10.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟡 مگه خبر نداری ظهور شده؟!
❣ الّلهُـمَّ عَجِّـلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج
#جمعه_های_دلتنگی
#امام_زمان ارواحنا فداه
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
🆔 @nardeban_sooud
خاطرات #طلبگی (۳)
✍حسن رزمی
ادامه:
داخل مترو خیلی خلوت بود. یه صندلی خالی پیدا کردم و نشستم. کمکم شلوغتر شد. باز هزار رحمت به عملیات پیادهروی؛ اونجا در حال حرکت بودم ولی اینجا به صورت کاملا ساکن، در تیررس مردم نشسته بودم. احساس میکردم نگاهها خیلی سنگین شده و دارن کل سیستم منو ارزیابی میکنن. همش فکر میکردم توی دلشون به من فحش میدن. واقعا چرا باید اینجوری فکر میکردم؟!!🤔🤨
هر چقدر خواستم با بغل دستیهام یه ارتباطی بگیرم و سر صحبتی باز کنم نشد. هم خودم خسته بودم و نای صحبت نداشتم و هم اون بنده خداها از سرکار برمیگشتن خونه و خسته بودن. میتونستم درکشون کنم، چون خودم هم دوران دانشجویی وقتی از سرکار برمیگشتم، از شدت خستگی توی اتوبوس خوابم میبرد.
فضای مترو خیلی خشک بود. همه مشغول کار خودشون بودن و معمولا به گوشی نگاه میکردن تا اینکه رسیدیم به یک ایستگاهی. یه مرد جوان که بغلش یه بچه بود و یه پسر حدودا 6 ساله هم دستش رو گرفته بود، سوار شدن. تا وارد شدن، این پسر بچه منو دید و یهو برگشت با صدای بلند به باباش گفت: "بابا، بابا، امام علی، امام علی..." و با دستش هم منو نشون میداد. من خندم گرفت. با خنده گفتم: نه بابا عزیزم، من فوق فوقش مالک اشترم😄. مردم از این مکالمهی ما زدن زیر خنده، خوابالوها هشیارتر شدن و یکم فضا از خشکی به سمت رطوبت متمایل شد. از جام بلند شدم و گفتم آقا شما بچه بغلتونه، بیاین بشینین. بعد از اونور یکی پاشد و گفت حاجآقا زشته شما سرپا باشید و خلاصه خدا با یه بچه و یه امامعلی گفتنش، فضای مترو رو عوض کرد و تونستم با خیلیها کمی همصحبت بشم و بعضا به درد و دلهاشون گوش بدم.
رسیدم حرم و بعد پیاده رفتم تا عوارضی و سوار یه ماشینی شدم که صلواتی منو آورد قم. البته اتفاقاتی هم در حرم و توی ماشین رخ داده که نمیخوام بگم، چون طولانی میشه.
راستی چرا این داستان رو گفتم؟! بیکار بودم؟ نه.
حرفم اینه:
الحمدلله حدود 11 ساله که لباس طلبگی پوشیدم.
همه جای کشور هم رفتم. از روستاهای دورافتاده تا کلانشهرها. در پائینترین و بالاترین مناطق شهرها صحبت کردم و قدم زدم. دانشگاههای زیادی رفت و آمد داشتم و دارم. سوار مترو و اتوبوس و قطار و هواپیما شدم. حتی با خانواده، جاهای مختلفی برای تفریح رفتیم. ولی تا الآن هیچجا، هیچ بیاحترامی از مردم ندیدم. اگرم ببینم یا بشنوم، اصلا برام مهم نیست.
حالا میخوام به یه عده از عزیزان چند نکته بگم:
۱. ابتدا به دوستان طلبه که به خاطر این جوّ روانی جامعه، خودشون رو باختن و بعد از اینهمه درس خوندن، نه لباس میپوشن و نه فعالیت طلبگی میکنن: "به خدا طلبگی نعمت خیلی بزرگیه؛ اگه قرار بود بدون دردسر و بدون توهین شنیدن و تحقیر شدن، کار دین جلو بره، اینهمه پیغمبر و امام و علماء رو شهید نمیکردن، زندانی و شکنجه و تحقیر نمیکردن. راهی که توش قدم گذاشتیم، دشواری و مشکلات زیاد داره ولی برکت و اجر و ثواب هم داره. ما به وظیفهمون درست عمل کنیم و تلاش کنیم و اخلاص داشته باشیم، خدا همون توهینها رو تبدیل به رشد معنوی ما میکنه.
