eitaa logo
نمکدون شعبه ایتا
194 دنبال‌کننده
84 عکس
18 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم شماره ۵ ۴_قالب تفسیر شعر متن «نکات نهفته در یک افسانه» بر اساس قالب تفسیر شعر نوشته شده. در این قالب اولین نکته مهم آشنایی عموم مخاطبین با شعری است که انتخاب می‌شود. آشنایی و انس مخاطب با شعر موجب آن است که تکنیک‌های آشنازدایی درست اجرا شود. آشنازدایی یعنی زاویه دید جدید. آشنازدایی در تفسیر شعر هم یعنی اینکه برداشتی از ابیات داشته باشیم که در عین جدید و بدیع بودن حتماً ارتباط با شعر داشته باشد. هر چقدر تفسیر جدید با محتوای جدی شعر زاویه داشته باشد میزان غافلگیری طنز بیشتر می‌شود. ۵_تکنیک استفاده از الفاظ رکیک و مفاهیم غیر اخلاقی و ناپسند حقیقتاً اگر خشتک و محتوایات، فعل و انفعالاتش را از بعضی دوستان دست به قلم خودطنزپرداز بگیریم؛ تکنیک خاصی در شوخی‌نویسی برایشان باقی نمی‌ماند. این تکنیک در طنز کاربرد ندارد و در گونه هجو، هزل و فکاهه استفاده می‌شود. غافلگیری از آن جهت صورت می‌گیرد که استفاده از این الفاظ در ادبیات ما رایج نیست و صورت اخلاقی ندارد. این ادبیات را که بنده آن را سبکی ایرج میرزایی می‌نامم؛ سطح بسیار نازل و خالی از هنر است. ۶_مهمل گویی بیشتر در فکاهه پردازی و خندان مخاطب کاربرد دارد. در این تکنیک از کلمات هم‌قافیه و هم‌وزن استفاده می‌شود. مثال یکی می‌خواست بره تونس، نتونس... و خوشمزگی‌هایی از این قبیل که به شوخی شوهر خاله‌ای معروف است. . ۷_تنافر یا ناسازه گویی استفاده دو کلمه متضاد درکنار هم مثل اسم یا دو صفت یا دو قید متضاد با یک فعل و... ایجاد تنافر معنایی می‌‌کند. مثال: مرد های‌های می‌خندید به نحو وحشتناکی آرام بود. این همه برای خودنمکپندارهای جمع است. ۸_استفاده از بعضی کلمات یا عبارتهای انگلیسی در یک اصطلاح یا جمله فارسی مثال: پدر محترقه به جای پدر سوخته محل داگ هم بهم نذاشت ۹_تکنیک جناس: جناس کلماتی رو می‌گویند که از نظر شکل یکسان ولی از نظر معنی تفاوت دارند. مثال: شیر جنگل، شیر خوردنی و شیر آب آیفون در و گوشی آیفون https://eitaa.com/joinchat/1246494986C0b4ebac263
یک خاطره، یک لبخند ۴ساله بودم. راهپیمایی ۲۲بهمن سال ۱۳۶۴. بله اگر اگر از حساب کتاب سن بنده فارغ شدید دل بدهید به خاطره‌ام. پدر و مادرم مقید بودند هر سال برویم راهپیمایی. لطفا ان قلت نیاورید مگر چندتا راهپیمایی برگزار شده بوده کلاً؟! دل بدهید به متن. آن سال هم مادرم دست ما چهار بچه کوچک و قد و نیم قدش را گرفت و بردمان. جنگ بود. صدام یزید کافر تهدید کرده بود به مراسم راهپیمایی حمله می‌کند. اما مردم تهدیدش را به نقاط سوق‌الجیشی‌شان دایورت کرده و همه آمده بودند. زهرا خانم همسایه‌امان هم با ما همراه بود و برای اینکه از خانواده ما جدا نشود، دست مرا گرفته بود. در اثنای مراسم بودیم که آژیر قرمز به صدا درآمد و اعلام حمله هوایی شد. نظم