May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نازی گلم 🌺❤️
#قصه_کودکانه
#سرگرمی
🌺🌺🌺
🎁 کانال نمکدون 🍓 - به ما بپیوندید
🆔 @namakdoon
روی سیب ها بزن عضو شو 👇👇👇
🍎🍎🍎🍎
🍎🍎🍎
🍎🍎
🍎
🔻هرگز به کودکان اجازه ندهید با لیزر های اسباب بازی بازی کنند.
🔸تابیدن اشعه ی لیزر ها به چشم باعث سوختن شبکیه شده و دید کودکان را تضعیف می کند.
#قصه_کودکانه
#سرگرمی
🌺🌺🌺
🎁 کانال نمکدون 🍓 - به ما بپیوندید
🆔 @namakdoon
روی سیب ها بزن عضو شو 👇👇👇
🍎🍎🍎🍎
🍎🍎🍎
🍎🍎
🍎
🐥🔆قصه زیبای؛ 👇
📖 بچه ها سلام یادتون نره 🐥🔆
#داستان_کودکانه
#قصه_درمانی
به نام خداوند مهربان
یکی بود یکی نبود، پسری بود به اسم فلفلی. فلفلی پسر خوبی بود ولی تنها یک عادت بد داشت و اونم این بود که سلام نمی کرد.
یک روز بعد از ظهر که از مدرسه برمی گشت به مغازه ی سرکوچشون رفت و گفت: آقا رضا پفک می خوام، آلوچه و بادکنک می خوام.
آقا رضا نگاهی کرد به فلفلی و گفت: فلفلی سلامت چی شد؟ ادب کلامت چی شد؟ تو دیگه بزرگ و مردی، پس چرا سلام نکردی؟ برای بچه های بی ادب نداریم آلوچه و پفک.
فلفلی ناراحت شد و از مغازه بیرون اومد و خونه رفت. وقتی عصر شد و هوا خنک شد و فلفلی تکالیف مدرسش رو انجام داد از خونه بیرون اومد و به خونه ی دوستش هادی رفت و در زد. مادر هادی در رو باز کرد. فلفلی گفت: هادی خوابه یا بیداره بگید توپش رو بیاره.
مادر هادی از دست فلفلی ناراحت شد و گفت: کسی که سلام بلد نیست رفیق پسر من نیست و به خانه رفت و درو بست.
فلفلی که از اتفاقی که براش افتاده بود ناراحت بود، به خونه رفت. مادر فلفلی اونو ناراحت دید: از او پرسید چرا انقدر غمگین است و فلفلی همه چیز رو تعریف کرد.
مادر فلفلی بهش گفت: فلفلی دیگه سلام یادت نره تا همه بگن گل پسره.
غروب مادر فلفلی به او پول داد و گفت: فلفلی دو تا نون بخر، نون داغ و کنجدی.
وقتی فلفلی می خواست از خونه بیرون بیاد مامانش گفت: فلفلی سلام یادت نره.
فلفلی به مغازه ی نانوایی رسید و به یاد حرف مادرش افتاد و گفت:شاطر آقا سلام سلام
شاطر آقا با مهربانی به فلفلی نگاه کرد و گفت: علیک سلام آقا فلفلی، چی شده از این وری اومدی؟
فلفلی خوشحال شد و گفت: شاطر آقا من نون می خوام، دوتا نون کنجدی می خوام.
شاطر آقا جواب داد: برای بچه ی با ادب، نون داغ و کنجدی بیار مشت رجب!و دوتا نون به فلفلی داد.
و فلفلی یاد گرفت از این به بعد به همه سلام کنه و احترام بذاره.
#قصه_کودکانه
#سرگرمی
🌸لینک دعوت به کانال 👇
https://eitaa.com/joinchat/2699624448Cccb5493e13
#نمکدون
@namakdoon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این دختر به هرکی گل 🌺 بده شهید میشه!
کلیپی عجیب از حاج قاسم 🌺😭
اشکم دراومد 😭
هرچی حسرت بخوریم کمه 💔
#قصه_کودکانه
#سرگرمی
🌺🌺🌺
🎁 کانال نمکدون 🍓 - به ما بپیوندید
🆔 @namakdoon
روی سیب ها بزن عضو شو 👇👇👇
🍎🍎🍎🍎
🍎🍎🍎
🍎🍎
🍎
گنجشکی 🐤با عجله به سوی آتشی پر می زد و برمیگشت!⚡️
پرسیدند: چه می کنی؟🤨
گفت: نوک کوچکم 🐤را از آب چشمه پر میکنم و آن را روی آتش می ریزم.💦🔥
گفتند: فایده ندارد، آتش🔥 زیاد است.😒
گفت: میدانم😌
اما آن روزی که خداوند از من پرسید: برای نجات دوستانت و خانه هایشان چه کردی؟🔥🌲🌳
پاسخ میدهم: همه تلاشم را کردم☺️
#فمن_یعمل_مثقال_ذره
#زلزال
#قصه_کودکانه
#سرگرمی
🌺🌺🌺
🎁 کانال نمکدون 🍓 - به ما بپیوندید
🆔 @namakdoon
روی سیب ها بزن عضو شو 👇👇👇
🍎🍎🍎🍎
🍎🍎🍎
🍎🍎
🍎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی شک داری ک دستاتو شستی یا نه😂
#قصه_کودکانه
#سرگرمی
🌺🌺🌺
🎁 کانال نمکدون 🍓 - به ما بپیوندید
🆔 @namakdoon
روی سیب ها بزن عضو شو 👇👇👇
🍎🍎🍎🍎
🍎🍎🍎
🍎🍎
🍎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی به بچه فامیل تو جمع میگی به به چه پسر مودبی😊...😂
#قصه_کودکانه
#سرگرمی
🌺🌺🌺
🎁 کانال نمکدون 🍓 - به ما بپیوندید
