مَا کَانَ اللَّهُ لِیَفْتَحَ عَلَى عَبْدٍ بَابَ الشُّکْرِ وَ یُغْلِقَ عَنْهُ بَابَ الزِّیَادَةِ وَ لَا لِیَفْتَحَ عَلَى عَبْدٍ بَابَ الدُّعَاءِ وَ یُغْلِقَ عَنْهُ بَابَ الْإِجَابَةِ وَ لَا لِیَفْتَحَ لِعَبْدٍ بَابَ التَّوْبَةِ وَ یُغْلِقَ عَنْهُ بَابَ الْمَغْفِرَةِ.
خدا در شکرگزارى را بر بنده اى نمى گشاید که در فزونى نعمت ها را بر او ببندد، و در دعا را بر روى او باز نمى کند که در اجابت کردن را نگشاید، و در توبه کردن را باز نگذاشته که در آمرزش را بسته نگهدارد.
#نهج_البلاغه | #حکمت_435
☑ @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
مَا کَانَ اللَّهُ لِیَفْتَحَ عَلَى عَبْدٍ بَابَ الشُّکْرِ وَ یُغْلِقَ عَنْهُ بَابَ الزِّیَادَةِ وَ ل
❇ ثمرۀ شکر و دعا و توبه
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_435
🔆امام(ع) در اين گفتار حكيمانه كه برگرفته از آيات قرآن مجيد است سه بشارت به سه گروه مى دهد. نخست مى فرمايد: «چنين نيست كه خداوند درِ شكر را به روى بنده اى بگشايد و درِ فزونى را به رويش ببندد». اين سخن برگرفته از آيه شريفه هفتم از سوره ابراهيم است.
آرى اين وعده الهى است كه خداوند شاكران را فزونى نعمت مى بخشد. دليل آن هم روشن است: شخصى كه از نعمت الهى در مسير اطاعت او استفاده مى كند و حق نعمت را ادا مى نمايد، با زبان حال مى گويد: من لايق اين نعمتم، و خداوند نيز نعمت را بر او مى افزايد. درست مثل اين كه باغبانى هنگامى كه باغ را آبيارى مى كند درختان را بارور و پرثمر مى بيند و اين امر سبب مى شود كه باغبان بيشتر از آن باغ مراقبت كند زيرا درختانش به زبان حال، لياقت خود را بيان كرده اند.
✍🏻در دومين بشارت مى فرمايد: «چنين نيست كه خداوند باب دعا را به روى كسى بگشايد و باب اجابت را به رويش ببندد». اين، اشاره به آيه شريفه60 سوره غافر است. و آيه شريفه 186 سوره بقره. هرگاه بندگان من درباره من از تو سؤال كنند (بگو:) من به آن ها نزديكم و دعاى دعا كننده را هنگامى كه مرا (از صميم دل) بخواند اجابت مى كنم».
دليل آن هم روشن است زيرا نه خداوند بخيل است و نه اجابت دعا چيزى از اومى كاهد بلكه رحمانيت و رحيميت او ايجاب مى كند كه تمام تقاضاهاى بندگان را اجابت فرمايد و اگر گاهى اجابت دعا تأخير مى افتد و يا بعضى از دعاها به اجابت نمى رسد حتماً به دليل مصالحى است يا به واسطه وجود موانع. بسيار مى شود كه انسان از خدا چيزى مى خواهد كه دشمنِ جان اوست اما توجه ندارد. خداوند چنين دعايى را مستجاب نمى كند و گاه چيزهايى مى خواهد اما موانعى مانند گناهان بزرگ جلوى اجابت آن را مى گيرد.
✍🏻در سومين بشارت مى فرمايد: «چنين نيست كه خداوند درِ توبه را به روى كسى باز كند و درِ آمرزش را به رويش ببندد . اين سخن برگرفته از آيه شريفه 25 سوره شورى است. او كسى است كه توبه را از بندگانش مى پذيرد و بدى ها را مى بخشد، و آنچه را انجام مى دهيد مى داند».
✍🏻اصولاً امكان ندارد خداوند دستور به چيزى بدهد و نتيجه آن را پذيرا نشود; از يك سو به بندگانش بگويد توبه كنيد يا بفرمايد درى به سوى رحمتم براى شما گشوده ام و آن، باب توبه است از اين در وارد شويد ولى خودش حاضر نباشد توبه توبه كاران را بپذيرد. شبيه همين معانى در حكمت 136 آمد كه امام(ع) فرمود: كسى كه توفيق چهار چيز را پيدا كند از چهار چيز محروم نخواهد شد: كسى كه موفق به دعا شود از اجابت محروم نمى گردد و كسى كه موفق به توبه شود از قبول توبه محروم نخواهد شد و كسى كه موفق به استغفار گردد از آمرزش محروم نمى شود و كسى كه توفيق شكرگزارى پيدا كند محروم از فزونى نعمت نخواهد شد.
