ادامه نقد کتاب سربلند👇👇👇👇👇💥💥💥
اما نویسنده محترم چه اصراری دارد که خطاهای از کودکی تا بزرگی را طوری بنویسد که خواننده پر از خش و خدشه بشود و بعد فقط تاسفی بشود از کتابی که خوانده.
کتاب سربلند تلاش کرده از نگاه آدم های مختلف و از جهات متفاوت شخصیت شهید حججی را به تصویر بکشد و تلاشش ظاهرا بر این بوده که زندگی اجتماعی واقعی شهید حججی را در قالب متن به تصویر بکشد.
اما متاسفانه در رسیدن به این هدف موفق نیست.
شهید حججی امروز یک حجت و #اسطوره و شخصیت ویژه در بین شهدای ماست و پرداختن به ایشان از زاویه ی نگاه انسان #متعالی و انسانی که طریق را طی می کند تا به مقامات برسد برای ما قیمت دارد.
اما متاسفانه کتاب در وادی عامی نگری و عوامی گری افتاده و با اینکه از نگاه های مختلفی به شخصیت ایشان نگاه کرده، این نگاه های متفاوت برای شناخت این شخصیت به درد ما نمی خورند،
مثلا در بعضی خاطرات که از شرایط زندگی و اتفاقات محسن می گوید، اتفاقاتی هست که ظاهر موجهی ندارد و محسن در مقابل آن سکوت کرده است.
درصورتیکه باید دید از درون چطور بوده، واقعا محسن آن لحظه چه حسی داشته و واقعیت وجودیشان چطور با اتفاق برخورد می کرده؟ و چطور نقش آفرینی می کرده اند؟ و علت این سکوت چه بوده. اما کتاب نتوانسته این ها را کشف و روشن کند.
از طرف دیگر آدم فکر می کند کتاب می خواهد یک انسان معمولی و یک الگوی معمولی را به جوان ها معرفی کند اما متاسفانه از داستان ها و وقایع و گاهی لحن هایی استفاده کرده(متناسب با مخاطبی که با او مصاحبه شده) که متاسفانه شخصیت شهید را به شدت سخیف کرده!
و به جای اینکه آدم ها را بالا بکشد و برساند به شهید، شخصیت شهید حججی را پایین کشیده.
آدم وقتی به این نوشته ها نگاه می کند حس می کند که می توان انواع و اقسام مکروه ها، اشتباه ها و گناه ها را انجام داد و بعد به این رتبه از شهادت رسید زیرا این کتاب حال محسن بعد از انجام عمل نادرست، پشیمان شدن یا …. را بروز و ظهور نمی دهد.
البته در روایات ما آمده که ممکن است انسان ها بدترین گناه ها را بکنند و بعد مورد بخشش خداوند قرار بگیرند.
و اگر این اتفاقات در زندگی شهید حججی افتاده دو سال آخر زندگی شهید حججی بعد از سربازی و کمی بعدتر، آن اواخر و قبل از رفتن به سوریه و ورودش به #سپاه (و تاثیر شگرفی که سفر اول سوریه روی ایشان گذاشته است) زندگی ایشان را متحول کرده است.
ادامه نقد کتاب👇👇👇👇👇💥💥💥
#نمکتاب
نمکتاب 🇮🇷
#نقد_رمان
♨️ #نقد_کتاب
✍️ #پگاه
📚 #اسطوره
🔸اسطوره فراتر از عالم ماده است.
🔸کسی که شبیه آرزوهاست.
🔸دست نیافتنی است.
🔸کسی که در خوبی ها سرآمد است.
🔸کسی که بی نظیر است.
🔻اسطوره، نشانه ی راه است.
آنقدر متفاوت است که ذهن و دل را به تسخیر در می آورد.
باید مجسمه اش را ساخت.
رمان می خواهد شخصیتی به نام « دیاکو » را اسطوره معرفی کند.
دیاکو جوانی کرد است، که در جریان جنگ کودکی هشت ساله بوده است.
مقابل چشمان او و برادرش کومله ها و بعثی ها، پدر و مادرشان را می کشند و او، برادرش را نجات می دهد.
