eitaa logo
لــبـیک‌یانـاصـح
435 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.7هزار ویدیو
78 فایل
🌷بسم ربِّ المهدی🌷 👈خوش اومدین رفقا👉 ادمین: @NASEH_313 🌷بهمون پیام و نظر بدید منتظریم 🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از دوستان خدا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 برش کتاب *❤️کتاب یادت باشد❤️* گفت: هر کجا جور باشه حتماً بهت زنگ می‌زنم... فقط یه چیزی، از که تماس گرفتم چطوری بگم ؟ اونجا بقیه هم کنارم هستن، اگر صدای منو بشنون از آب میشم!! گفتم: پشت گوشی به جای دوستت دارم بگو « » من منظورت رو می‌فهمم. از پیشنهادم خوشش آمد، پله‌ها را که پایین می‌رفت برایم دست تکان می‌داد و بلند بلند می‌گفت: ! یادت باشه...😍 😊لبخندی زدم و گفتم: یادم هست! یادم هست... ❤️ 📚 خرید کتاب: https://basalam.com/@rasmevafa 🌺 کانال : 🆔 @jayi_neveshte_buod
🍃عطر‌نسیم سحر ، آرام در اتاق رقص میکند و جلوه بخش لبخند همیشگی ات میشود . مانند هرروز با قامت چهارشانه ، لابلای لباس ایثار سیر می کنی ؛ گشتی در محوطه‌ ی میزنی و پا در مسیر می گذاری . . 🍃قاب عکست میهمان خانه ها شده . تویی که تکامل سیر نجابت بودی . تویی که را هنوز هم لابلای قاب چشمانت پنهان کرده ای . تورا یادمان هست . تویی که مبتلا به درمان بودی و میان تلخند های خشک زمینیان ، تبسمت آراسته به رنگ بود . . 🍃از چه بگویم ؟ شاید از بی قراری قلم در تکاپوی وصفت . می گویم از روزی که طلوعت رنگ به آسمان بخشید ، تا شبانگهی که با غروبت ، مأمن روحمان شدی . . 🍃می نویسم از دل عاشقت که در تب و تاب می‌تپید . می نویسم از چشم های بخشنده ات ، که در آخر سهم یک جهان شد . می نویسم از . دلتنگی دنیایی ، که لحظه لحظه وجودت را بر تن خود حک کرده و هر روز به خاطراتت رنگی دوباره می بخشد . . 🍃گاهی ، خاطره ای ، لای خم کوچه ، پشت همین در ، میان پنجره هایی که از انتظار دیدنت ، و شکننده شده اند . . 🍃می نویسم و اینهمه را ، قلم با خون دل نقش می کند ؛اما به هر حال ما هنوز هم یادمان هست ؛ توهم یادت باشد ... . . ✍️نویسنده : . 🕊به مناسبت سالروز شهادت . 📆تاریخ تولد : ۴ اردیبهشت ۱۳۶۸ . 📆تاریخ شهادت: ۴ آذر ۱۳۹۴ ، حلب (روی مزار : ۵ آذر ۱۳۹۴) . 🥀مزار : امام زاده شاهزاده حسین قزوین .
☘ همسر شهید: لحظه ای که خطبه ی عقد خوانده میشد گفت: (فرزانه دعا کن، از خدا بخواه دعایی که من دارم مستجاب بشه.) نگاهی به چهره ی حمید انداختم نمیدانستم دعایش چیست، دوست داشتم بدانم در چنین لحظه ای به چه دعایی فکر میکند، از ته دل خواستم هر چیزی که از خدا خواسته اگر به خیر و صلاحش است همانطور بشود❤️... حاج آقا سه بار اجازه خواست که وکیل عقد ما باشد، گل را چیدم ، گلاب را آوردم، بعد گفتم (اعوذباالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم با اجازه ای امام زمان(عج)🌿🌸 پدر و مادرم و بزرگتر ها بله☺️❤️ ؛ حمید هم دقیقا همین جمله را گفت ، عاقد خیلی خوشش آمده بود گفت :(خیلی ها اومدن اینجا عقد کردن، ولی نه بسم الله گفتن ، نه از امام زمان (عج) اجازه گرفتند.) لحظه ی عقد این بار هم تا بله را گفتم اذان مغرب شد،حمید خندید،دست مرا گرفت و گفت: (دیدی حکمت داشته،قسمت این بوده بله ها رو به من موقع اذان بگی).😌💞 🌹 🌹 ♡ برگرفته از کتاب "یادت باشد" ♡ 🆔 @labbayk321