إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ هُمُ الَّذِينَ نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ الدُّنْيَا إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَى ظَاهِرِهَا، وَ اشْتَغَلُوا بِآجِلِهَا إِذَا اشْتَغَلَ النَّاسُ بِعَاجِلِهَا؛ فَأَمَاتُوا مِنْهَا مَا خَشُوا أَنْ يُمِيتَهُمْ، وَ تَرَكُوا مِنْهَا مَا عَلِمُوا أَنَّهُ سَيَتْرُكُهُمْ؛ وَ رَأَوُا اسْتِكْثَارَ غَيْرِهِمْ مِنْهَا اسْتِقْلَالًا، وَ دَرَكَهُمْ لَهَا فَوْتاً؛ أَعْدَاءُ مَا سَالَمَ النَّاسُ، وَ سَلْمُ مَا عَادَى النَّاسُ؛ بِهِمْ عُلِمَ الْكِتَابُ وَ بِهِ عَلِمُوا، وَ بِهِمْ قَامَ الْكِتَابُ وَ بِهِ قَامُوا؛ لَا يَرَوْنَ مَرْجُوّاً فَوْقَ مَا يَرْجُونَ، وَ لَا مَخُوفاً فَوْقَ مَا يَخَافُونَ.
نهج البلاغه
إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ هُمُ الَّذِينَ نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ الدُّنْيَا إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِل
دوستان خدا آنانند كه به درون دنيا نگريستند آنگاه كه مردم به ظاهر آن چشم دوختند، و سر گرم آينده دنيا شدند آنگاه كه مردم به امور زودگذر دنيا پرداختند.
پس هواهاى نفسانى كه آنان را از پاى در مى آورد، كشتند، و آنچه كه آنان را به زودى ترك مى كرد، ترك گفتند، و بهره مندى دنيا پرستان را از دنيا، خوار شمردند، و دست يابى آنان را به دنيا زودگذر دانستند.
با آنچه مردم آشتى كردند، دشمنى ورزيدند، و با آنچه دنيا پرستان دشمن شدند آشتى كردند،
قرآن به وسيله آنان شناخته مى شود، و آنان به كتاب خدا آگاهند، قرآن به وسيله آنان پا بر جاست و آنان به كتاب خدا استوارند،
به بالاتر از آنچه اميدوارند چشم نمى دوزند، و غير از آنچه كه از آن مى ترسند هراس ندارند.
#نهج_البلاغه | #حکمت_432
☑ @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
دوستان خدا آنانند كه به درون دنيا نگريستند آنگاه كه مردم به ظاهر آن چشم دوختند، و سر گرم آينده دنيا
❇ ویژگیهاى اولیاء الله
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_432
🔆امام(ع) در اين گفتار بسيار پرمعنا و حكيمانه، دوستان خاص خدا را با اوصاف دوازده گانه اى معرفى مى كند. نخست مى فرمايد: «اولياءالله كسانى هستند كه به باطن دنيا مى نگرند آنگاه كه مردم (دنياپرست) به ظاهر آن نگاه مى كنند».
✍🏻در دومين صفت مى فرمايد: «آن ها به آينده دنيا (سراى آخرت) مشغول اند در حالى كه دنياپرستان به امروز و حاضر آن سرگرم اند» . اولياء الله دنيا را گذرگاهى در مسير آخرت مى بينند در حالى كه دنياپرستان گمان مى كنند سراى هميشگى آن هاست و هركدام مطابق تفكر خود عمل مى كنند.
✍🏻در سومين وصف مى فرمايد: «آن ها امورى را كه خوف دارند سرانجام قاتلشان باشد از ميان مى برند».
اولياءالله از چه امورى مى ترسند كه مايه مرگشان شود؟ (منظور مرگ دل هاست). پاسخ روشن است: آن ها از هوى و هوس هاى سركش، و حرص و طمع، و از وسوسه ها و نقشه هاى پيچيده شيطان و شيطان صفتان بيمناك اند، مبادا بر آنان چيره شود و قلب آن ها را بميراند.
✍🏻در چهارمين وصف مى فرمايد: «آنچه را كه مى دانند سرانجام آن ها را ترك مى گويد، رها مى سازند».
آرى آن ها مى دانند مقام ها و زينت ها و ثروت ها سرانجام، آن ها را ترك مى كند و تنها با كفنى ساده به سوى ديار آخرت رهسپار مى شوند پس چه بهتر كه دل به اين امور عاريتى نبندند، در نتيجه پيش از آن كه اين امور آن ها را ترك كند، آن ها اين امور را به فراموشى مى سپارند.
تعبير به «منها» كه از «من» تبعيضية در آن استفاده شده اشاره به اين است كه امورى در دنيا وجود دارد كه هرگز انسان را ترك نمى گويد و در همه موارد با اوست.
