eitaa logo
نَــــــــــღــــــجــــــــوا‌‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎ꕥ࿐♥️
8.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
9.3هزار ویدیو
9 فایل
نجواها و دعاهای مشکل گشا ، زندگی نا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مه شهدا داستان های آموزنده موسیقی بی کلام آرام بخش
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📝ده پند از امام رضا علیه السلام: اول: در خوشحال کردن مردم بسیار بکوشید تا در قیامت خدا خوشحال تان کند. دوم: تا می توانید سکوت اختیار کنید که سکوت موجب محبت می شود و راهنمای هر خیری است. سوم: در خواندن سوره حمد استمرار بورزید که جمیع خیردرامور دنیا و آخرت درآن گرد آمده است. چهارم: به روزی اندک خدا راضی باشید تا خدا نیز از عمل کم شما راضی باشد. پنجم: در برقرار کردن صله رحم ثابت قدم باشید که بهترین نوع آن خودداری از آزار خویشاوندان است. ششم: به کسی که از خدا نمی ترسد امید نداشته باشید که نه تعهد دارد، نه نجابت و نه کرم. هفتم: بسیار احسان کنید که خداوند در قیامت یک نصفه خرما را مانند کوه احد بزرگ می کند. هشتم: حق الناس را رعایت کنید که دوستی محمدوآل محمد بدون آن پذیرفته نیست. نهم: از بخششی که زیانش برای تو بیش از سودی است که به دیگران میرسد، حذر کن. دهم: بسیارمراقب کردار خودباشید تا مورد تهمت واتهام قرار نگیرید، که در آن صورت حق ملامت ندارید. 📙تحف العقول، صفحه 443 ꕥ࿐❤️🕊 https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 کیمیا... داستان زندگی پر پیچ و خم و باور نکردی یکی از متخصصین کشورمون👌😍😍😍 🍃🍃🍂🍃
نَــــــــــღــــــجــــــــوا‌‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎ꕥ࿐♥️
به قلم #فاطمه_دادبخش(یاس) #کیمیا یک روز گذشته بود و کیمیا خانواده‌اش مشغول آماده شدن بودن کیمیا ت
به قلم (یاس) وقتی رسیدند حسین سوتی زد و گفت _ کیمیا شانست زده عجب خونه‌ای دارن کیمیا بی‌حرف به نمای خونه نگاه کرد و گفت _ آپارتمان میلاد چند خیابون پایین‌تر از اینجاست در واقع اینجا خونه پدری اون زینب خانوم گفت _کیمیا یعنی تو پیش مادر شوهرت می‌خوای زندگی کنی کیمیا لبخندی زد و گفت _مامان واقعیت برای من فرقی نمی‌کنه مادر میلاد تنهاست فعلاً که با مادرش زندگی می‌کنه خودش میگفت بعد از عروسی جدا می‌شه و به آپارتمان خودمون میریم حسن آقا آرام گفت _بسه دیگه تو خیابون بحث نکنید زشته می بیننمون و بعد زنگ رو زد در همان لحظه باز شد _بریم تو همگی وارد حیات نه زیاد بزرگ شدن به جز سه تا درخت هیچ چیز دیگه‌ای تو باغچشون نداشتند زهرا گفت _ این حیاط اگه مال من بود الان بهشتش کرده بودم اینا چقدر بی ذوقن حسین مثل زهرا نخودی خندید و گفت _ زهرا وقتی من خواهرشو بگیرم استخدامت می‌کنم بیای حیاتمونو بهشت کنی چون بعد از مادر زنم این خونه به من و زنم می‌رسه و بعد بلند خندید میلاد دم در ورودی خونه اومد و با خنده به پیشواز خانواده کیمیا اومد با همه که احوالپرسی کرد به قول معروف نگاه خریدارانه‌ای به تیپ شیک کیمیا نگاه کرد و دستش را روی کمر کیمیا گذاشت کمی به سمت خودش کشید و گفت _به به خوشگل خوشتیپ خودم کیمیا نخودی خندید و گفت _آروم می‌شنوند زشته بعد از احوالپرسی‌ها و خوش آمدگویی‌ها تعارفات پذیرایی شروع شد مادر میلاد کت و شلوار بنفشی به تن کرده بود و خیلی