eitaa logo
سرگذشت
330 دنبال‌کننده
461 عکس
42 ویدیو
41 فایل
وسرگذشت های ایشان بر آنجای نبشته است. (تاریخ_تراجم_جریان شناسی)
مشاهده در ایتا
دانلود
📌شهید مطهری : برخی متلون المزاج هستند، یکی شیخ علی تهرانی، دیگری شیخ محمد تقی شریعتمداری. ▪️دکتر حسین غفاری  : [۱] با این‌که از سال ۱۳۵۲ [در سن هجده سالگی] تا روز شهادت استاد مطهری در درس‌های ایشان شرکت می‌کردم، آقای محمدتقی شریعتمداری را نمی‌شناختم. حتی اسمش را هم نشنیده بودم. حوالی سال‌های ۱۳۵۶-۱۳۵۵ در ضمن واقعه‌ای مرتبط با شیخ علی تهرانی [۱۴۰۱-۱۳۰۵] برای نخستین بار نام محمدتقی شریعتمداری را از زبان استاد شنیدم.استاد مطهری جمله‌ای گفت که عین آن را به خاطر دارم: «برخی متلوّن المزاج هستند، یکی شیخ علی تهرانی، دیگری شیخ محمدتقی شریعتمداری.» این نخستین باری بود که اسم شریعتمداری را می‌شنیدم. بعد استاد مطهری داستان وی را برایم به این صورت تعریف کرد: «شیخ محمدتقی شریعتمداری شاگرد من در فلسفه بود. تا این‌که کتاب «مسئلۀ حجاب» را منتشر کردم. وی با مضامین آن مخالف بود. یک روز به من گفت دیگر نمی‌خواهم رابطه‌ای با شما داشته باشم. نسخه‌ای از [چاپ سوم] کتاب حجاب را که به وی داده بودم با حواشی انتقادی‌اش به من پس داد. سپس گفت: نمی‌خواهم تقریرهای دروس فلسفۀ شما پیش من باشد. همان جلسه یا بعداً (تردید از من است) همۀ دفاتر تقریرات فلسفی را به من برگرداند و گفت: همگی را به شما تملیک می‌کنم. بعد هم با ناراحتی مرا ترک کرد. مدتی گذشت. شنیدم شریعتمداری بیماری سختی پیدا کرده است و در بیمارستان بستری شده است. به عیادتش رفتم. از دیدن من منفعل و خجالت‌زده شد.» شهادت می‌دهم که این‌ها را عیناً از استاد مطهری شنیدم. ضمناً از استاد چیزی دربارۀ بریدن شریعتمداری از فلسفه نشنیدم. [۲] من حوالی سال‌های ۱۳۶۰-۱۳۵۹ به مدت یک سال در دروس آقای شریعتمداری در مسجد پامنار شرکت کردم. علتش هم این بود که ساعت ۹ تا ۱۰ و نیم که من وقت خالی داشتم درس می‌داد. سه درس پشت سر هم لمعه، کفایه و مکاسب. هر کدام حدود ۲۰ تا ۲۵ دقیقه. یک سالی به درس وی رفتم. دقیق النظر بود، ولی عمقی ندیدم. در ادبیات قوی بود، اما در فقه و أصول متوسط معمولی بود. [۳] [اوایل دهۀ شصت] علامه سید محمدحسین [حسینی] تهرانی (۱۳۷۴-۱۳۰۵) به من گفت از جلد دوم معادشناسی به‌بعد را قبل از چاپ آقای شریعتمداری ببیند. فهمیدم شریعتمداری نیمچه رابطۀ سلوکی خدمت علامه تهرانی دارد. وقتی کتاب را برایش بردم با علامه تهرانی با احترام برخورد کرد. از همان یک سالی که من درس آقای شریعتمداری رفته بودم مرا می‌شناخت. چون ادبیاتش خوب بود و نیز با روایات مأنوس بود، قرار بود کتاب‌ها را از این حیث ویرایش کند. هر جلد را ۱۵ روز بعد از تحویل پس می‌داد. تا جلد پنجم معادشناسی همکاری وی خوب پیش می‌رفت. ویرایش جلد ششم [معاد جسمانی و حشر] خیلی طول کشید. من هر دو هفته خدمت علامه تهرانی در مشهد می‌رسیدم و ایشان هر بار پیگیر جلد ششم بود. بعد از چهار پنج ماه – در جواب پیگیری من – شریعتمداری گفت سرم شلوغ است. اگر بفرمایند کارهایم را کنار بگذارم و به این کتاب بپردازم اطاعت می‌کنم. آقای تهرانی که این پیغام را شنید، به من گفت نسخه را از وی بگیرم. شریعتمداری نامه‌ای روی دست‌نویس جلد ششم معادشناسی گذاشت. کتاب را هم ویرایش نکرده بود.نامه را به علامه تهرانی دادم. ایشان بعد از قرائت نامه آن را به من نشان دادند. شریعتمداری به این مضمون نوشته بود: «این مطالب “هدم اسلام” است. من حاضر به ویرایش نیستم، چرا که آن‌ها را قبول ندارم.» در حالی که کتاب‌های علامه تهرانی آکنده از آیات و روایات البته با تفسیر عرفانی و فلسفی بود. آن‌جا بود که معنی عبارت «متلوّن المزاج» که استاد مطهری برایش به کار برده بود را بهتر درک کردم. خوب شما که با عرفان مشکل داشتی چرا خدمت علامه تهرانی می‌رفتی؟! [۴] قبل از سال ۱۳۷۰ آیةالله محمدرضا مهدوی کنی تولیت مدرسۀ مروی از من خواست درس فلسفه‌ای در آن مدرسه بگویم. شروع به تدریس اسفار کردم. درس که با استقبال مواجه شده بود بعد از یک هفته دفعتاً به یک‌دهم کاهش یافت. افراد معدود باقی‌مانده هم طلبۀ مدرسۀ مروی نبودند. ریزش شرکت‌کنندگان درس آن هم دفعتاً طبیعی نبود. درس را ادامه دادم. آقای شریعتمداری مدرس راتب منقول (مکاسب) آن مدرسه بود. متوجه شدم که وی درس مرا تحریم کرده بود! او ضد فلسفه بود و تحمل رقیب را نداشت. ادامه 👇 📗مصاحبه با دکتر غفاری توسط محسن کدیور صورت گرفته و در سایت شخصی وی منتشر شده است. @narrative_1443
