زیرا
حاوی مقادیر معتنابهی طنز تلخ میباشد.
https://eitaa.com/joinchat/1246494986C0b4ebac263
اگر به نوشتههای روانشناسی علمی و کاربردی اما به زبان ساده و روان علاقه دارید، این کانال را به شما پیشنهاد میدهیم👇
http://eitaa.com/dastneveshtehapsy
لطفا به افراد علاقهمند معرفی کنید 🌹
نمکدون شعبه ایتا
سلام این متن با عنوان «لباس پادشاه» رو سالها پیش نوشتم و در نشریه خانه آرام منتشر شده. با توجه به ح
دوستان میگن متنش رو بذار تو این کانال چون ما تلگرام نداریم👇
لباس جدید پادشاه
س.رستمی
ذهنم حسابی بههمریخته بود. جناب سعدی آمده بود در مرتب کردن ذهنم، کمک کند؛ اما گوشهای نشسته بود و فال حافظ میگرفت. گاهی محکم میکوبید به پیشانیاش و میگفت: این حافظ شیرینسخن کاپی نمود از شعر من. یا میگفت:
ازچهرویی این غزل نرسید به ذهن خودم
یکدفعه مردی که با شنل قرمز و کوتاهی خودش را پوشانده بود، وارد ذهنم شد.
سعدی با دست چشمهایش را پوشاند و غرولند کرد: مگر کاروانسراست، دروپیکر ندارِ؟ باباطاهر عریانِ؟
تازهوارد با تکبر گفت: خیر سرمان ما پادشاه قصه «لباس جدید پادشاه» هستیم، نباید که اجازه حضور بگیریم.
سعدی همانطور که از لای انگشتان دستش پادشاه را میدید با خنده گفت: همون پادشاه که لباسش رو فقط عاقلان میدیدند و...
پادشاه چشمهایش را ریز کرد و گفت: الآن تو هیکل ملوکانهمان را دیگر نمیبینی؟!
سعدی گفت: تصویر ملوکانه رو شطرنجی کردم.
گفتم: چقدر این شنل آشناست!
پادشاه گفت: این؟! برای شنل قرمزی است. لازمش نداشت به ما اهدا نمود. اگرچه کوتاه است وقار و شوکت ما را تأمین نمیکند اما بالاخره مقداری ما را میپوشاند.
از قدیم گفتهاند: دندان اسب پیشکشی را ایمپلنت نمیکنند.
سعدی با لب خند ملیحی گفت: تنک مپوش که اندام سیمینت درون جامه پدید است چون گلاب از جام
پادشاه آباژوری که برای سانسور تصاویر نامناسب گوشه ذهنم بود را مقابل سعدی گذاشت.
با تعجب گفتم: چرا؟! شنل که بخشی از هویتش بود!
پادشاه گفت: نمیدانیم کدام شیر پالم خوردهای «تن آدمی شریف است به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت» را برایش درست معنا نکرده بود. دخترک هم میگفت مهم نیست چه بپوشیم، همهمان بنیآدمیم و اعضای یک پیکر. اوایل استایل دانشجویی داشت. گمان کنیم میخواست خیلی دانشمند به نظر برسد در حد پرفسور سمیعی. البته ما با آن استایل دانشجویی در جشن عروسی عمهمان شرکت میکنیم و اندازه بودجه یک سالمان شاباش میگیریم.
گفتم: منظور شاعر این نیست.
پادشاه گفت: بله خودمان عقلمان میرسد که باید یک ویرگول بگذارند بعد از «نه» و بگویند: «نه، همین لباس زیباست نشان آدمیت».
سعدی چنان عصبانی بود که اگر قرار بود روزی برای پادشاه حکمی صادر کند، حدس میزدم که ویرگول را کجای جمله «بخشش لازم نیست اعدامش کنید» خواهد گذاشت.
گفتم: الآن اسمش چیه؟ استایل دانشجویی؟
پادشاه گفت: نمیدانیم سپیده وحشی بود یا سحرخطر؟! این اواخر با جادوگر شهر اُوز میدیدمش.