✍🏻قابل توجه اين كه جمله «مَا كَانَ اللَّهُ» و جمله هاى معطوف بر آن اشاره به توفيقات الهى است يعنى هنگامى كه خداوند كسى را به يكى از اين سه چيز (شكر و دعا و توبه) موفق دارد درهاى نتايج آن ها را نيز به روى او مى گشايد: فزونى نعمت در برابر شكر، اجابت در برابر دعا و آمرزش در برابر توبه. در واقع شكر و دعا و توبه، سه موضوع سرنوشت ساز در زندگى انسان است و سعادتمند و خوشبخت كسانى هستند كه بتوانند از هر سه استفاده كنند; در برابر نعمت ها شاكر باشند، در مشكلات دست به دعا بردارند و به هنگام لغزش ها و گناهان از درِ توبه وارد شوند.
📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد 15 ؛
آیت اللّه مکارم شيرازى
☑ @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
أَوْلَى النَّاسِ بِالْکَرَمِ مَنْ عُرِفَتْ بِهِ الْکِرَامُ. شایسته ترین مردم به بزرگوارى آن که بزرگ
❇ کریم ترین مردم
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_436
🔆اين گفتار حكيمانه در منابع مختلف نهج البلاغه به دو صورت نقل شده است: اول به همان صورتى كه در عبارت بالا آمده و «عُرِفَتْ» از ماده «معرفت» ذكر شده و مفهوم كلام امام(ع) اين است: «شايسته ترين مردم به كَرَم كسى است كه معرف كريمان باشد»; (أَوْلَى الَّناسِ بِالْكَرَمِ مَنْ عُرِفَتْ بِهِ الْكِرَامُ).
«كَرَم» در اصل به معناى شرافت است و به شخصى كه داراى صفات برجسته باشد كريم گفته مى شود و به گفته راغب در مفردات، هرگاه كَرَم به عنوان صفت خداوند به كار رود و گفته شود: خداوند كريم است، يعنى داراى انواع بخشش ها دربرابر بندگان خويش است و هنگامى كه آن را به عنوان وصفى براى انسان ذكر كنند به معناى دارا بودن صفات برجسته انسانى و شرافت و شخصيت است. و در گفتار حكيمانه مورد بحث به همين معنا آمده و اشاره به افراد صاحب فضيلت و باشخصيت است. به اشياء نفيس نيز كريم گفته مى شود و سنگ هاى قيمتى را «حجر كريم» مى گويند.
اشاره به اين كه وقتى كسى اشخاص كريم و باشخصيت و بزرگوار را معرفى مى كند مفهومش اين است كه او اين اشخاص را دوست مى دارد و كَرَم و كرامت را ارزش مى شمرد اگر چنين است خودش از همه بيشتر بايد به اين موضوع اهميت بدهد.
✍🏻كسى كه حاتم طايى را مدح و ستايش مى كند بايد خودش سهمى از سخاوت و كرم داشته باشد. از آن فراتر كسى كه امام بزرگوارى را به صفات برجسته اى مى ستايد; اميرمؤمنان(ع) را به جود و سخاوت و شجاعت و علم و درايت و امام حسين(ع) را به ايثار و شهادت در راه خدا مى ستايد و همچنين هر يك از ائمه(ع) را به صفات برجسته اى توصيف مى كند چگونه مى تواند خودش از تمام اين اوصاف بيگانه و تهى باشد. آرى آن كس كه كرامت كريمان را مى ستايد از همه شايسته تر است كه راه آن ها را بپويد.
✍🏻و در نقطه مقابل، بيچاره ترين مردم كسانى هستند كه خوبى هاى خوبان را توصيف مى كنند اما خودشان هرگز در عمل در مسير آن ها نيستند.
📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد 15 ؛
آیت اللّه مکارم شيرازى
☑ @nahjulbalaqah
وَ سُئِلَ (ع) أَیُّهُمَا أَفْضَلُ الْعَدْلُ أَوِ الْجُودُ، فَقَالَ (ع): الْعَدْلُ یَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا وَ الْجُودُ یُخْرِجُهَا مِنْ جِهَتِهَا وَ الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ وَ الْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَ أَفْضَلُهُمَا.
از امام (ع)پرسیدند عدل یا بخشش، کدام یک برتر است؟ فرمود: عدالت: هر چیزى را در جاى خود مى نهد، در حالى که بخشش آن را از جاى خود خارج مى سازد. عدالت تدبیر عمومى مردم است، در حالى که بخشش گروه خاصّى را شامل است، پس عدالت شریف تر و برتر است.
#نهج_البلاغه | #حکمت_437
☑ @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
❇ برتری عدل بر جود و بخشش
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_437
🔆اين گفتار حكيمانه و بسيار پرمعنا در پاسخ به سؤالى كه از امام(ع) پرسيده شد مطرح گرديد. سؤال كردند: «از اين دو كدام برترند: عدالت يا جود؟».
شايد اين سؤال به دنبال گفتگويى بوده كه در ميان بعضى از اصحاب آن حضرت واقع شده است. بعضى جود را مهمتر مى دانستند و بعضى عدل را; قضاوت و داورى را خدمت امام(ع) آوردند و امام(ع) جواب بسيار جامع و حساب شده اى داد، فرمود: «عدل، هرچيزى را در جاى خود قرار مى دهد ولى جود و بخشش آن را از مسيرش فراتر مى برد، (اضافه بر اين) عدالت، قانونى است همگانى ولى جود و بخشش جنبه خصوصى دارد بنابراين، عدل، شريف تر و برتر است».
