرد.
#نهج_البلاغه | #حکمت_443
☑ @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
وَ قَدْ جَاءَهُ نَعْیُ الْأَشْتَرِ رَحِمَهُ اللَّهُ :*مَالِکٌ وَ مَا مَالِکٌ وَ اللَّهِ لَوْ کَانَ ج
❇ وصف مالک اشتر
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_443
🔆هنگامى كه خبر شهادت مالك اشتر(ره) به امام(ع) رسيد درباره او چنين فرمود: «مالك اما چه مالكى! به خدا سوگند اگر كوه بود يكتا بود و اگر سنگ بود سرسخت و محكم بود. هيچ مركبى نمى توانست از كوهسار وجودش بالا رود و هيچ پرنده اى به قله آن راه نمى يافت».
✍🏻امام(ع) در اين توصيف فشرده و پرمعنا درباره شخصيت مالك سنگ تمام گذاشته است. از يك طرف او را به كوه بى نظيرى تشبيه مى كند كه هيچ انسان و پرنده اى نمى تواند به قله آن برسد و از سوى ديگر او را به سنگ محكمى تشبيه مى نمايد كه در برابر حوادث بسيار مقاوم است. در واقع دو وصف مهم در اين عبارت درباره مالك بيان شده است: يكى اوج افكار بلند و همت عالى او و ديگر استقامت و پايدارى اش در برابر دشمنان و مالك در طول عمر خود كه در صحنه هاى مختلفى ظاهر شد هر دو معنا را به اثبات رساند.
✍🏻«نَعْى» (بر وزن سعى) به معناى خبر فوت انسانى است و ناعى به كسى گفته مى شود كه خبر مرگ شخصى را به ديگران برساند. «فِند» (بر وزن هند) همان گونه كه در تفسير مرحوم سيد رضى آمده بود به معناى كوه يكه و تنهاست و به كار بردن اين تعبير درباره مالك اشتر به اين معناست كه او در ميان اصحاب و ياران بزرگ على(عليه السلام) ازنظر عظمت، يكتا و تنها بود. «صَلد» (بر وزن فرد) به معناى سنگ صاف و محكم است و مُصَلَّد به آنچه آب در آن نفوذ نكند و آن را متلاشى نسازد اطلاق شده است. «حافر» در اصل به معناى سُم است و به حيواناتى كه تك سم هستند مانند اسب و قاطر، حافر نيز اطلاق مى شود. به اين مناسبت كه پاى آن ها زمين را حفر مى كند و لذا اسم فاعل از ماده حفر بر آن اطلاق شده است و در عبارت حكيمانه امام(ع) به معناى مركب است به قرينه جمله «لا يرتقيه» و همچنين تقابل با طائر. «يرتقيه» از ماده «رقى» (بر وزن نهى) به معناى بالا رفتن است. «يوفِى» از ماده «وفا» گرفته شده و در اين جا به معناى بالا رفتن در حد اعلى است.
✍🏻زندگى پرافتخار مالك اشتر نيز شاهد بر اين گفتار امام(ع) است. فكر او به اندازه اى بلند بود كه غير از امام و پيشواى خود و مصالح مسلمين كسى يا چيزى را به رسميت نمى شناخت و استقامت او در حدى بود كه در برابر هيچ دشمنى سر تسليم فرود نياورد و به خصوص امتحان خود را در جنگ صفين پس داد كه اگر فتنه گران مانع نشده بودند كار لشكر شام و معاويه را يكسره كرده بود.
امام(ع) در موارد ديگرى از نهج البلاغه ازجمله در نامه سيزدهم نيز به مدح و بيان منزلت او پرداخته به هنگامى كه به او مأموريتى در لشكر صفين مى دهد، درباره او مى گويد: او كسى است كه سستى در عزمش راه ندارد و بيم لغزش در او نمى رود.
📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد 15 ؛
آیت اللّه مکارم شيرازى
☑ @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
قَلِیلٌ مَدُومٌ عَلَیْهِ خَیْرٌ مِنْ کَثِیرٍ مَمْلُولٍ مِنْهُ. چیز اندک که با اشتیاق تداوم یابد، به
❇ آهسته و پیوسته
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_444
🔆امام(ع) در اين گفتار حكيمانه خود به يك اصل اساسى در همه فعاليت هاى فردى و اجتماعى اشاره كرده، مى فرمايد: «كار كم اما مستمر (و پرنشاط) از كار بسيار امّا ملالت آور (و زودگذر) بهتر است»; (قَلِيلٌ مَدُومٌ عَلَيْهِ خَيْرٌ مِنْ كَثِير مَملُول مِنْهُ).