به تنهایی در تهران کار می کند و برادر کوچکش (دانیار) که دچار بیماری روحی و روانی شده را بزرگ می کند. دیاکو حالا در رمان جوانی ۳۴ ساله است و مورد تقدیس دختری بنام «شاداب» که عاشقش شده است.
باز هم فداکاری می کند و به علت اینکه دختر از او ده سال کوچک تر است با او ازدواج نمی کند.
دختراز خانواده مستضعفی است.
دیاکو به او کار می دهد و پشتیبانی مالی اش می کند.
این می شود که دیاکوی با اخلاق و جوانمرد و خوش قد و بالا و غیرتی، در ذهن دخترک (شاداب) یک اسطوره جلوه می کند.
برادر دیاکو، عاشق شاداب می شود و آخر سر با تمام خلق بد و مشکلات روحی و روانیش با او ازدواج می کند و هر دو خوشبخت می شوند.
🖍#نویسنده در رمان تمام تلاشش را کرده که نکات مثبت و منفی را به خوبی به چشم خواننده بیاورد.
اما نه نکات حقیقی؛ بلکه آنچه را که خودش دوست داشته و خودش دوست نداشته.
▪️او وضعیت فعلی ایران را خوب نمی داند اما ◽️وضعیت آمریکا را مناسب نشان می دهد.
مجاهد زمان جنگ را از ایران شاکی می داند و او را ساکن آمریکا قرار داده.
😳عجیب است بعد از این همه زجری که به کردها رفته، غیرتمندِ کرد، برای آرامش و فرار از وضعیت فرهنگی ایران، راهی آمریکا که سرچشمه ی تمام بدبختی های اوست، می شود.
◻️دانیار زخم خورده از دیدن تجاوز بعثی ها به مادرش و سر بریدن او جلوی چشمانش، جوانی سرسخت و ظاهرا بی احساس نشان می دهد.
خود او کسی است که دختران را بی هیچ حد و ضابطه ای برای استفاده جنسی می خواهد.
توجیهش هم این است که خود دختر ها می خواهند و او کسی را مجبور نکرده است.
▪️این عمل در طول رمان طوری توجیه شده که از او جوانمرد ساخته و دختران، هرزه خوانده شدند….
عجب است که کرد غیرتمند در مقابل ناموس ایرانی غیرت نمی ورزد تا او را از منجلاب فساد بیرون کشد.
بلکه او را تا نهایت رذالت جلو می برد ولی فرد معتاد را برای ترک کمک می دهد.
🖍نویسنده رمان تلاش کرده تنهایی دختر و پسر را عادی جلوه دهد بدون آنکه به هم میل جنسی داشته باشند.
یعنی آتش و پنبه کنار همند؛
در حالات و لحظات مختلف تنهایند اما مثل قدیس و قدیسه.
نوجوان ها هم این را قبول ندارند اذعان می کنند که چنین نیست،
اما چند سال روابط شاداب و دانیار طول می کشد و آنها پاک می مانند.
🔺کاش اینقدر به جوان القا نمی کردند مثل دو دوست می توانند در همه لحظات با هم باشند و میل سرکششان خاموش باشد.
🔳این دروغی است که حتی روانشناسان هم به آن می خندند.
به هر حال سخن کوتاه می کنم؛
با اینکه 🖍نویسنده رمان های مختلف فضای مجازی یعنی پگاه با قلم و ذهن توانمندش تلاش خوبی کرده است تا فضای دفاع مقدس و بازماندگان آن و مظلومیتشان را به تصویر بکشد،
اما کاش می توانست اسیر جو نشود و قوانین بشری را جانشین قوانین الهی نکند.
که خدا خالق بشر است و حق این است .
حرف خالق را برای خوشبختی بپذیریم.