✍🏻آنگاه در پنجمين وصف مى فرمايد: «آنچه را ديگران از دنيا بسيار مى بينند اولياء الله كم مى شمرند و رسيدن به آن را از دست دادن آن محسوب مى كنند».
اين يك واقعيت است كه دنياپرستان هنگامى كه به مال يا ثروت زياد يا مقام مهمى مى رسند در نظرشان بسيار زياد است در حالى كه دوستان خدا آن را متاع بى ارزشى مى دانند، تا آن جا كه اميرمؤمنان على(ع) تمام دنيا و آنچه در زير افلاك واقع شده را كمتر از برگ درختى مى داند كه در دهان ملخى جويده شده است.جمله «وَ دَرَكَهُمْ لَهَا فَوْتاً» اشاره به اين است كه اولياءالله رسيدن به زرق و برق و اموال و مقامات دنيوى را نه تنها براى خود افتخارى نمى دانند بلكه آن را سبب از دست دادن توفيقات بيشتر و مهمترى محسوب مى دارند; درست به عكس دنياپرستان كه آن را افتخار مى شمرند هرچند توفيقات بيشترى را براى رسيدن به معنويات از دست بدهند.
✍🏻در ششمين و هفتمين وصف مى فرمايد: «با آنچه دنياپرستان با آن در صلح اند دشمن اند و با آنچه دنياپرستان با آن دشمن اند در صلح اند».
روشن است كه دنياپرستان با شهوات دنيا ولذات نامشروع آن وافتخار ومباهات به فزونى مال و ثروت پيوند دوستى بسته اند چيزى كه اولياءالله با آن مخالف اند و از سويى ديگر، دنياپرستان، با تقوا و پرهيزكارى و زهد و ايثار و فداكارى دشمن اند همان چيزهايى كه اولياءالله با آن پيمان صلح و دوستى بسته اند.
اولياءالله طرفدار حق اند و دنياپرستان مخالف آن، چون اجراى حق منافع كثيف آن ها را بر باد مى دهد و به عكس، اولياءالله دشمن ظلم و ستم هستند چيزى كه دنياپرستان پيوسته از آن طرفدارى مى كنند زيرا اهداف شوم آن ها را تحقق مى بخشد.
✍🏻در هشتمين و نهمين توصيف آن ها مى فرمايد: «كتاب خدا (قرآن مجيد) به وسيله آن ها فهميده مى شود و آن ها نيز به وسيله قرآن حقايق را درك مى كنند».
آرى از يك سو حق جويان و حق طلبان به سراغ آن ها مى روند و حقايق قرآن را از آن ها دريافت مى دارند و از سويى ديگر خود آن ها نيز به سراغ قرآن مى روند و حقايق را از آن درمى يابند و به تعبير ديگر سرچشمه فهم مردم از قرآن، آن ها هستند و سرچشمه علوم آن ها قرآن است.
✍🏻سپس در دهمين و يازدهمين وصف اولياء الله مى افزايد: «قرآن به وسيله آن ها برپاست همان گونه كه آن ها به وسيله قرآن برپا هستند».
دليل قيام قرآن به وسيله آن ها روشن است زيرا تبليغ قرآن و تبيين مفاهيم آن براى عموم مردم و اجراى دستورات آن، به وسيله آن ها صورت مى گيرد.
اما قيام آن ها به وسيله قرآن به سبب آن است كه قرآن سرچشمه اصلى تمام علوم و دانش هاى آن هاست.
آرى آن ها همچون چشمه هايى هستند كه از منابع زيرزمين مدد مى گيرند و سپس به سوى باغ ها و گلزارها و كشتزارها سرازير مى شوند.
اين دو وصف در واقع تأييدى است بر دو وصف سابق، با اين تفاوت كه در دو وصف سابق، سخن از علم و آگاهى آن ها و علم و آگاهى مردم به وسيله آن ها بود و در اين جا سخن از عمل به دستورات و اجراى اوامر و نواهى الهى است.
در جمله «به قاموا» اين احتمال نيز وجود دارد كه برجستگى آن ها در ميان مردم و موقعيت آنان در افكار عمومى به سبب قرآن مجيد است كه آن ها را ستوده و منزلت آن ها را روشن ساخته است.
نهج البلاغه
❇ ویژگیهاى اولیاء الله #نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_432 🔆امام(ع) در اين گفتار بسيار پرمعنا و حكيمانه
✍🏻سپس امام(ع) در دوازدهمين و آخرين وصف اولياءالله فرمايد: «بالاتر از آنچه به آن اميد دارند و دل بسته اند اميدواركننده اى نمى بينند و برتر از آنچه از آن مى ترسند مايه ترس سراغ ندارند».