مراسم بهم خورد و من در معیت زهرا خانم همسایه گم شدم. وضعیت قاراشمیشی بود. با سن کمی که داشتم اما هول و هراس آن روز را یادم هست. زهرا خانم من را به واحد گم شده‌‌ها برد. بچه‌هایی که گم شده بودند را سوار کامیون خاوری کرده بودند تا ننه بابایشان را از آن بالا بهتر ببینند. اما خوب یادم هست که من حاضر نشدم بروم بالای خاور، به درختی تکیه داده بودم و جیغ می‌کشیدم. مادرم آن زمان تازه عینک گرفته بود. به همه می‌گفتم مادرم عینکی است. خانمهایی عینکی می‌آمدند تا من شناسایی‌اشان کنم. نمیدانم آنها هم فرزندشان را گم کرده بودند یا چی اما بالاخره تیری بود در تاریکی، می‌آمدند جلو خودی نشان میدادند و البته که مقبول واقع نمی‌شدند می‌رفتند. برای اینکه ساکتم کنند نقل‌های رنگی توی مشتم ریختند؛ اما من همچنان جیغ می‌زدم و بی‌تابی می‌کردم. یک هو میان معرکه‌ای که به پا کرده بودم؛ چشمم خورد به محترم خانم پیرزن همسایه مان. به او پناه بردم. احتمالاً زهرا خانم هم با ما همراه شد. حالا گیر ندهید که زهرا خانم داستان شد؟ سوار اتوبوس دوطبقه‌ای سبز رنگی شدیم. دلم می‌خواست برویم طبقه بالایش اما محترم خانم پا درد داشت و نمی‌توانست از پله بالا برود. طبقه پایین نشستیم. از پنجره خیابان را نگاه کردم. راهپیمایی عملاً تمام شده بود. همین حین مادر و خواهرانم را دیدم که از کنار اتوبوس ما می‌گذشتند. از اینکه گمم کرده بودند لجم گرفته بود. باید حواسشان را بیشتر جمع می‌کردند. از آنجا که با محترم خانم در راه خانه بودم پس دلیلی نداشت آنها را به محترم خانم نشان بدهم. پس با آرامش نشستم و مشغول خوردن نقل‌هایی شدم که کف دست عرق کرده‌ام خیس شده بودند. وقتی با محترم خانم پا به کوچه گذاشتیم پدر و مادرم را دیدم که خواهرها و بردارم را گذاشته‌ بودند خانه و هراسان بر می‌گشتند به مسیر راهپیمایی تا مرا پیدا کنند. خدا لعنت کند صدام یزید کافر را که باعث نگرانی پدر و مادرم شد. https://eitaa.com/joinchat/1246494986C0b4ebac263
آداب زیارت خاصه امام رضا از اونور سمیه رستمی برای رسیدن به مشهد راه‌های زیادی وجود دارد راه زمینی، هوایی و دریایی. خوب شاید بگویید چطور می‌شود از راه دریا به مشهد رسید که جوابش معلوم است؛ با کشتی! قایق! با اینها هم نشد با شنا. مهم‌تر از اینکه چطور به مشهد برسیم؛ این است که چطور آداب زیارت را رعایت کنیم تا بیشترین بهره معنوی را ببریم. از مهم‌ترین آداب زیارت که در هیچ‌یک از کتب ادعیه به آن اشاره نشده می‌شود رزرو شیک‌ترین و مجلل‌ترین حرم نما را گفت. اساساً هر مسلمانی باید همیشه به دنبال رفاه زائران حرم باشد به‌ویژه اینکه آن زائر خودش باشد. ستاره‌های هتل همان تأثیری را در روند زیارت دارند که دب اکبر و دب اصغر و باقی صور فلکی در سیستم ناوبری بشر دارند و راه را نشان می‌دهند. کسی که به‌قصد زیارت آمده باید حواسش به خواب و خوراکش باشد که تقویت بشود، ضعف بنیه