eitaa logo
قرار هفده
10.8هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1.5هزار ویدیو
29 فایل
کانال رسمی ستاد اقامه نماز 🌐 Www.namaz.ir 📱 sms : ۱۰۰۰۰۱۷ 🔻 آپارات www.aparat.com/namaz_ir 🔻 اینستاگرام https://instagram.com/namaz.ir 🔻 ایتا eitaa.com/namaz_ir 🔻 سروش https://splus.ir/namaz_ir 🔻 ادمین eitaa.com/Namazrasaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
🍏 رفتنش برای خودش مسافرتی بود، تا مسجد فاصله کم نبود اما همیشه پیاده می رفت. 🍏 با همه هم خوش و بش می کرد، پیاده می رفت که اگر نیروهای عادی هم وقت دیگر دست‌شان به‌ش نمی‌رسید آن موقع بتوانند بروند پیشش. 📚 کتاب یادگاران، ، صفحه ۷۸. 🕋 @namazmt 🕋 @namaz_ir
🔹 نماز حاجت 🔹 🕋 از همه زودتر می آمد جلسه. تا بقیه بیایند، دو رکعت می خواند. یکبار بعد از جلسه، کشیدمش کنار و پرسیدم «نماز قضا می خوندی؟» 🕋 گفت: «نماز خواندم که جلسه به یک جایی برسد. همین طور حرف روی حرف تل انبار نشه. بد هم نشد انگار». 📒 یادگاران، ج 10، کتاب ، ص 85. 🕋 @namaz_ir 🕋 @namazmt
📿 نماز در قبر 📿 🌸 زمانی که ما به همراه رضا در سپاه تایباد بودیم او نیمه های شب بر می خواست و به قبرستان که اکنون بهشت شهدا نام دارد می رفت. 🌸 بعد از چند شب به او شک کردیم. به اتفاق یکی از دوستان به دنبال او رفتیم تا بفهمیم او در دل این تاریکی شب به کجا می رود. 🌸 همان طور که از پشت سرش می رفتیم دیدیم وارد قبرستان شد رفت داخلی یکی از قبرها که خالی بود شروع کرد به خواندن و گریه کردن و راز و نیاز با خدای خویش. با دیدن چنین حالی از این که به او شک کردیم، شرمنده شدیم. 📒 اطلاعات دریافتی از کنگره سرداران و 23 هزار شهید استانهای خراسان. 🕋 @namaz_ir
💓 تجارت شبانه! 💓 🥀 همیشه دوست داشتم به او اقتدا کنم، امّا مصطفی دوست داشت تنها بخواند. می گفت: نمازتان خراب می شود. 🥀 نمی فهمیدم شوخی می کند یا جدّی می گوید. ولی باز بعضی نمازهای واجب را به او اقتدا می کردم. می دیدم مصطفی بعد از هر نماز به می رود، صورتش را به خاک می مالد و گریه می کند. 🥀 چقدر طول می کشید این سجده ها، وسط شب که برای نماز بیدار می شد، من طاقت نمی آوردم و می گفتم: بس است دیگر! استراحت کن، خسته نشدی؟ 🥀 و مصطفی جواب می داد: تاجر اگر از سرمایه اش خرج کند، بالاخره ورشکست می شود. باید سود دربیاورد تا زندگی اش بگذرد. ما اگر قرار باشد نماز نخوانیم، ورشکست می شویم. 📒 کتاب یادگاران، خاطره همسر شهید چمران 🕋 @namaz_ir
🔻 زنگ نماز اهل خانه 🔻 🥀 وقتی هفت‌ ساله شد، خیلی خاص دل به نماز می سپرد. بدون اینکه کسی به او تذکر بدهد، 🥀 تا صدای را می شنید، بازی ‌اش را رها می کرد، وضو می گرفت و به می ایستاد. حتی مقیّد شده بود که نماز صبحش را هم بخواند. می گفت: باید بیدارم کنید. 🥀 اگر یک روز دیر صدایش می کردم، می زد زیر گریه و می گفت: چرا این ‌قدر دیر بیدار شدیم؟ مگر خواب مرگ گرفته بودمان؟ ببینید، آفتاب دارد در می آید و... . محمد شده بود زنگ نماز اهالی خانه. 📚 خاطره‌ای از مادر شهید ؛ امتداد شماره 34، ص33. 🕋 @namaz_ir
💠 خط شکن نماز چمران 🔹 یک اتاق را موکت کردند. اسمش شد نمازخانه. 🔹 ماه اول فقط خود مصطفی جرأت داشت آنجا نماز بخواند. 🔹 همه از کمونیست ها می ترسیدند. 📚 یادگاران، جلد یک، کتاب شهید چمران، ص 9. 🕋 @namaz_ir
🧡 آمده بود اصفهان. یک و نیم نصفه شب بود که زنگ زد و از خواب بیدارمان کرد. گفت: اومدیم بازرسی. گفتم: قدم رو چشم. ولی کاش قبلاً می گفتید که تشریف می یارین. 💛 گفت: نه خیر، ما بی خبر می ریم بازرسی. اگه می گفتیم که شما آماده می شدید. برای بازرسی از وضع سربازها اومدیم. 💜 سریع لباس پوشیدم و راه افتادم. یک تیم کامل بازرسی آورده بود. شروع کردند؛ تا صبح. ول کن نبود. ❤️ از آسایشگاه سربازها شروع کرد؛ چه طوری خوابیده اند، تختشان چه جوری است، برای بیدار می شوند یا نه، وضع غذا چه طوری است. خلاصه همه چیز. 📒 یادگاران، جلد 11 کتاب شهید علی صیاد شیرازی ، ص 49. 🕋 @namaz_ir
💠 🍃 محسن عجیب اهل بود. بعضی مواقع دیگر کفر آدم بالا می آورد. وسط کاریک دفعه می‌دیدی می رفت برای . 📿 حتی روز جشن عقدش، رفت داخل اتاق و نماز خواند. به او گفتم: «حالا یه روز نمازت رو دیر بخونی، مشکلی پیش نمیاد!» اما او کار خودش را می‌کرد. 🍃 یادم هست رفته بودیم استخر یک باغ. محسن پرید توی آب، اما وسط آب تنی گفت: « شد. باید برم نماز بخونم.» 📿 هرچه به او گفتیم حالا خیس هستی، بعد نمازت را بخوان، قبول نکرد و رفت. 📚 کتاب زیر تیغ ، خاطراتی از شهید محسن حججی، خاطره آقای حسینی، صفحه ۱۳۶. 🕋 @namaz_ir