آرى آن ها به لطف عميم و بى پايان خداوند اميدوارند كه بالاتر از آن چيزى نيست و از خشم و سخط او مى ترسند كه مخوف تر از آن چيزى نمى باشد و در حقيقت، خوف و رجاء، وجود آن ها را پر كرده و به همين دليل نه دلبستگى به غير او دارند، نه غير او را در سرنوشت خود مؤثر مى دانند و نه از غير او بيمناك اند و همين امر مايه صبر و استقامت و ثبات آن ها در تمام حوادث زندگى است.
📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد 15 ؛
آیت اللّه مکارم شيرازى
☑ @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
اذْکُرُوا انْقِطَاعَ اللَّذَّاتِ وَ بَقَاءَ التَّبِعَاتِ. پایان لذّت ها، و بر جاى ماندن تلخى ها را
❇ زودگذری لذات و ماندگاری تبعات
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_433
🔆امام(ع) در اين گفتار حكيمانه به نكته قابل توجهى درباره گناهان اشاره كرده، مى فرمايد: «به ياد داشته باشيد كه لذات (معاصى به سرعت) پايان مى گيرد و تبعات و آثار سوء آن باقى مى ماند»; (اذْكُرُوا انْقِطَاعَ اللَّذَّاتِ، وَ بَقَاءَ التَّبِعَاتِ).
✍🏻اين يك واقعيت است كه معاصى و گناهان لذت بخش، لذاتى ناپايدار و زودگذر دارند; يك فرد شراب خوار چقدر از آنچه مى نوشد لذت مى برد و يا زناكار لذتش از اين گناه چقدر زمان مى برد؟ و اين در حالى است كه آثار گناه و تبعات آن بسيار طولانى و پايدار است. اما تبعات اخروى آن تا دامنه قيامت و در عرصه قيامت باقى و برقرار است و حتى تبعات و آثار سوء دنيوى آن نيز غالباً طولانى است; شراب خوار، به خصوص با تكرار اين گناه، انواع بيمارى ها را براى خود خريدارى مى كند. افرادى را مى بينيم كه چند صباحى با استعمال مواد مخدر چنان خود را اسير و ذليل مى كنند كه اين ذلت و اسارت تا آخر عمر بى ثمرشان از آن ها دست بردار نيست. شخص ظالمى ممكن است در يك لحظه مرتكب قتلى شود و لذت انتقام از مخالف خود را بچشد اما ناراحتى وجدان، يك عمر باقى است اضافه بر اين گاه زندان طويل المدتى به سبب آن دامنگيرش مى شود و عذاب الهى كشتن مؤمنان بى گناه طبق صريح قرآن مجيد، خلود در جهنم و عذاب جاويدان است.
✍🏻بنابراين هركس در لحظه فراهم شدن اسباب گناه بايد مراقب اين نكته باشد كه لذاتش بسيار زودگذر و آثار سوئش بسيار درازمدت است.
اضافه بر همه اين ها آن گونه كه از آيات و روايات اسلامى برمى آيد يكى از آثار گناهان، سلب نعمت ها و مواهب الهى است كه گاه زمان هاى بسيار طولانى اين محروميت ادامه مى يابد. همان گونه كه در خطبه 178 مى خوانيم: «ايمُ اللَّهِ مَا كَانَ قَوْمٌ قَطُّ فِى غَضِّ نِعْمَة مِنْ عَيش فَزَالَ عَنْهُمْ إِلاَّ بِذُنُوب اجْتَرَحُوهَا; به خدا سوگند هرگز ملتى كه در ناز و نعمت مى زيستند نعمتشان زوال نيافت مگر براثر گناهانى كه مرتكب شدند. اضافه بر اين ها بسيار مى شود كه براثر يك گناه لذت بخش زودگذر، ننگ و عارى بر دامان انسان مى نشيند كه بعد از مرگ نيز مردم او را به زشتى ياد مى كنند».
📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد 15 ؛
آیت اللّه مکارم شيرازى
☑ @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
اخْبُرْ تَقْلِهِ. مردم را بیازماى، تا دشمن گردى. #نهج_البلاغه | #حکمت_434 ☑ @nahjulbalaqah
❇ آزمودن افراد برای شناخت بهتر
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_434
🔆امام(ع) در اين گفتار حكيمانه بسيار كوتاه و پرمعنا به يك اصل مهم اجتماعى اشاره كرده، مى فرمايد: به ظاهر اشخاص قناعت نكنيد، آن ها را بيازماييد و اى بسا با آزمودن، آن ها را دشمن بداريد و در يك عبارت كوتاه: «آزمايش كن تا دشمنش دارى»; (أُخْبُرْ تَقْلهِ).
