eitaa logo
نَــــــــــღــــــجــــــــوا‌‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎ꕥ࿐♥️
8.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
9.2هزار ویدیو
9 فایل
نجواها و دعاهای مشکل گشا ، زندگی نا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مه شهدا داستان های آموزنده موسیقی بی کلام آرام بخش
مشاهده در ایتا
دانلود
نَــــــــــღــــــجــــــــوا‌‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎ꕥ࿐♥️
به قلم #فاطمه_دادبخش(یاس) #کیمیا کیمیا پلک‌هاشو عصبانی روهم گذاشت و گفت _هیچی ولش کن تبریک گفت
به قلم (یاس) بعد مثل کیمیا قیافه بی‌حوصله و کلافه‌ای به خودش گرفت و گفت _ترلان رفته شهرستان این الهام ورپریده هم که همش با دوست جناب سبحان در حال لاو تو لاو هرکی یه جاست تو هم که مشغول استادی نخودی خندید و میون خنده‌اش گفت _یه دونه سینگل بدبخت بچاره‌تون منم من مانده‌ام تنهای تنها من مانده‌ام تنهای تنها تنها میون دشت غم ها عزیزم همه این‌ها رو آوازگونه می‌گفت کیمیا خندید و گفت _ بس که بی دست و پایی این همه پسر اینجاست همشونم دکتر مهندس نتونستی یکیشونو مخ بزنی هر دو زدن زیر خنده و گلی گفت _اونی که من میخام اینجا نیس آخه پاشو پاشو بریم الان که کلاسمون شروع میشه ولی کیمیاجون گلی میای فردا با هم بریم بازار تنهایی جونم نمی‌کشه چند تا چیز میز لازم دارم باشه ؟؟ _باش عزیزم میام چه ساعتی بیام _همون حوالی پنج اینا بیا با اینکه وقت ندارم ولی مگه چند تا گلی داریم باید براش وقت بزارم دیگه با خنده سمت کلاس‌ها رفتن سبحان با اینکه به ایلیا قول داده بود ولی از قصد جایی نشسته بود که بتونه هر از چند گاهی به کیمیا نگاه کنه احساس می‌کرد این نگاه‌ها بهش امید و انگیزه میده اون شب کیمیا داشت با میلاد صحبت می‌کرد که حسین وارد اتاق شد کیمیا داشت به میلاد توضیح می‌داد که فردا بعد از ظهر نمی‌تونه با میلاد باشه چون به دوستش قول داده با هم بازار بروند و برای اینکه میلاد ناراحت نشه قول داد که پس فردا می‌تونه بعد از ظهر با میلاد قرار بزاره بالاخره بعد از کلی معذرت خواهی و توضیح دادن اینکه نمی‌خواد پیش گلی بد قول باشه خداحافظی کرد و گوشی رو قطع کرد نفسش رو با فشار بیرون داد و گفت _شما مردا چرا این شکلی هستین بابا خوب من به یک نفر قول دادم میگه پس تو منو دوست نداری آخه آدم انقدر بی منطق حسین در حالی که کتاب‌های کت کلفت کیما رو ورق می‌زد و نگاه می‌کرد گفت _ راست میگه دیگه وقتی نامزد داری باید فقط به فکر نامزدت باشی چه معنی میده با دوستت مجردی بری بازار و این طرف و اون طرف کیمیا کتاب را از دست حسین گرفت و گفت _ به خدا که همتون لنگه همید من قرارم رو با میلاد کنسل نکردم که با گلی به بازار برم اون امروز ازم خواهش کرد فردا بعد از ظهر با هم بریم بازار منم قبول کردم از کجا می‌دونستم میلاد برای فردا بعد از ظهر برنامه داره در همین لحظه زهرا هم وارد اتاق شد و مستقیم رفت روی تخت کیمیا نشست و گفت کیمیا فردا بعد از ظهر بریم دوتایی برای گواهی نامه ثبت نام کنیم خیلی دلم می‌خواد رانندگی یاد بگیرم کیمیا قهقهه‌ای زد و گفت _هر دم از این باغ بری می‌رسد و دوتایی با حسین به زهرا نگاه کردند و خوندند تازه تر از تازه‌تری می‌رسد زهرا با خنده گفت _ چرا مگه چی شده میگم با هم بریم بیرون حوصلم سر رفته یکم بگردیم یکمم با هم بریم گواهینامه ثبت نام کنیم کیمیا _فکر خوبیه منم باید این کارو بکنم ولی الان دعوا سر اینه که امروز صبح به گلی قول دادم با هم فردا بعد از ظهر به بازار بریم الانم میلاد زنگ زده مثل اینکه برای فردا بعد از ظهر برنامه ریخته که با هم باشیم تو هم که از این طرف اومدی میگی فردا بعد از ظهر بریم کلاس رانندگی ثبت نام کنیم کاش می‌شد سه تا بشم تا هیچکس از دست من ناراحت نشه.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌ꕥ࿐❤️https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌
