#خاطرات_نماز ؛ قبله پنهان 🧭🕋
آزاده ی عزیز رمضان على زارعى می گوید :
در اوايل اسارت، ما را از اَلعماره به بغداد انتقال دادند و يك راست به استخبارات (سازمان امنيت عراق) بردند. وقتى به آنجا رسيديم، موقع ⏰خواندن نماز بود، امّا عراقيها اجازه اين كار را به ما نمى دادند⛔️. ناچار روى زمين نشستيم و براى اينكه نگهبانان متوجه نشوند، نماز را به صورت نشسته خوانديم. آن هم در چهار زاويه 💢مختلف. چرا كه حتى جرأت پرسيدن جهت قبله 🧭را از مأمورين عراقى نداشتيم.
🗓علی احمدپور ، نماز خوبان ، داستان 52.
#نماز
#دفاع_مقدس
#اسارت
🆔 @namazmt
#خاطرات_نماز 👈گفتگوی پدر و پسری
👇👇👇👇👇
روزی من و عباس در حیاط روی تخت چوبی نشسته بودیم. از عباس پرسیدم: اگه من از شما یه لیوان آب 💧طلب کنم و شما سریع بری و برای من آب بیاری، فکر میکنی برخورد من چطور خواهد بود؟ »
گفت: «معلومه از من تشکر میکنی.»🙏 حالا اگر چند دقیقه با تأخیر برای من آب بیاری چی؟ » شاید تشکر سردی❄️ از من بکنی.» گفتم: «اگرده - پانزده دقیقه⏰ دیر بیاری؟» تشکر نمیکنی.»
گفتم: «نماز اول وقت🕋 هم همین طوره. اگه اول وقت خوندی، محبت خدا و ثواب زیاد به همراهش خواهد بود. و اگه نماز هرچه از سر وقت دیر بخونی ثوابش کمتر میشه .
🌻🌼🌞🍀☘️🌿🌱
📙آخرین نماز در حلب، صفحه ۳۴، خاطره ی پدر شهید عباس دانشگر.
🌺🌺🌺🌺
#نماز_شهیدان
#نماز
#نماز_اول_وقت
#داستان
#مرکز_تخصصی_نماز
🆔 @namazmt