هدایت شده از دوستان خدا
📙 کتاب: #ادواردو
🖌 به قلم: بهزاد دانشگر
📌موضوع: به قتل رسیدن شهید ادواردو
🔖 برشی از کتاب:
شیعه در نگاه #ادواردو_آنیلی
میگفت: #شیعه تک است؛ چیزی دارد که سایر ادیان ندارند و آن وابستگی به #ولایت اهلبیت است، اهلبیتی که هرکدامشان تک و بدون مشابه هستند ما تنها یک #امام_علی داریم، یک #امام_حسین که داریم تک است. کاری که ایشان کرد را هیچ کس در تاریخ نکرد!!
همه این #اهلبیت منحصربهفرد و تک هستند و این تنها مشخصه شیعه است.
#جایی_نوشته_بود
#برش_کتاب #شهید_ادواردو_آنیلی
#کتاب_بخوانیم #کتاب_هدیه_بدهیم
🔴 برای دریافت لینک خرید مراجعه کنید به 👇
@ferdosebarin
🆔 @jayi_neveshte_buod
#فرصتی_برای_تقویت_عقاید_دینی🔻
🔹این کشور متعلق به شماست و باید به نام اسلام و زیر پرچم اسلام از هر جهت ساخته شود، بنا براین از خودسازی فکری و معنوی نباید غافل شوید نظام اسلامی پرچم دین را برافراشته است و جوانان عزیز باید از این فرصت برای تقویت عقاید دینی، ایمان، تعبد و پایبندی به دین استفاده کنند، زیرا از رهگذر آن، تک تک جوانان ما به عناصری مؤثر در پیشرفت کشور تبدیل خواهند شد.
۱۳۷۸/۶/۶
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
1⃣👈اعمال امشب(شب سیزدهم ماه شعبان)
✍ *امشب که اولین شب ایام البیض ماه شعبان هست(شب سیزدهم) دو نماز با فضیلت و با ثواب بسیار زیاد وارد شده*
*یکی از این نمازها دو رکعت است که روایت آن محضرتان تقدیم میشود*
✍ امام صادق(علیه السلام) فرمود: «خداوند به این امّت سه ماه ارزشمند عطا کرد، که به امّت هاى قبل نداده بود و آن ماههای، رجب، شعبان و ماه رمضان است و سه شب نیز به این امّت عنایت کرد که به امّت هاى پیشین نداده بود و آن شب هاى سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم ماه است و همچنین سه سورهی (بافضیلت و پرمحتوا) به این امّت عطا کرد که به امّت هاى سابق نداده بود و آن سوره هاى «یس»، «مُلک» و «توحید» است، از این رو هر کس که میان این سه فضیلت جمع کند، میان بهترین عطاهاى این امّت جمع کرده است».
از امام(علیه السلام) سؤال شد: «چگونه مى توان میان آنها جمع کرد؟ فرمود: «در لیالى بیض (سه شب)-یعنی امشب و فرداشب و پسفرداشب- در این سه ماه نماز بخواند
*به این نحو که «در شب سیزدهم {یعنی امشب} دو رکعت نماز بخواند در هر رکعتى بعد از حمد این سه سوره (یس، مُلک و توحید) را بخواند، و در شب چهاردهم یعنی فرداشب چهار رکعت نماز بخواند (دوتا دو رکعتی) و در هر رکعتى بعد از حمد سوره «یس» و «ملک» و «توحید» را بخواند و در شب پانزدهم، شش رکعت نماز بخواند (سه تا دو رکعتی) و همین سوره ها را در هر رکعت بخواند»*
*امام(علیه السلام) در فضیلت این نمازها فرمود: «هر کس این نماز را بخواند فضیلت این سه ماه را به دست آورده و خداوند همه گناهانش را - جز شرک - مى آمرزد»*
*منبع:مفاتیح الجنان*
*"تذکرات"*
*✅چون اکثرا این دو سوره{یس و مُلک} را از حفظ نیستیم می توانیم از روی قرآن یا موبایل بخوانیم{حتی اون کسانی هم که این دو سوره را از حفظ هستند می توانند از روی قرآن بخوانند}*
*✅"وقت خواندن این نماز در کل شب است یعنی از بعد از خواندن نماز مغرب تا اذان صبح"*
✅ *"از خداوند متعال می خواهیم توفیق خواندن این نماز را به همه ما عنایت فرماید ان شاء الله"*