گفتم: حالا از من چهکاری برمیاد؟
پادشاه گفت: نویسنده داستانمان باقی عمرش را دایورت کرده روی عمر دیگران، مجبورشدیم سیستم مملکتداریمان را روی حالت خودکار بگذاریم، دنبال کسی بگردیم ادامه داستان را جوری بنویسد آبرویمان برگردد. با بغض ادامه داد: دلمان تاجوتخت خودمان را میخواهد.
سعدی گفت: ای پادشاه عریان، داد از غم رسوایی چیزی است که پیش آمد، غم مخور
به سعدی چشمغره رفتم، شعر را بقیه نابود نکند. گفتم: حالا چی بنویسم؟
پادشاه گفت: بنویس پسازآن لباسی میپوشیدیم از صد فرسخی مشخص بود چقدر عقل، فهم، درک و این قبیل چیزهایمان زیاد است.
سعدی گفت: حسن اندامت نمیگویم به شرح خود حکایت میکند این پیرهن
پادشاه از من پرسید: آباژور مناسب سنش نداری؟ کامل سانسور نشدهایم انگار.
از ترس ممیزی، گلدان بزرگی جلوی پادشاه گذاشتم و گفتم: آخه با سبک پوشش کشورتون آشنا نیستم!
پادشاه گفت: هر لباسی که سلبریتیها و آدمهای مشهور میپوشند خوب است دیگر. الآن عصر ارتباطات است.
سعدی گفت: و نیمهشب تاریکی برای فرهنگ و هنر. بعد هم با تأسف سرش را تکان داد و گفت: سر آن ندارد امشب که برآرد آفتابی؟
پادشاه گفت: حتماً روی لباس کینگ یا کویین نوشتهشده باشد، مشخص شود از خاندان سلطنتی هستیم، بدون صف به ما نان بربری بدهند. خلاصه لباسمان، زبان گویای شجره خانوادگی و صفات خوبمان باشد.
از مراسم فرش قرمز و لباسهای سلبریتیها چند عکس نشانش دادم. پادشاه گرخید و گفت: با این لباسها، تاجوتخت که هیچ، حتی در صف نان بربری راهمان نمیدهند. چطور این لباسها را میپوشند؟!
گفتم: آخرین مد روزِ. هرکس میخواد خیلی امروزی باشه، اینا رو میپوشه.
پادشاه گفت: این شلوار که ما میبینیم برای امروز نیست، احتمالاً زیرشلواری ناپلئون است درنبرد واترلو. بهجز فاقش بقیه جاهایش دهان بازکردهاند.
سعدی گفت: مهمترین قسمتش سالمه دیگه، انگار این شلوار درباره صفات صاحبش زباندرازی کرده.این پارهپورهها که میبینی
لاکچری جامهای است اکثراً چینی
چشم پادشاه به دیوان حافظ در دست سعدی افتاد، گفت: برایمان تفألی بزن، ببینیم عاقبت ما چه میشود؟
سعدی گفت: فالتون رو باید از اشعار ایرج میرزا درآورد.
پادشاه گفت: به ایرج میرزا بگویید فالمان دو رو خشخاشی و سفارشی باشد.
سعدی زیر لب غرغر کرد: چیز دیگهای میل ندارین؟
پادشاه گفت: نوشابه سیاه
بیاورید به سیاهی
بخت و اقبالمان.
سعدی گفت: منم چای دیشلمه میخورم به دیشلمگی اوضاع فرهنگ پاره پورهمون.
پادشاه گفت: فرهنگتان پاره شده؟! بهترین خیاطها را داریم، رفویش میکنند از اولش بهتر.
سعدی گفت: کل اگر طبیب بودی لختوعور نبودی.
گفتم: عالیجناب! این لباسها رو ببینین.
پادشاه ذوقزده گفت: خیلی خوشمان آمد، عالیجناب صدایمان کردی. از همین حالا میرزا بنویس دربارمان هستی.
داشتم خودم را در لباس میرزابنویسی دربار تصور میکردم که پادشاه به زیرپیراهن راهراه و شلوارک خالخالی سبزی که زیر شنل قرمزش پوشیده بود، نگاه کرد و گفت: آب در کوزه ما نوشابه سیاه سفارش میدهیم؟!اینطور که صنعت مد پیش میرود دو روز دیگر، همین استایلمان را در فشنشوها میبینیم.
