eitaa logo
نمکتاب
16.2هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
801 ویدیو
188 فایل
💢نمکتاب: نهضت ملی کتابخوانی💢 『ارتــــباط بــــا نمکتاب🎖』 💌- @p_namaktab 『سفارش کتاب نمکتاب』 🛒 @ketab98_99 『قیمت + موجودی کتب』 『📫- @sefaresh_namaktab 『مشاوره کتاب نمکتاب』 📞 @alonamaktab 『سایت جامع نمکتاب』 🌐- https://namaktab.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
📚کتاب رفاقت به سبک تانک 🤝👥 ✍ نویسنده: 🌀 انتشارات  🤩 🍉 یک قاچ کتاب: چشم باز کرد 👀و خودش را روي تخت بيمارستان🏨 ديد. همه چيز سفيد و تميز بود. بدنش کرخت بود و چشمانش خوب نمي ديد. فکري شد که شهيد شده و حالا در بهشت 🏞است. پرستاري که به اتاق آمده بود متوجه او شد. آمد بالا سرش. سرنگ در دستش بود. مجروح با ديدن پرستار اول چشم تنگ کرد بعد با صداي خفه گفت تو حوري هستي؟🤩 پرستار که خيلي خوش به حالش شده بود که خيلي زيباست و هم احتمال مي داد که طرف موجي است و به حال خودش نيست ريز خنده اي کرد و گفت بله من حوري ام.😇 مجروح با تعجب گفت پس چرا اينقدر زشتي؟ 😅 ◀️ادامه معرفی در 👈🏻 سایت نمکتاب ____📬🖤__📖__🖤📬____ 📦 خرید پستی کتاب 📦 ✨قیمت با تخفیف ویژه✨ سفارش از طریق آیدی:👇 📦 @ketab98_99 ╔ ✾" ✾ "✾ ════╗   🤩@namaktab_ir ╚════ ✾" ✾" ✾
📚 پیکار سرنوشت: 📘کتاب: ✍ نویسنده: 🌀 انتشارات  🤩 🍉 یک قاچ کتاب: هربار که همدیگر را ملاقات می‌کردند، به ساحل دریا🌊 می ‌رفتند و از زندگی آینده✨ خود حرف می ‌زدند. علاوه بر این احمد سعی می ‌کرد مسائل اجتماعی را هم برای فائزه مطرح کند. او ابتدا علاقه ی چندانی به مباحث نشان نمی‌داد‌. 😕اما احمد کم کم او را قانع کرد که خوشبختی فرد بدون خوشبختی جامعه امکان پذیر نیست و فقط آدم‌ های خودخواه به خوشبختی دیگران اهمیت نمی ‌دهند… ◀️ادامه معرفی در 👈🏻 سایت نمکتاب ╔ ✾" ✾ "✾ ════╗   🤩@namaktab_ir ╚════ ✾" ✾" ✾
😵✨------------------ 📚کتاب نگهبان قوچ های وحشی ✍ نویسنده: نیکلاس کلاشینکف 🌀 انتشارات: 🤩 😱🔸رهبر قوچ های وحشی هیجان زده شروع به چرخیدن کرد و با یک جست بلند، بالای تخته سنگی پرید.. 🔺🔸سپس، صدای هشداری سر داد. ✔️🔸قوچ های نر، منظور رهبر خود را فهمیدند. 🔅🔸قوچ های ماده پشت به پشت هم ایستادند و حلقه ای تشکیل دادند و شاخ های خود را به سمت بیرون نگاه داشتند و حالت دفاعی به خود گرفتند، بره ها داخل این حلقه ‌ی دفاعی در امان بودند.. 〽️🔸سایر قوچ های نر نیز حلقه دفاعی بیرونی را تشکیل داده بودند… 👾🔸تورگن درحالیکه حیرت زده به این صحنه باشکوه نگاه می کرد با خود گفت: «آرایش جنگی فوق العاده ای است.. ◀️ادامه معرفی در 👈🏻 سایت نمکتاب ____📬🌸__📖__🌸📬____ 📬 خرید کتاب ༺🦋 @sefaresh_namaktab ╭┅──────┅╮ 📚 @namaktab_ir ╰┅──────┅╯ ✾
