eitaa logo
ایةالله بهجت (ره) ایةالله مجتهدی (ره)
2.2هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
43 فایل
ھوﷻ 🆔 @Ad_noor1 👈ارتباط ✅کپی ازاد 💌دعوتید👇 مجموعه ای ازسخنرانی ها ونصایح و مطالب اخلاقی وکلام اساتید اخلاق ایت الله بهجت وایت الله مجتهدی تهرانی ره🌱🦋
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷نماز شبو تو سه زمان می تونید بخونید: 1= بعد از نماز عشاء. 2= بعد از نیمه شب 3 =از صبح تا شب، به نیت قضا . 🌹 بهترین زمان برای خوندن / یک ساعت قبل از اذان صبحه🌴 🌷.نتونستی بخونی، توی دو زمان دیگه بخون، ولی ترکش نکن . . 🌴 چه جوری نماز شب بخونیم؟ ♦️4 تا دو رکعت به نیت نماز شب. ♦️ 2 رکعت به نیت نماز شفع ♦️ یک رکعت به نیت نماز وتر ➕ جمعا میشه 11 رکعت. . ❌ نماز شبو طولانی نخون، 💐بخصوص اگر نیمه شب می خوای بخونی. اینجوری خسته میشی، اونوقت شیطون دیگه نمیذاره بخونی . . 🌷توی نماز شب، فقط بخون، سوره لازم نداره . 🌷قنوت نمی خواد بگیری در قنوت هم لازم نیست به چهل تا مومن دعا کنی. ♦️ لازم نیست سیصد تا الهی العفو بگی، 🌹سه بار تسبیح گفتن کافیه🌹 ✨ فضیلت نمازهای بیشتر از هشت رکعتیه که به نیت نماز شب خوانده میشه. 🌷می تونید فقط به نماز شفع و وتر اکتفا کنید و هشت رکعت نماز شبو نخونید 💐اگر وقت برای نماز شب، کم باشه می تونید فقط نماز وتر بخونید .🌴 🌷 لازم نیست یازده رکعت رو یه بار بخونی تا خسته بشی، 🌺بینشون فاصله بده. همانطور که پیامبر با فاصله نماز شب می خواند . 🌹مثلا دو رکعت ساعت 9 شب بخون، دو رکعت ساعت 9:30، دو رکعت ساعت 10، ... .🌹با فاصله خواندن فضیلتش بیشتره 🌹 🌷اگر نتونستی بعد از نماز عشا، یا نیمه شب بخونی، از صبح تا شب، وقت داری قضاشو بخونی 🌴 🍃🌾 نماز نافله رو و بدون رکوع و سجود. و بدون قنوت،و حتی در حال راه رفتن میشه خوند . ♦️ اگر وقت نداشتی، قضای نماز شبت رو توی خیابون بخون، توی کلاس، توی محل کارت بخون. کافیه نیت کنی، حمدو بخونی، بعد با اشاره رکوع و سجودو بجا بیاری . 🌺 میگیم ما اینجوری به دلمون نمی چسبه... ❌ اینا وسوسه های شیطونه!!! ❌ 🌹خدا قبول داره، اونوقت شیطون نمیذاره . هر جور تونستی بخون، خدا زود راضی میشه . ♦️فعلا نماز شبتونو به همین آسونی شروع کنید خواد........... ❌ولی ترکش نکن
‌‌💐معرفت مهدوی💐 ‌ ‼️امام مهدی (علیه السلام) مقصد نیست! ◀️ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﭼﻠﻪ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﻧﮕﻮﯾﻨﺪ ﻭ ﻏﯿﺒﺖ ﻧﮑﻨﻨﺪ ﺗﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﻨﺪ،ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ،ﻣﻘﺼﺪ ﻓﯽ ﺣﺪ ﺫﺍﺗﻪ ﻓﻘﻂ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺳﺖ.ﺣﺘﯽ ﺧﻮﺩ ﺣﻀﺮﺕ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﻟﺰﻣﺎﻥ (عجل الله فرجه) ﻧﯿﺰ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﻣﻘﺼﺪ ﻧﯿﺴﺖ،ﺑﻠﮑﻪ ﻭﺍﺳﻄﻪ ﯼ ﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﺮﮐﺖ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻘﺼﺪ ﺍﺳﺖ.    ◀️ﭼﻘﺪﺭ ﺑﯿﻦ ﺍﯾﻦ ﺩﯾﺪﮔﺎﻩ ﻫﺎ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺍﺳﺖ!    ﯾﮑﯽ ،ﻓﺮﺩ ﺭﺍ ﺭﻓﺘﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﻭﺳﯿﻊ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﻭﺳﻌﺖ ﺩﯾﺪ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﻩ ﻭ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ﺧﯿﺎﻝ ﻭ ﺗﻮﻫﻢ ﺭﻫﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﯾﮑﯽ ﻓﺮﺩ ﺭﺍ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ  ﺟﺴﻢ ﻭ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﺟﺴﻤﺎﻧﯽ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.    ◀️ﺟﺎﻟﺐ ﺍﺳﺖ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ ﮐﻪ ﺻﺎﺣﺐ ﮐﺘﺎﺏ ﺧﺰﯾﻨﺔ ﺍﻟﺠﻮﺍﻫﺮ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ،ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻘﺎﻡ ﻋﻘﻞ ﻭ ﻋﻠﻢ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ،ﺍﺻﻼ‌ ﺧﻮﺍﺏ ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﺪ!    ◀️ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﺗﺎﺭﯾﺦ،ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﯼ ﻣﻼ‌ﻗﺎﺕ ﺑﺎ ﺣﻀﺮﺕ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﯾﮑﯽ ﺩﻭ ﺗﺎﯼ ﺁﻥ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ؛ﺍﮐﺜﺮ ﺁﻥ ﻫﺎ ﯾﺎ ﺍﻭﺗﺎﺩ ﻭ ﯾﺎﺭﺍﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﯾﺎ ﺩﺭ ﺗﺨﯿﻞ ﻭ ﻭﻫﻢ ﺧﻮﺩ ﺍﺳﯿﺮ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ. ◀️ﺑﻨﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﯾﻢ ﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﺑﺪﺍﻝ ﻭ ﺍﻭﺗﺎﺩ ﻫﻢ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﻭ ﯾﺎ ﻣﻮﻓﻖ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ (عجل الله فرجه) ﺷﺪﻧﺪ،ﻣﮕﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ؟ً!    ◀️ ﻣﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﺒﯿﻞ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﯾﻢ ﺗﻮﺑﻪ ﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﺑﺨﻮﺍﻫﯿﻢ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺒﺨﺸﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﺎﺧﺘﯿﻢ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺩﯾﺪﻧﺶ ﺩﻭﯾﺪﯾﻢ.ﻫﻢ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺧﺮﺍﺏ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﻫﻢ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﮐﺸﯿﺪﯾﻢ.    ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺯﯼ ﻋﺸﻖ، ﺑﺎ ﻧﻘﺶ ﺳﺒﻮ ﺑﮕﺬﺭ ﺍﺯ ﻧﻘﺶ ﺳﺒﻮ،ﺭﻭ ﺁﺏ ﺟﻮ
✨﷽✨ 🔴حکایتی هارون‌الرشید و بهلول دانا ✍روزی هارون رشید تصمیم میگیرد تا در بین مردم شهر خود مسابقه ای به نام هرکس بزرگترین دروغ را برای من بگوید دخترم را به او خواهم داد . روز اول چند نفر پیش او می آیند وهرکس دروغی میگوید : یکی میگوید :(من کره زمین را روی دست هایم چرخانده ام ) نفر دیگر میگوید :(من در یک راه که راهزن داشت همه را کشتم و بقیه رو نجات دادم ) هارون رشید گفت همه راست است روز پنجم به پادشاه خبر آوردند وگفتند بهلول میگوید بزرگترین دروغ را برای پادشاه اورده ام اما دروغ نمی توانداز در ورودی شهر داخل شود باید به بیرون شهر بیایید هارون گفت باشد قبول است وقتی به بیرون رسیدند بهلول گفت این سبد بزرگ دروغ من است هارون گفت دروغت را برایمان بگو : 💥بهلول گفت :پدر شما در زمانی که این قصر را ساخت از پدر من ۱۰۰۰۰سکه طلا گرفت وگفت بعدا از پسرم سکه ها را بگیرید هارون گفت این دروغ است بهلول گفت پس من باید با دختر شما ازدواج کنم هارون گفت این سخن راست است بهلول گفت پس باید سکه های من را بدهید (داستانک‌ونکات‌ناب) 🏝 وپند⛳️ @pand141 ⛳️🎣⛳️🎣⛳️🎣⛳️
7.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌ ✍سخنرانی شهید احمد کافی 🎥موضوع: ماجرای دیدار علّامه حِلّی با امام زمان ‌ 🔅سلامتی (عج)صلوات🔅 •┈┈••✾❀🌺❀✾••┈┈• 🔅نسیـــم بهشـــت 🔅 @nasemebehesht