او را از انجام آداب زیارت محروم نکند. فی‌الواقع باید جوری میز غذا را شلخته درو کند و پیش برود، انگاری در زندگی قبلی‌اش، سردسته ملخ‌های مهاجم بوده است. حرم نما بودن هتل اینجا به کار می‌آید، کسی که تا خرتنافش لقمه چپانده و شبیه پدر جد بوم غلتان شده و نمی‌تواند برود زیارت، پس سعادت نصیبش می‌شود همان‌طور که روی تختش ولو شده گنبد را نگاه کند. و اما خریدکردن یکی از اصول چندگانه زیارت است و اصلاً از جهات مختلفی ثواب از آن چکه می‌کند. هرکس امتیاز این مرحله را از دست بدهد گیم اُور می‌شود. خریدکردن یعنی دستگیری از مؤمنین، علی‌الخصوص کسبه پاساژها و مراکز خرید. بزرگان طریق کسب ثواب از بازار گفته‌اند: هرکه خریدش بیش، ثوابش بیشتر!بعضی بزرگواران جوری روی این ثواب قفلی زده‌اند که مارکوپولو اگر زنده بود، چهارگوشه دنیای تجارت را تف می‌کرد و می‌رفت در قطب جنوب به پنگوئن‌ها بستنی یخی می‌فروخت. ازآنجاکه دورتادور حرم؛ مغازه و پاساژ و بازار است کسی که به امر مهم پاساژ گردی بپردازد، حرم را هم طواف کرده؛ یک تیر دو نشان نموده. البته باید مراقب باشد که هیچ بازار روسی را از دست ندهد، آن‌قدری که به مشهد بازار روس‌ها هست در خود روسیه بازار ندارند.گردش مالی بازار نوردان در همان دو سه روز با گردش مالی ایلان ماسک، برابری می‌کند و از لحاظ سرعت چرخش هم سرعتی برابر با سانتریفیوژ نسل جدید تنه می‌زند و این‌جور مواقع باز هم حرم نما بودن هتل که به کار می‌آید. زائری که با هزاران سختی و از راه دور به مشهد آمده و واله و شیداست می‌تواند همان‌طور که پهن شده روی تخت چشمش به گنبد باشد.حالا شاید یکی دو باری حواسش برود پی باقی خرید که قابل اغماض است و کار آن ابلیس لاکردار است. و بالاخره اگر ناغافل گذرش به حرم افتاد یا به‌خاطر حجم خرید و مخارج سفر، ته جیبش سوراخ عظیمی حفر شد جوری که از لحاظ شرعی ابن سبیل محسوب بشود؛ برای گرفتن حاجت مجبور باشد برود حرم و باید این مراحل آخر آداب زیارت را با خلوص نیت بیشتری انجام بدهد. اگرچه بعضی معتقدند هیچ آداب و ترتیبی مجو هر جور می‌خواهی به زیارت برو! ولی عده‌ای دیگری هستند برای گرفتن حاجات و تحصیل بهره معنوی؛ مانیفست تخلف ناپذیری دارند. اول: توجه‌نکردن به حرف‌های خدّام. توجه به حرف‌های خدّام؛ تمرکز را به فنا می‌دهد. حواس را پرت می‌کند و حتی ممکن است درخواست‌ها و حاجت‌ها خط رو خط بشود. آدم، گرفتار نامه‌نگاری برای مرجوع کردن حاجاتش بشود. دوم باید فیگور حمله بگیرد. بهترین منطقه برای شکستن حلقه جمعیت را مکان‌یابی کند و با چند قدم دورخیز یکهو یورش ببرد و اگر سیل جمعیت او را پرت کرد، ناامید نشده و چندین بار این کار را انجام بدهد. تا می‌تواند و حنجره‌اش راه می‌دهد جیغ بزند جوری که پرهای کبوترهای حرم که هیچ؛ پرهای ملائک هم بریزد. البته تنها مشکل این است؛ کسی که به دل این جمعیت می‌زند دیگر آن آدم سابق نمی‌شود؛ مثلاً با لباس زرد