eitaa logo
نم قلم ✍
238 دنبال‌کننده
437 عکس
564 ویدیو
1 فایل
محلی برای ارائه آثار قلمی محمد رضائی پورعلمدار ان شاءالله بیشتر از شهدا خواهم نوشت. چون حق حیات بر گردنم دارند. ارتباط با مدیر کانال @pooralamdar🚦
مشاهده در ایتا
دانلود
🖋او متوجه ما و داود هم ، آرپی‌جی در دست، تصمیمش را گرفته بود. سکاندار را با اشاره ای متوجه کرد که آرام تر ، هدفش را دیده بود. دستش روی ماشه. حواسش به پشت سرش هم بود انگار، که نکند آتش عقبه، کسی را بگیرد. تمام دقت و قدرتش را بر مگسک و انگشت روی ماشه، حواله داده بود. چشم در چشم تیربارچی دشمن. خدایا! این آرش است؟ تیرش کدام درخت گردو را نشانه رفته است؟ "و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی" ماشه را چکاند... سنگر تیربار جلوی چشم بچه ها پودر شد، زوزه ی مرگبار گلوله ها خاموش شده بود . بچه ها الله اکبر می گفتند . ولی انگار داود؛ یا حسین گفت. نگاهش کردم؛ دیدم داود، آرش کمانگیر آن روز ما... همه جانش را با همان موشک آر پی جی و تیری که از میان هزاران تیر تیربارچی ، به ..... خورده بود، به کسی که از ازل با او پیمان "الست بربکم" بسته بود. داده است. ✍️بر اساس خاطره ای از : علیرضا باقری ( همت) راوی : محمد رضائی پورعلمدار https://eitaa.com/nameghalam
هدایت شده از نم قلم ✍
🖋او متوجه ما و داود هم ، آرپی‌جی در دست، تصمیمش را گرفته بود. سکاندار را با اشاره ای متوجه کرد که آرام تر ، هدفش را دیده بود. دستش روی ماشه. حواسش به پشت سرش هم بود انگار، که نکند آتش عقبه، کسی را بگیرد. تمام دقت و قدرتش را بر مگسک و انگشت روی ماشه، حواله داده بود. چشم در چشم تیربارچی دشمن. خدایا! این آرش است؟ تیرش کدام درخت گردو را نشانه رفته است؟ "و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی" ماشه را چکاند... سنگر تیربار جلوی چشم بچه ها پودر شد، زوزه ی مرگبار گلوله ها خاموش شده بود . بچه ها الله اکبر می گفتند . ولی انگار داود؛ یا حسین گفت. نگاهش کردم؛ دیدم داود، آرش کمانگیر آن روز ما... همه جانش را با همان موشک آر پی جی و تیری که از میان هزاران تیر تیربارچی ، به ..... خورده بود، به کسی که از ازل با او پیمان "الست بربکم" بسته بود. داده است. ✍️بر اساس خاطره ای از : علیرضا باقری ( همت) راوی : محمد رضائی پورعلمدار https://eitaa.com/nameghalam
🖋او متوجه ما و داود هم ، آرپی‌جی در دست، تصمیمش را گرفته بود. سکاندار را با اشاره ای متوجه کرد که آرام تر ، هدفش را دیده بود. دستش روی ماشه. حواسش به پشت سرش هم بود انگار، که نکند آتش عقبه، کسی را بگیرد. تمام دقت و قدرتش را بر مگسک و انگشت روی ماشه، حواله داده بود. چشم در چشم تیربارچی دشمن. خدایا! این آرش است؟ تیرش کدام درخت گردو را نشانه رفته است؟ "و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی" ماشه را چکاند... سنگر تیربار جلوی چشم بچه ها پودر شد، زوزه ی مرگبار گلوله ها خاموش شده بود . بچه ها الله اکبر می گفتند . ولی انگار داود؛ یا حسین گفت. نگاهش کردم؛ دیدم داود، آرش کمانگیر آن روز ما... همه جانش را با همان موشک آر پی جی و تیری که از میان هزاران تیر تیربارچی ، به ..... خورده بود، به کسی که از ازل با او پیمان "الست بربکم" بسته بود. داده است. ✍️بر اساس خاطره ای از : علیرضا باقری ( همت) راوی : محمد رضائی پورعلمدار https://eitaa.com/nameghalam