#یک_قاچ_کتاب📚
#برادرمنتویی ✨️
-اسمش را میگذارم عباس،
یعنی شیر بیشه و کنیهاش میشود اباالفضل.
فاطمه با خجالت گفت:
حالا که برای پسرم اسم زیبایی تعیین کردید، خواهش میکنم اسمی هم برای من انتخاب کنید.
-مگر از اسم فاطمه راضی نیستی؟
+هستم مولای من، اما... اما...
-اما چه؟
+احساس میکنم هروقت که مرا به اسم صدا میزنند، شما و فرزندان بهشتیتان متاثر میشوید.
میدانم که شما را بهیاد دردانهی رسولالله میاندازد.
همچنین نام مادر بزرگوارتان.
پس خواهش میکنم نام مرا تغییر دهید.
مولا علی(ع) عباس را بهسینه چسباند و گفت:
-از حالا تو "امالبنین" هستی، یعنی مادر پسران. مادر پسران فاطمهی زهرا(س)
و مادر عباس و سهپسری که بهدنیا میآوری.
📚برگرفته از کتابِ "برادر من تویی"
نوشته داوود امیریان
#معرفی_کتاب
#شهادتحضرتامالبنینتسلیتباد 🖤
------------------------------------
•| @narenj_journal 🍊
•| نارنج در اینستاگرام، تلگرام و ایتا
------------------------------------
#یک_قاچ_کتاب📚
#برادرمنتویی✨️
بیرون از مسجد حسین و عباس از
کوچههای خلوت راهی منزل امام حسن
شدند. عباس مثل همیشه با کمی فاصله
عقبتر از حسین قدم برمیداشت. حسین
دست عباس را گرفت. با مهر و محبت پنجه
قدرتمند عباس را فشار داد و گفت:
- معلم خوبی هستی برادر. پس از نماز
حواسم بود که چگونه آهنگین و دلنشین
شاگردانت را مسحور کلام خود کرده بودی.
عباس لبخند زد و سر پایین انداخت.
حسین آه کشید و گفت:
- وقتی صحبت میکنی انگار پدرم
امیرالمؤمنین است که در حال سخن است.
تو در خُلقوخو و رفتار و سخن شبیهترین
شخص به پدرمان هستی...
عباس گفت:
من خاک پای آن بزرگوار هم نمیشوم همگان تصدیق میکنند این شما و مولايم حسن مجتبی هستید که هم به رسولالله شباهت دارید و
هم به پدرمان علی مرتضی.
- و تو هم عزیز پدرمان بودی عباس:)
📚برگرفته از کتابِ "برادر من تویی"
نوشته داوود امیریان
#معرفی_کتاب
------------------------------------
•| @narenj_journal 🍊
•| نارنج در اینستاگرام، تلگرام و ایتا
------------------------------------