ازکنار بسیاری از نکات مورد علاقه ی جوانان می گذریم و از آنان درخواست می کنیم علی رغم تمام احساساتی که با قلم 🖍نویسنده در ذهن و فکرشان غلیان پیدا می کند؛ اندکی به محتوا و نکات ریز و درشت رمان دقت کنند؛
ما در عالم واقع زندگی می کنیم نه در خیال با آرزو هایمان…
╔ ✾" ✾ "✾ ════╗
♨️ @namaktab_ir
╚════ ✾" ✾" ✾
♨☕
فهرست نقد کتب
#فهرست_نقد_کتب_چاپی_و_اینترنتی قابل جستجو در کانال نمکتاب:
#نقد_کتاب
#روش_نقد_کردن
✅✅✅✅✅✅✅✅✅
#دشتبان
#زایو
#گرگ_سالی
#نان_و_گل_سرخ
#داستان_دو_شهر
#تاب_طناب_دار
#رنج_مقدس
#تکفیری
#تصویر_دوریان_گری
#رمان_افعی_کشی
#او_سلمان_شد
#پنجشنبه_فیروزهای
#رعنا
#اسماعیل
#آقای_سلیمان_میشود_من_بخوابم
#نگهبانان
#بوسه_فرشته_ها
#سکوی_پنهان
#فریب
#غنیمت
#باغ_مارشال
#برادر_انگلستان
#عریان_در_برابر_باد
#طوفان_دیگری_در_راه_است
#دشت_های_سوزان
#جک_جنگلی
#وقتی_دلی
#امپراطور_عشق
#کمی_دیرتر
#فتح_خون
#وینسنس_و_گرگ_خندان
#نفوذ_در_موساد
#سه_راه_سرگردون
#بوسه_فرشته_ها
#نفوذ_در_موساد
❌❌❌❌❌❌
#بادبادک_باز
#همه_نوکرها
#دال
#سربلند
#ملت_عشق
#باباگوریو
#سنگی_که_نیفتاد
#تو_در_قاهره_خواهی_مرد
#زخم_داوود
#همیشه_تلخ_مینوشم
#پرنده_من
#منم_ملاله
#جاناتان_مرغ_دریایی
#یادگاری
#دالان_بهشت
#احضاریه
#کودکستان_آقا_مرسل
#رمان_ماه_پری
#سفر_به_دیار_عشق
#ماهیها_هم_پرواز_میکنند
#دلهرههای_خیابان_وحید
#حجرهی_پریا
#بیشعوری
#گیاهخوار
#زیر_چتر_عشق
#با_گرگها
#قهوه_ی_سرد_آقای_نویسنده
#سرخی_تو_از_من
#چایت_را_من_شیرین_می_کنم
#هفت_جن
#بهم_میاد
#ماه_پری
#یک_بعلاوه_یک
#دوازدهم
#حال_سگ
#آبنبات_هل_دار
#آخرین_پدرخوانده
#سه_دختر_حوا
#عقاید_یک_دلقک
#من_پیش_از_تو
#مونالیزای_منتشر
#بگذار_مادر_بخوابد
#صد_سال_تنهایی
#خشت_اول
#دون_جووانی
#فرمان_یازدهم
#دختری_در_قطار
#رهش
#رویای_تبت
#سمفونی_مردگان
#این_مرد_امشب_می_میرد
#چشم_هایش
#شوهر_آهو_خانم
#اتاق
#پرنده_من
#بگذار_آمین_دعایت_باشم
#شطرنج
#برکت
#ذهن_خالی
#تب_مژگان
#از_رویاهایت_برایم_بگو
#شوهر_عزیز_من
#پاییز_فصل_آخر_سال_است
#قرار_نبود
#تام_گیتس
#این_مرد_امشب_میمیرد
#اسطوره
#جای_خالی_سلوچ
#سیگار_شکلاتی
#ارتداد
#جزء_از_کل
#نادیا
#مروارید
#بیگانه
#عشق_در_برابر_عشق
#شب_ممکن
نمکتاب 🇮🇷
🧐یادداشتهای یک رمان اینترنتی خوان رمان اینترنتی 💢 #رمان_اینترنتی 1⃣ #قسمت_اول 🤓✍ من رمان خوانم. لذ
🧐یادداشتهای یک رمان اینترنتی خوان
رمان اینترنتی
💢 #رمان_اینترنتی
2⃣ #قسمت_دوم
😨✍ با «#قرار_نبود» همراه ترسا می شدم و قربان صدقه ی قد و بالای آرتان می رفتم.
