eitaa logo
ایةالله بهجت (ره) ایةالله مجتهدی (ره)
2.2هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
43 فایل
ھوﷻ 🆔 @Ad_noor1 👈ارتباط ✅کپی ازاد 💌دعوتید👇 مجموعه ای ازسخنرانی ها ونصایح و مطالب اخلاقی وکلام اساتید اخلاق ایت الله بهجت وایت الله مجتهدی تهرانی ره🌱🦋
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 💦نــسیـــــــم بهشـــــــت💦
خدایا🌻🍃 سرآغازصبحمان را با یاد و نام و امید تو میگشاییم🌻🍃 پنجره های قلبمان را عاشقانه بسویت باز میکنیم تا نسیم رحمتت به آن بوزد🌻🍃 🌻بسم الله الرحمن الرحیم🌻 @nasemebehesht 🌸
هدایت شده از 💦نــسیـــــــم بهشـــــــت💦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای راز شکفته و نهانی ،صلوات ای عطر زمینی آسمانی ، صلوات پوشیده نماندهیچ رازی چون تو در عمق دل و وردزبانی صلوات 🌻اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌻 @nasemebehesht 🌸
🌸حدیث روز🌸 امام حسن(علیه السلام) فرمود: هیچ بى نیازى اى بزرگتر از عقل و هیچ فقرى مانند جهل و هیچ وحشتى سخت تر از خودپسندى و هیچ عیشى لذّت بخشتر از خوش اخلاقى نیست. بحار الانوار(ط-بیروت) ج 75 ، ص 111 ، ح 6 @nasemebehesht 🌸
هدایت شده از 💦نــسیـــــــم بهشـــــــت💦
🌸حضرت عزرائیل (ع) فرمود: هر کس بر نماز اول وقت مواظبت نماید من خودم هنگام مرگ شهادتین را بر زبانش جاری می سازم و خودم شیطان را از او دور می سازم.. @nasemebehesht 🌸
. 🔆گلچین مذهبی🔆 🌟 امام صادق (ع) : 🌿 در زمان غیبت بردعای غریق مداومت داشته باشید ؛! ⚡️ بزودی شبهه ها شما را فرا می گیرد ؛ پس بدون راهنما و امامی هدایت كننده ، باقی خواهید ماند ! 💥 و از این ' شبهه ' كسی نجات پیدا نمی كند ؛! 🍃 مگر كسی كه به وسیله "دعای غریق" خدا را بخواند ،! 💫 يَا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ ؛ يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ؛ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِكَ ! 💞 اِی تغییردهنده‌ی قلبها قلبِ مرا بر دینِ خود تثبیت کن ... ___ 🔻 برای اینکه در زمان غیبت امام زمان(عج) یک سری شُبَهات در شما اثر نکند ؛ پّس هر روز بخوانید این دعا را تا دلتان به امام زمان(عج) قرص شود . 🔆کانال گلچین مذهبی🔆 @nasemebehesht 🌸 🔆🌼🔆🌼🔆🌼🔆🌼🔆🌼🔆🌼 با ارسال مطالب درثواب ان سهیم باشید🙏 .