📗| چقدر حرف نمی زند ✍| نویسنده: هاجر هدایت 🌀| انتشارات سوره مهر 📝بخشی از کتاب: 🗣🔹پدر بزرگ بدو بدو با یک لنگه کفش آمد توی خانه، نزدیک بود بخورد زمین ولی به زور خودش را نگه داشت و ناگهان نعره زد: «بدبخت شدیم، بیچاره شدیم، روی دیوارمان شعار نوشتن.. الان می ‌آیند می ‌گیرندمان.. بدبخت شدیم!» ⛓🔹از وقتی بابام به جرم شرکت در تظاهرات دستگیر شده بود، پدربزرگ از این طور کارها هراس داشت. 👀🔹من و پدربزرگ شروع کردیم به شست وشوی رنگ روی دیوار اما دیدیم هرچه بیشتر می ‌شوریم چرک ها و سیاهی های دور نوشته پاک تر می ‌شدند و شعار، بهتر دیده می ‌شد. ⛏🔹پدر بزرگ خیلی عصبانی شد، رفت داخل خانه و و وقتی از انباری بیرون آمد، یک کلنگ سیاه گرفته بود دستش، نگاهی به من‌ کرد و گفت: « پیداش کردم! راهی بهتر از این پیدا نمی شود» باهم شروع کردیم به تراشیدن و‌ کندن رنگ از روی دیوار.. بعد از کلی کلنگ و تیشه زدن، بالاخره تمام شد، راحت شدیم. 😊🔹کمی عقب رفتم و ‌نگاهی به دیوار انداختم، اصلاً نمی توانستم باور کنم! از رنگ روی دیوار خبری نبود ولی شعار خیلی قشنگ کنده کاری شده بود!! ◀️ادامه معرفی در 👈🏻 سایت نمکتاب ╭┅──────┅╮ 🇮🇷 @namaktab_ir ╰┅──────┅╯
📕|یتیمان کوفه بر شانه آفتاب 🖍|نویسنده: محمدصادق موسوی گرمارودی 📚|انتشارات قدیانی ✂️|بریده کتاب: 📖اباذر آمد. خسته، بی رمق، تشنه، غبارآلود. با ته مانده ی قدرتش خودش را ایستاده نگه داشت و سلام کرد و به چهره ی مقدس نبوی نگریست. 🌸 رسول خدا مهربان، نگاهش کرد و فرمود: «دیر کردی؟» – بلی، عقب ماندم. – آن ظرف چیست که با خود داری؟ – آب است بزرگوار من! در گودالی آن را صاف و پاکیزه یافتم، برایتان آوردم. 🌸رسول کریم صلی الله علیه و آله نگاهی به لب های خشک و صورت آفتاب زده و تن بی رمق اباذر افکند و فرمود: «خودت نوشیده ای؟» – نه یا رسول الله! – چطور صحرا را تشنه آمده ای با آنکه آب گوارا داشتی؟ – نخواستم آب شیرین را زودتر از شما بنوشم. ◀️ادامه معرفی در 👈🏻 سایت نمکتاب ╭┅──────┅╮ 📚 @namaktab_ir ╰┅──────┅╯
📚|فواره ی گنجشک ها ✍| محمود پوروهاب 🌀| جمکران ✨|معرفی 😍کتاب خیلی ساده و بی آلایش به زندگی امام صادق(ع) پرداخته است و سخنان امام را خیلی به جا و به موقع استفاده کرده است چنان که این سخنان خیلی قشنگ به جان می نشیند. ✂️|بریده کتاب 💫از خداوند پیروی کنید. با مردم با صداقت و عدالت رفتار کنید. امانت ها را پس دهید. امر به نیک و جلوگیری از زشتی کنید تا مردم جز خوبی از شما نبینند. 🌸هرگاه شما را چنین ببینند ارزش آن چه ما داریم خواهند دانست و به سوی ما می آیند. تبلیغ گران ساکتی برای ما باشید. 👑خلیفه کمی توی فکر فرو رفت، بعد لبخند تلخی زد و گفت: « این شگفتی که تو از او دیدی من بارها دیده ام. او همیشه شگفت انگیز است… شگفت انگیز! آه، این بار نیز نقشه ام نگرفت نمی دانم با او چه کنم…» و خشمگین بر تخت نشست. ◀️ادامه معرفی در 👈🏻 سایت نمکتاب ╭┅──────┅╮ 🗓 @namaktab_ir ╰┅──────┅╯