✍🏻در واقع امام(ع) به دو نكته اساسى اشاره فرموده است: نخست اين كه نتيجه عدالت اين است كه هر كسى در جامعه به حق خويش برسد و هرچيز در جاى خود باشد. اصولاً بعضى عدالت را چنين معنا كرده اند: «وضع الشىء فى موضعه; هرچيز را در جاى خود قرار دادن». روشن است كه در اين صورت تمام افراد اجتماع به تلاش و كوشش برمى خيزند تا بتوانند حق عادلانه خود را بگيرند در نتيجه جامعه در سايه عدالت، شكوفا و فعال و مترقى مى شود. اما جود و بخشش چنين نيست زيرا چيزى اضافه بر استحقاق افراد است كه البته در جاى خود بسيار خوب و شايسته است ولى اى بسا همين صفت خوب و شايسته سبب شود كه عده اى به تنبلى روى آورند و تلاش و كوشش را كم كنند و به انتظار جود و بخشش سخاوتمندان بنشينند.
✍🏻سپس امام(ع) به نكته مهم ديگرى اشاره مى كند، مى فرمايد: عدالت امرى است فراگير كه تمام جامعه انسانى مى توانند از آن بهره مند گردند و در سايه آن به زندگى آبرومندى ادامه دهند در حالى كه جود و بخشش فراگير نيست و هميشه موضعى و محدود است و روشن است چيزى كه آثار مثبت آن همه افراد جامعه را فرامى گيرد از چيزى كه جنبه محدود دارد بهتر و اشرف و افضل است.
مرحوم علامه آيت الله مطهرى دراين باره سخنى دارد كه عيناً در ذيل مى آوريم: جود و ايثار را نمى توان مبناى اصلى زندگى عمومى قرار داد و بر اساس آن ها مقررات و قانون، وضع و آن را اجرا كرد. اگر جود و احسان و ايثار تحت قانون و مقررات لازم الاجراء درآيد ديگر جود و احسان و ايثار نام ندارد، به اصطلاح از وجودش عدمش لازم مى آيد. جود و ايثار وقتى جود و ايثار است كه هيچ قانون و مقررات حتمى و لازم الاجراء نداشته باشد و آدمى صرفاً به خاطر كرم و بزرگوارى و گذشت و نوع دوستى و بلكه حيات دوستى جود كند. بنابراين، عدل از جود افضل است... به علاوه همين جودها و احسان ها و ايثارهايى كه در مواقعى خوب و مفيد است و ازنظر جودكننده فضيلتى بسيار عالى است، ازنظر گيرنده فضيلت نيست، حساب او را هم بايد كرد، حساب اجتماع را هم بايد كرد; اگر رعايت موازنه اجتماعى نشود و حساب نكرده صورت بگيرد، همين فضيلت اخلاقى موجب بدبختى عمومى و خرابى اجتماع مى گردد. صدقات زياد و اوقاف زياد و حساب نكرده، نذورات زياد و حساب نكرده در هرجا كه وارد شده مانند سيل، جامعه را خراب كرده، روحيه ها را تنبل و كلاّش و فاسد الاخلاق بار آورده، لطمه ها و خساراتى وارد آورده است.
📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد 15 ؛
آیت اللّه مکارم شيرازى
☑ @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا. مردم دشمن آنند که نمى دانند. #نهج_البلاغه | #حکمت_438 ☑ @nahj
❇ جهل و ناآگاهی، عامل انکار و دشمنی
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_438
🔆امام(ع) در اين گفتار حكيمانه بسيار كوتاه و پرمعنا مى فرمايد: «مردم دشمن چيزى هستند كه نمى دانند»; (النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا).دشمن چيزى هستند كه نمى دانند»; (النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا).
همان گونه كه در سند اين گفتار حكيمانه ذكر شد اين جمله عيناً در حكمت 172 بدون هيچ تغييرى آمده و در آن جا تفسيرهاى سه گانه اى براى آن ذكر كرديم و در اين جا اضافه مى كنيم كه ممكن است بسيارى از امور داراى فوايد زيادى باشد اما شخصى كه از آن بى خبر است با آن به مخالفت برمى خيزد.
✍🏻افراد ناآگاه كه به اهميت جهاد و تأثير آن در عظمت و عزت مسلمين واقف نيستند آن را امرى خشونت آميز و زيانبار مى پندارند و طبيعى است كه با آن به عداوت برخيزند يا براى آن ها ناخوشايند باشد. اما مؤمنان آگاه كه به اسرار جهاد و حتى شهادت فى سبيل الله آشنا هستند به آن عشق مى ورزند. داروهاى تلخ و شفابخش براى كودكى كه از آن اطلاعى ندارد تنفرآميز است و به اين آسانى حاضر به نوشيدن آن نيست و با آن دشمنى مى كند در حالى كه افرادى كه از آثار آن دارو باخبرند براى به دست آوردن آن هرگونه بهايى را مى پردازند و با عشق و علاقه آن را مى خورند.