رسمی بود ولی خواهرش یه بلوز با آستین سه رب و دامن سفید کلوش تنش بود با صندلهای سفید و البته موی باز حسن آقا خیلی معذب بود و مدام پا رو پا مینداخت حسین با میلاد گرم صحبت بود و کیمیا با مینا خواهر میلاد نشسته بود و راجع به ادامه تحصیل در خارج از کشور صحبت می‌کردند دوتا مامانا با هم صحبت می‌کردند و زهرا با کوثر نشسته بود و هر از چند گاهی در بحث کیمیا و مینا شرکت می‌کرد که مینا گفت _شما خواهر کوچیک هستین درسته زهرا با لبخند گفت _نخیر بنده خواهر وسطی می‌شم هر سه خندیدند و مینا گفت _ درسته منظورم کوچیک‌تر از کیمیا بود ازدواج نکردین؟؟ زهرا لحظه‌ای ساکت شد و بعد با اعتماد به نفس گفت _ چرا ازدواج کرده بودم ولی با هم تفاهم نداشتیم جدا شدم مینا با این حرف زهرا تو فکر فرو رفت فکری عمیق چند بار کیمیا صداش کرد تا بالاخره جواب داد _ چی شد مینا خانوم از چی انقدر عمیق فکر می‌کنی؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌ꕥ࿐❤️https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌
🍃🍃🍃🌼🍃 ❤️ هر کس دنبال سحرو جادو باشد ب گفته قرآن هیچ بهره ای از آخرت نبرده، و کسی هم ک بهره ای از آخرت نبرد یعنی ب کل در عذاب الهی مانده است، من خودم نزدیک ۳۰ سال از قوم شوهرم ستم دیدم ولی ی کبار هم دنبال سحرو جادو نرفتم با این ک شنیدم مادر شوهرم پیش دعا نویس رفته وبرام دعا گرفته واگذاری کردم ب خدا، هر چند الان با هم خوبیم و من همشونو حلال کردم، و پسر دار نمی شدم ولی دعا نگرفتم خودمو سپردم ب خدا ائمه طاهرین علیه السلام و ب من ۲ تا پسر دادن😊 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
. تقویم نجومی پنجشنبه پنجشنبه 25 بهمن / دلو 1403 14 شعبان 1446 13 فوریه 2025 مناسب های دینی و اسلامی. . ❇️ روز بسیار شایسته و خوب و خوش یُمنی است برای همه امور خصوصا: ✅مسافرت. ✅خون دادن و فصد و حجامت. ✅دیدار با بزرگان و علماء و حاکمان. ✅قرض و وام دادن و گرفتن. ✅شراکت و امور مشارکتی. ✅تجارت و داد و ستد. ✅خرید و فروش. ✅طلب علم و شروع به تحصیل. ✅و طلب حوائج خوب است. امروز زود خوب می شود. : مناسب زایمان و نوزاد سلیم النفس و خوشبخت و عمری طولانی دارد. : مسافرت خوب است. : شیطان به فرزند هنگام زوال ظهر، نزدیک نگردد و او فردی درستکار باشد. . 🌗 امروز قمر در برج سنبله است و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است. ✳️خرید باغ و مزرعه زمین زراعی. ✳️داد و ستد و تجارت. ✳️ارسال جنس به مشتری. ✳️آغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✳️قباله و قولنامه نوشتن. ✳️خرید مسکن. ✳️لباس نو پوشیدن. ✳️و امور آموزشی نیک است. : کتابت ادعیه و احراز و حکاکی و نماز حرز و بستن حرز خوب است. و فردا :ممکن است فرزند در زندگی تو سری خور و خوار و بی مقدار باشد. . طبق روایات، اصلاح مو (سر و صورت) در این روز ،باعث شادی می شود. . خون دادن یا حجامت و فصد سلامتی در پی دارد. : خواب و رویایی که شب جمعه دیده شود تعبیرش از ایه ی 15 سوره مبارکه "حجر" است. لقالوا انما سکرت ابصارنا بل نحن قوم... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که شخصی بی و حد حساب با خواب بیننده گفتگویی باطل کند ولی به جایی نرسد و کار خواب بیننده روبراه شود و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید. : پنجشنبه برای گرفتن ناخن، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است. . پنجشنبه برای بریدن و دوختن لباس نو روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد. : در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه موجب رزق فراوان میگردد . 💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
