eitaa logo
نم قلم ✍
240 دنبال‌کننده
437 عکس
564 ویدیو
1 فایل
محلی برای ارائه آثار قلمی محمد رضائی پورعلمدار ان شاءالله بیشتر از شهدا خواهم نوشت. چون حق حیات بر گردنم دارند. ارتباط با مدیر کانال @pooralamdar🚦
مشاهده در ایتا
دانلود
🖋تا اینکه یک روز خارج از گردان ،دیدم فرمانده غلامرضا بدون اینکه بلنگد، راه می رود ، دنبالش کردم. دیدم وارد گردان که شد دوباره شروع به لنگیدن می کند. هم ناراحت شده بودم و هم می دانستم کارش بی حکمت نیست. از پشت سر که بهش رسیدم. گفتم: فرماندهان جدیدا پای دو وضعیتی سهمیه گرفتند؟ بیرون از گردان پاشون سالمه،توی گردان پاشون لنگه. خوبه من به همشهری ها بگم قصه را. فرمانده برگشت نگاهی به من کرد و با لبخند معمولش به من گفت: اگر زبانت، قرص باشه ، یه چیزی خواهی دانست که دیگران نمی دانند. حس کنجکاوی ام گل کرد. اما اول قسمم داد که تا زنده ام ، مطلب را به هیچکس نگویم.من هم قسم سفت و سخت خوردم. قصه از این قرار بود که ،فرمانده هنگام رفتن برای ملاقات با فرمانده گردان بغلی، متوجه گفتگوی فرمانده گردان با یکی از بسیجیانش می شود. بسیجی به فرمانده گردانش می گوید بخاطر گردان و بچه های گردان هم که نباشد، بخاطر نامزدش هم که شده، اول می شود. ولی تنها ترسش از غلامرضا محمودی گردان امیرالمؤمنین است. غلامرضا گفت: از آن روز تصمیم گرفتم که اگر این جوان ، خوب دوید و پا به پای من آمد ،بگذارم نفر اول شود تا دل خودش و نامزدش شاد باشد و روحیه بگیرد. بر اساس خاطره‌ ای از معلم رزمنده زنده یاد کهزاد امیری ✍️راوی؛ محمد رضائی پورعلمدار https://eitaa.com/nameghalam
1.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم رب شهدا «یاد و خاطره شهدای گرانقدر ماه مبارک رمضان در سال های دفاع مقدس شهر ونک گرامی باد» https://eitaa.com/nameghalam
ششمین سال است که برای من و خواهر و برادرانم روز پدر همان رنگی را دارد که برای از دو سالگی داشت، برای از چهارسالگی و برای از شش سالگی داشت. گفتم برای جابر از دو سالگی، اصلا یک بچه ۲ ساله از پدر چه به یادش مانده، کودکی که نهایت خاطره اش از پدر سنگ قبری بود که فکر می کرد هر جا سنگی صاف باشد، پدر همانجاست و باید آب بردارد و بابا(سنگ صاف) را بشوید و تازه از مادر می خواست برای اینکه خسته نشود، راه امامزاده را نرود و همین جا سنگ توی حیاط را گرامی بدارد. یا دختر ۴ ساله‌ای که وقتی با صورت خونین پدر مواجه شد، جیغ زد که این بابای من نیست، چرا که بابای من هیچ وقت موقع خواب ، صورتش خون آلود نبود. قصه همین جا ختم نمی شود، شش ماهه شاید در کنج ذهنش، تصویر یک مرد مهربان عینکی مانده باشد که تا مدت ها ندانسته باشد، آن چهره دوست داشتنی که بود که دیگر هیچگاه نازش را نکشید و جز در قاب عکس تکرار نشد؟! و من و را سراغ دارم که وقتی به دنیا آمدند، ماهی از کوچ سرخ پدرشان گذشته بود و هیج خاطره ای از پدر ندارند، جز همان قاب عکس و سنگ قبری که با مادر می نشستند به شستنش. و خواستم