«اخْبُرْ» از ماده «خُبر» (بر وزن قفل) به معناى آزمايش كردن است. «تقله» از ماده «قِلى» (بر وزن صدا) به معناى بغض است. اين ماده، هم به صورت ناقص يايى آمده و هم ناقص واوى. در صورت اول به معناى بغض و عداوت و در صورت دوم به معناى طرد كردن است و در واقع هر دو به يك معنا بازمى گردد زيرا لازمه عداوت طرد كردن مى باشد. اين درمورد جوامع آلوده يا گروه هاى خاص اجتماعى كه افراد منحرف در آن كم نيستند صادق است والا نتيجه آزمايش، هميشه دشمن داشتن افراد مورد آزمون نخواهد بود. ممكن است اشاره به عصر خود حضرت نيز بوده باشد كه افراد منافق و چند چهره در آن عصر فراوان بودند; گروهى خودفروخته به معاويه و گروهى در بند مال و منال، از هيچ كارى ابا نداشتند هر چند براى فريفتن مردم ظاهر خود را مى آراستند ولى به هنگامى كه در كوره امتحان قرار مى گرفتند بسان سياه سيم زراندود، خلاف آن به درمى آمدند كه خلق مى پنداشتند.
✍🏻بسيارى از شارحان نهج البلاغه گفته اند كه هاء در «تَقْلِه» هاء سكت است و در واقع بيان كننده كسره لام است كه قبل از آن قرار گرفته ولى دليلى بر اين ادعا اقامه نكرده اند. در حالى كه بعضى ديگر آن را ضمير دانسته و اعراب براى هاء گذاشته اند (در حالى كه هاء سكت، ساكن است) و در واقع اشاره به ضمير محذوفى است كه در كلمه «اخبُر» وجود دارد و مفهوم كلام اين مى شود: او را آزمايش كن تا دشمنش دارى. همان گونه كه در ذكر مصادر اين گفتار حكيمانه اشاره كرديم همين معنا از پيامبر اكرم(ص) با تفاوتى نقل شده است: «وجَدتُ النّاسَ اُخبُر تقلِهِ»
📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد 15 ؛
آیت اللّه مکارم شيرازى
☑ @nahjulbalaqah
مَا کَانَ اللَّهُ لِیَفْتَحَ عَلَى عَبْدٍ بَابَ الشُّکْرِ وَ یُغْلِقَ عَنْهُ بَابَ الزِّیَادَةِ وَ لَا لِیَفْتَحَ عَلَى عَبْدٍ بَابَ الدُّعَاءِ وَ یُغْلِقَ عَنْهُ بَابَ الْإِجَابَةِ وَ لَا لِیَفْتَحَ لِعَبْدٍ بَابَ التَّوْبَةِ وَ یُغْلِقَ عَنْهُ بَابَ الْمَغْفِرَةِ.
خدا در شکرگزارى را بر بنده اى نمى گشاید که در فزونى نعمت ها را بر او ببندد، و در دعا را بر روى او باز نمى کند که در اجابت کردن را نگشاید، و در توبه کردن را باز نگذاشته که در آمرزش را بسته نگهدارد.
#نهج_البلاغه | #حکمت_435
☑ @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
مَا کَانَ اللَّهُ لِیَفْتَحَ عَلَى عَبْدٍ بَابَ الشُّکْرِ وَ یُغْلِقَ عَنْهُ بَابَ الزِّیَادَةِ وَ ل
❇ ثمرۀ شکر و دعا و توبه
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_435
🔆امام(ع) در اين گفتار حكيمانه كه برگرفته از آيات قرآن مجيد است سه بشارت به سه گروه مى دهد. نخست مى فرمايد: «چنين نيست كه خداوند درِ شكر را به روى بنده اى بگشايد و درِ فزونى را به رويش ببندد». اين سخن برگرفته از آيه شريفه هفتم از سوره ابراهيم است.
آرى اين وعده الهى است كه خداوند شاكران را فزونى نعمت مى بخشد. دليل آن هم روشن است: شخصى كه از نعمت الهى در مسير اطاعت او استفاده مى كند و حق نعمت را ادا مى نمايد، با زبان حال مى گويد: من لايق اين نعمتم، و خداوند نيز نعمت را بر او مى افزايد. درست مثل اين كه باغبانى هنگامى كه باغ را آبيارى مى كند درختان را بارور و پرثمر مى بيند و اين امر سبب مى شود كه باغبان بيشتر از آن باغ مراقبت كند زيرا درختانش به زبان حال، لياقت خود را بيان كرده اند.
