هدایت شده از دوستان خدا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 برش کتاب
*❤️کتاب یادت باشد❤️*
گفت: هر کجا جور باشه حتماً بهت زنگ میزنم...
فقط یه چیزی، از #سوریه که تماس گرفتم چطوری بگم #دوستت_دارم؟ اونجا بقیه هم کنارم هستن، اگر صدای منو بشنون از #خجالت آب میشم!!
گفتم: پشت گوشی به جای دوستت دارم بگو « #یادت_باشه » من منظورت رو میفهمم.
از پیشنهادم خوشش آمد، پلهها را که پایین میرفت برایم دست تکان میداد و بلند بلند میگفت: #یادت_باشه! یادت باشه...😍
😊لبخندی زدم و گفتم:
یادم هست! یادم هست...
#برش_کتاب
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#یادت_باشد ❤️ #جایی_نوشته_بود
#کتاب_بخوانیم #کتاب_هدیه_بدهیم
📚 خرید کتاب:
https://basalam.com/@rasmevafa
🌺 کانال #جایی_نوشته_بود:
🆔 @jayi_neveshte_buod
🍃عطرنسیم سحر ، آرام در اتاق رقص میکند و جلوه بخش لبخند همیشگی ات میشود . مانند هرروز با قامت چهارشانه ، لابلای لباس ایثار سیر می کنی ؛ گشتی در محوطه ی #عشق میزنی و پا در مسیر #پرواز می گذاری .
.
🍃قاب عکست میهمان خانه ها شده . تویی که تکامل سیر نجابت بودی . تویی که #حیا را هنوز هم لابلای قاب چشمانت پنهان کرده ای .
تورا یادمان هست . تویی که مبتلا به درمان بودی و میان تلخند های خشک زمینیان ، تبسمت آراسته به رنگ #صلوات بود .
.
🍃از چه بگویم ؟ شاید از بی قراری قلم در تکاپوی وصفت . می گویم از روزی که طلوعت رنگ به آسمان بخشید ، تا شبانگهی که با غروبت ، مأمن روحمان شدی .
.
🍃می نویسم از دل عاشقت که در تب و تاب #سوریه میتپید . می نویسم از چشم های بخشنده ات ، که در آخر سهم یک جهان شد .
می نویسم از #دلتنگی . دلتنگی دنیایی ، که لحظه لحظه وجودت را بر تن خود حک کرده و هر روز به خاطراتت رنگی دوباره می بخشد .
.
🍃گاهی ، خاطره ای ، لای خم کوچه ، پشت همین در ، میان پنجره هایی که از انتظار دیدنت ، #سالخورده و شکننده شده اند .
.
🍃می نویسم و اینهمه را ، قلم با خون دل نقش می کند ؛اما به هر حال ما هنوز هم یادمان هست ؛ توهم یادت باشد ... .
.
✍️نویسنده :#مبرا_پورحسن
.
🕊به مناسبت سالروز شهادت #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
.
📆تاریخ تولد : ۴ اردیبهشت ۱۳۶۸
.
📆تاریخ شهادت: ۴ آذر ۱۳۹۴ ، حلب (روی مزار : ۵ آذر ۱۳۹۴)
.
🥀مزار : امام زاده شاهزاده حسین قزوین
.
#شهیدانه
☘ همسر شهید:
لحظه ای که خطبه ی عقد خوانده میشد گفت: (فرزانه دعا کن، از خدا بخواه دعایی که من دارم مستجاب بشه.)
نگاهی به چهره ی حمید انداختم نمیدانستم دعایش چیست، دوست داشتم بدانم در چنین لحظه ای به چه دعایی فکر میکند، از ته دل خواستم هر چیزی که از خدا خواسته اگر به خیر و صلاحش است همانطور بشود❤️...
حاج آقا سه بار اجازه خواست که وکیل عقد ما باشد، گل را چیدم ، گلاب را آوردم، بعد گفتم (اعوذباالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم با اجازه ای امام زمان(عج)🌿🌸 پدر و مادرم و بزرگتر ها بله☺️❤️ ؛
حمید هم دقیقا همین جمله را گفت ، عاقد خیلی خوشش آمده بود گفت :(خیلی ها اومدن اینجا عقد کردن، ولی نه بسم الله گفتن ، نه از امام زمان (عج) اجازه گرفتند.)
لحظه ی عقد این بار هم تا بله را گفتم اذان مغرب شد،حمید خندید،دست مرا گرفت و گفت: (دیدی حکمت داشته،قسمت این بوده بله ها رو به من موقع اذان بگی).😌💞
🌹 #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی 🌹
♡ برگرفته از کتاب "یادت باشد" ♡
🆔 @labbayk321