✍🏻هدف امام(ع) از اين گفتار حكيمانه اين است كه نبايد همچون كسانى بود كه وقتى مدح و فضيلت كارى را مى شنوند با شتاب به آن روى مى آورند و به صورتى خسته كننده آن را انجام مى دهند ولى چيزى نمى گذرد كه از آن ملول شده رهايش مى سازند. چه بهتر كه انسان كار سبك ترى را انتخاب كند و همواره پرنشاط آن را انجام دهد. اين سخن، هم درمورد عبادات صادق است و هم درمورد مسائل اخلاقى و كمك هاى اجتماعى و فراگيرى علم و دانش و مانند آن.
✍🏻بعضى هستند هنگامى كه فضيلت عملى مانند تلاوت قرآن را مى شنوند شب و روز و وقت و بى وقت به تلاوت مى پردازند و خود را خسته و ملول مى كنند و آن را به زودى رها مى سازند. يا در مسير علم و دانش شروع به فراگيرى از اين استاد و آن استاد و بحث با دوستان مختلف و مطالعه كتب تا نيمه شب و فراتر از آن مى كنند اما به زودى خسته مى شوند و گاه متنفر و بيزار، و براى هميشه آن را رها مى سازند و اين خطرى است بزرگ براى پويندگان راه حق. ولى عاقلان و هشياران كار سبك تر و مستمر را بر چنين كارهاى پرفشار و ملالت خيزى ترجيح مى دهند. اولى مانند رگبارى است كه در زمين خشك و تشنه اى بريزد; موقتاً آن را سيراب مى كند ولى بعد از آن، آفتاب سوزان، گياهانى را كه با آن رگبار سر از زمين بيرون آورده اند مى خشكاند. دومى مانند باران هاى ملايم و يا آبيارى قطره اى در عصر ماست كه دست پرورده خود را رهانمى كند و پيوسته آن درخت و گياه را سيراب و سرسبز و خرم و باطراوت نگه مى دارد.
✍🏻 اضافه بر اين، كار پرفشار و كوتاه مدت هرگز براى انسان به صورت ملكه درنمى آيد در حالى كه كار كم فشار و مستمر تبديل به ملكه اى مى شود كه انسان همواره به راحتى آن را انجام مى دهد و از آن لذت مى برد.
📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد 15 ؛
آیت اللّه مکارم شيرازى
☑ @nahjulbalaqah
#nahjulbalaqah
#من_نهج_البلاغه_می_خوانم
_________________________
#خدا #پروردگار #اسلام_ناب #قرآن_مجید #حديث_روز #احادیث_ناب #حکمت #امیر_المؤمنین #امام_علي #تفسیر_نهج_البلاغه #حيدر #فقط_حيدر_اميرالمومنين_است
نهج البلاغه
إِذَا کَانَ فِی رَجُلٍ خَلَّةٌ رَائِقَةٌ فَانْتَظِرُوا أَخَوَاتِهَا اگر در کسى خصلتى شگفت دیدید، هم
❇ ارتباط صفات #اخلاقی
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_۴۴۵
🔆امام(ع) در اين گفتار حكيمانه اشاره به نكته اى مى كند كه براى شناخت باطن اشخاص غالباً مفيد و مؤثر است، مى فرمايد: «هرگاه در انسانى خوى و خصلت خوب و خوشايندى باشد انتظار همانندهايش را نيز (در او) داشته باشيد»; (إِذَا كَانَ فِي رَجُل خَلَّةٌ رَائِقَةٌ، فَانْتَظِرُوا أَخَوَاتِهَا).