✍🏻در دومين بشارت مى فرمايد: «چنين نيست كه خداوند باب دعا را به روى كسى بگشايد و باب اجابت را به رويش ببندد». اين، اشاره به آيه شريفه60 سوره غافر است. و آيه شريفه 186 سوره بقره. هرگاه بندگان من درباره من از تو سؤال كنند (بگو:) من به آن ها نزديكم و دعاى دعا كننده را هنگامى كه مرا (از صميم دل) بخواند اجابت مى كنم».
دليل آن هم روشن است زيرا نه خداوند بخيل است و نه اجابت دعا چيزى از اومى كاهد بلكه رحمانيت و رحيميت او ايجاب مى كند كه تمام تقاضاهاى بندگان را اجابت فرمايد و اگر گاهى اجابت دعا تأخير مى افتد و يا بعضى از دعاها به اجابت نمى رسد حتماً به دليل مصالحى است يا به واسطه وجود موانع. بسيار مى شود كه انسان از خدا چيزى مى خواهد كه دشمنِ جان اوست اما توجه ندارد. خداوند چنين دعايى را مستجاب نمى كند و گاه چيزهايى مى خواهد اما موانعى مانند گناهان بزرگ جلوى اجابت آن را مى گيرد.
✍🏻در سومين بشارت مى فرمايد: «چنين نيست كه خداوند درِ توبه را به روى كسى باز كند و درِ آمرزش را به رويش ببندد . اين سخن برگرفته از آيه شريفه 25 سوره شورى است. او كسى است كه توبه را از بندگانش مى پذيرد و بدى ها را مى بخشد، و آنچه را انجام مى دهيد مى داند».
✍🏻اصولاً امكان ندارد خداوند دستور به چيزى بدهد و نتيجه آن را پذيرا نشود; از يك سو به بندگانش بگويد توبه كنيد يا بفرمايد درى به سوى رحمتم براى شما گشوده ام و آن، باب توبه است از اين در وارد شويد ولى خودش حاضر نباشد توبه توبه كاران را بپذيرد. شبيه همين معانى در حكمت 136 آمد كه امام(ع) فرمود: كسى كه توفيق چهار چيز را پيدا كند از چهار چيز محروم نخواهد شد: كسى كه موفق به دعا شود از اجابت محروم نمى گردد و كسى كه موفق به توبه شود از قبول توبه محروم نخواهد شد و كسى كه موفق به استغفار گردد از آمرزش محروم نمى شود و كسى كه توفيق شكرگزارى پيدا كند محروم از فزونى نعمت نخواهد شد.
✍🏻قابل توجه اين كه جمله «مَا كَانَ اللَّهُ» و جمله هاى معطوف بر آن اشاره به توفيقات الهى است يعنى هنگامى كه خداوند كسى را به يكى از اين سه چيز (شكر و دعا و توبه) موفق دارد درهاى نتايج آن ها را نيز به روى او مى گشايد: فزونى نعمت در برابر شكر، اجابت در برابر دعا و آمرزش در برابر توبه. در واقع شكر و دعا و توبه، سه موضوع سرنوشت ساز در زندگى انسان است و سعادتمند و خوشبخت كسانى هستند كه بتوانند از هر سه استفاده كنند; در برابر نعمت ها شاكر باشند، در مشكلات دست به دعا بردارند و به هنگام لغزش ها و گناهان از درِ توبه وارد شوند.
📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد 15 ؛
آیت اللّه مکارم شيرازى
☑ @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
أَوْلَى النَّاسِ بِالْکَرَمِ مَنْ عُرِفَتْ بِهِ الْکِرَامُ. شایسته ترین مردم به بزرگوارى آن که بزرگ
❇ کریم ترین مردم
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_436
🔆اين گفتار حكيمانه در منابع مختلف نهج البلاغه به دو صورت نقل شده است: اول به همان صورتى كه در عبارت بالا آمده و «عُرِفَتْ» از ماده «معرفت» ذكر شده و مفهوم كلام امام(ع) اين است: «شايسته ترين مردم به كَرَم كسى است كه معرف كريمان باشد»; (أَوْلَى الَّناسِ بِالْكَرَمِ مَنْ عُرِفَتْ بِهِ الْكِرَامُ).
«كَرَم» در اصل به معناى شرافت است و به شخصى كه داراى صفات برجسته باشد كريم گفته مى شود و به گفته راغب در مفردات، هرگاه كَرَم به عنوان صفت خداوند به كار رود و گفته شود: خداوند كريم است، يعنى داراى انواع بخشش ها دربرابر بندگان خويش است و هنگامى كه آن را به عنوان وصفى براى انسان ذكر كنند به معناى دارا بودن صفات برجسته انسانى و شرافت و شخصيت است. و در گفتار حكيمانه مورد بحث به همين معنا آمده و اشاره به افراد صاحب فضيلت و باشخصيت است. به اشياء نفيس نيز كريم گفته مى شود و سنگ هاى قيمتى را «حجر كريم» مى گويند.