📚کتاب کتاب آخرین مرخصی 🔖 ✍🏻نویسنده: عقیل زرگر 📄انتشارات سوره مهر ‌ 🌱معرفی: در دوره‌ ای که همه از سربازی فرار می کردند..🏃🏻‍♂ رضا یه نقشه ی دیگه می کشید...🗺️ برای هفته های آخر سربازیش که بدتر از فرار کردن برایش دردسر درست کرد‌..🤯 اگه گفتی چیکار کرد…🤔 🌱خلاصه: رضا دوران سربازی را طی کرده ۱۵ روز مانده و می خواهد مرخصی بگیرد...😇 سرگرد شرط گذاشته...! از هماوران خبر بیاورد جاسوسی کند و همین جریان او را درگیر ماجرای هماوران می کند.‼️ ◀️ادامه معرفی در 👈🏻 سایت نمکتاب 🔷@namakta_ir
📙| سفری که پرماجرا شد ✍| بنفشه رسولیان 📚| نشر مهرستان 🌱 ✂️1⃣ بریده کتاب: 😘💛 -حنیف،کجا بودی؟پدرم باهات کار داره! با من؟چی کار داره؟ _نمی دونم ولی اینو می دونم که کارش خوبه؛ چون صورتش مهربون بود. 📚2⃣ بریده کتاب: ▫️🕋 “طاهره تو می دونی این همه آدم برای چی اومدن؟ راستش پدرم می گه قراره همه شون با ما بیان مکه. _حنیف اخم هایش را درهم می کشد ومی گوید: با ما بیان مکه؟خوب خودشون برن دیگه؟! 📚3⃣ بریده کتاب: 👦🗣 “بچه ها بچه ها! شعرجدیدی یاد گرفتم بیاین براتون بخونم.” حنیف می گوید: ای بابا، تو این گرما چطوری میخوای شعر بخونی؟” همین دیگه آفتاب زیاد به کله اش تابیده! حالا بخون ببینم… ◀️ادامه معرفی در 👈🏻 سایت نمکتاب ╔ ✾" ✾ "✾ ════╗ 🗓 @namaktab_ir ╚════ ✾" ✾"
📗| راز درخت کاج ✍| معصومه رامهرمزی 📚| نشر شاهد 📖 📅 🗣 معرفی: 🏠 خانه ام را ساختم باید بروم. باید بروم. 📝 زینب در دفتر خاطراتش نوشته بود. ❔ منظورش کدام خانه بود؟ کجا می خواست برود؟ چه موقع؟ چگونه؟ ✨ -گاهی اشتباه هم میکنه اما ناامید نمی شد... سعی می کرد طوری زندگی کند که خدا عاشقش شود تا خریدارش شود… ❤️ – دوست داری بدونی توی این شهر شلوغ که هرکسی گرم کار دنیا و موقعیت اجتماعی و اقتصادی خودش هست چطوری باید زندگی کنی که خدا عاشقت بشه و تو را خریداری کند؟!… ✂️📚 بریده کتاب: 🌌🔥 در سومین شب گم شدن زینب، بعد از ساعت ها فکر کردن در تاریکی و سکوت، وقتی همه ی گذشته ی خودم و زینب را کنار هم گذاشتم، به حقیقت جدیدی رسیدم. 🌟🌸 من، کبری، نذرکرده ی حسین به این دنیا آمده بودم که بتوانم یکی مثل زینب را به دنیا بیاورم. زینب حقیقت من بود. همه ی عشق و ایمانی که در من بود در زینب به اوج رسیده بود…  ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب ╔ ✾" ✾ "✾ ════╗ 🗓 @namaktab_ir ╚════ ✾" ✾"