✍🏻«خَلَّةٌ» (به فتح خاء و تشديد لام) به معناى خصلت و خوى و صفات اخلاقى است. «رَائِقَةٌ» از ماده «روق» (بر وزن ذوق) به معناى زيبا بودن و جلب توجه كردن است و در بعضى از نسخ «رائعة» آمده است كه همان معنا را مى رساند. طبيعى است كه وقتى بر شاخه درختى ميوه خوب و جالبى ببينيم دور از انتظار نيست كه همانند آن در شاخه هاى ديگر نيز يافت شود. همچنين هرگاه انسان در جايى به قطعه سنگ قيمتى اى برخورد كند چه بسا كه نشانه وجود معدنى از آن در آن جا باشد. اين سخن در وجود انسان دليل روشنى دارد و آن اين كه كارهايى كه انسان به طور مكرر انجام مى دهد يك ريشه باطنى دارد كه در نهاد اوست و اين ريشه باطنى سبب مى شود كه مشابهات آن نيز در وى ظاهر گردد. همان گونه كه عكس آن نيز چنين است; هرگاه ببينيم انسانى بدزبان و فحاش است غالباً پى مى بريم كه در كارهاى ديگر نيز در مسير غلط و ناپسند قرار دارد از چنين انسانى نمى توان انتظار امانت دارى و صداقت داشت. به تعبير ديگر، نيكى ها و بدى ها غالباً به هم پيوسته اند گويى يكديگر را صدا مى زنند و دعوت مى كنند.
✍🏻البته ممكن است استثنائاتى وجود داشته باشد كه شخصى تنها يك صفت خوب يا يك صفت بد داشته باشد و بقيه صفاتش با آن هماهنگ نباشد ولى همان گونه كه اشاره شد اين ها جنبه استثنايى دارد نه قاعده كلى. به هر حال اين گفتار حكيمانه دو پيام براى ما دارد: پيام اول درمورد انسان شناسى است كه براى شناخت افراد، غالباً مى توان روى يكى از صفات خوب يا بد آن ها تكيه كرد و آن را نشانه اى براى بقيه صفات دانست. دوم اين كه در تهذيب نفس بايد مراقب باشيم كه اگر صفت زشتى در ما پيدا شد انتظار نفوذ بقيه زشتى ها را هم داشته باشيم و اگر توانستيم صفت خوبى را در خود ريشه دار كنيم بايد به آينده خويش اميدوار باشيم كه در پرتو آن، صفات ديگر نيز ممكن است رويش پيدا كند.
📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛
آیت اللّه مکارم شيرازى
💟 @nahjulbalaqah
وَ قَالَ (ع): لِغَالِبِ بْنِ صَعْصَعَةَ أَبِی الْفَرَزْدَقِ فِی کَلَامٍ دَارَ بَیْنَهُمَا: مَا فَعَلَتْ إِبِلُکَ الْکَثِیرَةُ قَالَ دَغْدَغَتْهَا الْحُقُوقُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ (ع): ذَلِکَ أَحْمَدُ سُبُلِهَا
امام (ع) به پدر فرزدق ، غالب بن صعصعه فرمود : شتران فراوانت چه شده اند؟ پاسخ داد: اى امیر مؤمنان، پرداخت حقوق آنها را پراکنده ساخت . امام(ع) فرمود: این بهترین راه مصرف آن بود.
📚 #نهج_البلاغه / #حکمت_۴۴۶
💟 @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
وَ قَالَ (ع): لِغَالِبِ بْنِ صَعْصَعَةَ أَبِی الْفَرَزْدَقِ فِی کَلَامٍ دَارَ بَیْنَهُمَا: مَا فَعَل
❇ اهمیت ادای حقوق مردم
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_۴۴۶
🔆امام(ع) در اين گفتار نورانى كه در ميان او و پدر فرزدق، غالب بن صعصعه، رد و بدل شد چنين فرمود: «شتران فراوانت چه شدند؟ غالب عرض كرد: اى اميرمؤمنان! حقوق واجب (اداى زكات)، آن ها را پراكنده ساخت (و چيز چندانى براى من باقى نمانده است). امام(ع) فرمود: اين بهترين راه مصرف آن ها بود».