برود با لباس آبی برمی‌گردد یا بسته به اینکه چه نوع فشاری را تحمل کند ممکنه دراز برود کوتاه بیاید مریم برود، رامین برگردد که این مورد به‌خاطر پاک‌شدن آرایش مریم و شباهتش به داداش رامینش است. خلاصه جوری از میان ازدحام خودش را به ضریح برساند و چارچنگولی چنگ بزند هر حاجتی دارد سریع بدهند دستش فقط زودتر برود و حاجت تازه به حاجت‌های بقیه اضافه نکند حاجات مثل شفای چشم کور و علاج پای لنگ.شاید به نظر برسد این یک نوع خفت‌گیری است که اصلاً اعتنا نکند. از ابتدای خلقت هدف همیشه وسیله را توجیه کرده، اگر هم نکرده کم‌کاری از خود هدف است. البته پلن بی هم برای رسیدن به ضریح وجود دارد منتها اندکی زمان‌بر است. به‌این‌ترتیب که یه عده نرم از بغل میندازند می‌روند جلو ولی مثل روش اول حال نمی‌دهد و هیجان ندارد اساساً میزان تحولش کم است.حالا اگر میانه زیارت و حضور در حرم خسته شد؛ حتماً هرجا که گیرش آمد مثل گونی برنج ولو بشود. نوع برنجش مهم نیست، فقط ولو شدن را باید
به معنای دقیق کلمه به منصه ظهور برساند. ازآنجاکه همه به‌نوعی دچار «ظَلمتُ نفسی» هستند، پس ظالم‌اند و خواب ظالم هم عبادت است. به عبادت خودش مشغول باشد. ان‌شاءالله حاجتش برآورده بشود.مهم ریکاوری انرژی برای راند دوم زیارت در رینگ صحن و ضریح است. اما نباید فراموش کند از فریم به فریم لحظاتش عکس و فیلم تهیه و در فضای مجازی منتشر کند تا این حالات معنوی در جامعه تسری پیدا کند. مثل احوالات معنوی خرید، شرکت همه‌جانبه در مراکز تفریحی، غذاخوردن در رستوران به‌ویژه رستورانی که ویو حرم داشته باشد و البته کپشن بزند «چلو جوجه زعفرانی و دیدن گنبد طلا. وه! که چه می‌چسبد در این رستوران غذا!» همین عکس و کپشن غلیان روحی در بیننده ایجاد می‌کند که مرغ‌دلش جوجه حرم نما می‌خواهد، کف و خون قاتی می‌کند و هوس زیارت به سرش می‌زند.سلفی گرفتن را نباید فراموش کرد از آداب خاصه است. البته یک‌جور وحدت در عین کثرت است و درآن‌واحد، همه مردم تو خویش‌انداز بقیه هستند. ولی باید جوری مشغول عکاسی از در، دیوار، کبوتر، صندلی، تاروپود قالی و جزءبه‌جزء حرم بشود که اصلاً یادش برود برای چه آمده است حرم. این عکاسی و تصاویر هنگام شمردن ثواب‌ها به کار می‌آید و سند است. اگر آن دنیا با فرشته‌ها اختلاف حساب پیدا کند، می‌تواند در خواست ویدئو چک بدهد. آخرین مرحله آداب زیارت خرید سوغاتی برای فک‌وفامیل و دوست و آشنایی است که گزارش لحظه‌به‌لحظه سفر را از طریق همان استوری و پست فضای مجازی دنبال کرده‌اند؛ و چه‌بهتر از صابون، دستمال‌کاغذی، شامپو، حوله، دمپایی پاره، ملحفه نَشسته همان هتل چند ستاره! https://eitaa.com/joinchat/1246494986C0b4ebac263
چیزی به اسم طنز دینی نداریم! چون ماهیت طنز؛ نقد کردن است؛ اما به احکام و آداب دینی نقدی وارد نیست! در واقع متنهایی از این دست؛ طنز دینداری محسوب می‌شوند و نقد به نوع رفتار دینی برمی‌گردد.