سالیان سالِ که دشمن اینقدر دقیق کار کرده که حتی منِ طلبه هم باورم شده که مردم از من بدشون میاد، در حالیکه اینجوری نیست. نمیگم همه هم خوششون میاد، نه؛ بالاخره نقشههای دشمن در یه عده اثر میگذاره؛ ولی اگه مسیر رو درست بشناسیم و ثابتقدم باشیم و توکل کنیم، همه چی درست میشه"
۲. مخاطب دومم، آن عده از عزیزانی هستن که استعداد طلبه شدن دارن ولی به خاطر این مسائلی که گفتم، جرئت نمیکنن در این مسیر وارد بشن: "نترس برادر، باید به خود جرئت داد. کار برای هدایت معنوی مردم سخته ولی باید وارد شد. باید به #وظیفه عمل کنیم. سالهاست دشمنان دین، سعی کردن با بدبین کردن مردم نسبت به طلاب، حوزههای علمّیه رو خالی کنن. کسانی که میتونن و استعدادش رو دارن، باید وارد بشن و برای دین خدا کار کنن."
۳. مخاطب سومم، والدین مومن و انقلابی هستن که فکر میکنن اگه بچهشون دکتر یا مهندس بشه خوشبخته ولی اگه طلبه بشه، بدبخت میشه."برا همین بعضی از بچهها که علاقه به طلبگی دارن، با مخالفت شدیدِ والدینشون مواجه میشن. چرا واقعا؟! سالِ ۱۴۰۱ که یک جوّی انداختن علیه طلاب و حوزهی علمیه و قضیهی عمّامهپرانی؛ یه عده از والدین مذهبی و انقلابی و هیئتی، اومدن و بچههاشون رو به زور از حوزه بیرون بردن که یه وقت خط نیفته روی بچهشون.😐
پس ما کی قراره برای اسلام جانمون رو، اموالمون رو، اولادمون رو فدا کنیم؟! یا نکنه انتظار داریم دیگران فدا کنن و ما فقط استفادش رو ببریم؟!
به والدین عزیز اینم بگم که طلبه شدن بچهی شما، برکاتی داره که قطعا به کل خانواده میرسه، اینو جدّی میگم."
۴. و چهارم، خواهران بزرگواری که مومنه هستن ولی اونا هم تحت تاثیر این جوّ حاکم، با ازدواج با طلبه مخالفت میکنن. "به نظرم بیشتر فکر کنید."
🌹یا علی 🌹
🌐@tashkilat_ir
نردبان صعود
خاطرات #طلبگی (۳) ✍حسن رزمی ادامه: داخل مترو خیلی خلوت بود. یه صندلی خالی پیدا کردم و نشستم. کمکم ش
خاطرات یکی از دوستان طلبه خوبم👆👆
بسیار خواندنی👌👌
حتما بخوانید ✅✅
و برای دیگران هم بفرستید♻️♻️
1.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
ای صاحب زمان☘
☘به حضورت دل جوان شود
🌱عدل و امید و عشق
خبر روز جهان شود...🌱
#جمعه_های_دلتنگی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
🆔 @nardeban_sooud
✍#حکایت
♨️ تأثیر سخنرانی ۱۵ دقیقهای #رهبری بر تاریخ کشمیر
🔸 آیتالله خامنهای در بهمن ۱۳۵۹ به کشمیر سفر کردند و در حسینههای «بدگام» و «زدی بل» سرینگر سخنرانی کرده و در نماز جمعه اهل تسنن در مسجد جامع سرینگر شرکت نمودند.
👈 ایشان پس از اقامه نماز پشت سر امام جمعه اهل تسنن، مولوی فاروق، سخنرانی ۱۵ دقیقهای درباره وحدت شیعه و سنی با استناد به آیه «و اعتصموا بحبلالله جمیعاً ولاتفرقوا» ایراد کردند.
👌 این سخنرانی کوتاه تأثیری شگرف بر کشمیر گذاشت و اختلافات شدید میان شیعه و سنی را کاهش داد.
🔹 پیش از این، تنشها بهحدی بود که اگر شیعهای وارد مسجد سنیها میشد آنها مسجد را تطهیر میکردند و معتقد بودند که مسجد نجس شده است.😳
✅اما پس از سخنرانی آیتالله خامنهای و مصاحبه مطبوعاتی ایشان، شیعیان بهراحتی در مساجد اهل تسنن حضور یافتند و بدون ترس پشت سر امام جمعه سنیها نماز خواندند.
✅ بهطور متقابل، سنیها نیز به مساجد شیعیان رفتند. این وحدت بیسابقه، نتیجه مستقیم سخنان ایشان در آن روز بود.
📚 منبع👇
کتاب خاطرات سیدقلبیحسین رضوی کشمیری، ص۵۸.
💠 اندیشکده راهبردی سعداء
🌹#هفته_وحدت گرامی باد. 🌹
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
🆔 @nardeban_sooud
تا رنج تحمل نکنی گنج نبینی
تا شب نرود صبح پدیدار نباشد💞
☘صبح شنبه ۱۵ شهریور ماه آخرین ماه از تابستان همگی شما عزیزان بخیر و شادی و سلامتی🍀
انشاالله که روز خوبی رو شروع کرده باشید و تا آخر روز به همین خوبی ادامه بدهید🍃
انشاالله خدا بهترین ها رو براتون رقم بزنه🌱
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
🆔 @nardeban_sooud
6.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❓مردم از ۱۹۳۰ تا ۲۰۲۴ چگونه وقت
خود را سپری کردهاند؟
این ویدئو داره نشون میده که چطوری
کیفیت روابطمون مخصوصا با #خانواده
هر روز کمرنگ تر میشه...