بعد مثلاینکه در فشنشو شرکت کرده باشد در ذهنم چرخی زد و گفت: طراحی لباس هم کار سختی نیست، استایلمان خیلی دلبر است. این آباژور هم بالباسهایمان هارمونی دارد، میگذاریم سرمان.
سعدی گفت: گفت در سر عقل باید بیکلاهی عار نیست. خلاقیت خیلی ناجور در این استایل موج مکزیکی میزند.
پادشاه گفت: ما اینجوری راحتیم تا آن چشمهایت درآید، حسود! سپس با همان ادا اطوار فشنشو و بدون خداحافظی از ذهنم بیرون رفت.
سعدی دوباره با تأسف گفت: حیف باشد بر آن تن حتی کفن.
خانهآرام
https://eitaa.com/joinchat/1246494986C0b4ebac263
نمکدون شعبه ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم #پست_آموزشی شماره ۴ نکاتی درباره پست هفته قبل ۱_ اینکه تفاوت نظیره و نقیضه
بسم الله الرحمن الرحیم
#پست_آموزشی شماره ۵
۴_قالب تفسیر شعر
متن «نکات نهفته در یک افسانه» بر اساس قالب تفسیر شعر نوشته شده. در این قالب اولین نکته مهم آشنایی عموم مخاطبین با شعری است که انتخاب میشود. آشنایی و انس مخاطب با شعر موجب آن است که تکنیکهای آشنازدایی درست اجرا شود. آشنازدایی یعنی زاویه دید جدید. آشنازدایی در تفسیر شعر هم یعنی اینکه برداشتی از ابیات داشته باشیم که در عین جدید و بدیع بودن حتماً ارتباط با شعر داشته باشد. هر چقدر تفسیر جدید با محتوای جدی شعر زاویه داشته باشد میزان غافلگیری طنز بیشتر میشود.
۵_تکنیک استفاده از الفاظ رکیک و مفاهیم غیر اخلاقی و ناپسند
حقیقتاً اگر خشتک و محتوایات، فعل و انفعالاتش را از بعضی دوستان دست به قلم خودطنزپرداز بگیریم؛ تکنیک خاصی در شوخینویسی برایشان باقی نمیماند. این تکنیک در طنز کاربرد ندارد و در گونه هجو، هزل و فکاهه استفاده میشود. غافلگیری از آن جهت صورت میگیرد که استفاده از این الفاظ در ادبیات ما رایج نیست و صورت اخلاقی ندارد. این ادبیات را که بنده آن را سبکی ایرج میرزایی مینامم؛ سطح بسیار نازل و خالی از هنر است.
۶_مهمل گویی
بیشتر در فکاهه پردازی و خندان مخاطب کاربرد دارد. در این تکنیک از کلمات همقافیه و هموزن استفاده میشود.
مثال
یکی میخواست بره تونس، نتونس...
و خوشمزگیهایی از این قبیل که به شوخی شوهر خالهای معروف است.
.
۷_تنافر یا ناسازه گویی
استفاده دو کلمه متضاد درکنار هم مثل اسم یا دو صفت یا دو قید متضاد با یک فعل و... ایجاد تنافر معنایی میکند.
مثال:
مرد هایهای میخندید
به نحو وحشتناکی آرام بود.
این همه برای خودنمکپندارهای جمع است.
۸_استفاده از بعضی کلمات یا عبارتهای انگلیسی در یک اصطلاح یا جمله فارسی
مثال:
پدر محترقه به جای پدر سوخته
محل داگ هم بهم نذاشت
۹_تکنیک جناس:
جناس کلماتی رو میگویند که از نظر شکل یکسان ولی از نظر معنی تفاوت دارند.
مثال:
شیر جنگل، شیر خوردنی و شیر آب
آیفون در و گوشی آیفون
https://eitaa.com/joinchat/1246494986C0b4ebac263
یک خاطره، یک لبخند
۴ساله بودم. راهپیمایی ۲۲بهمن سال ۱۳۶۴. بله اگر اگر از حساب کتاب سن بنده فارغ شدید دل بدهید به خاطرهام. پدر و مادرم مقید بودند هر سال برویم راهپیمایی. لطفا ان قلت نیاورید مگر چندتا راهپیمایی برگزار شده بوده کلاً؟!