:)✨ 🔻 📚|کتاب: 🌀| انتشارات: کتابستان ✍🏻| نویسنده: مصطفی رضایی کلورزی 👀معرفی: زایو رمانی است برای آینده.✨ ویروسی که وحشتناک است و آمریکایی ها و اسرائیلی‌ها آن را به جان مردم انداخته اند.⚠️ هر روز هزاران نفر می‌میرند .. 💔 در حالی که سردمداران سرمایه ‌داری به کره ماه رفته ‌اند دانشمندان ایرانی با پیشرفته ترین اطلاعات و امکانات خود🔥 به جنگ این ویروس می‌روند… جنگ جهانی ایران و آمریکا و اسرائیل، یک جنگ علمی است… 🔬 📖 بریده کتاب : دکتر پارسا قدمی دیگر به سمت در برداشت 👣 دو پرتو قوی دیگر از لیزر روشن شد یکی از آن ها از کنار بند کیف دکتر پارسا گذشت و بند کیف به سرعت سوخت و پاره شد‼️ دکتر پارسا یک قدم به عقب جهید متوجه افزایش نور قرمز شد، برگشت اما… ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 『خـرید اینـترنتـی این کتاب جذاب💥👇』 📪- @sefaresh_namaktab 🔶@namaktab_ir 🔷http://namaktab.ir
📚| کتاب: فقط بابا می‌تواند من را از خواب بیدار کند ✍🏻| نویسنده: مژگان بابامرندی 🌀| انتشارات: کانون پرورش فکری کودک و نوجوان 🔥معرفی: شايد هر کسي تو زندگی اش يکبار.. به اين موضوع فکر کرده باشه که اگر من جاي فلان کس👶🏻 بودم چي کار مي کردم؟! مي خواي تجربه کني؟👀 واقع بينانه و دوست داشتنييه…!!!✨ 📖 بریده کتاب: بلند می شوم، او هم بلند می شود دلم نمی خواهد پدر که نابیناست بیاید دم در.. و بچه های سرویس او را ببینند.😶 تند می‌روم کفش هایم را پایم می کنم. 🚶🏻‍♂ مامان دم در اتاق🚪می ایستد. او توی حیاط جلوتر از من ایستاده است. حتی دمپایی هایی را که مامان برایش خریده بود پایش کرده است. می‌گوید: ببینم هم قد من شده ای یا نه؟ 🧐 می‌گویم: خداحافظ. می‌گوید: صبر کن، بند یکی از کفش هایت باز است👟 فکر می‌کنم پای راستت است. 😳 ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 🔶@namaktab_ir 🔷http://namaktab.ir
📚| کتاب: یک دقیقه سکوت ✍🏻| نویسنده: نفیسه نظری 🌀| انتشارات: عهد مانا 🔥معرفی: ادواردو را شاید کمتر کسی است، در جهان 🌎 که با آن آشنایی نداشته باشد یا حداقل نامی و یا تصویری از او ندیده باشد. کسی که قرار بود صاحب فیات و لامبورگینی و یوونتوس باشد‼️ اما اعتقادش را به ثروتش ترجیح می دهد😌✨ و به دلیل اسلام آوردن محروم از این همه ثروت پدری می‌شود .. 💔 از میان تعدد کتاب📚هایی که راجع به ادواردو شخصیت و روابط و ثروت اوست به کتابی برمی‌خوریم به نام یک‌دقیقه سکوت… این کتاب را نفیسه نظری، نویسنده ای که شاید نامش کمتر دیده شده باشد، نوشته است.✍🏻 و به واسطه نوشتن کتابش موفق به کسب جایزه بانوی فرهنگ می‌شود.😍😎 داستان این کتاب راجع به آبراهام و کنجکاوی‌ های او به دلیل یک دقیقه سکوتی است 🤫 که داور به احترام ادواردو، وارث باشگاه یوونتوس شخصیت واقعی داستان می‌کند ... 🏷 بریده‌کتاب: هادی به آینه چشم دوخت.👀 جمله‌ای بارنگ سرخ روی آینه نوشته شده بود😳 هادی جمله را زمزمه کرد: از پافشاری دست بردار. جانت را بردار و برو…⚠️ ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 🔶@namaktab_ir 🔷http://namaktab.ir