eitaa logo
نم قلم ✍
238 دنبال‌کننده
436 عکس
559 ویدیو
1 فایل
محلی برای ارائه آثار قلمی محمد رضائی پورعلمدار ان شاءالله بیشتر از شهدا خواهم نوشت. چون حق حیات بر گردنم دارند. ارتباط با مدیر کانال @pooralamdar🚦
مشاهده در ایتا
دانلود
دیروز فرصتی دست داد تا حضرت مادر را به دل طبیعت ببرم. مسیرمان مشخص بود، هدف هم مشخص، محمدپارسا و امیرحسین هم که دهه نودی هستند، همراهمان بودند. از امیرحسین پرسیدم: این مزار کیست؟ یادش نمی آمد. گفتم چرا یادت نمی آید، ما که خیلی اینجا می آمدیم . یادم آمد به دلیل اشتغالات، یک سالی است که کمتر مشرف شده ام برای زیارت معلم شهیدم. اما جواب امیرحسین تکان دهنده بود. گفت: من فقط یادمه ،کوچک که بودم ،وقتی زمین می خوردم و زخمی می شدم، می گفتید: بزرگ می شوی یادت می رود. حالا اینم یادم رفته است. و من از خود می پرسم؛ چقدر وقت گذاشتیم برای معرفی و چقدر برای راه و مرام شهدایمان، برای تلاش کرده ایم. شب که شد را برایش خواندم. قصه چگونگی شهادت را که حاج سهراب عسگری برایم گفته بود، تعریف کردم. بعدش هم و قیاسش با کار پهلوان نامی ایران پوریای ولی و و صحبت درباره آرش کمانگیر و قصه تحقیری که دشمن رقم زد و آرش آن را به برگ زرینی در تاریخ اساطیری 🇮🇷 تبدیل کرد. دست آخر هم قصه را برایش خواندم‌. و جالب بود برایم که خودش پیوند زد بین این عباس شهید با عباس آب آور دشت کربلا. نسل آینده ساز، تشنه است برای دریافت از راه و مرام شهیدان. اگر این عطش با محصولات مناسب، رفع نشود. فردا فقط دریغش را خواهیم گفت و ... برای آینده ایران‌جان🇮🇷 تکلیف ما این است که ارتباط بین نسل آینده ساز را با نسل پرافتخار شهادت، بیشتر کنیم. https://eitaa.com/nameghalam
ششمین سال است که برای من و خواهر و برادرانم روز پدر همان رنگی را دارد که برای از دو سالگی داشت، برای از چهارسالگی و برای از شش سالگی داشت. گفتم برای جابر از دو سالگی، اصلا یک بچه ۲ ساله از پدر چه به یادش مانده، کودکی که نهایت خاطره اش از پدر سنگ قبری بود که فکر می کرد هر جا سنگی صاف باشد، پدر همانجاست و باید آب بردارد و بابا(سنگ صاف) را بشوید و تازه از مادر می خواست برای اینکه خسته نشود، راه امامزاده را نرود و همین جا سنگ توی حیاط را گرامی بدارد. یا دختر ۴ ساله‌ای که وقتی با صورت خونین پدر مواجه شد، جیغ زد که این بابای من نیست، چرا که بابای من هیچ وقت موقع خواب ، صورتش خون آلود نبود. قصه همین جا ختم نمی شود، شش ماهه شاید در کنج ذهنش، تصویر یک مرد مهربان عینکی مانده باشد که تا مدت ها ندانسته باشد، آن چهره دوست داشتنی که بود که دیگر هیچگاه نازش را نکشید و جز در قاب عکس تکرار نشد؟! و من و را سراغ دارم که وقتی به دنیا آمدند، ماهی از کوچ سرخ پدرشان گذشته بود و هیج خاطره ای از پدر ندارند، جز همان قاب عکس و سنگ قبری که با مادر می نشستند به شستنش. و خواستم بگویم این خاطرات رنگارنگی که من و تو از چهارسوی ایران در همه این سال های گذشته داریم، بهایش را قبلا، امثال مهدی ، لیلا، الیاس، جابر ، سمیه، اصغر و ..... با بی خاطره یاد کردن از پدر، داده اند‌. نمیدانم چقدر عقلمان قد بدهد و رشید شویم که احترام این خاطرات را داشته باشیم و برای رنگ نباختنش تلاش کنیم. ادای احترام به مقام شامخ ، پدران آسمانی که همه آرزوهای خود و فرزندانشان را زیر خاک کردند، تا خاک وطن به دست دشمن نیافتد، کمترین وظیفه ماست. پ.ن مهدی قربانی فرزند و لیلا نصیری فرزند که پدر تولدشان را هم ندید. جابر ، سمیه و اصغر محمودی فرزندان . الیاس نصیری فرزند شش ماهه بود که از آغوش پرمهر پدر محروم شد. ┏━━━━━       ✌️🇮🇷 @nameghalam ┗━━━━━━━━━━━