دل بدهید به متن. آن سال هم مادرم دست ما چهار بچه کوچک و قد و نیم قدش را گرفت و بردمان. جنگ بود. صدام یزید کافر تهدید کرده بود به مراسم راهپیمایی حمله میکند. اما مردم تهدیدش را به نقاط سوقالجیشیشان دایورت کرده و همه آمده بودند. زهرا خانم همسایهامان هم با ما همراه بود و برای اینکه از خانواده ما جدا نشود، دست مرا گرفته بود. در اثنای مراسم بودیم که آژیر قرمز به صدا درآمد و اعلام حمله هوایی شد. نظم مراسم بهم خورد و من در معیت زهرا خانم همسایه گم شدم. وضعیت قاراشمیشی بود. با سن کمی که داشتم اما هول و هراس آن روز را یادم هست. زهرا خانم من را به واحد گم شدهها برد. بچههایی که گم شده بودند را سوار کامیون خاوری کرده بودند تا ننه بابایشان را از آن بالا بهتر ببینند. اما خوب یادم هست که من حاضر نشدم بروم بالای خاور، به درختی تکیه داده بودم و جیغ میکشیدم. مادرم آن زمان تازه عینک گرفته بود. به همه میگفتم مادرم عینکی است. خانمهایی عینکی میآمدند تا من شناساییاشان کنم. نمیدانم آنها هم فرزندشان را گم کرده بودند یا چی اما بالاخره تیری بود در تاریکی، میآمدند جلو خودی نشان میدادند و البته که مقبول واقع نمیشدند میرفتند. برای اینکه ساکتم کنند نقلهای رنگی توی مشتم ریختند؛ اما من همچنان جیغ میزدم و بیتابی میکردم. یک هو میان معرکهای که به پا کرده بودم؛ چشمم خورد به محترم خانم پیرزن همسایه مان. به او پناه بردم. احتمالاً زهرا خانم هم با ما همراه شد. حالا گیر ندهید که زهرا خانم داستان شد؟ سوار اتوبوس دوطبقهای سبز رنگی شدیم. دلم میخواست برویم طبقه بالایش اما محترم خانم پا درد داشت و نمیتوانست از پله بالا برود. طبقه پایین نشستیم. از پنجره خیابان را نگاه کردم. راهپیمایی عملاً تمام شده بود. همین حین مادر و خواهرانم را دیدم که از کنار اتوبوس ما میگذشتند. از اینکه گمم کرده بودند لجم گرفته بود. باید حواسشان را بیشتر جمع میکردند. از آنجا که با محترم خانم در راه خانه بودم پس دلیلی نداشت آنها را به محترم خانم نشان بدهم. پس با آرامش نشستم و مشغول خوردن نقلهایی شدم که کف دست عرق کردهام خیس شده بودند.
وقتی با محترم خانم پا به کوچه گذاشتیم پدر و مادرم را دیدم که خواهرها و بردارم را گذاشته بودند خانه و هراسان بر میگشتند به مسیر راهپیمایی تا مرا پیدا کنند. خدا لعنت کند صدام یزید کافر را که باعث نگرانی پدر و مادرم شد.
https://eitaa.com/joinchat/1246494986C0b4ebac263
آداب زیارت خاصه امام رضا از اونور
سمیه رستمی
برای رسیدن به مشهد راههای زیادی وجود دارد راه زمینی، هوایی و دریایی. خوب شاید بگویید چطور میشود از راه دریا به مشهد رسید که جوابش معلوم است؛ با کشتی! قایق! با اینها هم نشد با شنا. مهمتر از اینکه چطور به مشهد برسیم؛ این است که چطور آداب زیارت را رعایت کنیم تا بیشترین بهره معنوی را ببریم.
از مهمترین آداب زیارت که در هیچیک از کتب ادعیه به آن اشاره نشده میشود رزرو شیکترین و مجللترین حرم نما را گفت. اساساً هر مسلمانی باید همیشه به دنبال رفاه زائران حرم باشد بهویژه اینکه آن زائر خودش باشد. ستارههای هتل همان تأثیری را در روند زیارت دارند که دب اکبر و دب اصغر و باقی صور فلکی در سیستم ناوبری بشر دارند و راه را نشان میدهند.