اشاره به اين كه وقتى كسى اشخاص كريم و باشخصيت و بزرگوار را معرفى مى كند مفهومش اين است كه او اين اشخاص را دوست مى دارد و كَرَم و كرامت را ارزش مى شمرد اگر چنين است خودش از همه بيشتر بايد به اين موضوع اهميت بدهد.
✍🏻كسى كه حاتم طايى را مدح و ستايش مى كند بايد خودش سهمى از سخاوت و كرم داشته باشد. از آن فراتر كسى كه امام بزرگوارى را به صفات برجسته اى مى ستايد; اميرمؤمنان(ع) را به جود و سخاوت و شجاعت و علم و درايت و امام حسين(ع) را به ايثار و شهادت در راه خدا مى ستايد و همچنين هر يك از ائمه(ع) را به صفات برجسته اى توصيف مى كند چگونه مى تواند خودش از تمام اين اوصاف بيگانه و تهى باشد. آرى آن كس كه كرامت كريمان را مى ستايد از همه شايسته تر است كه راه آن ها را بپويد.
✍🏻و در نقطه مقابل، بيچاره ترين مردم كسانى هستند كه خوبى هاى خوبان را توصيف مى كنند اما خودشان هرگز در عمل در مسير آن ها نيستند.
📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد 15 ؛
آیت اللّه مکارم شيرازى
☑ @nahjulbalaqah
وَ سُئِلَ (ع) أَیُّهُمَا أَفْضَلُ الْعَدْلُ أَوِ الْجُودُ، فَقَالَ (ع): الْعَدْلُ یَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا وَ الْجُودُ یُخْرِجُهَا مِنْ جِهَتِهَا وَ الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ وَ الْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَ أَفْضَلُهُمَا.
از امام (ع)پرسیدند عدل یا بخشش، کدام یک برتر است؟ فرمود: عدالت: هر چیزى را در جاى خود مى نهد، در حالى که بخشش آن را از جاى خود خارج مى سازد. عدالت تدبیر عمومى مردم است، در حالى که بخشش گروه خاصّى را شامل است، پس عدالت شریف تر و برتر است.
#نهج_البلاغه | #حکمت_437
☑ @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
❇ برتری عدل بر جود و بخشش
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_437
🔆اين گفتار حكيمانه و بسيار پرمعنا در پاسخ به سؤالى كه از امام(ع) پرسيده شد مطرح گرديد. سؤال كردند: «از اين دو كدام برترند: عدالت يا جود؟».
شايد اين سؤال به دنبال گفتگويى بوده كه در ميان بعضى از اصحاب آن حضرت واقع شده است. بعضى جود را مهمتر مى دانستند و بعضى عدل را; قضاوت و داورى را خدمت امام(ع) آوردند و امام(ع) جواب بسيار جامع و حساب شده اى داد، فرمود: «عدل، هرچيزى را در جاى خود قرار مى دهد ولى جود و بخشش آن را از مسيرش فراتر مى برد، (اضافه بر اين) عدالت، قانونى است همگانى ولى جود و بخشش جنبه خصوصى دارد بنابراين، عدل، شريف تر و برتر است».
✍🏻در واقع امام(ع) به دو نكته اساسى اشاره فرموده است: نخست اين كه نتيجه عدالت اين است كه هر كسى در جامعه به حق خويش برسد و هرچيز در جاى خود باشد. اصولاً بعضى عدالت را چنين معنا كرده اند: «وضع الشىء فى موضعه; هرچيز را در جاى خود قرار دادن». روشن است كه در اين صورت تمام افراد اجتماع به تلاش و كوشش برمى خيزند تا بتوانند حق عادلانه خود را بگيرند در نتيجه جامعه در سايه عدالت، شكوفا و فعال و مترقى مى شود. اما جود و بخشش چنين نيست زيرا چيزى اضافه بر استحقاق افراد است كه البته در جاى خود بسيار خوب و شايسته است ولى اى بسا همين صفت خوب و شايسته سبب شود كه عده اى به تنبلى روى آورند و تلاش و كوشش را كم كنند و به انتظار جود و بخشش سخاوتمندان بنشينند.
✍🏻سپس امام(ع) به نكته مهم ديگرى اشاره مى كند، مى فرمايد: عدالت امرى است فراگير كه تمام جامعه انسانى مى توانند از آن بهره مند گردند و در سايه آن به زندگى آبرومندى ادامه دهند در حالى كه جود و بخشش فراگير نيست و هميشه موضعى و محدود است و روشن است چيزى كه آثار مثبت آن همه افراد جامعه را فرامى گيرد از چيزى كه جنبه محدود دارد بهتر و اشرف و افضل است.
