eitaa logo
نردبان صعود
204 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
930 ویدیو
47 فایل
😎🌦طلبه مشهدی و خادم القرآن با جمعی از رفقای دانشگاهی ایم که طلبه شدیم... ✔️خاطراتم از تبلیغ ✔️روایات ناب و خواندنی ✔️نکات زیبا و کاربردی از قرآن و ... ♨️در قالب های متنوع ⭕️ انتقاد، پیشنهاد، سوال در خدمتیم. 👇 @velayat_1
مشاهده در ایتا
دانلود
♨️ اثر تکرار 👆👆 ◽️ ◽️ برگرفته از کتاب قدم عاشقی 🌐 TAMHIS.IR ‼️برخی ها میگن حاج اقا چه اشکالی داره ما ماهواره تو خونه مون داشته باشیم؟ ازش استفاده مفید میکنیم(نه در جهت منفی). 👌جواب ما اینکه حتی اگر بخواید استفاده خوب بکنید، نمیشه. چون این رسانه هایی که سیطره بر فضای مجازی دارند، بنایی بر راست گفتن ندارن و شما ناخود آگاه تحت تاثیر دروغ ها ان ها قرار میگیرید و یک روزی میاد که حتی راست های رسانه ها داخلی خودتون را هم قبول نمیکنید. ما را دنبال کنید در 👈👇: 🆔https://eitaa.com/joinchat/1948975268C5a01eb164a
✍️ (یک رویداد واقعی) 🔹بعد از فراغت از تربیت معلم سهمیه استان فارس شدم اداره کل فارس ابلاغم را زد شهرستان لار.🌺 🔸آخر شهریور بود و باید هرچه سریعتر خودم را به آموزش وپرورش لار معرفی می کردم. 🔹عصر جمعه ای رفتم ترمینال برای بلیط. 🔸جنب و جوش شروع سال تحصیلی بود مسافرتها زیاد و ترمینال مملو از مسافر بود. 🔹به چند تا تعاونی مراجعه کردم بلیط گیرم نیامد. 🔸 یک نفر راهنماییم کرد گفت اتوبوس لار داره مسافر سوار می کنه برو با راننده ش صحبت کن بگو معلم هستم شاید سوارت کرد.👌 🔹رفتم طرف جایگاهی که اتوبوس ایستاده بود 🚌 شلوغی مسافرها را که دیدم باخودم فکر کردم معلمی که برای مردم جایگاهی نداره و اگر بفهمه معلم هستم ممکنه سوارم نکنه😳 یه فکری به نظرم رسید: کنار راننده ایستادم سلام کردم پرسیدم ببخشید راننده این اتوبوس شمائید: گفت: بله گفتم من اقای ... هستم قاضی دادگاهم ابلاغم را زدن برای دادگاه لار و باید فردا خودم را به آنجا معرفی کنم لطف کنید یه صندلی برایم درنظر بگیرید. اگر یک وقت گذارت به دادگاه افتاد بیا پهلوم هر کاری داشتی برایت انجام میدهم.😳😳 🔸اقای راننده با احترام دستم را گرفت آمدیم جلو در اتوبوس گفت برو صندلی پشت سر راننده بنشین. تو مسیر هم نهایت احترام را بهم گذاشت و چندبار ازم پذیرایی کرد . 🔹رسیدیم لار پیاده شدم مبلغی پول گرفتم جلوش هرچه اصرار کردم کرایه هم نگرفت . موقع رفتن تاکید کردم حتما بیا دادگاه و سری بهم بزن خداحافظی کردم و هنوز چند قدم بیشتر نرفته بودم که صدام زد. ایستادم اهسته بهم نزدیک شد، و گفت : ببخشید یه خواهشی ازت دارم دلم هری ریخت پایین فکر کردم همین اول کار مشکلی تو دادگاه داره میخواهد براش حل کنم. نگاهی به صورتم انداخت گفت : ان شاءالله از این به بعد که میروی سر کلاس مواظب باش هیچ وقت گفتن یاد دانش اموزانت ندهی😱 یادت هم باشه به احترام‌ِ معلمیت سوارت کردم.😔 🔸گفتم شما از کجا میدانی که من معلمم. گفت اونی که راهنمای ات کرد و فرستادت پهلوی من بهم گفت.☺️ 👈 👌پ.ن؛ درسی که ان روز یک راننده بیسواد در ابتدای کارم و در دو جمله به من یاد داد تاثیرش بیشتر از تمام دروسی بود که دو سال در تربیت معلم خوانده بودم. •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• 🆔 @nardeban_sooud