کسی که بهقصد زیارت آمده باید حواسش به خواب و خوراکش باشد که تقویت بشود، ضعف بنیه او را از انجام آداب زیارت محروم نکند. فیالواقع باید جوری میز غذا را شلخته درو کند و پیش برود، انگاری در زندگی قبلیاش، سردسته ملخهای مهاجم بوده است. حرم نما بودن هتل اینجا به کار میآید، کسی که تا خرتنافش لقمه چپانده و شبیه پدر جد بوم غلتان شده و نمیتواند برود زیارت، پس سعادت نصیبش میشود همانطور که روی تختش ولو شده گنبد را نگاه کند.
و اما خریدکردن یکی از اصول چندگانه زیارت است و اصلاً از جهات مختلفی ثواب از آن چکه میکند. هرکس امتیاز این مرحله را از دست بدهد گیم اُور میشود. خریدکردن یعنی دستگیری از مؤمنین، علیالخصوص کسبه پاساژها و مراکز خرید. بزرگان طریق کسب ثواب از بازار گفتهاند: هرکه خریدش بیش، ثوابش بیشتر!بعضی بزرگواران جوری روی این ثواب قفلی زدهاند که مارکوپولو اگر زنده بود، چهارگوشه دنیای تجارت را تف میکرد و میرفت در قطب جنوب به پنگوئنها بستنی یخی میفروخت.
ازآنجاکه دورتادور حرم؛ مغازه و پاساژ و بازار است کسی که به امر مهم پاساژ گردی بپردازد، حرم را هم طواف کرده؛ یک تیر دو نشان نموده. البته باید مراقب باشد که هیچ بازار روسی را از دست ندهد، آنقدری که به مشهد بازار روسها هست در خود روسیه بازار ندارند.گردش مالی بازار نوردان در همان دو سه روز با گردش مالی ایلان ماسک، برابری میکند و از لحاظ سرعت چرخش هم سرعتی برابر با سانتریفیوژ نسل جدید تنه میزند و اینجور مواقع باز هم حرم نما بودن هتل که به کار میآید. زائری که با هزاران سختی و از راه دور به مشهد آمده و واله و شیداست میتواند همانطور که پهن شده روی تخت چشمش به گنبد باشد.حالا شاید یکی دو باری حواسش برود پی باقی خرید که قابل اغماض است و کار آن ابلیس لاکردار است.
و بالاخره اگر ناغافل گذرش به حرم افتاد یا بهخاطر حجم خرید و مخارج سفر، ته جیبش سوراخ عظیمی حفر شد جوری که از لحاظ شرعی ابن سبیل محسوب بشود؛ برای گرفتن حاجت مجبور باشد برود حرم و باید این مراحل آخر آداب زیارت را با خلوص نیت بیشتری انجام بدهد. اگرچه بعضی معتقدند هیچ آداب و ترتیبی مجو هر جور میخواهی به زیارت برو! ولی عدهای دیگری هستند برای گرفتن حاجات و تحصیل بهره معنوی؛ مانیفست تخلف ناپذیری دارند.
اول: توجهنکردن به حرفهای خدّام. توجه به حرفهای خدّام؛ تمرکز را به فنا میدهد. حواس را پرت میکند و حتی ممکن است درخواستها و حاجتها خط رو خط بشود. آدم، گرفتار نامهنگاری برای مرجوع کردن حاجاتش بشود.
دوم باید فیگور حمله بگیرد. بهترین منطقه برای شکستن حلقه جمعیت را مکانیابی کند و با چند قدم دورخیز یکهو یورش ببرد و اگر سیل جمعیت او را پرت کرد، ناامید نشده و چندین بار این کار را انجام بدهد. تا میتواند و حنجرهاش راه میدهد جیغ بزند جوری که پرهای کبوترهای حرم که هیچ؛ پرهای ملائک هم بریزد.
البته تنها مشکل این است؛ کسی که به دل این جمعیت میزند دیگر آن آدم سابق نمیشود؛ مثلاً با لباس زرد برود با لباس آبی برمیگردد یا بسته به اینکه چه نوع فشاری را تحمل کند ممکنه دراز برود کوتاه بیاید مریم برود، رامین برگردد که این مورد بهخاطر پاکشدن آرایش مریم و شباهتش به داداش رامینش است.