🆔 @namakdoon
روی سیب ها بزن عضو شو 👇👇👇
🍎🍎🍎🍎
🍎🍎🍎
🍎🍎
🍎
#داستان
#تدبر
#داستان_تدبری
سوره #ناس #فلق
جهت تبیین مفهوم #اعوذ
شما با این داستان میتونید مفهوم پناه بردن به خدا رو برای بچه ها جا بندازید❤️ البته با زبان کودکانه حکایت رو تعریف کنید و قسمتی از داستان رو بگید و از بچه ها بخواهید آخر داستان رو با ذهن خودشون بگن.. ☺️اینطوری مفاهیم رو بهتر یاد میگیرند😉
👇👇👇👇🌸🌸👇👇👇👇
یکی از پادشاهان به بیماری وحشتناکی مبتلا شد😱. گروه حکیمان و پزشکان به اتفاق گفتند: چنین بیماری،
دوا و درمانی ندارد مگر اینکه زهره (کیسه صفرا) یک انسان دارای چنین و چنان صفتی را بیاورند (و آن پادشاه بخورد تا درمان یابد)
پادشاه به مأمورانش فرمان داد تا به جستجوی مردی که دارای آن اوصاف و نشانه ها می باشد،بپردازند و او را نزدش بیاورند.🧐
مأموران به جستجو پرداختند، تا اینکه پسری (نوجوان) با را همان مشخصات و نشانه ها که حکیمان گفته بودند، یافتند و نزد شاه آوردند.🤨
شاه پدر و مادر آن نوجوان را طلبید و ماجرا را به آنها گفت و انعام و پول💰 زیادی به آنها داد
و آنها به کشته شدن پسرشان راضی شدند.😢 قاضی وقت نیز فتوا داد که: (ریختن خون یک نفر از ملت به خاطر حفظ سلامتی شاه جایز است.)😳
جلاد آماده شد که آن نوجوان را بکشد و زهره او را برای درمان شاه،از بدنش درآورد.😢 آن نوجوان در این حالت، لبخندی زد و سر به سوی آسمان بلند نمود.
شاه از او پرسید: در این حالت مرگ، چرا خندیدی؟ اینجا جای خنده نیست.🤨
نوجوان جواب داد: در چنین وقتی پدر و مادر، ناز فرزند را می گیرند و به حمایت از فرزند بر می خیزند و نزد قاضی رفته
و از او برای نجات فرزند استمداد می کنند و از پیشگاه شاه دادخواهی می نمایند،
ولی اکنون در مورد من، پدر و مادر به خاطر ثروت ناچیز دنیا، به کشته شدنم رضایت داده اند.
و قاضی به کشتنم فتوا داده و شاه مصلحت خود را بر هلاکت من مقدم می دارد.
کسی را جز ✨خدا ✨نداشتم که به من پناه دهد، از این رو به او پناهنده شدم:
پیش که برآورم ز دستت فریاد؟
هم پیش تو از دست تو گر خواهم داد
سخن نوجوان، پادشاه را منقلب کرد و دلش به حال نوجوان سوخت و اشکش جاری شد و گفت:هلاکت من از ریختن خون بی گناهی مقدمتر و بهتر است.👌👌
سر و چشم نوجوان را بوسید و او را در آغوش گرفت و به او نعمت بسیار بخشید
و سپس آزادش کرد. لذا در آخر همان هفته شفا یافت و به پاداش احسانش رسید❤️
#قصه_کودکانه
#سرگرمی
🌺🌺🌺
🎁 کانال نمکدون 🍓 - به ما بپیوندید
🆔 @namakdoon
روی سیب ها بزن عضو شو 👇👇👇
🍎🍎🍎🍎
🍎🍎🍎
🍎🍎
🍎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فقط میتونه نازشون کنه😂
#قصه_کودکانه
#سرگرمی
🌺🌺🌺
🎁 کانال نمکدون 🍓 - به ما بپیوندید
🆔 @namakdoon
روی سیب ها بزن عضو شو 👇👇👇
🍎🍎🍎🍎
🍎🍎🍎
🍎🍎
🍎
قصه میمون بی ادب :🙊
یکی بود یکی نبود دریک جنگل بزرگ چند تا میمون وسط درختها زندگی میکردند در بین آنها میمون کوچکی بود به نام قهوه ای که خیلی بی ادب بود همیشه روی شاخه ای می نشست و به یک نفر اشاره میکرد و باخنده میگفت: اینو ببین چه دم درازی داره اون یکی رو چه پشمالو و زشته و بعد قاه قاه میخندید.
هر چه مادرش او رانصیحت میکرد فایده ای نداشت. تا اینکه یک روز در حال مسخره کردن بود که شاخه شکست و قهوه ای روی زمین افتاد.
مادرش او را پیش دکتر یعنی میمون پیر برد.
دکتر او را معاینه کرد و گفت دستت آسیب دیده و تو باید شیر نارگیل بخوری تا خوب شوی.
چند دقیقه بعد قهوه ای بقیه میمونها را دید که برایش شیر نارگیل آورده بودند او خیلی خجالت کشید و شرمنده شد و فهمید که ظاهر و قیافه اصلا مهم نیست بلکه این قلب مهربونه که اهمیت داره، برای همین ازآن ها معذرت خواهی کرد و هیچوقت دیگران را مسخره نکرد.
#قصه_کودکانه
#سرگرمی
🌺🌺🌺
🎁 کانال نمکدون 🍓 - به ما بپیوندید
🆔 @namakdoon
روی سیب ها بزن عضو شو 👇👇👇
🍎🍎🍎🍎
🍎🍎🍎
🍎🍎
🍎