✍🏻مؤيد اين سخن گفتارى است كه به عنوان يك اصل كلى، بعضى از روانشناسان اظهار كرده و مثال روشنى نيز براى آن ذكر نموده اند و آن اين كه جهل انسان به شرايط محيط، محيط را براى او غير قابل تحمل مى كند اما هنگامى كه از آن شرايط باخبر مى شود ناگهان همه چيز براى او قابل تحمل مى گردد. آن ها در مثالشان چنين مى گويند: شخصى در حال مسافرت با قطار با مسافر ديگرى همنشين شد كه چند فرزند خردسال شلوغ داشت ولى آن ها را از كارهاى نادرستشان باز نمى داشت. اين مرد مسافر بسيار عصبانى شد و رو به پدر آن بچه ها كرد و گفت: چرا مراقب آن ها نيستى؟ آن مرد با چشم هاى اشكبار گفت: ببخشيد همسرم در بيمارستان در حال سختى است و من در فكر او بودم و از كودكان غافل شدم. اين مرد با شنيدن اين سخن و آگاه شدن از دليل عدم مراقبت پدر، وضعش دگرگون شد، عذرخواهى كرد و بچه ها را نوازش نمود و روحش آرام گرفت. آرى، هنگامى كه آن مرد از شرايط موجود آگاه شد عداوت او به دوستى مبدل گشت.
✍🏻در مسائل اعتقادى در طول تاريخ بسيار ديده شده است كه دو گروه به جان هم افتاده اند و علت اصلى آن بى خبر بودن از اعتقاد ديگرى بوده است و اگر آگاه بودند نه تنها به عداوت برنمى خاستند بلكه با هم دوستى داشتند.
📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد 15 ؛
آیت اللّه مکارم شيرازى
☑ @nahjulbalaqah
الزُّهْدُ کُلُّهُ بَیْنَ کَلِمَتَیْنِ مِنَ الْقُرْآنِ ، قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ:لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ) وَ مَنْ لَمْ یَأْسَ عَلَى الْمَاضِی وَ لَمْ یَفْرَحْ بِالْآتِی فَقَدْ أَخَذَ الزُّهْدَ بِطَرَفَیْهِ.
زهد بین دو کلمه از قرآن است، که خداى سبحان فرمود:«تا بر آنچه از دست شما رفته حسرت نخورید، و به آنچه به شما رسیده شادمان مباشید» کسى که بر گذشته افسوس نخورد، و به آینده شادمان نباشد، همه جوانب زهد را رعایت کرده است.
#نهج_البلاغه | #حکمت_439
☑ @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
الزُّهْدُ کُلُّهُ بَیْنَ کَلِمَتَیْنِ مِنَ الْقُرْآنِ ، قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ:لِکَیْلا تَأْسَوْا
❇ بیاعتنایی به داشتهها و نداشتهها
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_439
🔆مى دانيم زهد از امورى است كه در آيات و روايات درباره اهميت و فضيلت آن سخن بسيار آمده است ولى ماهيت و حقيقت آن براى گروهى ناشناخته است تا آن جا كه گاه كارهاى رياكارانه و گاهى ابلهانه را به حساب زهد مى گذارند. امام(ع) در اين كلام حكيمانه زهد را به عالى ترين صورت توصيف كرده و از آيه اى از قرآن براى اين تفسير كمك گرفته است، مى فرمايد: «تمام زهد در دو جمله از قرآن مجيد آمده است. خداوند سبحان مى فرمايد: «تا بر گذشته تأسف مخوريد و به آنچه در دست داريد دلبسته و شادمان نباشيد».
✍🏻سپس امام(ع) چنين نتيجه مى گيرد: «بنابراين آن كس كه بر گذشته تأسف نمى خورد و به آينده (و آنچه در دست دارد) دلبستگى ندارد هر دو طرف زهد (از آغاز تا پايان آن) را در اختيار گرفته است».
✍🏻اين گفتار حكيمانه كه برگرفته از قرآن مجيد است حقيقت زهد را ازنظر اسلام تبيين مى كند زيرا حقيقت زهد، وارستگى و آزادگى از زرق و برق دنيا و بى اعتنايى به آن است و نشانه اين وارستگى و بى اعتنايى در دو چيز آشكار مى شود: نخست اين كه اگر انسان مواهبى از دنيا را در اختيار دارد و از دستش رفت ناراحت نشود و ناله سر ندهد و پيوسته اظهار تأسف نكند و نشانه ديگر اين كه به آنچه دارد دلبسته نباشد. به اين معنا كه پيوسته به دليل اين كه مبادا از دست برود نگران و دلمشغول نباشد. و يا به تعبير ديگر به دليل داشتن امكانات مادى و مال و ثروت و مقام، اظهار خوشحالى و افتخار و بزرگى نكند و آن ها را امانتى الهى بداند كه روزى بر اساس حكمتش ارزانى مى دارد و روز ديگرى به حكم عدالتش بازمى ستاند.
✍🏻ولى اشتباه نشود مفهوم اين گفتار آن نيست كه انسان دست از تلاش براى تأمين معاش و پيشرفت جامعه اسلامى بردارد بلكه هدف، نفى وابستگى ها و اسارت هاى مادى است كه سرچشمه انواع حسادت ها و جنگ و نزاع ها مى باشد. در صدر اسلام افرادى بودند كه زهد را به معناى غلط آن تفسير كرده و عملاً خود را به انزوا كشانده و تن به تنبلى و بى كارى داده بودند. هنگامى كه پيامبر اكرم(ص) از وضع آن ها باخبر شد آن ها را سخت نكوهش كرد و كار آن ها را بيگانه از تعليمات اسلام دانست. ازاين رو در روايات اسلامى زهد در نقطه مقابل حرص قرار داده شده است.
📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد 15 ؛
آیت اللّه مکارم شيرازى
☑ @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
مَا أَنْقَضَ النَّوْمَ لِعَزَائِمِ الْیَوْمِ. خواب دیدن ها چه بسا تصمیم هاى روز را نقش بر آب کرده ا
❇خواب و تغییر تصمیمها
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_440
🔆امام(ع) در اين جمله كوتاه و پرمعنا مى فرمايد: «چه شكننده است خواب براى تصميم هايى كه (انسان) در روز مى گيرد»; (مَا أَنْقَضَ النَّوْمَ لِعَزَائِمِ الْيَوْمِ).
✍🏻هدف امام(ع) از بيان اين سخن اين است كه نمى توان به تصميم ها و وعده هاى افراد زياد خوش بين بود زيرا بسيار مى شود كه تصميم هاى محكمى امروز مى گيرند ولى شب مى خوابند و صبح بيدار مى شوند و به كلى آن را رها مى سازند گويى نه تصميمى گرفته بودند نه وعده اى داده بودند. اين سخن، هم مى تواند اشاره به اين باشد كه زياد نبايد به قول و قرارهاى افراد اعتماد كرد و روى آن برنامه ريزى نمود و نتيجه آن را سريع الوصول پنداشت و هم اين كه اگر كسانى براثر عصبانيت يا عدم مطالعه كافى تصميم سوئى گرفتند نبايد زياد از آن وحشت كرد اى بسا خواب شبانه آن را برهم زند و فردا از آن خبرى نباشد.
✍🏻جمله اى كه بعد از آن در خطبه 241 آمده معنى اول را تقويت مى كند زيرا مى فرمايد: «وأمحى الظُّلَم بتَذاكيرِ الهِمَم; چه بسيار تاريكى هاى شبانه اى كه ياد همت هاى بلند را از خاطره ها محو كرده است». اين در واقع شبيه ضرب المثل معروفى است كه مى گويند: «كلامُ اللّيلِ يَمحوه النّهارُ; سخن شب را صبحگاهان محو مى كند».
✍🏻به هرحال اين موضوع هم يكى از نشانه هاى ناپايدارى دنياست. نه مالش پايدار است نه مقامش نه جوانى نه سلامت و نه وعده و وعيدهايش. با فاسد شدن يك خواب شبانه ممكن است همه چيز به هم بخورد و به همين دليل هيچ عاقلى به مظاهر دنيا اعتماد واطمينان نمى كند هرچند نبايد دست از تلاشوكوشش برداشت.
اين احتمال نيز در تفسير جمله بالا داده شده كه منظور امام(ع) اين است كه خواب زياد تصميم ها را سست مى كند و پرخوابى عامل عقب ماندگى و شكست است.
📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد 15 ؛
آیت اللّه مکارم شيرازى
☑ @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
الْوِلَایَاتُ مَضَامِیرُ الرِّجَالِ. فرمانروایى، میدان مسابقه مردان است. #نهج_البلاغه | #حکمت_441
❇ حکومت، میدان آزمایش حاکمان
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_441
🔆امام(ع) در اين كلام كوتاه حكيمانه اشاره به يكى از مهمترين روش هاى آزمودن شخصيت ها كرده، مى فرمايد: «منصب هاى حكومتى، ميدان آزمون و مسابقه مردان است»; (الْوِلاَيَاتُ مَضَامِيرُ الرِّجَالِ).
هم شخصيت و ظرفيت آن ها در اين گونه حالات آشكار مى شود و هم استعداد و توان و لياقت آنان. «مضامير» جمع «مضمار» از ماده «ضُمور» (بر وزن ظهور) به معناى لاغر شدن گرفته شده و مضمار به ميدانى گفته مى شد كه اسب ها را بعد از پرورش و تقويت كامل جهت مسابقه اسب سوارى به آن جا مى آوردند و با تمرين هاى مكرر آن ها را لاغر و چابك مى ساختند بنابراين مضمار به معناى ميدان تمرين است و گاه به محل مسابقه نيز اطلاق مى شود و در كلام حكيمانه مورد بحث در همين معنا استعمال شده است.
✍🏻انسان ها را در ميدان هاى مختلفى مى توان آزمود; گروهى به وسيله مال و ثروت، گروه ديگرى به وسيله فقر و ناتوانى، گروهى ديگر به وسيله مصائب و حوادث سخت و دردناك. ولى در ميان ميدان هاى آزمون و مسابقه به خصوص براى شخصيت هاى برجسته حساس ترين ميدان، ميدان حكمرانى است. آن جاست كه معلوم مى شود چه كسانى را غرور فرامى گيرد و پا از گليم خود فراتر مى نهند و چه كسانى به واسطه داشتن ظرفيت كامل تغييرى در وضع آن ها رخ نمى دهد. چه كسانى براى اندوختن مال و ثروت از طريق حكومت، به ظلم و ستم به ديگران مى پردازند و چه كسانى تقوا را از دست نمى دهند. چه افرادى به نفع طرفداران خود حكم ظالمانه مى كنند و چه اشخاصى همگان در برابر آن ها يكسان اند.