✅ *در مورد این نماز و همه نمارهای مستحبی چند نکته جهت یادآوری خدمتتان عرض می کنم*
1⃣👈 *در تمام نماز ها(چه واجب چه مستحب) لازم نيست نيت را به زبان آوریم همين اندازه كه در ذهن خود بنا داریم فلان نماز مستحبی را بخوانیم کافیست البته اگر نیت را به زبان هم بیاوریم اشکالی ندارد(مثلا بگوید دو رکعت نماز شب سیزدهم ماه شعبان می خوانم قربه الی الله)*
2⃣👈 *تمام نمازهای مستحبی اذان و اقامه ندارند و اصولا نباید برای هیچ کدام از نماز های مستحبی اذان و اقامه گفت(جایز نیست)❌*
3⃣👈 *تمام نمازهای مستحبی را می توان به صورت نشسته هم بخوانیم، حتی می توان یک رکعت را ایستاده و رکعت دیگر را نشسته خواند ولی کسی که بتواند ایستاده بخواند ثوابش بیشتر است*
4⃣👈 *در بلند یا آهسته خواندن حمد و سوره و سایر اذکار نمازهای مستحبی مخیر هستیم یعنی هم میتوانیم بلند بخوانیم هم آهسته، ولی خانم ها اگر صدایشان را نامحرم میشنود آهسته بخوانند*
---------------------------------------
✅ *"لطفا این پیام را نشر دهید نشر این پیام صدقه جاریه است"*
✅ *جهت عضویت در کانال [دست خطِ رویِ میز] روی لینک بزنید :
🆔 http://eitaa.com/joinchat/2494627883C8bd480693
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_پنجم
💠 انگار با بر ملاشدن احساسش بیشتر از نگاهم خجالت میکشید و دستان مردانهاش به نرمی میلرزید.
موهای مشکی و کوتاهش هنوز از خیسی شربت میدرخشید و پیراهن خیس و سپیدش به شانهاش چسبیده بود که بیاختیار خندهام گرفت.
💠 خندهام را هرچند زیرلب بود، اما شنید که سرش را بلند کرد و با #مهربانی به رویم لبخند زد. دیگر از #راز دلش خبر داشتم که تا نگاهم کرد از خجالت سر به زیر انداختم.
تا لحظاتی پیش او برایم همان برادر بزرگتر بود و حالا میدیدم در برابر خواهر کوچکترش دست و پایش را گم کرده و #عاشق شده است. اصلاً نمیدانستم این تحول #عاشقانه را چگونه تعبیر کنم که با لحن گرم و گیرایش صدایم زد :«دخترعمو!»
💠 سرم را بالا آوردم و در برابر چشمان گرم و نگاه گیراترش، زبانم بند آمد و او بی هیچ مقدمهای آغاز کرد :«چند روز بود بابا سراغ اون نامرد رو میگرفت و من نمیخواستم چیزی بگم. میدونستم اگه حرفی بزنم تو خجالت میکشی.»
از اینکه احساسم را میفهمید، لبخندی بر لبم نشست و او به آرامی ادامه داد :«قبلاً از یکی از دوستام شنیده بودم عدنان خیلی به #تکریت رفت و آمد داره. این چند روز بیشتر حساس شدم و آمارش رو گرفتم تا امروز فهمیدم چند ماهه با یه گروه #بعثی تو تکریت ارتباط داره. بهانه خوبی شد تا پیش بابا عذرش رو بخوام.»
💠 مستقیم نگاهش میکردم که بعثی بودن عدنان برایم باورکردنی نبود و او #صادقانه گواهی داد :«من دروغ نمیگم دخترعمو! حتی اگه اونروز اون بیغیرتی رو ازش ندیده بودم، بازم همین بعثی بودنش برام حجت بود که دیگه باهاش کار نکنیم!»
پس آن پستفطرتی که چند روز پیش راهم را بست و بیشرمانه به حیایم تعرض کرد، از قماش قاتلان پدر و مادرم بود! غبار غم بر قلبم نشست و نگاهم غمگین به زیر افتاد که صدای آرامشبخش حیدر دوباره در گوشم نشست :«دخترعمو! من اونروز حرفت رو باور کردم، من به تو شک نکردم. فقط #غیرتم قبول نمیکرد حتی یه لحظه جلو چشم اون نامرد باشی، واسه همین سرت داد زدم.»