✍🏻در بسيارى از كتب و ازجمله تاريخ مدينه دمشق (نوشته ابن عساكر، متوفاى ۵۷۱) اين ماجرا به صورت گسترده ترى نقل شده است. او مى نويسد: فرزدق (شاعر معروف) در طفوليت همراه پدرش خدمت اميرمؤمنان على بن ابى طالب(ع) رسيد. فرزدق مى گويد: هنگامى كه با پدرم خدمت امام(ع) رسيديم در برابر او شمشيرهايى بود كه آن ها را آزمايش مى كرد. رو به پدرم كرد و فرمود: تو كيستى؟ پدرم گفت: غالب بن صعصعه. فرمود: تو همان كسى هستى كه شتران فراوان داشتى؟ عرض كرد: آرى. فرمود: با آن ها چه كردى؟ عرض كرد:مشكلات و حقوق (زكات)، آن ها را پراكنده ساخت. فرمود: اين بهترين راه مصرف آن ها بود. سپس فرمود: اين كودك كه با توست كيست؟ عرض كرد: فرزندم همام (فرزدق) است. او در اين سن و سال شعر مى گويد. فرمود: قرآن به او تعليم كن كه قرآن براى او بهتر است.
✍🏻ابن ابى الحديد اضافه اى بر اين سخن دارد و آن اين است كه فرزدق مى گويد: پيوسته سفارش على(ع) در ذهن من بود تا زمانى كه خود را مقيد كردم و سوگند ياد كردم كه تا قرآن را حفظ نكنم دست برندارم.
✍🏻در بسيارى از نسخ نهج البلاغه و كتب ديگرى كه اين جمله در آن ها نقل شده است به جاى «دغذغة»، «ذعذعة» آمده كه ازنظر معنا تناسب بيشترى دارد زيرا «دغدغة» به معناى تحريك كردن و قلقلك دادن است كه در اين جا تناسبى ندارد در حالى كه «ذعذعة» به معناى پراكنده كردن و متفرق ساختن است كه مناسب محل كلام مى باشد و به نظر مى رسد نسخه صبحى صالح در اين جا نادرست باشد.
📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛
آیت اللّه مکارم شيرازى
💟 @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
مَنِ اتَّجَرَ بِغَیْرِ فِقْهٍ فَقَدِ ارْتَطَمَ فِی الرِّبَا کسى که بدون آموزش فقه اسلامى تجارت کند،
❇ لزوم دانستن #احکام برای تجارت
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_۴۴۷
🔆امام(ع) در اين جا به تجار هشدار مى دهد كه احكام فقه اسلامى را مخصوصاً در مسائل مربوط به ربا فرا گيرند تا گرفتار رباخوارى نشوند. مى فرمايد: «كسى كه بدون آگاهى (از احكام اسلام) به تجارت بپردازد در رباخوارى غوطهور مى شود»; (مَنِ اتَّجَرَ بِغَيْرِ فِقْه فَقَدِ ارْتَطَمَ فِي الرِّبَا).
«اتجر» و «تَجَرَ» هر دو به معناى تجارت كردن و خريد و فروش نمودن است.
✍🏻«ارتطم» از ماده «رطم» (بر وزن ختم) به معناى فرو رفتن در چيزى است كه امكان بيرون آمدن از آن نيست و معمولاً تشبيه به گل ولاى عميق و باتلاق مى كنند كه وقتى كسى در آن بيفتد قادر به خروج نمى باشد. در لسان العرب، ارتطام را به معناى فرو رفتن در چيزى دانسته است كه اگر هم كسى بتواند از آن بيرون بيايد با اندوه و غم سنگينى خواهد بود. روشن است كه ورود در هر كارى بدون آگاهى از مسائل مربوط به آن، مشكل آفرين است به خصوص ورود در تجارت با عدم آگاهى از فقه اسلامى انسان را گرفتار معاملات حرام و اعمال نامشروع مى كند و دليل آن اين است كه فقه اسلامى در امر تجارت و خريد و فروش دستورات دقيقى دارد كه بخشى از مهمترين آن دستورات مربوط به رباست.
✍🏻در فقه اسلامى دو نوع ربا داريم: يكى رباى معاملى و آن خريد و فروش جنسى در مقابل جنس مشابه آن با تفاضل است. مثلاً خريدن يك تن گندم نامرغوب در مقابل نيم تن گندم مرغوب. اين كار، ربا و حرام است. همچنين درمورد اشياء ديگر. در اين كه چه چيزهايى با يكديگر همجنس مى باشند در ميان فقها گفتگوهاى زيادى است تا آن جا كه حتى گروهى كره و روغن را با شير يك جنس مى دانند و خريد و فروش آن ها را با تفاضل، ربا مى شمارند و شرح اين اجناس و بحث هاى مربوط به آن ها در كتب فقهى به صورت گسترده آمده است.