8.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 🌸آرزو میکنم شب هایتان 🦋همیشه پر ستارہ و زیبا باشد 🌸ماہ وقتی میان ستارہ ها 🦋می درخشد زیباست 🌸زیبایی ماہ برای شما 🦋وسعت آسمان برای شما 🌸شبتون بخیر 🦋و در پناہ خداوند مهربانم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ❤️‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‎‌ 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🍃🍃🌸🍃 گذری بر زندگی‌ پر فراز و نشیب دختری ماه روی به نام آخرین فرزند پاییز.... 🍃🌸🍃
نَــــــــــღــــــجــــــــوا‌‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎ꕥ࿐♥️
به قلم #فاطمه_دادبخش(یاس) #ایل_آی محمد فهمید که چرا عصبی شده بودم خیلی قاطع و محترمانه گفت _خ
به قلم (یاس) آیسو آمد و پیشم نشست _مامان اون خانوم کی بود نمیدونستم بهش چی بگم محمد باآرامش گفت _ از فامیلای دور بود دخترم به قدری استرس و دل آشوبه گرفته بودم که نمیتونستم تمرکز کنم با اینکه گرسنه بودم ولی ناهارمو نتونستم بخورم محمد بعد از ظهر باید میرفت جایی زنگ زدم فاطمه بیاد خونه ما فاطمه گفت عصری آرایشگاه زود میبندم میام پیشت هر چی بیشتر فکر میکردم کمتر نتیجه می گرفتم برای آرامش اعصاب رفتم حیاط و به گل ها و درخت ها آب دادم هوا خیلی گرم بود روی تاب کنار استخر نشستم و تا عصر همینجور خودم رو با آیسو و درختان و گلها سرگرم کردم یادمه همیشه توی رویاهام خونه ای داشتم که حیاطش پر از گل بود و الان صاحب این خونه هستم خیلی چیزها برای شکرگزاری دارم ولی اون دوران سختی که داشتم باعث شده اعتماد به نفسم از بین بره و برای هر چیزی استرس بگیرم و بترسم مثل الان که محمد با وجود اینکه بارها میگه از لحاظ قانونی من حضانت آیسورو بر عهده دارم ولی باز هم باورم نمیشه و نگرانی و استرس از همه حرکاتم مشخصه به حمیده خانوم گفتم برای شام بیشتر غذا بپزه تا فاطمه و آقا مهدی هم خونه ما باشن فاطمه که اومد مثل همیشه شاد و شنگول شالشو را از سرش باز کرد و گفت _ واقعا هوا چقدر گرمه آخ شیطونه میگه بپرم تو این استخر تو چرا اینقدر غمگینی فاطمه انگار درون منه همه چیز رو قبل از اینکه بگم زود میفهمه با یاد آوری معصوم بغضم گرفت محمد واسه دلخوشی من میگه که حضانت آیسو با منه خودم میدونم نمیخواد استرس بگیرم داره دروغ میگه _چی شدی چرا بغض کردی _فاطمه _جانم _میدونی امروز کی اومده بود خونمون _ کی با ناراحتی گفتم خواهر ناتنی ابراهیم معصوم یادته همون که مهربون بود همون که کمکم میکرد فاطمه با تعجب گفت معصومه مگه خارج نرفته بود اصلا اینجا رو از کجا پیدا کرده حالا چی میخواست برای چی اومده بود _ازم میخواست که آیسو با خودش ببره پیش ثریا منم عصبی شدم گفتم هرگز اجازه نمیدم 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
زیارت+آل+یاسین+علی+فانی.mp3
5.82M
❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام علی آل یاسین😔 سلام مولای غریبمان 😔 التماس دعا از همه خواهران و برادرانم🙏 ❤️❤️❤️❤️❤️