خلاصه جوری از میان ازدحام خودش را به ضریح برساند و چارچنگولی چنگ بزند هر حاجتی دارد سریع بدهند دستش فقط زودتر برود و حاجت تازه به حاجتهای بقیه اضافه نکند حاجات مثل شفای چشم کور و علاج پای لنگ.شاید به نظر برسد این یک نوع خفتگیری است که اصلاً اعتنا نکند. از ابتدای خلقت هدف همیشه وسیله را توجیه کرده، اگر هم نکرده کمکاری از خود هدف است.
البته پلن بی هم برای رسیدن به ضریح وجود دارد منتها اندکی زمانبر است. بهاینترتیب که یه عده نرم از بغل میندازند میروند جلو ولی مثل روش اول حال نمیدهد و هیجان ندارد اساساً میزان تحولش کم است.حالا اگر میانه زیارت و حضور در حرم خسته شد؛ حتماً هرجا که گیرش آمد مثل گونی برنج ولو بشود. نوع برنجش مهم نیست، فقط ولو شدن را باید
به معنای دقیق کلمه به منصه ظهور برساند. ازآنجاکه همه بهنوعی دچار «ظَلمتُ نفسی» هستند، پس ظالماند و خواب ظالم هم عبادت است. به عبادت خودش مشغول باشد. انشاءالله حاجتش برآورده بشود.مهم ریکاوری انرژی برای راند دوم زیارت در رینگ صحن و ضریح است.
اما نباید فراموش کند از فریم به فریم لحظاتش عکس و فیلم تهیه و در فضای مجازی منتشر کند تا این حالات معنوی در جامعه تسری پیدا کند. مثل احوالات معنوی خرید، شرکت همهجانبه در مراکز تفریحی، غذاخوردن در رستوران بهویژه رستورانی که ویو حرم داشته باشد و البته کپشن بزند «چلو جوجه زعفرانی و دیدن گنبد طلا. وه! که چه میچسبد در این رستوران غذا!» همین عکس و کپشن غلیان روحی در بیننده ایجاد میکند که مرغدلش جوجه حرم نما میخواهد، کف و خون قاتی میکند و هوس زیارت به سرش میزند.سلفی گرفتن را نباید فراموش کرد از آداب خاصه است.
البته یکجور وحدت در عین کثرت است و درآنواحد، همه مردم تو خویشانداز بقیه هستند. ولی باید جوری مشغول عکاسی از در، دیوار، کبوتر، صندلی، تاروپود قالی و جزءبهجزء حرم بشود که اصلاً یادش برود برای چه آمده است حرم. این عکاسی و تصاویر هنگام شمردن ثوابها به کار میآید و سند است. اگر آن دنیا با فرشتهها اختلاف حساب پیدا کند، میتواند در خواست ویدئو چک بدهد.
آخرین مرحله آداب زیارت خرید سوغاتی برای فکوفامیل و دوست و آشنایی است که گزارش لحظهبهلحظه سفر را از طریق همان استوری و پست فضای مجازی دنبال کردهاند؛ و چهبهتر از صابون، دستمالکاغذی، شامپو، حوله، دمپایی پاره، ملحفه نَشسته همان هتل چند ستاره!
https://eitaa.com/joinchat/1246494986C0b4ebac263
نمکدون شعبه ایتا
به معنای دقیق کلمه به منصه ظهور برساند. ازآنجاکه همه بهنوعی دچار «ظَلمتُ نفسی» هستند، پس ظالماند
#نکته_آموزشی
چیزی به اسم طنز دینی نداریم!
چون ماهیت طنز؛ نقد کردن است؛ اما به احکام و آداب دینی نقدی وارد نیست!
در واقع متنهایی از این دست؛ طنز دینداری محسوب میشوند و نقد به نوع رفتار دینی برمیگردد.
اندر احوالات شوم گرد
نویسنده سمیه رستمی
انتشار در نشریه خانه خوبان
باز نشر در 👇
https://hawzahnews.com/xc6BP
https://eitaa.com/joinchat/1246494986C0b4ebac263
May 11