مرحوم علامه آيت الله مطهرى دراين باره سخنى دارد كه عيناً در ذيل مى آوريم: جود و ايثار را نمى توان مبناى اصلى زندگى عمومى قرار داد و بر اساس آن ها مقررات و قانون، وضع و آن را اجرا كرد. اگر جود و احسان و ايثار تحت قانون و مقررات لازم الاجراء درآيد ديگر جود و احسان و ايثار نام ندارد، به اصطلاح از وجودش عدمش لازم مى آيد. جود و ايثار وقتى جود و ايثار است كه هيچ قانون و مقررات حتمى و لازم الاجراء نداشته باشد و آدمى صرفاً به خاطر كرم و بزرگوارى و گذشت و نوع دوستى و بلكه حيات دوستى جود كند. بنابراين، عدل از جود افضل است... به علاوه همين جودها و احسان ها و ايثارهايى كه در مواقعى خوب و مفيد است و ازنظر جودكننده فضيلتى بسيار عالى است، ازنظر گيرنده فضيلت نيست، حساب او را هم بايد كرد، حساب اجتماع را هم بايد كرد; اگر رعايت موازنه اجتماعى نشود و حساب نكرده صورت بگيرد، همين فضيلت اخلاقى موجب بدبختى عمومى و خرابى اجتماع مى گردد. صدقات زياد و اوقاف زياد و حساب نكرده، نذورات زياد و حساب نكرده در هرجا كه وارد شده مانند سيل، جامعه را خراب كرده، روحيه ها را تنبل و كلاّش و فاسد الاخلاق بار آورده، لطمه ها و خساراتى وارد آورده است.
📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد 15 ؛
آیت اللّه مکارم شيرازى
☑ @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا. مردم دشمن آنند که نمى دانند. #نهج_البلاغه | #حکمت_438 ☑ @nahj
❇ جهل و ناآگاهی، عامل انکار و دشمنی
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_438
🔆امام(ع) در اين گفتار حكيمانه بسيار كوتاه و پرمعنا مى فرمايد: «مردم دشمن چيزى هستند كه نمى دانند»; (النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا).دشمن چيزى هستند كه نمى دانند»; (النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا).
همان گونه كه در سند اين گفتار حكيمانه ذكر شد اين جمله عيناً در حكمت 172 بدون هيچ تغييرى آمده و در آن جا تفسيرهاى سه گانه اى براى آن ذكر كرديم و در اين جا اضافه مى كنيم كه ممكن است بسيارى از امور داراى فوايد زيادى باشد اما شخصى كه از آن بى خبر است با آن به مخالفت برمى خيزد.
✍🏻افراد ناآگاه كه به اهميت جهاد و تأثير آن در عظمت و عزت مسلمين واقف نيستند آن را امرى خشونت آميز و زيانبار مى پندارند و طبيعى است كه با آن به عداوت برخيزند يا براى آن ها ناخوشايند باشد. اما مؤمنان آگاه كه به اسرار جهاد و حتى شهادت فى سبيل الله آشنا هستند به آن عشق مى ورزند. داروهاى تلخ و شفابخش براى كودكى كه از آن اطلاعى ندارد تنفرآميز است و به اين آسانى حاضر به نوشيدن آن نيست و با آن دشمنى مى كند در حالى كه افرادى كه از آثار آن دارو باخبرند براى به دست آوردن آن هرگونه بهايى را مى پردازند و با عشق و علاقه آن را مى خورند.
✍🏻مؤيد اين سخن گفتارى است كه به عنوان يك اصل كلى، بعضى از روانشناسان اظهار كرده و مثال روشنى نيز براى آن ذكر نموده اند و آن اين كه جهل انسان به شرايط محيط، محيط را براى او غير قابل تحمل مى كند اما هنگامى كه از آن شرايط باخبر مى شود ناگهان همه چيز براى او قابل تحمل مى گردد. آن ها در مثالشان چنين مى گويند: شخصى در حال مسافرت با قطار با مسافر ديگرى همنشين شد كه چند فرزند خردسال شلوغ داشت ولى آن ها را از كارهاى نادرستشان باز نمى داشت. اين مرد مسافر بسيار عصبانى شد و رو به پدر آن بچه ها كرد و گفت: چرا مراقب آن ها نيستى؟ آن مرد با چشم هاى اشكبار گفت: ببخشيد همسرم در بيمارستان در حال سختى است و من در فكر او بودم و از كودكان غافل شدم. اين مرد با شنيدن اين سخن و آگاه شدن از دليل عدم مراقبت پدر، وضعش دگرگون شد، عذرخواهى كرد و بچه ها را نوازش نمود و روحش آرام گرفت. آرى، هنگامى كه آن مرد از شرايط موجود آگاه شد عداوت او به دوستى مبدل گشت.
