✍️ #حکایت
به بزرگترت بگو بیاید
🌷شهید آیت الله مهدی شاه آبادی نقل می کنند :
وقتی که رضا خان دستور داد منبر را از مسجد ایشان بردارند تا مانع سخنرانی ایشان شوند، ایشان دست از سخنرانی برنداشتند و به طور ایستاده سخنرانی می کردند.✋
مأمورین شهربانی هم مرتبا" به مسجد می آمدند و مطالب منبر ایشان را می نوشتند و گزارش می کردند. یک بار که رئیس کلانتری به مسجد آمده بود، چون می خواست با کفش وارد مسجد شود، ایشان با صدای بلند فرمودند:
👞 فاخلع نعلیک !
آنچنان به مأمورین پرخاش نمودند که آن ها ترسیدند و از مسجد بیرون رفتند.
🔺وقتی که آیت الله شاه آبادی از مسجد خارج شدند، مأمورین هم به دنبال ایشان رفتند و از ایشان می خواستند که متعهد شوند که دیگر به منبر نروند، ولی ایشان با همان لهجه ی اصفهانی خود به مأمورین می فرمودند: « برو به بزرگترت بگو بیاد».😄
🔻 بالاخره وقتی که اصرار مأمورین زیادتر شد، ایشان ناگهان دستشان را به طرف مأمورین آوردند و فریاد زدند: « بگیرید مرا، می گویم مرا بگیرید».
😱 مأمورین، آن چنان از این عمل و ابهت ایشان، وحشت در دلشان افتاد که چند قدم عقب رفتند و بدون آن که هیچ گونه عکس العملی از خود نشان بدهند، مراجعت کردند.
📚 کتاب عارف کامل
آیت الله #شاه_آبادی
#علماء
📡 ما را دنبال کنید در👈👇:
🆔https://eitaa.com/joinchat/1948975268C5a01eb164a
✍️ #حکایت
🗣اثر زخم زبان
آیت الله محمد شاه آبادی رحمت الله علیه نقل می کنند :
🔹در زمان قدیم، حمام ها عمومی و دارای خزینه بود. روزی مرحوم شاه آبادی به حمام رفته بودند و پس از شست و شوی خود، وارد خزینه شدند و بعد از آب کشیدن بدن، بیرون آمدند و چون می خواستند از سطح حمام بگذرند، احتیاط می کردند که آب های کثیف بر بدنشان نریزد.
👮♀️سرهنگی که اونیز در حمام بود، چون احتیاط ایشان را دید، زبان به طعن و تمسخر گشود و به ایشان اهانت کرد.
ایشان از این تمسخر و طعن او خیلی ناراحت شدند، اما چیزی نگفتند و به راه خود ادامه دادند.👏
🔸فردای آن روز مشغول تدریس بودند که صدای عده ای که جنازه ای را حمل می کردند، شنیدند.😭 پرسیدند چه خبر شده؟
🔹 اطرافیان جواب دادند که آن سرهنگی که دیروز در حمام به شما اهانت کرد، وقتی از حمام بیرون آمد، سر زبانش تاول زد و درد آن هر لحظه بیشتر شد و معالجه ی دکترها هم سودی نبخشید و در کمتر از 24 ساعت، از دنیا رفت...😱
😔 بعدها، هر وقت که آیت الله شاه آبادی از این قضیه یاد می کردند، متأثر و ناراحت می شدند و می فرمودند:
« ای کاش آن روز در حمام به او پرخاش کرده و ناراحتی خود را بروز می دادم تا گرفتار نشود».
📚 کتاب عارف کامل
آیت الله #شاه_آبادی
#علماء
📡 ما را دنبال کنید در👈👇:
🆔https://eitaa.com/joinchat/1948975268C5a01eb164a