هدایت شده از فایل و کلیپ نسیم بهشت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این کلیپ رو بفرس واسه کسانی که دوستشونداری👌 @nasemebehesht 🌸
💠🔹امام علی علیه‌السلام فرمودند: 🔸تمام نیکیها در ۳چیز جمع شده است نگـریستن سکــوت سخـــن هـر که در آن پنـد و عبرت نباشد، در آن فـــایــــده‌ای نیست... هر که در آن یاد خدا نباشد لهو است... و هر که در آن اندیشه‌ نباشد غفلت است... پـس خـوشا بــه حـال آنهـایی‌ کـه ◽️نظــرشــان از روی عبـــرت ◽️ســکوتشـان مــوجب فـکر و انـدیشه ◽️سخنــانشــان ذکــر خــدا بـــاشد و به گناهانی‌ که از وی سر زده گریه کند و مــردم از وی در امــــان بــــاشند. 📗المَواعِظ شیخ صدوق @nasemebehesht 🌸 ‌ 〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰
هدایت شده از 💦نــسیـــــــم بهشـــــــت💦
💥🔥💥🔥💥🔥💥 👆مواردی ...👆 ❌که از خود گناه خطر ناک تر هستند....⁉️ @nasemebehesht 🌸 💥🔥💥🔥💥🔥💥🔥💥🔥
هدایت شده از 💦نــسیـــــــم بهشـــــــت💦
نقطه سر خط_22.mp3
5.87M
۲ 💢اینو یادت نره؛ تقوا یعنی؛ مراقب باشی، چیزی، کاری، حرفی و .... بین تو و خدا فاصله نندازه! ✅ تقوا؛ هرگز بمعنیِ ترسیدن از خدا نیست! @nasemebehesht 🌸
🍂🍂🍂🍂 🍂🍂🍂 ﴾﷽﴿ 🍂🍂 🍂 💠 ❤️ 💠 ۶۵ دوبارہ قاشق روگرفت سمت بچہ ها. بچہ هابانگاہ مظلوم لب هاشون روے هم گذاشتن و آب دهنشون رو قورت دادن. قاشق رو برد سمت دهن فاطمہ،فاطمہ صدایے از خودش درآورد و سریع فرنے رو خورد. تڪہ اے نون سنگڪ برداشتم،با ڪارد شروع ڪردم بہ مالیدن پنیر روے نون. گوجہ و خیار هم ڪنارش گذاشتم و گرفتم بہ سمت امیرحسین،گفتم:همسر! همونطور ڪہ بہ مائدہ غذا مے داد گفت:همسرت اسم ندارہ؟ از اول قرار گذاشتیم توے جاهاے عمومے و شلوغ،امیرحسین باشہ همسرے،من خانمے! توے جمع هاے خودمونے اون باشہ امیرحسین جان و من هانیہ جان! نهایتا هر دو "عزیزم" باشیم! توے خونہ اون امیرحسینم باشہ،من هانے! و هر دو "عشقم" "نفسم" "زندگیم" و هزارتا واژہ ے محبت آمیز دیگہ! لقمہ رو سمت دهنش گرفتم و گفتم:امیرحسینم. گاز ڪوچیڪے از لقمہ گرفت و گفت:دخترا با من! من با تو! همون لقمہ اے ڪہ گاز گرفتہ بود گذاشتم توے دهنم و گفتم:من با تو! بعد از خوردن صبحانہ،بچہ ها رو گذاشتم توے پذیرایے چهار دست و پا برن. سہ تایے دنبال هم مے دویدن و صدا در مے آوردن. عبا و ڪتاب هاے امیرحسین رو از ڪنار مبل برداشتم. هم زمان با تا ڪردن عباش نگاهش میڪردم. آروم قدم میزد،مشغول خوندن چندتا برگہ بود. بچہ ها دنبالش مے افتادن،فڪر میڪردن دارہ باهاشون بازے میڪنہ! چیزے نمیگفت ولے میدونستم تمرڪزش بهم میخورہ! ڪتاب ها رو گذاشتم توے ڪتابخونہ،عباش رو مرتب داخل ڪمد دیوارے گذاشتم. هر سہ تا رو روڪ رو بہ سمت در هل دادم. بچہ ها دور امیرحسین جمع شدہ بودن. ڪفش ها و شنل هاے سفیدشون رو برداشتم. بہ سمتشون رفتم و گفتم:ڪے میاد بریم دَر دَر؟ توجهشون بهم جلب شد،با عجلہ بہ سمتم اومدن. نشستم رو زمین،سریع ڪنارم نشستن،پاهاے تپل فاطمہ رو بین دست هام گرفتم و گفتم:دخترامو ببرم دَر دَر! مائدہ و سپیدہ با اخم زل زدن بہ پاهاے فاطمہ! لپشون رو ڪشیدم و گفتم:حسودے موقوف! بزرگ بہ ڪوچیڪ! مائدہ چهار دست و پا بہ سمتم اومد،دستش رو گذاشت روے رون پام و لرزون ایستاد. دو تا دست هاش رو محڪم گذاشت روے ڪتفم. با لبخند گفتم:آفرین دخملم،چہ زرنگ شدہ. با ذوق جیغ ڪشید،لب هام رو گذاشتم روے لپ نرم و سفیدش،با یڪ دست ڪمرش رو گرفتم و گفتم:میشینے تا پاپاناے آجے رو بپوشونم؟ نشست روے پام. ڪفش هاے فاطمہ رو پاش ڪردم. چندسال قبل فڪر میڪردم مادرم من رو بیشتر دوست دارہ یا شهریار! حالا ڪہ خودم مادر شدہ بودم،میفهمیدم چطور دوستمون دارہ. من بچہ هام رو یڪ اندازہ دوست داشتم ولے متفاوت! ڪے اون هانیہ ے شونزدہ سالہ فڪر مے ڪرد همسر یڪ طلبہ و هم زمان مادر سہ تا فرشتہ بشہ؟! دخترهاے هشت ماهہ م واقعا فرشتہ بودن! فاطمہ دختر بزرگم ڪہ از همین حالا قدرت نمایے میڪرد! بہ نیت حضرت فاطمہ خودم اسمش رو فاطمہ گذاشتم. مائدہ ى آروم و زرنگم ڪہ امیرحسین براے انتخاب اسمش قرآن باز ڪرد. سپیدہ ے شیطون و ڪمے لوسم ڪہ من و امیرحسین باهم براے انتخاب اسمش قرآن باز ڪردیم و سورہ ے فجر اومد. نگاهم رو بردم سمت امیرحسین،همونطور ڪہ یڪ دستش تو جیبش بود و با دست دیگہ ش برگہ ها رو جلوے صورتش گرفتہ بود،تڪیہ ش رو دادہ بود بہ دیوار. استاد سهیلے چندسال پیش و مردِ زندگیم. با لبخند زل زدم بہ صورتش،ریتم نفس هاے من بہ این مرد بند بود. حتے بیشتر از دخترهامون دوستش داشتم. هیچوقت ازش دلسرد نشدم،حتے وقتے نتونست پول خونہ جور ڪنہ و اتاق گوشہ ے حیاط خونہ ے پدریش رو براے زندگے ساختیم. حتے وقتے لباس روحانیت تن میڪنہ و باهم بیرون میریم،نگاہ هاے خیرہ و گاهاً بد رومونہ! حتے وقتے بعضے ها جلوم خیلے سنگین رفتار میڪنن چون همسر روحانے ام! ولے ازخودش یادگرفتم چطورباهمہ خوب ارتباط برقرارڪنم وبگم ماتافتہ ے جدابافتہ نیستیم! انسانیم،زن وشوهریم،زندگے میڪنیم مثل همہ! سنگینے نگاهم رواحساس ڪرد،سرش رو بلندڪردوگفت:چیہ دیدمیزنے دخترخانم؟! سرم رو انداختم پایین و مشغول پوشوندن ڪفش هاے مائدہ شدم. همونطور گفتم:نگاہ عشقولانہ بهت مینداختم. باشیطنت گفت:بندازعزیزم بنداز. ڪفش هاے سپیدہ روهم پوشونم،مشغول دست ڪارے سر خرگوش هاے روے ڪفش هاشون بودن. سریع سوارروروڪ هاشون ڪردم. در رو باز ڪردم ویڪے یڪے هلشون دادم تو حیاط. چنان جیغے ڪشیدن ڪہ گوش هام رو گرفتم! امیرحسین باچشم هاے گردشدہ گفت:چہ شدت هیجانے! _دختراے توان دیگہ! نگاهم روروے برگہ هاش انداختم و گفتم:موفق باشے! چشم هاش رنگ عشق گرفت! لب هاش رو بهم زد:هانیہ! _جانم! _خیلے ممنونم ازدرڪ ڪردن و همراهیات! مثل خودش گفتم:لازم بہ ذڪرہ وظیفہ بود. ڪنارم ایستاد:اینطورے میخواے برے تو حیاط؟!سرمامیخورے. نگاهم روبردم سمت دخترهاتاحواسم بهشون باشه:نہ هوا هنوز سرد نشدہ. وارد حیاط شدم و گفتم:ڪارت تموم شد صدامون ڪن. در رو بستم ورفتم سمت بچہ ها. ... نویسنده این متن👆: 👉
