eitaa logo
خواربارفروشی نامیا
44 دنبال‌کننده
4 عکس
4 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام،بازگشت برای بار n ام بنده نامیا ام،قبلا یه عالمه چنل داشتم و دیل زدم،امیدوارم اینجارو دیگه دیل نزنم راجع به اینجا هم میتونم بگم هیچ محتوای خاصی نداره،چیز های مختلفی پیدا میشه،درست مثل یه خواربارفروشی
ترس ما را درون چند حلبی و سنگ و چوب زندانی کرده و همین ترس قفسی دور فکرمان درست کرده بود که اجازه نمی‌داد افکار جدید وارد و افکار قدیمی خارج شوند. -جوینده-
سلام و درود. بنده نامیا از خواربارفروشی نامیا قصد دارم تقدیمی بدم. این پیام رو بازنشر بدید و اسم شاعر مورد علاقتون رو بنویسید تا من بیت شعر مورد علاقم از اون شاعر رو بهتون تقدیم کنم.«و اگر شد یه چیز دیگه هم به چند نفر تقدیم می‌کنم.»برای لینک. اینجا هم عضو باشید. با تشکرات فراوان،نامیا.
می‌دونین،این تابستون به یه چیزی پی بردم. بیشتر کسایی که بهشون میگم دوست،درواقع دوستم نیستن،تا پیام ندم پیام نمیدن،اصلا نمی‌فهمن نیستم،از نحوه چت کردنم نمی‌فهمن حالم خوب نیست،وقتی با ذوق باهاشون حرف میزنم سرد جواب میدن. واقعا نمی‌دونم چرا اینطوری شده،ما که قبلاً خیلی باهم خوب بودیم دوست عزیز.
چونکه خیلی حق بود:
یجی فرزندم منظورت از این همه هنرمند بودن چیه؟
خدایا یه مقدار هنر هم به ما می‌دادی.
تایم نامیایی.
تابستون خوبی بود،به لطف این عزیزان. «اگه کسی رو یادم رفته عذر میخوام،خیلی زیاد بودین و منم حافظه ام خوب یاری نمی‌کنه.»
نظریه کم طرفدار:ناخن کوتاه قشنگ تر از ناخن بلنده.
هدایت شده از <آبی‌ترین‌توهم .!
سلام عشقتون اومده بایه تقدیمی یهویی جدید🎀🪄 روند تقدیمی اینجوریه که شما یکی از این سه تا فونت رو انتخاب می‌کنید و بعد یه متن یا یه شعر به من میدید تا براتون بنویسم و ارسال کنم. تموم شد فقط اینکه حتما این پیام رو فور کنید توی چنلتون و لینک رو اینجا برای من بزارید و اینکه ممبر ها هم میتونن شرکت کنن😾🙏🏿 اینجا؟آبی ترین توهم.!
بین دومی و سومی خودت یکی رو انتخاب کن. «آهوان گم شدند در شب دشت آه از آن رفتگان بی‌برگشت»
مردم جدیدا چقدر هنرمند شدن.
همه یا ساز بلدن،یا صداشون خوبه،یا نقاشیشون خوبه،یا دست به قلمشون خوبه،گلدوزی میکنن،آشپزی و خیاطی بلدن،ورزش میکنن و من؟هیچی،هیچیه هیچی.
هیکاری،دختری با موهای مشکی تا سرشونه هایش و پلیور های عجیب و آل استار های رنگارنگش عاشق گربه ها بود. در انتهای خیابان ششم،در یکی از کوچه هایش مغازه ای کوچک و قدیمی داشت که در آن آلبوم های موزیک،کتاب،عتیقه و نوار کاست می‌فروخت. گربه ها همیشه جلوی در مغازه اش،زیر درخت بید مجنون درحالی که نور آفتاب بهشان می‌خورد لم می‌دادند و منتظر هیکاری بودند تا برایشان غذا بیاورد و نوازششان کند. اکثر مشتری هایش افراد سن بالا بودند و خیلی کم پیش می‌آمد آدمی در سن و سال خودش به آن مکان قدیمی،کتاب و عتیقه های عجیب غریب جذب شود ولی هیکاری عاشق آنها بود. برای هیکاری،تولدت مبارک.
https://eitaa.com/hikaris_cat/4555 هیهی،انقدرا هم خوب نیست. به طور کلی قلمم خوب نیست ولی این زیاد خوب نشد،توقع بیشتری از خودم داشتم.