✍🏻در مسائل اعتقادى در طول تاريخ بسيار ديده شده است كه دو گروه به جان هم افتاده اند و علت اصلى آن بى خبر بودن از اعتقاد ديگرى بوده است و اگر آگاه بودند نه تنها به عداوت برنمى خاستند بلكه با هم دوستى داشتند.
📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد 15 ؛
آیت اللّه مکارم شيرازى
☑ @nahjulbalaqah
الزُّهْدُ کُلُّهُ بَیْنَ کَلِمَتَیْنِ مِنَ الْقُرْآنِ ، قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ:لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ) وَ مَنْ لَمْ یَأْسَ عَلَى الْمَاضِی وَ لَمْ یَفْرَحْ بِالْآتِی فَقَدْ أَخَذَ الزُّهْدَ بِطَرَفَیْهِ.
زهد بین دو کلمه از قرآن است، که خداى سبحان فرمود:«تا بر آنچه از دست شما رفته حسرت نخورید، و به آنچه به شما رسیده شادمان مباشید» کسى که بر گذشته افسوس نخورد، و به آینده شادمان نباشد، همه جوانب زهد را رعایت کرده است.
#نهج_البلاغه | #حکمت_439
☑ @nahjulbalaqah
نهج البلاغه
الزُّهْدُ کُلُّهُ بَیْنَ کَلِمَتَیْنِ مِنَ الْقُرْآنِ ، قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ:لِکَیْلا تَأْسَوْا
❇ بیاعتنایی به داشتهها و نداشتهها
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_439
🔆مى دانيم زهد از امورى است كه در آيات و روايات درباره اهميت و فضيلت آن سخن بسيار آمده است ولى ماهيت و حقيقت آن براى گروهى ناشناخته است تا آن جا كه گاه كارهاى رياكارانه و گاهى ابلهانه را به حساب زهد مى گذارند. امام(ع) در اين كلام حكيمانه زهد را به عالى ترين صورت توصيف كرده و از آيه اى از قرآن براى اين تفسير كمك گرفته است، مى فرمايد: «تمام زهد در دو جمله از قرآن مجيد آمده است. خداوند سبحان مى فرمايد: «تا بر گذشته تأسف مخوريد و به آنچه در دست داريد دلبسته و شادمان نباشيد».
✍🏻سپس امام(ع) چنين نتيجه مى گيرد: «بنابراين آن كس كه بر گذشته تأسف نمى خورد و به آينده (و آنچه در دست دارد) دلبستگى ندارد هر دو طرف زهد (از آغاز تا پايان آن) را در اختيار گرفته است».
✍🏻اين گفتار حكيمانه كه برگرفته از قرآن مجيد است حقيقت زهد را ازنظر اسلام تبيين مى كند زيرا حقيقت زهد، وارستگى و آزادگى از زرق و برق دنيا و بى اعتنايى به آن است و نشانه اين وارستگى و بى اعتنايى در دو چيز آشكار مى شود: نخست اين كه اگر انسان مواهبى از دنيا را در اختيار دارد و از دستش رفت ناراحت نشود و ناله سر ندهد و پيوسته اظهار تأسف نكند و نشانه ديگر اين كه به آنچه دارد دلبسته نباشد. به اين معنا كه پيوسته به دليل اين كه مبادا از دست برود نگران و دلمشغول نباشد. و يا به تعبير ديگر به دليل داشتن امكانات مادى و مال و ثروت و مقام، اظهار خوشحالى و افتخار و بزرگى نكند و آن ها را امانتى الهى بداند كه روزى بر اساس حكمتش ارزانى مى دارد و روز ديگرى به حكم عدالتش بازمى ستاند.
✍🏻ولى اشتباه نشود مفهوم اين گفتار آن نيست كه انسان دست از تلاش براى تأمين معاش و پيشرفت جامعه اسلامى بردارد بلكه هدف، نفى وابستگى ها و اسارت هاى مادى است كه سرچشمه انواع حسادت ها و جنگ و نزاع ها مى باشد. در صدر اسلام افرادى بودند كه زهد را به معناى غلط آن تفسير كرده و عملاً خود را به انزوا كشانده و تن به تنبلى و بى كارى داده بودند. هنگامى كه پيامبر اكرم(ص) از وضع آن ها باخبر شد آن ها را سخت نكوهش كرد و كار آن ها را بيگانه از تعليمات اسلام دانست. ازاين رو در روايات اسلامى زهد در نقطه مقابل حرص قرار داده شده است.
📚 پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد 15 ؛
آیت اللّه مکارم شيرازى
☑ @nahjulbalaqah