‌ ‌⛔️اگه دوست داری رزق و روزیت زیاد بشه، چندتا کار توصیه شده... 🧐 🔹خواندن سوره واقعه هر شب 🔹خواندن نماز شب 🔹زیاد استغفار کردن 🔹صله رحم و دیدار خویشاوندان 🔹 انفاق و صدقه ‼️توصیه آخر! همراه داشتن دعای افزایش رزق امیرالمؤمنین(ع)😍 این آخری هم از همه آسونتره...و هم دائمیه و نمیخواد تکرارش کنی... ☺️ ‼️ میدونستی همین الان افراد زیادی این دعا همراهشونه و نتایج بسیار خوبی هم گرفتن....🌹 ꕥ࿐❤️🕊 https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
💢 ♦️اگرمی‌خوای ازدواج کنی زیادبگـو↯ 🔻«رَبِّ لا تَذَرْنی‏ فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوارِثینَ» 📚آیه۸۹سوره مبارکه انبیاء » ꕥ࿐❤️🕊 https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
    👇تقویم نجومی یکشنبه👇     👈 یکشنبه 👈28 بهمن / دلو 1403 👈17 شعبان 1446👈16 فوریه 2025 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی ⭐️ احکام دینی و اسلامی. ❇️امروز روز خوبی برای امور زیر است: ✅امور ازدواجی خواستگاری عقد و عروسی. ✅خرید و فروش. ✅امور زراعی و کشاورزی. ✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✅درختکاری. ✅ختنه نوزاد. ✅مشارکت و امور مشارکتی. ✅و دیدار دوستان و سیاسیون خوب است. 🚘مسافرت : مسافرت همراه صدقه باشد. 👶مناسب زایمان و نوزاد خوب تربیت شود و هرگز فقیر نشود. 🔭 احکام نجوم. 🌓 امروز : قمر در برج میزان است و امور زیر خوب است: ✳️عقد و عروسی و خواستگاری رفتن. ✳️فروش و تعویض طلا و جواهرات. ✳️خوردن دمنوش ها جهت مداوا. ✳️آغاز به درمان و معالجات. ✳️و مباشرت نیک است. 🔵مناسب نوشتن و بستن حرز برای اولین بار و نماز آن و حکاکی خوب است. 👩‍❤️‍👨مباشرت امشب شب دوشنبه: فرزند به تقدیر و قسمت خود راضی گردد. ⚫️ اصلاح سر و صورت. طبق روایات ، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، میانه است. 💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن یا #زالو انداختن در این روز، از ماه قمری باعث صحت بدن می شود. 😴😴 تعبیر خواب امشب: خواب و رویایی که شب دوشنبه دیده شود تعبیرش از آیه ی 18 سوره مبارکه "کهف" است. و تحسبهم ایقاظا و هم رقود... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که کسی دوست یا دشمن خواب بیننده باشد و به وی برسد. و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید. 💅 ناخن گرفتن یکشنبه برای ، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد. 👕👚 دوخت و دوز یکشنبه برای بریدن و دوختن روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود‌( این حکم شامل خرید لباس نیست) ✴️️ وقت در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب. ❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام  ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد . 💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸بامید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸 📚 منابع مطالب: کتاب تقویم همسران نوشته حبیب الله تقیان انتشارات حسنین علیهما السلام قم:پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙امشب ✨برایتان دعا میکنم ❤️خدای بزرگ نصیبتان کند ✨هر آنچه ازخوبی ها 🌙آرزو دارید🙏🏻 🌙لحظه هاتون آروم ✨خونه هاتون گرم از محبت ❤️آسمون دلتون ستاره بارون ✨خواب تون شیرین 🌙شبتون بخیر🌃    🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