✍🏻نوع دوم، رباى قرضى است و آن اين كه انسان چيزى به ديگرى وام بدهد و در مقابل آن اضافه اى بگيرد و جالب اين كه اين اضافه ممكن است ازقبيل همان جنس باشد مانند دادن يك ميليون پول نقد به كسى در برابر گرفتن يك ميليون و نيم، بعد از گذشتن يك سال، و يا از غير آن جنس باشد و حتى اگر كسى چيزى را به ديگرى وام بدهد و بگويد براى پدرم فلان سوره قرآن را نيز بخوان، اين را هم نوعى ربا مى دانند و يا خدمات ديگر كه ارزشى دارد.
📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛
آیت اللّه مکارم شيرازى
💟 @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
مَنْ عَظَّمَ صِغَارَ الْمَصَائِبِ ابْتَلَاهُ اللَّهُ بِکِبَارِهَا کسى که مصیبت هاى کوچک را بزرگ شما
❇ بزرگ ندانستن مشکلات
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_۴۴۸
🔆امام(ع) در اين گفتار كوتاه حكيمانه به تمام كسانى كه گرفتار پاره اى از مسائل مى شوند هشدار مى دهد كه ناشكرى نكنند مبادا گرفتار مصيبت هاى فزون ترى شوند. مى فرمايد: «كسى كه مصيبت هاى كوچك را بزرگ شمارد خداوند او را به مصائب بزرگ مبتلا مى كند»; (مَنْ عَظَّمَ صِغَارَ الْمَصَائِبِ ابْتَلاَهُ اللّهُ بِكِبَارِهَا).
✍🏻زندگى اين جهان خالى از مصائب نيست منتها هر كسى به يك شكل گرفتار مصيبت مى شود. آيا مى توان كسى را پيدا كرد كه در تمام عمر مصيبتى نديده باشد؟ آيا طول عمر كه يكى از مواهب الهى است همواره توأم با تلخى مصائب دوستان و بستگان و آشنايان نيست؟ آيا افرادى كه از عمر طولانى برخوردارند در پايان كار كه مصداق ارذل العمر است گرفتار انواع بيمارى ها نمى شوند؟ شكست در ازدواج، بيمارى فرزندان، مشكلات كسب و كار، از دست دادن عزيزان، عوارض ناشى از خشكسالى ها و مانند آن، مصائبى است كه هركس به يك يا چند مورد از آن گرفتار است. و همان گونه كه در مباحث توحيدى آورده ايم بروز اين حوادث فلسفه هاى زيادى دارد. گاه آزمايش و امتحان است، گاه كفاره گناهان، گاه زنگ بيدارباش و گاه در ظاهر مصيبت است و در باطن موهبت و رحمت و به طور دقيق نمى توان تعيين كرد كه هر مصيبتى از كجا سرچشمه گرفته هرچند در بعضى از موارد قرائنى براى شناخت سرچشمه وجود دارد. با اين حال چرا و چگونه ممكن است انسان به مجرد مشاهده مصيبتى زبان به شكايت و ناشكرى بگشايد و بى تابى كند و آه و ناله سر دهد؟ اى بسا خداوند رحيم مصيبت كوچك ترى را براى جلوگيرى از مصيبت بزرگ ترى براى بنده اش فرستاده است.
✍🏻در هر حال آن ها كه در برابر مصيبت هاى كوچك جزع و فزع و بى تابى مى كنند و زبان به شكايت مى گشايند با اين كار خود، مستحق مصيبت هاى بزرگترى مى شوند و به عكس اگر شكر الهى را به جا آورند و حتى آن را به عنوان موهبتى از ناحيه او پذيرا شوند چه بسا خداوند مواهب مهمى نصيب آن ها كند كه آن مصيبت در برابر آن كوچك و ناچيز است.
📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛
آیت اللّه مکارم شيرازى
💟 @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
مَنْ کَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَیْهِ شَهَوَاتُهُ کسى که خود را گرامى دارد، هوا و هوس را
❇ احساس شخصیت، مانع هواپرستی
#نهج_البلاغه #تفسیر _حکمت_۴۴۹
🔆امام(ع) در اين گفتار حكمت آميز اشاره به تضادى مى كند كه در ميان شخصيت و شهوت پرستى وجود دارد، مى فرمايد: «كسى كه براى خود شخصيت قائل باشد شهواتش در برابرش خوار خواهند بود»; (مَنْ كَرُمَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَيْهِ شَهَواتُهُ).