اندر احوالات شوم گرد نویسنده سمیه رستمی انتشار در نشریه خانه خوبان باز نشر در 👇 https://hawzahnews.com/xc6BP https://eitaa.com/joinchat/1246494986C0b4ebac263
حرفه‌ای گری یعنی مطلبی که داره باز نشر میشه حتما منبع ذکر بشه عجیبه برام که نه روزنامه سراج مطلب جاپدری رو منبع زده و نه خبرگزاری حوزه. حقیقتا این رفتار رو درک نمیکنم
امید و دیگر هیچ نویسنده: سمیه رستمی یک تصور غلطی، رایج است که نیاز هر بشری از ابتدای بشریت تا کنون «خوراک، پوشاک و مسکن» بوده اما شما برندترین لباس، یک پنت هاوس ۶۰۰متری واقع در بیخ زعفرانیه را به انضمام لاکچری‌ترین خوراکی بدهید، شخصی که یک ربع بعد باید ریق رحمت را سر بکشد، اصلاً یک‌ساعت بعد، حالا چون شمایید و به حرمت سلام‌وعلیکی که از سابق باقیمانده بینمان، یک روز بعد، مسافر ارابه مرگ باشد، دیگر هیچ حالی برایش نمی‌ماند که حتی دست توی سوراخ بینی‌اش بکند و ماحصل کنکاش و جستجویش را رؤیت کند چه برسد به سایر موارد. چون انسان اساساً به امید زنده است. امید اینقدر مهم است که در فی خالدون فرهنگ غنی ایرانی هم رسوخ کرده و خودی نشان می‌دهد. مثلا در ضرب‌المثل‌ها هم، فارغ از موضوع اصلی، مبحث امید جریان دارد. شاید الان سری تکان بدهید و بفرمایید که بله من باب مثال «در ناامیدی بسی امید است، پایان شب سیه، سپید است» که باید عرض کنیم خدمتتان این ضرب‌المثل فقط یک عبارت «امید» خشک و خالی دارد تویش. آن هم برای خالی نبودن عریضه و الا بیشتر به حرکت وضعی و غیره ذلک زمین مرتبط است تا امیدواری. از آنجا که امیدواری حالت انگیزشی مثبتی که ناشی از احساسات مثبت است، موجب افزایش انرژی انسان برای انجام کارهایش می‌گردد. مثلاً  ضرب‌المثل «نابرده رنج، گنج میسر نمی‌شود، مزد آن گرفت که جان برادر کار کرد» به ما می‌گوید هنگامی که داری رنج می‌بری، کیفور باش! غر نزن! چون پایان رنج، گنج است و گنج در اینجا یعنی حقوق و امثال ذلک. برو خدا رو شکر کن کار داری! مردم همینشم ندارن و البته آدم به امید مزد گرفتن کار می‌کند. چون گیاه نیست و فتوسنتز نمی‌کند. بدتر از همه اینستاگرام دارد و آن پست‌هایی که سیو کرده تا اجناسش را بعداً بخرد، خودش کلی نشان امیدواری است. بالاخره آدم نخورده نون و گندم اما دیده در اینستای مردم. حتی همین ضرب‌المثل تویش امید دارد که مردم مال و منالی دارند و چیزناله استوری نمی‌کنند.  