✍🏻به راستى بسيار مشكل است كسانى را پيدا كنيم كه بعد از رسيدن به مقام هاى بالا تغيير و دگرگونى در حال آن ها پيدا نشود جز معصومين(ع) كه كمترين تغييرى پيدا نمى كردند. اميرمؤمنان على(ع) آن روز كه در گوشه خانه نشسته بود و ديگران به ناحق حكومت مى كردند زندگى زاهدانه اى داشت و آن روز نيز كه به حكومت رسيد همان زندگى زاهدانه را ـ و شايد به طور كامل ترى ـ ادامه داد. در حكومتش فرقى ميان برادر خود و افراد عادى نگذاشت و طرفداران خود را به هنگام انحراف از طريق حق همان گونه مؤاخذه و ملامت مى كرد كه مخالفان خود را.
📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد 15 ؛
آیت اللّه مکارم شيرازى
☑ @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
لَیْسَ بَلَدٌ بِأَحَقَّ بِکَ مِنْ بَلَدٍ خَیْرُ الْبِلَادِ مَا حَمَلَکَ. هیچ شهرى براى تو از شهر دی
❇ بهترین شهر برای زندگی
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_442
🔆امام(ع) در اين گفتار حكيمانه به نكته مهمى براى پيشرفت انسان اشاره مى كند و مى فرمايد: «هيچ شهرى براى تو سزاوارتر از شهر ديگر نيست; بهترين شهرها شهرى است كه تو را پذيرا شود (و وسيله آرامش و پيشرفت تو را فراهم كند)»; (لَيْسَ بَلَدٌ بِأَحَقَّ بِكَ مِنْ بَلَد. خَيْرُ الْبِلاَدِ مَا حَمَلَكَ).
اشاره به اين كه گرچه حب وطن يك ميل باطنى عميق است و در احاديث اسلامى بر آن تأكيد شده ولى بسيار مى شود كه ماندن در وطن باعث عقب ماندگى و ذلت است در اين گونه موارد انسان بايد شجاعت به خرج دهد و از وطن خويش به جاى ديگر مهاجرت كند; جايى كه در آن اسباب پيشرفت و ترقى و آرامش خاطر او فراهم است و تعصب كور و كر به وطن در اينگونه موارد نه منطقى است و نه كمكى به زندگى انسان مى كند.
✍🏻بعضى از شارحان نهج البلاغه چنين پنداشته اند كه در اين جا دو مكتب در مقابل هم قرار دارند; مكتبى كه مى گويد در وطن خويش زندگى كن. همان گونه كه مادر و قابله تو كه تو را متولد مى كنند بر تو حق دارند، شهرى كه در آن جا متولد شدى نيز به منزله مادر توست بايد همواره در كنار آن بمانى. و مكتب ديگرى كه مى گويد: عشق به وطن يك عشق كاذب و بيهوده است; هرجا بهتر مى توانى زندگى كنى به آن جا برو. ولى حق اين است كه تضادى در ميان اين دو نيست. بدون شك اگر انسان بتواند در وطن خويش با دوستان و خويشاوندان و آشنايان زندگى كند و از آزادى و عزت و شرف و آبرو و آرامش برخوردار باشد آن جا از همه جا بهتر است و حديث «حب الوطن من الايمان» نيز كه حديث مشهورى است اين معنا را تأييد مى كند و در حديثى از امام سجاد(ع) در كتاب شريف كافى آمده است:از سعادت انسان اين است كه محل كسب و كار او در شهر خودش باشد و دوستانى صالح و درستكار و فرزندانى كه از آن ها كمك بگيرد داشته باشد».
✍🏻ولى با اين حال نبايد عشق و علاقه به زيستن در وطن را به عنوان يك اصل غير قابل استثناء دانست بسيار مى شود كه انسان در وطنش جز ذلت و عقب ماندگى نصيبى ندارد در حالى كه اگر به جاى ديگرى مهاجرت كند درهاى پيشرفت و موفقيت به رويش گشوده مى شود.
📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد 15 ؛
آیت اللّه مکارم شيرازى
☑ @nahjulbalaqah
وَ قَدْ جَاءَهُ نَعْیُ الْأَشْتَرِ رَحِمَهُ اللَّهُ :*مَالِکٌ وَ مَا مَالِکٌ وَ اللَّهِ لَوْ کَانَ جَبَلًا لَکَانَ فِنْداً وَ لَوْ کَانَ حَجَراً لَکَانَ صَلْداً لَا یَرْتَقِیهِ الْحَافِرُ وَ لَا یُوفِی عَلَیْهِ الطَّائِرُ.
وقتى خبر شهادت مالک اشتر که رحمت خدا بر او باد، به امام رسید فرمود:مالک چه مالکى به خدا اگر کوه بود، کوهى که در سرفرازى یگانه بود، و اگر سنگ بود، سنگى سخت و محکم بود، که هیچ رونده اى به اوج قلّه او نمى رسید، و هیچ برنده اى بر فراز آن پرواز نمى کرد.