👥✍با دو برادر «#اسطوره» هم قدم می شدم و لب جدول همراه دانیار راه می رفتم و برای معده درد برادرش دلگیر بودم.
😕✍با «دروغ شیرین» دنبال کسی می گشتم که دروغی بگوید و پشتش شیرینی یکعمر را برایم به ارمغان بیاورد.
😐✍با «پانتی بنتی» کینه هایم را با صاحب کینه در میان می گذاشتم و آخرش هم با خودش آرام می گرفتم.
😍✍ با «طواف عشق» در تمام زیارت های اجباریم امید داشتم که کسی باشد و من را بعد از زیارت هم بخواهد.
👩✍ با «بانوی قصه ها» حاضر بودم مثل زنی باشم که خودش را برای کودک های بی مادر به آبوآتش بزند، اما سر آخر نصیبش مرد جنتلمنی بشود که آرزوی هر دختری است.
😓✍ با «#گناهکار» عقده ی تنهایی و خفت آرشام را به جان می خریدم و نهایت آرشام می شد مرد شب و روزم.
✈️✍ با «توهّم عاشقی» از عرفان دل می کندم و همراه آیدین به فرانسه می رفتم.
😶✍با «#این_مرد_امشب_می_میرد» حاضر بودم یک دختر احمق جلوه کنم اما مرد وزین داستان، آخرش نصیب من بشود.
🤬✍ روزی صد ها صفحه می خواندم. گاهی از قلم نویسنده ها به تنگ می آمدم و چند تا ناسزا نثارشان می کردم، اما باز هم نمی شد که نخواند...
◀️ ادامه دارد...
╭┅──────┅╮
📖 @namaktab_ir
╰┅──────┅╯
نمکتاب 🇮🇷
🧐یادداشتهای یک رمان اینترنتی خوان رمان اینترنتی 💢 #رمان_اینترنتی 1⃣ #قسمت_اول 🤓✍ من رمان خوانم. لذ
🧐یادداشتهای یک رمان اینترنتی خوان
رمان اینترنتی
💢 #رمان_اینترنتی
2⃣ #قسمت_دوم
😨✍ با «#قرار_نبود» همراه ترسا میشدم و قربان صدقهی قد و بالای آرتان می رفتم.
👥✍با دو برادر «#اسطوره» هم قدم میشدم و لب جدول همراه دانیار راه میرفتم و برای معده درد برادرش دلگیر بودم.
😕✍با «دروغ شیرین» دنبال کسی میگشتم که دروغی بگوید و پشتش شیرینی یکعمر را برایم به ارمغان بیاورد.
😐✍با «پانتی بنتی» کینه هایم را با صاحب کینه در میان میگذاشتم و آخرش هم با خودش آرام میگرفتم.
😍✍ با «طواف عشق» در تمام زیارتهای اجباریم امید داشتم که کسی باشد و من را بعد از زیارت هم بخواهد.
👩✍ با «بانوی قصه ها» حاضر بودم مثل زنی باشم که خودش را برای کودکهای بی مادر به آب و آتش بزند، اما سر آخر نصیبش مرد جنتلمنی بشود که آرزوی هر دختری است.
😓✍ با «#گناهکار» عقده ی تنهایی و خفت آرشام را به جان میخریدم و نهایت آرشام میشد مرد شب و روزم.
✈️✍ با «توهّم عاشقی» از عرفان دل می کندم و همراه آیدین به فرانسه میرفتم.
😶✍با «#این_مرد_امشب_می_میرد» حاضر بودم یک دختر احمق جلوه کنم اما مرد وزین داستان، آخرش نصیب من بشود.
🤬✍ روزی صدها صفحه میخواندم. گاهی از قلم نویسندهها به تنگ میآمدم و چند تا ناسزا نثارشان میکردم، اما باز هم نمیشد که نخواند...
🔶اگه میخواین زودتر ادامهاش رو بخونید، به آیدی زیر مراجعه کنید😉👇🏻
@bakelas_ha
◀️ ادامه دارد...
╭┅──────┅╮
📖 @namaktab_ir
╰┅──────┅╯