«شهوات» جمع «شهوت» به معناى خواسته دل است و معمولاً به مواردى گفته مى شود كه معقول و پسنديده نيست و يا به تعبير ديگر جنبه افراطى و ناپسند دارد. بديهى است كسى كه مى خواهد شخصيتش در ميان مردم و يا حتى براى خودش محفوظ بماند بايد از بسيارى از خواسته هاى نفس صرف نظر كند و به تعبير امام(ع) آن خواسته ها در نظرش خوار و بى ارزش باشد زيرا در ميان اين دو تضاد روشنى است.
✍🏻افراد هوى پرست كه جز شكم و شهوت چيزى نمى فهمند در نظر عموم مردم افرادى پست و بى ارزش اند و به همين دليل مطرود هستند. بنابراين، عواقب سوء شهوت پرستى تنها مربوط به زندگى آخرت نيست در دنيا هم شهوت پرستان زندگى بدى دارند. تعبير به «هانت عليه شهواته» مفهومش اين نيست كه خواسته هاى شهوانى نفس او از بين مى رود بلكه در نظرش بى اهميت مى شود تا آن جا كه گويى وجود ندارد.
✍🏻 امام(ع) در تعبير ديگرى كه در غررالحكم آمده است مى فرمايد: «مَنْ كَرُمَتْ عَلَيهِ نَفْسُهُ لَمْ يهِنْهَا بِالْمَعْصِيةِ; كسى كه براى خود شخصيت قائل است آن را با معصيت موهون نمى كند».
قرآن مجيد در جاى جاى خود اشاره مستقيم يا غير مستقيم به اين حقيقت دارد. در داستان آدم(ع) مى خوانيم كه توجه به يك خواسته نفس لباس بهشتى را از اندامش فرو ريخت او را از بهشت بيرون كرد. ولى يوسف(ع) با پا گذاشتن بر هواى نفس از بردگى به پادشاهى رسيد.
📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛
آیت اللّه مکارم شيرازى
💟 @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
مَا مَزَحَ امْرُؤٌ مَزْحَةً إِلَّا مَجَّ مِنْ عَقْلِهِ مَجَّةً هیچ کس شوخى بیجا نکند جز آن که مقدار
❇ تأثیر #شوخی بر #عقل انسان
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکما_۴۵۰
🔆امام(ع) در اين گفتار حكيمانه به كسانى كه مزاح نامناسب مى كنند يا در مزاح افراط مى ورزند، هشدار مى دهد كه مزاح مايه فروريختن قسمتى از عقل انسان است، مى فرمايد: «هيچ كس شوخى (نامناسبى) نكرد مگر اين كه مقدارى از عقل خود را فرو ريخت»; (مَا مَزَحَ امْرُؤٌ مَزْحَةً إِلاَّ مَجَّ مِنْ عَقْلِهِ مَجَّةً).
✍🏻حقيقت مزاح آن است كه انسان سخنى غير واقعى بگويد ـ البته با قرائن حالى يا مقالى ـ كه مايه انبساط خاطر و تفريح شود ولى اين كار با اين كه در بسيارى از موارد پسنديده است و در اخبار به آن توصيه شده گاه مشكلات عظيمى به بار مى آورد كه بعداً به آن اشاره خواهيم كرد. «مَزَحَ» از ماده «مزاح» (بر وزن كتاب) و معادل آن در فارسى، شوخى كردن است و شامل سخنان غير جدّى است كه براى انبساط خاطر گفته مى شود و در مدح آن همين بس كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در روايتى فرمود: «إنّى أمزَحُ ولا أقولُ إلاّ حقّاً; من مزاح مى كنم ولى جز حق نمى گويم».
✍🏻«مجَّ» از ماده «مجّ» (بر وزن حج) در اصل به معناى بيرون ريختن مايعى از دهان است. سپس به هرگونه ريزشى اطلاق شده است. و «مجَّة» به معناى يك بار فرو ريختن است. همچنين «مزحة» به معناى يك بار مزاح كردن مى باشد.
📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛
آیت اللّه مکارم شيرازى
💟 @nahjulbalaqah