هدایت شده از تبلیغات ملکه(نجوا)
‌ 🔵 سیگنال‌ دقیق فارکس و کیوان‌گلد 🟢 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3925607172C5c74470e85 بزرگ‌ترین کانال سیگنال ایتا✅👆🏻 🔴آموزشش هم خودمون میدیم😉📉 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🍃🍃🌸🍃 گذری بر زندگی‌ پر فراز و نشیب دختری ماه روی به نام آخرین فرزند پاییز.... 🍃🌸🍃
نَــــــــــღــــــجــــــــوا‌‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎ꕥ࿐♥️
به قلم #فاطمه_دادبخش(یاس) #ایل_آی ثریا لبخند کمرنگی زد دستشو دراز کرد سمت آیسو و گفت _ بیا پیشم
به قلم (یاس) پسرم دوباره تکون خورد خیلی دردم اومد لبمو گاز گرفتم دیدم محمد چشمش به منه غیرمحسوس خندید و اشاره به شکمم کرد که یعنی میدونم بچه باز لگد زده _کی ازدواج کردی؟؟ _تقریبا یک سال بعد مرگ ابراهیم _خوش به حالت زود بچه دار شدی _معصوم دکتر چی میگه آخه چرا نمیتونی نگه داری _ والله هرکی یه چیزی میگه در کل میگن مشکل جدی نداری ولی نمیدونم چرا بچه نمیمونه _ نگران نباش انشالله به زودی تو هم حامله میشی دامنت سبز میشه _برام دعا کن دیگه ثریا خانوم با حسرتی که توی صداش بود گفت _ شوهرت با آیسو خوبه قبل از من مامان جوابشو داد _ نگران نباشید محمد بیشتر از یک پدر به آیسو میرسه باهاش دوسته یه خونه هم به اسمش زده همراه یه ماشین خونه رو داده دست مستاجر ماهانه پول اجاره رو به حساب آسون میریزه دخترای ثریا با تعجب گفتن _واقعاً جدی میگی و من با افتخار گفتم بله جدی مدارکش موجوده اگه دوست داشتین نشونتون میدم ثریا با آرامی گفت _خداروشکر بهش نگاه کردم چیزی ازش نمونده بود لاغر و بی جان بود آیسو پاشد رفت تو اتاق خودش کمی که گذشت معصوم گفت برم ببینم این کوچولوی ما چرا انقدر ناز میکنه حرفی نزدم فقط گفتم _ طبقه اول سمت راست اولین اتاق برای آیسو هستش کمی که گذشت دیدم معصوم آیسو به بغل داره میاد باهاش شوخی میکرد اونم سعی می‌کرد کمی بخنده معصوم گفت _ بهش میگم ما به خاطر دیدن تو اومدیم میگه من می خوام با اسباب بازیام بازی کنم آیسورو زمین گذاشت آیسو بازم کنار مامانم نشست حسین آقا گفت _ معصومه جان دیر وقته پاشو بریم دیگه زیاد مزاحم نباشیم محمد سریع گفت _ ناهار آماده کردیم نمیزارم برین بفرمایید بشینید کمی تعارف کردن ولی معلوم بود که دوست دارن بمونن نه به خاطر ناهار مشخص بود که ثریا نمیتونه از آیسو دل بکنه معصومم همین طور مدام بغلش میکرد و قربون صدقش میرفت ناهارو که خوردیم کمی صحبت کردیم بعدهمگی عزم رفتن کردن معصوم آدرس و شماره تلفن شون رو بهم داد و ازم قول گرفت که هر از چند گاهی با آیسو به دیدنشون برم 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
زیارت+آل+یاسین+علی+فانی.mp3
5.82M
❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام علی آل یاسین😔 سلام مولای غریبمان 😔 التماس دعا از همه خواهران و برادرانم🙏 ❤️❤️❤️❤️❤️