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
شور | من بی تو دلگیرم | با
«♥️🥀» . . "زن ابـرقـدرت دنیـاسـت...! اگـر عـٰاشـق بـاشـد...🥀:'( . 🖤✨
➣ ✍حاج اســماعیل دولابی: وقـتی می‌خواهی از مـنزل خارج شـوی اهـــل‌خانــه را خشـــنود کن و بـــیرون بیا. وقــتی هــم خواستی وارد خـانه شوی بیـــرون در اســـتغفار کن صلوات بفرست هرناراحتی داری بـیرون بگـــذار و با روی خــوش داخــل شـــو.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 📝 نویسنده : ❤️ 💠 ظاهراً دیگر به نتیجه رسیده و می‌خواست قصه را فاش کند. باور نمی‌کردم حیدر اینهمه بی‌رحم شده باشد که بخواهد در جمع را ببرد. اگر لحظه‌ای سرش را می‌چرخاند، می‌دید چطور با نگاه مظلومم التماسش می‌کنم تا حرفی نزند و او بی‌خبر از دل بی‌تابم، حرفش را زد:«عدنان با تکریت ارتباط داره، دیگه صلاح نیس باهاشون کار کنیم.» 💠 لحظاتی از هیچ کس صدایی درنیامد و از همه متحیرتر من بودم. بعثی‌ها؟! به ذهنم هم نمی‌رسید برای نیامدن عدنان، اینطور بهانه بتراشد. بی‌اختیار محو صورتش شده و پلکی هم نمی‌زدم که او هم سرش را چرخاند و نگاهم کرد و چه نگاه سنگینی که اینبار من نگاهم را از چشمانش پس گرفتم و سر به زیر انداختم. 💠 نمی‌فهمیدم چرا این حرف‌ها را می‌زند و چرا پس از چند روز دوباره با چشمانم آشتی کرده است؟ اما نگاهش که مثل همیشه نبود؛ اصلاً مهربان و برادرانه نبود، طوری نگاهم کرد که برای اولین بار دست و پای دلم را گم کردم. وصله بعثی بودن، تهمت کمی نبود که به این سادگی‌ها به کسی بچسبد، یعنی می‌خواست با این دروغ، آبروی مرا بخرد؟ اما پسرعمویی که من می‌شناختم اهل نبود که صدای عصبی عمو، مرا از عالم خیال بیرون کشید :«من بی‌غیرت نیستم که با قاتل برادرم معامله کنم!» 💠 خاطره پدر و مادر جوانم که به دست بعثی‌ها شده بودند، دل همه را لرزاند و از همه بیشتر قلب مرا تکان داد، آن هم قلبی که هنوز مات رفتار حیدر مانده بود. عباس مدام از حیدر سوال می‌کرد چطور فهمیده و حیدر مثل اینکه دلش جای دیگری باشد، پاسخ پرسش‌های عباس را با بی‌تمرکزی می‌داد. 💠 یک چشمش به عمو بود که خاطره پدرم بی‌تابش کرده بود، یک چشمش به عباس که مدام سوال‌پیچش می‌کرد و احساس می‌کردم قلب نگاهش پیش من است که دیگر در برابر بارش شدید احساسش کم آوردم. به بهانه جمع کردن سفره بلند شدم و با دست‌هایی که هنوز می‌لرزید، تُنگ شربت را برداشتم. فقط دلم می‌خواست هرچه‌زودتر از معرکه نگاه حیدر کنار بکشم و نمی‌دانم چه شد که درست بالای سرش، پیراهن بلندم به پایم پیچید و تعادلم را از دست دادم. 💠 یک لحظه سکوت و بعد صدای خنده جمع! تُنگ شربت در دستم سرنگون شده و همه شربت را روی سر و پیراهن سپید حیدر ریخته بودم. احساس می‌کردم خنکای شربت مقاومت حیدر را شکسته که با دستش موهایش را خشک کرد و بعد از چند روز دوباره خندید. 💠 صورتش از خنده و خجالت سرخ شده و به گمانم گونه‌های من هم از خجالت گل انداخته بود که حرارت صورتم را به‌خوبی حس می‌کردم. زیر لب عذرخواهی کردم، اما انگار شیرینی شربتی که به سرش ریخته بودم، بی‌نهایت به کامش چسبیده بود که چشمانش اینهمه می‌درخشید و همچنان سر به زیر می‌خندید. 💠 انگار همه تلخی‌های این چند روز فراموشش شده و با تهمتی که به عدنان زده بود، ماجرا را خاتمه داده و حالا با خیال راحت می‌خندید. چین و چروک صورت عمو هم از خنده پُر شده بود که با دست اشاره کرد تا برگردم و بنشینم. پاورچین برگشتم و سر جایم کنار حلیه، همسر عباس نشستم. 