💠 کلمات آخرش بهقدری خوشآهنگ بود که دلم نیامد نگاهش را از دست بدهم؛ سرم را بالا آوردم و دیدم با عمق نگاهش از چشمانم عذر تقصیر میخواهد.
سپس نگاه مردانهاش پیش چشمانم شکست و با لحنی نرم و مهربان نجوا کرد :«منو ببخش دخترعمو! از اینکه دیر رسیده بودم و تو اونقدر ترسیده بودی، انقدر عصبانی شدم که نفهمیدم دارم چیکار میکنم! وقتی گریهات گرفت، تازه فهمیدم چه غلطی کردم! دیگه از اونروز روم نمیشد تو چشمات نگاه کنم، خیلی سخته دل کسی رو بشکنی که از همه دنیا برات عزیزتره!»
💠 احساس کردم جمله آخر از دهان دلش پرید که بلافاصله ساکت شد و شاید از فوران ناگهانی احساسش #خجالت کشید!
میان دریایی از احساس شفاف و شیرینش شناور شده و همچنان نگاهم به ساحل محبت #برادرانهاش بود؛ به این سادگی نمیشد نگاه #خواهرانهام را در همه این سالها تغییر دهم که خودش فهمید و دست دلم را گرفت :«ببین دخترعمو! ما از بچگی با هم بزرگ شدیم، همیشه مثل خواهر و برادر بودیم. من همیشه دلم میخواست از تو و عباس حمایت کنم، حتی بیشتر از خواهرای خودم، چون شما #امانت عمو بودید! اما تازگیها هر وقت میدیدمت دلم میخواست با همه وجودم ازت حمایت کنم، میخواستم تا آخر عمرم مراقبت باشم! نمیفهمیدم چِم شده تا اونروز که دیدم اون نانجیب اونجوری گیرت انداخته، تازه فهمیدم چقدر برام عزیزی و نمیتونم تحمل کنم کس دیگهای...»
💠 و حرارت احساسش بهقدری بالا رفته بود که دیگر نتوانست ادامه دهد و حرف را به جایی جز هوای #عاشقی برد :«همون شب حرف دلم رو به بابا زدم، اونقدر استقبال کرد که میخواست بهت بگه. اما من میدونستم چیکار کردم و تو چقدر ازم ناراحتی که گفتم فعلاً حرفی نزنن تا یجوری از دلت در بیارم!»
سپس از یادآوری لحظه ریختن شربت روی سرش خندهاش گرفت و زیر لب ادامه داد :«اما امشب که شربت ریخت، بابا شروع کرد!» و چشمانش طوری درخشید که خودش فهمید و سرش را پایین انداخت.
💠 دوباره دستی به موهایش کشید، سرانگشتش را که شربتی شده بود چشید و زیر لب زمزمه کرد :«چقدر این شربت امشب خوشمزه شده!»
سپس زیر چشمی نگاهم کرد و با خندهای که لبهایش را ربوده بود، پرسید :«دخترعمو! تو درست کردی که انقدر خوشمزهاس؟»
💠 من هم خندهام گرفته بود و او منتظر جوابم نشد که خودش با شیطنت پاسخ داد :«فکر کنم چون از دست تو ریخته، این مزهای شده!»
با دست مقابل دهانم را گرفتم تا خندهام را پنهان کنم و او میخواست دلواپسیاش را پشت این شیطنتها پنهان کند و آخر نتوانست که دوباره نگاهش را به زمین انداخت و با صدایی که از طپشهای قلبش میلرزید، پرسید :«دخترعمو! قبولم میکنی؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
✴️ کانال فرهنگی مذهبی (دست خط روی میز)
http://eitaa.com/joinchat/2494627883C8bd480693
مهدی جان (عج)
✨بـگـذار بـمـیـرم ڪه طرفدار نـداری
✨آقـــایـی و ارباب ولـی یــار نــداری
✨جز نیمه شعبان ڪه پراز جشن و سرور است
✨تـنـهایـی و در شـهر خریـدار نــداری
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
_شنیدم شما بچه شیعه ها شهادت آرزوتونه
+نه
_نه؟؟
+شهادت آرزومون نیست؟
_پس چی؟
+شهادت هدفمونه...؛
#شهادتهدفه
#شهید_حججی
برای شادی روحشان صلوات🌹🌹
❣🍃°•°
♡
♡