نیاکان ما حتی در ضرب‌المثل «دیوار موش داره، موش گوش داره» لایه‌های ظریفی از امیدآفرینی را زورچِپان کرده‌اند. امید به اینکه دیوارها اینقدر نازک نباشند، صداهای طبیعی خروج گاز دی اکسید کربن حاصل از فعل و انفعالات شیمیایی دستگاه گوارش در پس دیوار شنیده شود و نهایتاً چهار تا موش بشنود. یا مثلاً همین که «موش که به سوراخ نمی‌رود جارویی به دمبش می‌بندد». می‌گوید: اگرچه باید امیدوار بود اما باید جوانب کار را سنجید و امید واهی یا همان خیال خوش نداشت که موشی با اضافه بار بتواند وارد هر سوراخی بشود. آنجا هم که می‌فرماید «مزن بر سر ناتوان دست زور؛ که روزی دراُفتی به پایش چو مور» نکات دقیقی را به صورت مهندسی معکوس بیان می‌کند و می‌گوید: این مفلوکی که حالا زیر دست توست، پسان فردا شاید بالادستی‌ات باشد و پوستی از تمام اقصی نقاط بدنت بکَند که از آن بشود سه جفت کیف و کفش ست تهیه کرد، با سه تا جاسوییچی برای اشانتیونش. طنز در رسانه: بالاخره آن موقع که درهای کشویی باب نبود گفته‌اند امیدوار باش که در همیشه روی یک پاشنه فر نمی‌خورد. ببینید حتی اینجا هم بارقه‌هایی از امیدواری دارد. آیا این برای شما کافی نیست عرق خارخاسک است؟! البته همه می‌دانند که امید یک مهارت است و انسان باید آن را فرابگیرد، بای دیفالت روی انسان نصب نمی‌شود. الان زه بغل پراید هم آپشن محسوب می‌شود چه برسد به امیدواری که لازمه حیات بشری است. مثلاً در ضرب‌المثل «سیر به پیاز می‌گوید: پیف پیف بو می‌دی!» البته که ربطی به مهارت آموزی امید ندارد؛ ولی بالاخره نشان از امید سیر برای داشتن بوی خوش‌تری نسبت به پیاز است. مخصوصاً که در دوران کرونا سیر، قدر منزلتی پیدا کرده. هرچند این روزها پیاز هم دارد جوری قیمت می‌ترکاند که قابلیت عرضه در بورس را دارد. این پویایی و پیشرفت نتیجه پا پس نکشیدن و امید به آینده است. روانشناس‌ها می‌گویند: بدون هدف امید می‌میرد. در همین رابطه که نه؛ اما تو همین مایه‌ها یک ضرب‌المثل داریم که می‌گوید: «میهمان چشم دیدن میهمان را ندارد، صاحبخانه به هر دو» و این یعنی صاحبخانه ایرانی بین مهمان‌هایش فرقی نمی‌گذارد و هر دو را به یک اندازه به هیچ می‌انگارد. و این خودش جای بسی  امیدواری است که عدالت در همه جا رعایت می‌شود. البته یک ضرب‌المثل داریم می‌گوید:«میهمان گرچه عزیز است همچون نفس؛ خفقان آید اگر آید و بیرون نرود» که اتفاقاً این هم بحث امید را در لایه‌های زیرین خود دارد ولی بگردید خودتان پیدا کنید. و به عنوان آخرین مورد، یک ضرب‌المثل باستانی را مورد بررسی قرار می‌دهیم که می‌گوید: «ژیان ماشین نمیشه، باجناق فامیل» و در واقع دارد می‌گوید: .... بقیه شو اینجا بخوانید. http://dtnz.ir/?p=317323 https://eitaa.com/joinchat/1246494986C0b4ebac263
کسی می‌تونه بگه چه تکنیکی تو این مطلب به کار رفته؟ جواب بدید کتاب بگیرید
فقط دونفر جواب دادن با اینکه جوابشون کاملا صحیح نبود اما به هر دونفر کتاب هدیه میدم چاره چیه؟