⚠️ مراقب تغيير #سبک_زندگی با #فضای_مجازی باشیم.
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
🆔 @nardeban_sooud
11.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥♨️ راز موفقیت دوقلوهای برتر کنکور!
🏆 فاطمه و زهرا ناطقی، دوقلوهای نابغه اسلامشهری که به رتبههای ۵ و ۶ کنکور انسانی ۱۴۰۴ رسیدند از شیوه درسخواندن متفاوتشان، پرهیز از #فضای_مجازی و انس با #قرآن و #نهجالبلاغه بهعنوان رمز موفقیت خود گفتند.
♻️ در انتشار خوبی ها سهیم باشید. ♻️
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
🆔 @nardeban_sooud
✍️#حکایت
🌀 حساسیت میرزای شیرازی به وحدت جهان اسلام
🔸 آیت الله شبیری زنجانی میفرمایند:
میرزا [ی شیرازی] مرد خیلی باهوش و چیزفهم عجیب و غریبی بود.
حاج آقا رضا صدر از حاج انصاریِ مرحوم، واعظ معروف و ایشان از مرحوم آقای شیخ عبدالکریم حائری نقل میکرده که در اواخر که ریاست میرزا خیلی بالا گرفته بود، دسترسی به ایشان مشکل بود، چون مراجعه زیاد بود. خوب سنشان هم بالا بود، گرفتاری هم زیاد، لذا برای اینکه خیلیها علاقه داشتند میرزا را ملاقات کنند، هر چند روزی یک مرتبه، بار عام میداد که اشخاص بتوانند بیایند و میرزا را زیارت کنند.
🔹در یکی از این بار عامها که اشخاص میآمدند برای زیارت، میبینند که نظر میرزا به یک شخص معینی معطوف است. هر چه اشخاص جلو میآیند و بعد از دست بوسی میرزا میروند، باز هم توجه میرزا به همان شخص و همان نقطه است، تا اینکه بالاخره نوبت به آن شخص مورد نظر میرزا میرسد و میآید دست میرزا را میبوسد.
🔸میرزا از او سؤال میکند که مثلاً اهل کجایی؟ میگوید: اهل کربلا. میپرسد: برای چه اینجا آمدهای؟ میگوید آمدهام تا در سامره درس بخوانم.
🔹میرزا میفرماید: من به شما حکم میکنم که همین حالا مراجعت کنید به کربلا، و شهریه و حقوقی هم که در اینجا به طلبهها داده میشود، در کربلا به شما داده میشود، و همین حالا برگردید.
🔸میرزا نوکرش را صدا میزند و به او میگوید قطار کی حرکت میکند؟ میگوید مثلاً نیم ساعت دیگر. میفرماید: این آقا را الان ببرید پای قطار و آنجا باشید تا ایشان سوار قطار بشوند و بعد مراجعت کنید. نیم ساعت بعد، یک ساعت بعد میرزا مرتباً میپرسد، خادم نیامد؟ و همین طور منتظر بوده و دقیقه شماری میکرده که خادم برگردد. بالأخره خادم بر میگردد.
🔹 میرزا میگوید: او را راه انداختی؟ میگوید بله. میگوید خودت آنجا بودی موقع حرکت قطار. میگوید بله. میگوید قطعی شد حرکتش؟ میگوید بله. میرزا خیلی استنطاق میکند تا قطعی شود که آن شخص به کربلا برگشته است.
🔸بعداً بعضی از اصحاب ایشان میپرسند: چرا این شخص را با این اهتمام به کربلا برگرداندید؟ میرزا میفرماید: از خصوصیات قیافه این شخص فهمیدم که اگر او در اینجا بماند، کار دست ما میدهد و دعای "صنمی قریش" میخواند، و ما که زحمت کشیدیم و مشکله اختلاف بین شیعه و سنی را به زحمت حل کردیم تا مسأله وجود نداشته باشد و سامرا برای تشیع مرکزیت پیدا بکند، او با یک عملش ممکن است این زحمات را از بین ببرد، یک لعن در حرم بخواند و تمام این زحمات به هدر برود.
🔹 بعد که خود آن شخص را دیده بودند، گفته بود: خوش انصاف میرزا، نگذاشت اقلاً یک صنمی قریش بخوانیم.
📚جرعهای از دریا، سید موسی شبیری زنجانی، ج ۱، صص ۱۱۹-۱۲۰
🌐 مناهج
#هفته_وحدت
#سیره_علماء
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
🆔 @nardeban_sooud