🍂🍂🍂🍂 🍂🍂🍂 ﴾﷽﴿ 🍂🍂 🍂 💠 ❤️ 💠 ۶۶ با خندہ رو روڪ هاشون رو بهم میڪوبیدن و این ور اون ور میرفتن. جاے هستے خالے بود تا باهاشون بازے ڪنہ،باید تو اولین فرصت بهشون سر میزدم. امین رابطہ ش رو با امیرحسین در حد سلام و احوال پرسے ڪردہ بود،ولے هستے براے من عزیز بود. با صداے باز شدن در حیاط نگاهم رو از بچہ ها گرفتم. بابا محمد،پدر امیرحسین نون بربرے بہ دست وارد شد. با لبخند بہ سمتش رفتم و گفتم:سلام بابا جون صبح بہ خیر. سرش رو بلند ڪرد پر انرژے گفت:سلام دخترم صبح توام بہ خیر. با ذوق نگاهش رو دوخت بہ دخترها. _سلام گلاے بابابزرگ. بچہ ها نگاهے بہ بابامحمد انداختن و دست تڪون دادن. بابامحمد نون بربرے رو بہ سمتم گرفت و گفت:ببر خونہ تون. خواستم جوابش رو بدم ڪہ دیدم فاطمہ بہ سمت حوض رفت. با عجلہ دنبالش دیدم،رو روڪش رو گرفتم و ڪشیدمش ڪنار. متعجب بهم زل زد،انگشت اشارہ م رو بہ سمت حوض گرفتم و گفتم:اینجا ورود ممنوعہ بچہ! اون ور رانندگے ڪن. رو بہ بابامحمد گفتم:ممنون باباجون ما صبحانہ خوردیم،نوش جان. راستے امیررضا ڪے از شیراز برمیگردہ؟ سرش رو تڪون داد و گفت:فڪرڪنم تا اسفند ماہ دانشگاهش تموم بشہ. در خونہ باز شد،امیرحسین آروم گفت:هانیہ جان! با دیدن بابا سریع دستش رو برد بالا و گفت:سلام بابا! بابامحمد جواب سلامش رو داد،بہ نون بربرے اشارہ ڪرد و گفت:میخورے؟ امیرحسین بہ سمت بچہ ها رفت و با لبخند گفت:نوش جونتون. همونطور ڪہ بچہ ها رو بہ سمت خونہ هل مے داد گفت:ما بریم ڪم ڪم آمادہ شیم. پشت سرش راہ افتادم،بچہ ها رو یڪے یڪے وارد خونہ ڪرد. با صف! شبیہ جوجہ ها! بہ ساعت نگاہ ڪردم و گفتم:واے دیر شد! بچہ ها رو بردم توے اتاق،لباس هاشون رو ڪہ از شب قبل آمادہ ڪردہ بودم گذاشتم روے تخت. بلوز بلند و ساق مشڪے همراہ هد مشڪے. مائدہ و سپیدہ رو روے تخت نشوندم،فاطمہ رو دراز ڪردم،ڪفش هاش رو درآورم و مشغول پوشوندن ساقش شدم. زل زدہ بود بہ صورتم و دستش رو میخورد. بشگون آرومے از رون تپلش گرفتم و گفتم:اونطورے نڪنا میخورمت! مائدہ و سپیدہ ڪنار فاطمہ دراز ڪشیدن. بہ زبون خودشون شروع ڪردن بہ صحبت ڪردن،دست هاشون رو حرڪت میدادن،گاهے پاهاشون رو هم بالا میبردن. فڪرڪنم از قواعد زبانشون حرڪت دست ها و پاها بود! یڪے یڪے لباس هاشون رو پوشندم،بہ قدرے گرم صحبت بودن ڪہ موقع لباس پوشوندن اذیت نڪردن. امیرحسین وارد اتاق شد،تے شرتش رو درآورد و بہ سمت ڪمد رفت. همونطور ڪہ در ڪمد رو باز میڪرد گفت:هانے تو برو آمادہ شو حواسم بہ بچہ ها هست. نگاهم رو دوختم بهش،پیرهن مشڪیش رو برداشت و پوشید. مشغول بستن دڪمہ هاش شد. _صبرمیڪنم تاآمادہ شے. ڪت و شلوار مشڪے پوشید،جلوے آینہ ایستاد و شروع ڪرد بہ عطرزدن. ازتوے آینہ بالبخندزل زد بهم. جوابش روبالبخنددادم. گفتم:حس عجیبے دارم امیرحسین. مشغول مرتب ڪردن موهاش شد:بایدم داشتے باشے خانمم نظر ڪردہ مادرہ! از روے تخت بلند شدم. _حواست بہ بچہ ها هست آمادہ شم؟ سرش رو بہ نشونہ ے مثبت تڪون داد و بہ سمت تخت رفت. با خیال راحت لباس هاے یڪ دست مشڪیم رو پوشیدم. روسریم رومدل لبنانے سر ڪردم،چادر مشڪے سادہ م رو برداشتم. همون چادرے ڪہ وقتے امیرحسین پاش شڪست بہ پاش بستم. روز اولے ڪہ اومدم خونہ شون بهم داد. روش نشدہ بود بهم برگردونہ از طرفے هم بہ قول خودش منتظر بود همسفرش بشم! چادرم رو سر ڪردم،رو بہ امیرحسین و بچہ ها گفتم:من آمادہ ام بریم! امیرحسین فاطمہ و مائدہ رو بغل ڪرد و گفت:بیا یہ سلفے بعد! ڪنارش روے تخت نشستم،سپیدہ رو بغل ڪردم. موبایلش رو گرفت بالا،همونطور ڪہ میخواست علامت دایرہ رو لمس ڪنہ گفت:من و خانم بچہ ها یهویے! بچہ ها شروع ڪردن بہ دست زدن. از روے تخت بلند شدم،سپیدہ رو محڪم بغل گرفتم. رو بہ امیرحسین گفتم:سوییچ ماشینو بدہ من برم سپیدہ رو بذارم. دستش روداخل جیب ڪتش ڪرد وسوییچ روبہ سمتم گرفت. ازخونہ خارج شدم،حیاط رورد ڪردم،درڪوچہ روبازڪردم وبا گذاشتن پام توے ڪوچہ زیرلب گفتم:یا فاطمہ! بہ سمت ماشین امیرحسین رفتم،سپیدہ روگذاشتم عقب،روے صندلے مخصوصش،امیرحسین هم فاطمہ ومائدہ روآورد. باهم سوارماشین شدیم،ماشین رو روشن ڪردوگفت:بسم اللہ الرحمن الرحیم. همونطورڪہ نگاهش بہ جلو بود گفت:پیش بہ سوے نذرخانمم! شیشہ ے ماشین روپایین دادم،با لبخندبہ دانشگاہ نگاہ ڪردم و گفتم:یادش بہ خیر! ازڪناردانشگاہ گذشتیم،امیرحسین سرعتش رو ڪم ڪرد،واردڪوچہ ے حسینیہ شدیم. امیرحسین ماشین روپارڪ ڪرد،هم زمان باهم پیادہ شدیم. درعقب روبازڪرد،فاطمہ روبغل ڪردوگرفت بہ سمت من. مائدہ وسپیدہ روبغل ڪرد،باهم بہ سمت حسینیہ راہ افتادیم. چندتاازشاگردهاے امیرحسین ڪنارحسینیہ ایستادہ بودن سربہ زیرسلام ڪردن. ... نویسنده این متن👆: 👉 💠
🍂🍂🍂🍂 🍂🍂🍂 ﴾﷽﴿ 🍂🍂 🍂 💠 ❤️ 💠 ۶۷ 💠 آروم جوابشون رو دادیم،امیرحسین گفت:هانیہ،خانم محمدے رو صدا ڪن ڪمڪ ڪنہ بچہ ها رو ببرے خیالم راحت شہ برم! وارد حسینیہ شدم،شلوغ بود. نگاهم رو دور حسینیہ ے سیاہ پوش چرخوندم. خانم محمدے داشت با چند تا خانم صحبت میڪرد. دستم رو بالا بردم و تڪون دادم. نگاهش افتاد بہ من،سریع اومد ڪنارم بعد از سلام و احوال پرسے گفت:ڪجایید شما؟! صورتم رو مظلوم ڪردم و گفتم:ببخشید زهرا جون یڪم دیر شد. باهاش بہ قدرے صمیمے شدہ بودم ڪہ با اسم ڪوچیڪ صداش ڪنم. _خب حالا! دو تا فسقلے دیگہ ڪوشن؟! بہ بیرون اشارہ ڪردم و گفتم:بغل باباشون. دستش رو روے ڪمرم گذاشت و گفت:بریم بیارمشون. باهم بہ سمت امیرحسین رفتیم. امیرحسین با دیدن خانم محمدے نگاهش رو دوخت بہ زمین. خانم محمدے مائدہ رو از بغل امیرحسین گرفت،چادرم رو مرتب ڪردم و گفتم:امیرحسین سپیدہ رو بدہ! نگاهم ڪرد و گفت:سختت میشہ! همونطور ڪہ دستم رو بہ سمتش دراز ڪردہ بودم گفتم:دو قدم راهہ،بدہ! مُرَدَد سپیدہ رو بہ سمتم گرفت،سپیدہ رو ازش گرفتم. سنگینے بچہ ها اذیتم میڪرد،لبم رو بہ دندون گرفتم. رو بہ امیرحسین گفتم:برو همسرے موفق باشے! فاطمہ و سپیدہ رو تڪون دادم و گفتم:خداحافظ بابایے! نگاهش رو بین بچہ ها چرخوند و روے صورت من قفل ڪرد! _خداحافظ عزیزاے دلم. با خانم محمدے دوبارہ وارد حسینیہ شدیم،صداے همهمہ و بوے گلاب باهم مخلوط شدہ بود. آخر مجلس ڪنار دیوار نشستم،بچہ ها رو