بسم الله الرحمن الرحیم شماره ۶ اولین نکته درباره تکنیک به کار رفته در متن «امید و دیگر هیچ» را بگویم: تکنیک تفسیر طنزآمیز شعر بود. دوستان گفتند قبول نیست، چون اسم تکنیک، نوع آن را مختص به شعر می‌کند. اولاً، ضرب المثل‌ها اغلب شعر هستند. دوماً، بنده تا به حال هیچ متنی که تفسیر ضرب‌المثل کند، ندیده بودم و این اولین بار بود که آن را می‌دیدم آن هم در متن خودم. چون موضوعی که باید درباره آن می‌نوشتم عملاً شوخی بردار نبود و اینجور مواقع لازم است، نویسنده مطالب جدی را در لفافه شوخی عرضه کند. تنها چاره‌ای که به ذهنم رسید نگاه نو به ضرب‌المثل‌ها و ربط دادن آنها با استفاده از ظاهر کلمات و موضوعات به کار رفته در آنها به موضوع امید بود. تکنیک واژه آرایی و واج آرایی که با آرایه واژه آرایی و واج آرایی در شعر اندکی متفاوت است. ۱۰_واج آرایی: بعضی حروف هستند که آوای طنزآمیزی دارند مثل: «پ، ژ، چ، گ، خ، ق، غ، ز، ج» یکی از دوستان به بنده ایراد گرفتند که چرا از کلمات بیگانه استفاده می‌کنم؟ بسمه تعالی چون دوستدارم! و اینکه معاذالله اگر از این حروف در آن کلمات باشد و من نادیده، بگذرم! و من الله توفیق سوال: آیا همه ما موقع طنزنویسی باید این نکته را رعایت کنیم و از کلمات بیگانه گچ پژ دار استفاده کنیم؟ نع! این سلیقه‌ای است. گر تو نمی‌پسندی تغییر ده فضا را و در فضای شاهنامه و ابوالفضل بیهقی بنویسید. طنز یعنی خلاقیت؛ نه تکنیک. تکنیک‌ها آنجایی که دیگر پای خلاقیت می‌لنگد به کار می‌آید. ۱۱_واژه آرایی: بعضی کلمات هم هستند که بار طنز دارند و در توصیفات طنزآمیز کاربرد دارند مثل کدو حلوایی، بادمجان، آفتابه (مسی یا پلاستیکی‌اش فرقی ندارد) و امثالهم. بعضی از اینها به سبب شکل ظاهری یا کاربردی که دارند قابلیت ایجاد شوخی دارند. آشنایی با کلمات برای نویسنده طنز از نان شب هم واجب‌تر است. برای نویسنده طنز؛ مطالعه در رشته‌های مختلف و یادگیری کلمات مختص آنها ضروری است. البته کلماتی که برای عموم مخاطبین آشنا و قابل فهم باشد. https://eitaa.com/joinchat/1246494986C0b4ebac263
عیدتون مبارک کاری از گروه انیمیشنی دخترم
سلام یه توپ دارم قلقلیه یه متن طنز با نقطه کانونی تعامل والدین و فرزندان تکنیک تفسیر طنزآمیز شعر منتشر شده در نشریه رشد اولیا مربیان باز نشر سایت قلمه https://ghalame.ir/%db%8c%d9%87-%d8%aa%d9%88%d9%be-%d8%af%d8%a7%d8%b1%d9%85-%d9%82%d9%84%d9%82%d9%84%db%8c%d9%87/
یه مجموعه طنز با محوریت دستاوردهای دولت رییسی آماده شده که تا حالا شش قسمتش پخش شده باقی‌شم تو راهه اینم لینکشه👇 https://btid.org/fa/video/236830 https://eitaa.com/joinchat/1246494986C0b4ebac263
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خبر خند هم کماکان منتشر میشه فقط حس بارگزاریش تو کانال نیست دوست داشتین اینجا ببینیدش 👇 https://btid.org/fa/video/237571 https://eitaa.com/joinchat/1246494986C0b4ebac263
سلام هدیه دو نفر از اعضا کانال که جواب پرسش رو داده بودند امروز ارسال شد مبارکشون باشه