💠 زن‌عمو به دخترانش زینب و زهرا اشاره کرد تا سفره را جمع کنند و بلافاصله عباس و حلیه هم بلند شدند و به بهانه خواباندن یوسف به اتاق رفتند. حیدر صورتش مثل گل سرخ شده و همچنان نه با لب‌هایش که با چشمانش می‌خندید. واقعاً نمی‌فهمیدم چه‌خبر است، در سکوتی ساختگی سرم را پایین انداخته و در دلم غوغایی بود که عمو با مهربانی شروع کرد :«نرجس جان! ما چند روزی میشه می‌خوایم باهات صحبت کنیم، ولی حیدر قبول نمی‌کنه. میگه الان وقتش نیس. اما حالا من این شربت رو به فال نیک می‌گیرم و این روزهای خوب ماه و تولد علیه‌السلام رو از دست نمیدم!» 💠 حرف‌های عمو سرم را بالا آورد، نگاهم را به میهمانی چشمان حیدر برد و دیدم نگاه او هم در ایوان چشمانش به انتظارم نشسته است. پیوند نگاه‌مان چند لحظه بیشتر طول نکشید و هر دو با شرمی شیرین سر به زیر انداختیم. هنوز عمو چیزی نگفته بود اما من از همین نگاه، راز فریاد آن روز حیدر، قهر این چند روز و نگاه و خنده‌های امشبش را یک‌جا فهمیدم که دلم لرزید. 💠 دیگر صحبت‌های عمو و شیرین‌زبانی‌های زن‌عمو را در هاله‌ای از هیجان می‌شنیدم که تصویر نگاه حیدر لحظه‌ای از برابر چشمانم کنار نمی‌رفت. حالا می‌فهمیدم آن نگاهی که نه برادرانه بود و نه مهربان، عاشقانه‌ای بود که برای اولین بار حیدر به پایم ریخت. عمو چند دقیقه بیشتر طول نکشید و سپس ما را تنها گذاشتند تا با هم صحبت کنیم. در خلوتی که پیش آمده بود، سرم را بالا آوردم و دیدم حیدر خجالتی‌تر از همیشه همچنان سرش پایین است... ادامه دارد... کپی ممنوع❌ 🔅سلامتی (عج)صلوات🔅 •┈┈••✾❀🌺❀✾••┈┈• 🔅نسیـــم بهشـــت 🔅 @nasemebehesht
(تقویم همسران) ✴️ پنجشنبه👈 24 مهر 1399 👈 27 صفر 1442 👈 15 اکتبر 2020 @taghvimehamsaran 🕋 مناسب ها دینی و اسلامی. 🔘خوراندن سم به امام مجتبی علیه السلام توسط جعده ملعونه( به روایتی) 🎇امور دینی و اسلامی . ❇️ روز. بسیار شایسته و خوب و خوش یمنی است برای همه امور خصوصا : ✅ تجارت و داد و ستد. ✅بنایی و خشت بنا گذاشتن. ✅زراعت و کشاورزی. 🤒مریض امروز زود خوب می شود. 👶 مناسب زایمان و نوزادش حشر و نشر خوبی با مردم خواهد داشت . ان شاءالله 🚘 مسافرت: مسافرت بسیار خوب است. 🔭احکام نجوم. 🌗 این روز از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است . ✳️ فروختن جواهرات. ✳️ اغاز درمان و معالجه. ✳️ و کودک به مهد گذاشتن نیک است . ( مهد= گهواره) 👩‍❤️‍👩امروز (روز پنجشنبه) مباشرت هنگام زوال ظهر مستحب و خداوند سلامتی دین و دنیا به فرزند این هنگام عطا کند .ان شاءالله. 💑 امشب: امشب (شبِ جمعه) ، فرزند امشب ممکن است مواجب بگیر ستمگران شود. 💇‍♂💇 اصلاح سر و صورت : طبق روایات، (سر و صورت) در این روز ماه قمری ، پشیمانی دارد. 💉💉حجامت فصد خون دادن. یا و فصد باعث ایمنی از ترس است . 😴 تعبیر خواب امشب: اگر شب جمعه خواب ببیند تعبیرش از ایه ی 28 سوره مبارکه "قصص " است. قال ذالک بینی و بینک ایما الاجلین قضیت فلا عدوان علی..... و چنین برداشت میشود که فرد مهمی نزد خواب بیننده برود. ان شاء الله شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید . 💅 ناخن گرفتن: 🔵 پنجشنبه برای ، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است. 👕👚 دوخت و دوز: پنجشنبه برای بریدن و دوختن روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد. ✴️️ وقت استخاره : در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه موجب رزق فراوان میگردد . 💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
🌹 🍃 هرڪَس ڪه راهِ ڪربُبَلا شد طریقہ اش بوےِ مےچڪد،از هر دقیقہ اش دردانہ‌ے خداسٺ حُسیْن بن فاطمہ احسنٺ وآفرین بہ وسلیقہ اش ❣️🍃