#نهج_البلاغه | #حکمت_443
☑ @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
وَ قَدْ جَاءَهُ نَعْیُ الْأَشْتَرِ رَحِمَهُ اللَّهُ :*مَالِکٌ وَ مَا مَالِکٌ وَ اللَّهِ لَوْ کَانَ ج
❇ وصف مالک اشتر
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_443
🔆هنگامى كه خبر شهادت مالك اشتر(ره) به امام(ع) رسيد درباره او چنين فرمود: «مالك اما چه مالكى! به خدا سوگند اگر كوه بود يكتا بود و اگر سنگ بود سرسخت و محكم بود. هيچ مركبى نمى توانست از كوهسار وجودش بالا رود و هيچ پرنده اى به قله آن راه نمى يافت».
✍🏻امام(ع) در اين توصيف فشرده و پرمعنا درباره شخصيت مالك سنگ تمام گذاشته است. از يك طرف او را به كوه بى نظيرى تشبيه مى كند كه هيچ انسان و پرنده اى نمى تواند به قله آن برسد و از سوى ديگر او را به سنگ محكمى تشبيه مى نمايد كه در برابر حوادث بسيار مقاوم است. در واقع دو وصف مهم در اين عبارت درباره مالك بيان شده است: يكى اوج افكار بلند و همت عالى او و ديگر استقامت و پايدارى اش در برابر دشمنان و مالك در طول عمر خود كه در صحنه هاى مختلفى ظاهر شد هر دو معنا را به اثبات رساند.
✍🏻«نَعْى» (بر وزن سعى) به معناى خبر فوت انسانى است و ناعى به كسى گفته مى شود كه خبر مرگ شخصى را به ديگران برساند. «فِند» (بر وزن هند) همان گونه كه در تفسير مرحوم سيد رضى آمده بود به معناى كوه يكه و تنهاست و به كار بردن اين تعبير درباره مالك اشتر به اين معناست كه او در ميان اصحاب و ياران بزرگ على(عليه السلام) ازنظر عظمت، يكتا و تنها بود. «صَلد» (بر وزن فرد) به معناى سنگ صاف و محكم است و مُصَلَّد به آنچه آب در آن نفوذ نكند و آن را متلاشى نسازد اطلاق شده است. «حافر» در اصل به معناى سُم است و به حيواناتى كه تك سم هستند مانند اسب و قاطر، حافر نيز اطلاق مى شود. به اين مناسبت كه پاى آن ها زمين را حفر مى كند و لذا اسم فاعل از ماده حفر بر آن اطلاق شده است و در عبارت حكيمانه امام(ع) به معناى مركب است به قرينه جمله «لا يرتقيه» و همچنين تقابل با طائر. «يرتقيه» از ماده «رقى» (بر وزن نهى) به معناى بالا رفتن است. «يوفِى» از ماده «وفا» گرفته شده و در اين جا به معناى بالا رفتن در حد اعلى است.
✍🏻زندگى پرافتخار مالك اشتر نيز شاهد بر اين گفتار امام(ع) است. فكر او به اندازه اى بلند بود كه غير از امام و پيشواى خود و مصالح مسلمين كسى يا چيزى را به رسميت نمى شناخت و استقامت او در حدى بود كه در برابر هيچ دشمنى سر تسليم فرود نياورد و به خصوص امتحان خود را در جنگ صفين پس داد كه اگر فتنه گران مانع نشده بودند كار لشكر شام و معاويه را يكسره كرده بود.
امام(ع) در موارد ديگرى از نهج البلاغه ازجمله در نامه سيزدهم نيز به مدح و بيان منزلت او پرداخته به هنگامى كه به او مأموريتى در لشكر صفين مى دهد، درباره او مى گويد: او كسى است كه سستى در عزمش راه ندارد و بيم لغزش در او نمى رود.
📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد 15 ؛
آیت اللّه مکارم شيرازى
☑ @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
قَلِیلٌ مَدُومٌ عَلَیْهِ خَیْرٌ مِنْ کَثِیرٍ مَمْلُولٍ مِنْهُ. چیز اندک که با اشتیاق تداوم یابد، به
❇ آهسته و پیوسته
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_444
🔆امام(ع) در اين گفتار حكيمانه خود به يك اصل اساسى در همه فعاليت هاى فردى و اجتماعى اشاره كرده، مى فرمايد: «كار كم اما مستمر (و پرنشاط) از كار بسيار امّا ملالت آور (و زودگذر) بهتر است»; (قَلِيلٌ مَدُومٌ عَلَيْهِ خَيْرٌ مِنْ كَثِير مَملُول مِنْهُ).
✍🏻هدف امام(ع) از اين گفتار حكيمانه اين است كه نبايد همچون كسانى بود كه وقتى مدح و فضيلت كارى را مى شنوند با شتاب به آن روى مى آورند و به صورتى خسته كننده آن را انجام مى دهند ولى چيزى نمى گذرد كه از آن ملول شده رهايش مى سازند. چه بهتر كه انسان كار سبك ترى را انتخاب كند و همواره پرنشاط آن را انجام دهد. اين سخن، هم درمورد عبادات صادق است و هم درمورد مسائل اخلاقى و كمك هاى اجتماعى و فراگيرى علم و دانش و مانند آن.