معرفی کتاب «درمان نگرانی» با نگاهی متفاوت -کتاب یکی از راه‌های کسب درآمد نوشتن کتاب روان‌شناسی است. شاید بگویید: مگه نوشتنش کار راحتیه؟ در واقع در این دنیا غیر از فروش مواد مخدر، هیچ راه آسانی برای کسب درآمد نیست که البته خودمان در این زمینه تخصص نداریم؛ اما چندتایی ساقی آشنا و کاربلد سراغ داریم... ادامه در لینک زیر: http://dtnz.ir/?p=317470 https://eitaa.com/joinchat/1246494986C0b4ebac263
انشالله که من امشب یادم نره و پست آموزشی جدید بذارم اما ترو سر جدتون از ایموجی تو نوشته هاتون استفاده نکنید تمرکز مخاطب بر متن رو میاره پایین و اعتراف نویسنده به عدم توانایی در حس برانگیزی با استفاده از کلمات هست بازم هرجور صلاحه
فقط منتظرم یکی بیاد بگه التماسا غلطه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم ۱۲_نتیجه گیری طنزآمیز برای بیان حقیقت ساده: مقدمه شوخی یک جمله کلیشه است و ضربه اصلی یک حقیقت ساده مثال: مرد نامرئی با زن نامرئی ازدواج کرد بچه‌شان را نمی‌شد دید! آب که از سر گذشت آدم خفه می‌شود! این تکنیک و مثال‌هایش را از کتاب آموزش طنز‌نویسی به زبان ساده محسن سلیمانی آورده‌ام. الان هر جور که حساب کردم این تکنیک همان نقیضه است. ۱۳_بی‌ربطی یا نتیجه گیری بی‌ربط: جمله اول کلیشه است اما جمله دوم هیچ ربطی به جمله قبل ندارد. این تکنیک بیشتر در طنز شفاهی کاربرد دارد نه طنز مکتوب که مخاطب فرصت فکر کردن دارد. لحن گوینده در این تکنیک بسیار موثر است، پس بیخیال استفاده این تکنیک در طنز مکتوب بشوید. مثال: بابا همیشه می‌گوید خنده بر هر درد بی درمان دواست. برای همین هم تا حالا کلی از فک و فامیل‌های ما از سل مرده‌اند! اگر به این مثال نخندیدید هرگز فکر نکنید که «وای! نکنه دچار افسردگی شدم که نخندیدم» نخیر، به نظر بنده این مثال چندان خنده‌آور نبود اما به نظر محسن سلیمانی نویسنده محترم کتاب طنزنویسی به زبان ساده، خنده دار بوده که آورده. ایشان بیشتر از اینکه نویسنده باشند مترجم بودند و مرحوم خیلی از شوخی‌های را از ادبیات ممالک خارجه به کتاب‌شان منتقل کرده‌اند. اساساً مخاطب ایرانی به هر دلیلی سخت می‌خندد. بنده که فکر می‌کنم هوش علت آن باشد اما این دلیل نمی‌شود شما مِن بعد نخندید تا سطح هوشی خود را به رخ بکشید. این دو تکنیک برای نقیضه و نظیره قالب لغت‌نامه و تفسیر طنزآمیز شعر کاربردی است. ۱۴_توصیف‌های خنده دار: گاهی محتوا و نقطه کانونی جوری چغر و بد بدن است که خیلی راحت نمی‌شود با آن شوخی کرد. تنها چاره اینجا استفاده از توصیفات خنده داراست. توصیه بنده:استفاده از واژه آرایی و واج آرایی در توصیفات است. مثال: فکر می‌کرد مثل صاحب معدن چغازنبیل پولدارم. قیافه‌ش شده بود مثل مغز چاقاله بادام. https://eitaa.com/joinchat/1246494986C0b4ebac263