👆 [۵] در زمان تنظیم آثار فلسفی استاد [حدود دو دهه بعد از شهادت] نوبت به بررسی تقریرات عربی شرح منظومه به قلم آقای شریعتمداری رسید. یادداشتی به شرح ذیل با سنجاق به جلد دفتر اول الصاق شده بود، در کاغذی باریک تقریبا ۵ در۱۰-۱۲ سانتی‌متر با خودنویس با جوهر سبز رنگ به قلم محمدتقی شریعتمداری نوشته شده بود. مضمون نوشته: برای سالیان سال در دستیابی به حقایق معارف دچار سرگردانی بودم و به تعبیر خود ایشان که دقیقاً در خاطرم هست «در تیه ضلالت» به سر می‌بردم تا این‌که خداوند به من عنایت کرده و استاد صاحب درجات عالی در خرد و معرفت را در سر راهم قرار داد؛ و چند جمله در تجلیل استاد مطهری و شکر خداوند که جزئیات آن در خاطرم نیست. بعد از تنظیم کتاب “مقالات فلسفی” [۱۳۷۳] و تدوین برخی نوارهای پیاده شدۀ دروس فلسفه تصمیم به انتشار تقریرات عربی منظومه گرفتم. نیاز به ویرایش داشت. چه کسی بهتر از خود مقرر؟ با آقای شریعتمداری صحبت کردم. قبول کرد. از جلد اول کپی گرفتم و متن اصلی جلد اول را با همان یادداشت با قلم سبز برای ویرایش به او دادم. مدتی طول کشید و خبری از ویرایش نشد. از طریق حسین استادولی (ویراستار انتشارات حکمت) که در درس فقه آقای شریعتمداری شرکت می‌کرد پیگیری کردم. آقای شریعتمداری به همین طریق پیغام داد که ویرایش می‌کنم اما حواشی انتقادی خود را هم باید بنویسم. به پیغام او از همین طریق پاسخ دادم: حواشی انتقادی اشکالی ندارد، اما من هم بر حواشی شما حواشی انتقادی خواهم نوشت و هر دو را با کتاب منتشر خواهم کرد. ایشان نپذیرفت. پیغام فرستادم لطفاً یکی از این سه شق را انتخاب کنید: ۱) کتاب را بدون حواشی انتقادی شما و من منتشر می‌کنم، ۲) حواشی انتقادی شما را مستقلاً اما همزمان با نقد من بر آن به صورت دو کتاب مستقل بعد از انتشار متن کتاب منتشر خواهم کرد، ۳) کتاب با حواشی انتقادی شما و حواشی انتقادی من بر حواشی شما منتشر شود. شق اخیر را به شرطی که او بر جواب‌های من نقد آخر را بنویسد پذیرفت! می‌گفت مردم حرف کسی را قبول می‌کنند که آخر بنویسد! این درخواست غیرعملی بود. غیر از استادولی نزدیک ده نفر را واسطه کرد با این دو مطالبه: یکی این‌که بقیۀ مجلدات تقریرات را به من بدهید. دیگر این‌که بگذارید همۀ تقریرات را خودم منتشر کنم. پیغام دادم: یادتان رفته که این‌ها را به استاد «تملیک» کردید؟ این تقریرات مِلک استاد است و من نمایندۀ رسمی بازماندگان ایشان هستم. از او خواستم جلد اول را برگرداند. برگرداند، اما آن یادداشت به قلم سبز الصاقی را برنگرداند. متأسفانه من از آن کپی نگرفته بودم. باور نمی‌کردم که فردی متشرع مِلک غیر را برنگرداند. بالأخره جلد اول تقریرات منظومه را آقای شریعتمداری با مقدمه و حواشی انتقادی [در سال ۱۳۸۳] منتشر کرد. انتقاداتش سخیف و پیش پا افتاده بود. اصولاً بنای بنده بر انتشار شرح منظومۀ عربی با تصحیح خود مقرر بود و به همین جهت هم بنده چند جزوۀ اول را توسط آقای حسین استادولی برای ایشان فرستاده بودم. ولی پس از این‌که ایشان شرط گذاشت که باید تعلیقات انتقادی ایشان ذیل متن بیاید به شرحی که گذشت، ایشان در غیر این صورت از آوردن نامش و حتی چاپ کتاب راضی نبود. برای ما مقصود اصلی چاپ کتاب استاد بود، و آوردن نام مقرر موضوعیت نداشت، لذا چارۀ دیگری جز انتشار کتاب به صورت فعلی نبود.» 📗مصاحبه با دکتر غفاری توسط محسن کدیور صورت گرفته و در سایت شخصی وی منتشر شده است. @narrative_1443