بگویم این خاطرات رنگارنگی که من و تو از چهارسوی ایران در همه این سال های گذشته داریم، بهایش را قبلا، امثال مهدی ، لیلا، الیاس، جابر ، سمیه، اصغر و ..... با بی خاطره یاد کردن از پدر، داده اند‌. نمیدانم چقدر عقلمان قد بدهد و رشید شویم که احترام این خاطرات را داشته باشیم و برای رنگ نباختنش تلاش کنیم. ادای احترام به مقام شامخ ، پدران آسمانی که همه آرزوهای خود و فرزندانشان را زیر خاک کردند، تا خاک وطن به دست دشمن نیافتد، کمترین وظیفه ماست. پ.ن مهدی قربانی فرزند و لیلا نصیری فرزند که پدر تولدشان را هم ندید. جابر ، سمیه و اصغر محمودی فرزندان . الیاس نصیری فرزند شش ماهه بود که از آغوش پرمهر پدر محروم شد. ┏━━━━━       ✌️🇮🇷 @nameghalam ┗━━━━━━━━━━━
حالا که حرف روز تبریک است است بد نیست را هم مرور کنیم. مرد مفهومی نسخه متعالی‌تر از مرد جنسیتی است. اینجا دیگر مرد و زن بودن یا چه سن و سالی داشتن، فرق نمی کند، فرقش در نوع توانایی برای کارهای سخت و ظاهرا ناممکن است. دیدید میگن؛ مرد میخواد که فلان کار را بکنه؟ بعضی کارها و تصمیمات هستند که مرد می خواهد، حالا ممکن است، فلانی مرد هم باشد از نقطه نظر جنسیتی ،اما دل فلان کار سخت را نداشته باشد. اما چند تا مثال بزنم 🟢مرد می خواهد در دانش و علوم عالیه روز سرآمد باشی و ترک عیال و خانمان کنی، پاشی بری وسط یک منطقه محروم و جنگ زده، به مردمی خدمت کنی که معلوم نیست، بعدا قدردان کارهات هم باشند یا نه! مگر بچه تهران باشی. 🟢مرد می‌خواد که دختر سرطانیت آخرین روزهای زندگیشو بگذرونه و تو حاضر نشی سربازانت را تو صحنه جنگ رها کنی و بیایی دخترت را ببینی... مگر بچه نیاک آمل باشی. 🟢مرد میخواد پسرت در معرض بیماری و مرگ باشه و تا فهمیدی نیروهای گردانت در معرض تک دشمن هستند. سراسیمه زن و کودک دو ساله بیمارت را رها کنی و بری به نقطه بی بازگشت. مگر اینکه بچه ونک سمیرم باشی. 🟢مرد میخواد که شش تا بچه قد و نیم قد که بزرگ‌ترینش دختر ۱۰ ساله و کوچک‌ترینشون پسر ۶ ماهه باشند، با اینکه اخلاقا و قانونا بهترین بهانه‌ها برای نرفتن به ماموریت های سخت منطقه جنگی را داری، عازم جبهه بشی برای دفاع از وطن و اعتقاداتت. مگر اینکه بچه ونک سمیرم باشی. 🟢مرد میخواد که دشمن متجاوز در حال محاصره کردنت باشه و و دستور به عقب نشینی بدهند. ولی تو بمانی تا هم سرعت پیشروی دشمن را بگیری. هم به توپخانه خودی، گرای دشمن را بدی تا نتونه شهر را اشغال کنه و دست آخر پیام بدی به فرمانده ات که به مادرم بگویید: "شیاکوه لرزید اما انشایی نلرزید". مگر اینکه سرباز(ستوان) وظیفه بچه فسا باشی. 🟢مرد میخواهد که به علت اصابت تیر دشمن به خرج‌های موشک آر‌پی‌جی که در کوله ات هست، آتش بگیری ولی بخاطر اینکه عملیات آزاد سازی شهر مهران با شکست مواجه نشود، چفیه‌ات را دهانت بگذاری و بمانی تا بسوزی و مشتی خاکستر شوی. مگر اینکه بچه کرمان باشی. شما چند تا از این می شناسید؟! ┏━━━━━       ✌️🇮🇷 @nameghalam ┗━━━━━━━━━━━