روے پام نشوندم،با تعجب بہ بقیہ نگاہ میڪردن. آروم موهاشون رو نوازش میڪردم،چند دقیقہ بعد صداے امیرحسین از توے بلندگوها پیچید:اعوذ بااللہ من الشیطان الرجیم،بسم اللہ الرحمن الرحیم با صداے امیرحسین،صداے همهمہ قطع شد. بچہ ها با تعجب اطراف رو نگاہ میڪردن،دنبال صداے پدرشون بودن. سرم رو تڪیہ دادم بہ پرچم یا فاطمہ. قطرہ ے اشڪے از گوشہ ے چشمم چڪید! مثل دفعہ ے اول،بدون شروع روضہ! صداے امیرحسین مے اومد. بوسہ ے ڪوتاهے روے "یا فاطمه" نشوندم و گفتم:مادر! با دخترام اومدم! 💕 نویسنده این متن👆: 👉 💠 🍂 🍂🍂 🍂🍂🍂 🍂🍂🍂🍂
هدایت شده از 💦نــسیـــــــم بهشـــــــت💦
🌺 میان حق و باطل جز چهار انگشت فاصله نیست ❗️ 🌱 باطل آن است که بگویی "شنیدم " 🌱 و حق آن است که بگویی "دیدم" 📚 ،خطبه ۱۴۱ @nasemebehesht 🌸 🔸🔹🍃🌸🍃🔹🔸
انسان سه گونه می میرد: مرگ روح مرگ وجدان مرگ جسم... مرگ روح یعنی شکستن وقار و غرور یک انسان به دست دیگری! مرگ وجدان یعنی استفاده از انسانها برای مقاصد شخصی بدون هیچ گونه پشیمانی و ترحمی!!! مرگ جسم یعنی ایستادن نفس و تپش قلب! دردناکترین مرگ ها، مرگ روحست... وحشتناک ترین مرگ ها، مرگ وجدان، و آسان ترین مرگ ها مرگ جسم🍃🍁🍂🍃 @nasemebehesht 🌸
✅ هر کار نیکی صدقه است حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمودند: بر هر مسلمانی است که هر روز صدقه بدهد؛ 🌸 عرض شد : کسی که مال ندارد چکارکند ؟ حضرت فرمودند : ✨برداشتن چیزهای آسیب رسان از ســر راه صـدقـه است. ✨نشان دادن راه به کسی صدقه است ✨ عیادت بیمــار صدقه است . ✨ امر به معروف صدقه است . ✨ نهی از منکر صدقـه است . ✨ و جـواب سـلام دادن صدقه است . 📚 بحارالانوار ، ج ۷۵ ، ص ۵۰ ‌‌@nasemebehesht 🌸
هدایت شده از 💦نــسیـــــــم بهشـــــــت💦
امام على عليه السلام: از همنشينى با دوست بد بپرهيز، كه دوست بد، همنشين خود را به هلاكت مى افكند و يار خود را به نابودى مى كشاند غررالحكم حدیث 2599 @nasemebehesht 🌸
♦️گلچین مذهبی♦️ 🔵گفتگوی خداوند با بنده گناهکار در قیامت ✅حضرت خدیجه سلام الله علیها از پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم از قيامت سوال نمود. 🔆در مورد وقتى كه اعمال بنده بر خداوند عرضه مى شود. 🌸پس آن حضرت شروع به گريه كرد. 🌹حضرت خديجه عرض كرد: يا رسول الله چرا گريه مى كنى؟ 🌷 فرمود: از وسعت رحمت خدا در آن روز بر بندگانش... 🌟اى خديجه چون روز قيامت بنده را نزد خدا حاضر مى كنند، خطاب مى شود، اين بنده من! اطلاع دارى كه فلان روز و فلان شب چه كردى؟ ❄️ عرض مى كند: خداوندا مى دانم، پس يك يك گناه او را به او اظهار مى كنند و او اقرار مى كند، تا به گناهى مى رسد كه در كمال قباحت باشد. 🚫پس بنده سر خجالت به زير اندازد و عرق به صورت او جارى شود. خداوند مى فرمايد: اى بنده من چرا جواب نمى گوئى؟ ♻️بنده عرض مى كند: الهى شرمسارم، نمى توانم جواب بدهم. خطاب مى رسد: اى بنده تو با اينكه لئيمى از من شرم مى كنى و من با كريمى خود چگونه شرم نكنم از تو 🔅اى بنده، تو را حياء ندامت و پشيمانى است و مرا حياء كرم .گناه در ميان دو حياء بقائى ندارد. ✨ پس خداوند به كرم خود بنده را مى آمرزد و داخل بهشت مى كند. @nasemebehesht 🌸 🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀 📘خزائن الاخبار و مجالس المتقين