✍🏻بعضى هستند هنگامى كه فضيلت عملى مانند تلاوت قرآن را مى شنوند شب و روز و وقت و بى وقت به تلاوت مى پردازند و خود را خسته و ملول مى كنند و آن را به زودى رها مى سازند. يا در مسير علم و دانش شروع به فراگيرى از اين استاد و آن استاد و بحث با دوستان مختلف و مطالعه كتب تا نيمه شب و فراتر از آن مى كنند اما به زودى خسته مى شوند و گاه متنفر و بيزار، و براى هميشه آن را رها مى سازند و اين خطرى است بزرگ براى پويندگان راه حق. ولى عاقلان و هشياران كار سبك تر و مستمر را بر چنين كارهاى پرفشار و ملالت خيزى ترجيح مى دهند. اولى مانند رگبارى است كه در زمين خشك و تشنه اى بريزد; موقتاً آن را سيراب مى كند ولى بعد از آن، آفتاب سوزان، گياهانى را كه با آن رگبار سر از زمين بيرون آورده اند مى خشكاند. دومى مانند باران هاى ملايم و يا آبيارى قطره اى در عصر ماست كه دست پرورده خود را رهانمى كند و پيوسته آن درخت و گياه را سيراب و سرسبز و خرم و باطراوت نگه مى دارد.
✍🏻 اضافه بر اين، كار پرفشار و كوتاه مدت هرگز براى انسان به صورت ملكه درنمى آيد در حالى كه كار كم فشار و مستمر تبديل به ملكه اى مى شود كه انسان همواره به راحتى آن را انجام مى دهد و از آن لذت مى برد.
📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد 15 ؛
آیت اللّه مکارم شيرازى
☑ @nahjulbalaqah
#nahjulbalaqah
#من_نهج_البلاغه_می_خوانم
_________________________
#خدا #پروردگار #اسلام_ناب #قرآن_مجید #حديث_روز #احادیث_ناب #حکمت #امیر_المؤمنین #امام_علي #تفسیر_نهج_البلاغه #حيدر #فقط_حيدر_اميرالمومنين_است
نهج البلاغه
إِذَا کَانَ فِی رَجُلٍ خَلَّةٌ رَائِقَةٌ فَانْتَظِرُوا أَخَوَاتِهَا اگر در کسى خصلتى شگفت دیدید، هم
❇ ارتباط صفات #اخلاقی
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_۴۴۵
🔆امام(ع) در اين گفتار حكيمانه اشاره به نكته اى مى كند كه براى شناخت باطن اشخاص غالباً مفيد و مؤثر است، مى فرمايد: «هرگاه در انسانى خوى و خصلت خوب و خوشايندى باشد انتظار همانندهايش را نيز (در او) داشته باشيد»; (إِذَا كَانَ فِي رَجُل خَلَّةٌ رَائِقَةٌ، فَانْتَظِرُوا أَخَوَاتِهَا).
✍🏻«خَلَّةٌ» (به فتح خاء و تشديد لام) به معناى خصلت و خوى و صفات اخلاقى است. «رَائِقَةٌ» از ماده «روق» (بر وزن ذوق) به معناى زيبا بودن و جلب توجه كردن است و در بعضى از نسخ «رائعة» آمده است كه همان معنا را مى رساند. طبيعى است كه وقتى بر شاخه درختى ميوه خوب و جالبى ببينيم دور از انتظار نيست كه همانند آن در شاخه هاى ديگر نيز يافت شود. همچنين هرگاه انسان در جايى به قطعه سنگ قيمتى اى برخورد كند چه بسا كه نشانه وجود معدنى از آن در آن جا باشد. اين سخن در وجود انسان دليل روشنى دارد و آن اين كه كارهايى كه انسان به طور مكرر انجام مى دهد يك ريشه باطنى دارد كه در نهاد اوست و اين ريشه باطنى سبب مى شود كه مشابهات آن نيز در وى ظاهر گردد. همان گونه كه عكس آن نيز چنين است; هرگاه ببينيم انسانى بدزبان و فحاش است غالباً پى مى بريم كه در كارهاى ديگر نيز در مسير غلط و ناپسند قرار دارد از چنين انسانى نمى توان انتظار امانت دارى و صداقت داشت. به تعبير ديگر، نيكى ها و بدى ها غالباً به هم پيوسته اند گويى يكديگر را صدا مى زنند و دعوت مى كنند.
✍🏻البته ممكن است استثنائاتى وجود داشته باشد كه شخصى تنها يك صفت خوب يا يك صفت بد داشته باشد و بقيه صفاتش با آن هماهنگ نباشد ولى همان گونه كه اشاره شد اين ها جنبه استثنايى دارد نه قاعده كلى. به هر حال اين گفتار حكيمانه دو پيام براى ما دارد: پيام اول درمورد انسان شناسى است كه براى شناخت افراد، غالباً مى توان روى يكى از صفات خوب يا بد آن ها تكيه كرد و آن را نشانه اى براى بقيه صفات دانست. دوم اين كه در تهذيب نفس بايد مراقب باشيم كه اگر صفت زشتى در ما پيدا شد انتظار نفوذ بقيه زشتى ها را هم داشته باشيم و اگر توانستيم صفت خوبى را در خود ريشه دار كنيم بايد به آينده خويش اميدوار باشيم كه در پرتو آن، صفات ديگر نيز ممكن است رويش پيدا كند.
📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛
آیت اللّه مکارم شيرازى
💟 @nahjulbalaqah