#شیطان🔥
🕷عنکبوت جایی خونه میسازه که امن باشه. یعنی جایی که محل رفت و آمد نباشه. 🕸
منم به جاهایی نفوذ میکنم که محل ذکر خدا نباشه. 😶🌫
پس هرروزی که از یاد خدا دور شدی،بدون که در کمینت نشستم :)
وجه اشتراک بعدی اینه که؛
هر دو برای شکار، صبوریم😈
عنکبوتها ساعتها یه جا در کمین طعمه میشینن 🕷
منم همینطور... برای گمراه کردنت خیلی عجلهای ندارم.
و وجه اشتراک بعدیمون اینه که؛
هردو جاهایی لونه میکنیم که خیلی تو دیدرس نیست و کسی بهش توجه نداره.
من دقیقا از جایی که فکر نمیکنی، به گناه دعوتت میکنم😋 ( اون زمانی که برا انجام گناه توجیه آوردی و به خودت گفتی: "نه بابا من که گناه نمیکنم...
همونلحظه، لحظه سقوطت خواهد بود🕳
🎁 @namazemahboob
༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 تصاویر به شدت برانداز سوز...
بوسیدن قرآن،
و #حجاب،
و مدال طلا برای ایران اسلامی.
تمام قد بایستیم به احترام بانوی ایران 🇮🇷🥇
#ساره_جوانمردی امروز سومین طلای پارالمپیکش و اولین طلای کاروان امسال رو گرفت.
🎁 @namazemahboob
༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
#شهیدانه🌷🌷🌷
زشت است آدم جلوی امامش کم بیاورد
و بگوید "ازم بر نمیآید!"
آن وقت امام زمان نمیگویند این همه
سال، صبح تا شب داشتی دعای فرج
میخواندی،
بهتر نبود در کنارش میرفتی کار هم
یاد میگرفتی که وقتی آمدم،
عصای دستم باشی؟!
#شهید_صادق_عدالت_اکبری
🎁 @namazemahboob
༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
📗*کتابِ آه*
🔥 #بازخوانی مقتل امام حسین علیه السلام
#قسمت_پنجاه_و_هشت
چون شمر آن نامه را گرفت با فردی به نام عبدالله برخواست که برود.
همسر امام علی علیهالسلام یعنی حضرت ام البنین عمهی این عبدالله بود و چهار فرزند داشت (عباس و عبدالله و جعفر و عثمان) که همگی با امام حسین به کربلا آمده بودند.
پس عبدالله به عبیدالله گفت:
_ای امیر! خواهر زادگان ما با حسیناند! اگر صلاح میبینی نامهی امانی برایشان بنویس.
ابن زیاد گفت:
_به چشم!
و کاتب را فرمود:
_امانی بنویس!
شمر نامه عبیدالله را برای عمرسعد آورد و او نامه را خواند و گفت:
_صد البته که حسین تسلیم نمیشود! روح پدرش علیبنابیطالب در اوست!
با اینحال نامه را برای امام فرستاد و امام فرموده بودند:
_من هرگز تسلیم ابن زیاد نخواهم شد !
غیر از مرگ چیز دیگری نیست... آن هم خوشاید.
شمر به عمرسعد گفت:
_ آیا دستور امیر را انجام میدهی و با دشمن او میجنگی یا نه؟!
اگر نمیکنی این سپاه و لشکر را به من واگذار کن.
عمر گفت:
_به تو واگذار نمیکنم؛ این مقامها در حد و اندازه تو نیست. من خود این کار را میکنم و تو امیر پیادهنظام باش!
مدتی گذشت....
شمر مقابل اصحاب امام حسین علیه السلام ایستاد و گفت:
_خواهر زادگان ما کجایند؟
پ.ن: مقصودش چهار پسر امالبنین بود؛ چون شمر از همان قبیلهای بود که امالبنین در آن بود، به رسم عربها، ایشان را خواهر زاده نامید ...
🎁 @namazemahboob
༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
📗*کتابِ آه*
🔥 #بازخوانی مقتل امام حسین علیه السلام
#قسمت_پنجاه_و_نه
آنان پاسخ ندادند.
حسین گفت:
_او را اجابت کنید!
اگرچه فاسق است؛ ولی از قبیلهی مادر شماست.
عباس و عبدالله و جعفر و عثمان، فرزندان امام علی و ام البنین، بیرون آمدند و گفتند:
_چه میخواهی؟
گفت:
_ای خواهر زادگان من! شما در امانید!
آن جوانانان پاسخ دادند:
_لعنت بر تو و بر امانِ تو!
آیا ما را امان دهی و فرزند پیغمبر را امان ندهی؟
حضرت عباس بانگ برآورد:
_وای بر تو
چه بد امانیست این امانی که آوردهای ای دشمن خدا!
آیا میگویی برادر و سرور خود، حسین بن فاطمه را رها کنیم و به امان لَعینان و لَعینزادگان درآییم؟
امان خدا برای ما از این اماننامه شما بهتر است!
پس شمر خشمگین به لشکر خود برگشت.
آنگاه عمر سعد فریاد زد:
_یا خَیْلَ اللّهِ ارْكَبی وَ بِالْجَنَّةِ اَبْشِری! ای لشکر خدا سوار شوید و شادمان باشید که به بهشت میروید! (مثل داعشیها)
چون عمر سعد فریاد زد، سربازانش سوار شدند و بعد از نماز عصر، به نزدیک خیمههای امام حسین علیهالسلام آمدند.
امام حسین جلوی خیمهی خود نشسته، به شمشیر تکیه داده و سر بر زانو نهاده بود.
خواهرش زینب سلامالله علیها نزدیک امام آمد و گفت:
_این بانگ و فریاد را نمیشنوی که پیوسته به ما نزدیک میشود؟
حسین سر از زانو برداشت و گفت:
_همین لحظه رسول خدا را در خواب دیدم؛ به من گفت: تو به زودی نزد ما خواهی آمد!
پس خواهرش با ناراحتی فرمود:
_ واویلا!!
حسین گفت:
_هنگام شیون و گریه نیست خواهرم!
خاموش باش! خدا تو را رحمت کند...
سپس امام از جای برخواست و به حضرت ابوالفضل فرمود:
_جانم به فدای تو! سوار شو و آنان را ملاقات کن و بپرس چه اتفاق تازهای افتاده است و برای چه آمدند؟
#ادامه_دارد ..
🎁 @namazemahboob
༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
#حُجّهَالله؟
حجت یعنی دلیل و بُرهان.
خداوند برای راهنمایی انسانها دو تا حجت قرار داده؛ یکی #حجت_باطنی که همان عقل هست و دیگری #حجت_ظاهری که انبیاء و امامان (علیهمالسلام) هستند.