امام صادق (ع) مےفرمايند ، يك مؤمن چهار چيز بايد داشته باشد : ➊✨ خانه وسيع ➋✨ سواري خوب ➌✨ لباس زيبا ➍✨ چراغ پر نور شخصي پرسيد ما كه نداريم چه كنيم؟ حضرت فرمودند: اين حديث باطن هم دارد : ①✨ منظور از خانه وسيع، صبر است كه بيان گر روح بزرگ است. ②✨ مركب خوب، عقل است. ③✨ لباس زيبا، حيا است. ④✨ چراغ پر نور، علم است كه ثمره آن بندگي است. 📚منبع: كافي، جلد ٦ @nasemebehesht 🌸
هدایت شده از 💦نــسیـــــــم بهشـــــــت💦
#پیام_معنوی 💎 اگر می خواهید از چیزی نترسید. ..💎 💠اگر می خواهید از چیزی نترسید و دچار استرس نشوید 👇👇👇👇 🔶🔹باید به مهربان بودن و قدرت خدای خود اطمینان کامل داشته باشید👌😊 ♻️یقین داشته باشید بدون اجازه خدا هرگز❌ اتفاقی در عالم نمی افتد که به ضرر شما باشد✅ و هر حادثه ای در نهایت به نفع شماست و خدا هرگز دست از حمایت بنده اش برنمیدارد💢💯💢 💎استاد پناهیان @nasemebehesht 🌸
👇👇👇 ♨️سوال: 🔰چرا گنبد امام علي(ع) فاقد پرچم ميباشد؟ ✍️پاسخ: ✅پرچم نمادي به نشانه خون‌خواهي و طلب تقاص است و تقاص خون امام علي(عليه السلام) توسط فرزندش امام حسن(عليه السلام) از ابن ملجم ملعون گرفته شد؛ در حالي که ساير امامان معصوم(عليهم السلام) در انتظار قيام امام منتظر براي قصاص قاتلان هستند. @nasemebehrsht 🌸
هدایت شده از 💦نــسیـــــــم بهشـــــــت💦
امام صادق (ع): اگر کسی گرفتار و اندوهگین است 《ذکر یونسیه》را بسیار بخواند 👇ا👇👇 لا الهَ الا أنتْ سُبْحانَکَ انّی کُنتُ مِنَ الظّالِمین 📚 خصال ۳۱۹/۱ @nasemebehesht 🌸
🔴چرا زن ها زودتر از مردان پیر میشوند؟ 🌸مرحوم آیت الله مجتهدی ره: ✳️در رحم مادر، خداوند بچه را در آبی بسیار شور قرار داده تا جسمش تمیز بماند و مادر سنگینی بچه را کمتر احساس کند. ✨و خداوند روزی جنین را از طریق بند ناف که به مادر وصل است به او میرساند... 🌹پس اگر مادر در غذا خوردن کوتاهی کند، از غذای جنین چیزی کم نمیشود، چون او مواد لازمش را از دندانها و استخوان مادر تأمین میکند 🔵و به همین دلیل است که مادران با پیشروی در سن، دندان و پا و زانو درد میگیرند، و در آخر میگویند: زن زودتر از مرد پیر میشود.. ☑️اگر آدم ها بدانند که مادرشان بخاطر آنها استخوانش آب میشده در این میمانند که چگونه قدردانی بکنند.. @nasemebehesht 🌸 🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹 📘در محضر آیت الله مجتهدی ره بافوروارد کردن مطالب درثواب ان سهیم باشید.🙏
هدایت شده از 💦نــسیـــــــم بهشـــــــت💦
فرشته گفت : پس قرارمان این باشد‌ ... هر چه انسان روی زمین انجام داد نتیجه اش را ببیند ! خدا گفت : غیر از دل شـــ💔ـکستن که جواب آن را خودم می دهم . @nasemebehesht 🌸
‌ ✨✨✨🌹 ✨✨🌹 ✨🌹 پیامبر اسلام ص می فرماید : ای فاطمه ! هر کسی از مردان یا زنان به نماز بی اعتنایی کند خداوند او را به پانزده عقوبت مبتلا گرداند که شش تا در دنیا و سه تا هنگام مرگ و سه تا در قبر و سه تا در قیامت دامنگیر انسان می شود : الف) شش مورد در دنیا : برداشتن برکت از عمر ، برداشتن برکت و روزی ، محو سیمای صالحین از چهره و رخسار ، بی اجر ماندن اعمال ، عدم قبول دعا ، عدم مشمولیت دعای نیکان ب) سه مورد در هنگام مرگ : ذلیل خواهد مرد ، تشنه خواهد مرد ، گرسنه خواهد مرد پ) سه مورد در قبر : ملکی او را شکنجه می کند ، قبر او تنگ می شود ، قبر او تاریک می شود ت) سه مورد در قیامت : (او را) وارونه به زمین خواهند کشید ، سخت مورد محاسبه قرار می گیرد ، خدا به او نظر رحمت نخواهد داشت و به عذابی دردناک گرفتار می گردد @nasemebehesht 🌸 〰🍃🌸🍃〰
هدایت شده از فایل و کلیپ نسیم بهشت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بدحجابی الناسه نمیشه بگی بدنِ خودمه دوست دارم... 🎤 استاد رائفی پور @nasemebehesht 🌸 و فوروارد کنید.🙏
❇️ استادی داشتم که از اولیاءالله بود و دارای کرامت. همسری داشتند که خیلی بداخلاق بودند و گاهی می‌دیدم او را شدیداً آزار می‌دهد. ✴️ روزی به او جسارت کردم و گفتم، استاد شما چطور این همسر خود را تحمل می‌کنی؟ ❇️ گفت صبر کن روزی جواب تو را خواهم داد ان‌شاءالله. 🔆 روزی با هم به مغازه میوه‌فروشی رفتیم. میوه‌فروش آشنای استاد بود و به احترام میوه درهم نمی‌داد و پلاستیکی داد تا استاد جمع کند. استاد سراغ جعبه میوه سیب رفت. یک کیلو سیب حدود 8 سیب می‌شود. استاد 6 سیب را گلچین کرد و 2 سیب ضعیف و اندکی خراب به پلاستیک انداخت. ❇️ بعد از خروج از مغازه گفت: این صاحب مغازه دوست من است که پلاستیک داد تا انتخاب کنم، وقتی او مرا دوست خود می‌داند من هم باید او را دوست خود بدانم و 2 سیب ضعیف بردارم تا دوستی خود را نشان دهم. 🌼 مثل خدا هم مانند این ماجرای ماست، مگر می‌شود خدا علم و فرزند صالح و روزی فراوان و ... را به من بدهد و یک زن بداخلاق را هم به دیگران؟؟!! من حیا می‌کنم از خدا در برابر این همه نعمت ناسپاسی کنم و حتی ناراحت شوم که چرا همسرم بداخلاق است. 🌼 @nasemebehesht 🌸
هدایت شده از 💦نــسیـــــــم بهشـــــــت💦
✨هرچه زمان میگذرد مردم افسرده تر میشوند... این خاصیت دل بستن به زمانه است! خوشابه حال آنانکه بجای زمان، به🌷"صاحب زمان"🌷دل ميبندند..✨ به رسم هرشب انتظار میخوانیم:الهی عظم البلا...🌺 @nasemebehesht 🌸
هدایت شده از 💦نــسیـــــــم بهشـــــــت💦
دعای_فرج_بانوای_استاد_فرهمند_speecn@_@s(1).mp3
899.2K
دعای فرج 👆👆👆👆همه از دعای فرج مراد میگیرین شما چطور؟؟چن بار حاضری برای مشکلاتت بخونیش 👍💟 @nasemebehesht 🌸
هدایت شده از 💦نــسیـــــــم بهشـــــــت💦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زبسم الله💠 چیزی نیست بهتر نهادم تاج بسم الله،برسر عجب تاجی ست این تاج الهی!☘️ ببندبرسر،برو هرجاکه خواهی __🍃🌸🍃__ @nasemebehesht 🌸