eitaa logo
ایةالله بهجت (ره) ایةالله مجتهدی (ره)
2.2هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
43 فایل
ھوﷻ 🆔 @Ad_noor1 👈ارتباط ✅کپی ازاد 💌دعوتید👇 مجموعه ای ازسخنرانی ها ونصایح و مطالب اخلاقی وکلام اساتید اخلاق ایت الله بهجت وایت الله مجتهدی تهرانی ره🌱🦋
مشاهده در ایتا
دانلود
⛔️ غـیـبـت کـردن ممنـوع ⛔️ 🍁 غـیـبـت نکنید، بعضی از شما بعضی دیگر را ! ( سوره حجرات_ آیه ۱۲ ) 🔴 = بردن آبروے مؤمن 🔴 = شـیـطـان 🔴 = نفس اماره 🔴 = هواے نفس 🔴 = وقت بیکاری 🔴 = هر جا خـــدافراموش شود 🔴 = گوشت مردار برادران دینی 💖 امـامـ سـجـاد ( علیه السلام ): 〖در شگفتم از کسے که از خوردن غذایی که برایش ضرر دارد پرهیز مےکند ... اما از گناه که به او زیان مےرساند پرهیز نمےکند 〗 📚 میزان الحکمه،ج۴ 🌤أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج⛅️ ╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗ eitaa.com/joinchat/961347592Cde0bac8f2a ╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝ فوروارد یادتون نره
هدایت شده از 💦نــسیـــــــم بهشـــــــت💦
نقطه سر خط_26.mp3
5.42M
6 👌آدمیـــت یعنی؛ به کمک کسی بری، آبروی کسیُ بخری‌؛ که وقتِ نیازت به کمکت نیــومد! ✨ بَدی دیگران به ما، فرصتیِ برامون تا شبیه " الـلّـه " بشیم. ❣این فرصتُ از دست ندیم @nasemebehesht 🌸
هدایت شده از 💦نــسیـــــــم بهشـــــــت💦
💠 مسلمان بی نماز دلش تاریک و ظلمانیه حتی اگه فرد به ظاهر خوبی باشه ... ✨✨✨✨ 💢 براى هر چيز، چراغى است و چراغ دل مؤمن، نمازهاى پنجگانه است. 💖پیامبر اکرم(ص)💖 @nasemebehesht 🌸
❌ هموطن عزیز، نمیشه بخاطر: 🔺ربنای شجریان و.. 🔺رفع حصر و.. 🔺ورود زنان به ورزشگاه و.. 🔺دیوار نکشیدن تو خیابونا و.. 🔺فیلتر نشدن تلگرام و این چیزا رای بدی... بعد هم انتظار گرون نشدن و ایجاد و توسعه و ساخت و ... داشته باشی! ╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗ eitaa.com/joinchat/961347592Cde0bac8f2a ╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
.📚 یکی از شیرین‌ترین خاطرات امام خامنه ای 🔸محافظ حضرت آقا (در دوره ریاست جمهوری) تعریف می کرد در یکی از سفرهای به جنوب و بازدید از مناطق جنگی، بعد از ورود ماشین به جاده‌ای خاکی حضرت آقا به راننده فرمودند: که من به رانندگی علاقه دارم و دوست دارم رانندگی کنم، اجازه بدهید من پشت رول بشینم و آقا مشغول رانندگی شدند... بعداز چند دقیقه ای به یک ایست بازرسی رسیدند و آقا توقف کردند تا زنجیر را بندازند، 🔹سربازی که آنجا بود و ظاهرا تازه کار هم بود، آمد جلو و عرض ادب و احترامی خدمت آقا کرد و گفت اجازه بدهید هماهنگی کنم و رفت و به فرماندهی دژبانی گفت: قربان یه شخصیت اومده اینجا... از فرماندهی پرسیدن کدوم شخصیت؟! گفت نمی دونم کیه اما خیلی آدم مهمیه، خیلی مهم گفتن: چه شخصیت مهمیه که نمیدونی کیه؟ سرباز گفت: نمی دونم؛ ولی اونقدر آدم مهمیه که آقای خامنه ای رانندشه! ✅این لطیفه در جمعی بیان شد و حضرت آقا فرمودند: ببینید میشه لطیفه ای رو گفت بدون اینکه به قومی توهین بشه. 📚خاطرات امام خامنه ای ╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗ eitaa.com/joinchat/961347592Cde0bac8f2a ╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝ هرچقدر به اقا ارادت داری پخش کن 😊
ایةالله بهجت (ره) ایةالله مجتهدی (ره)
#رمان_منو_بہ_یادت_بیار #قسمت_۹ لمس دستی روی دستانم مرا از خواب بیدار کرد... نمیدانم این سرم چه ب
۱۰ همان لحظه یکی از دکتر ها از صدایش بلند شد. -چخبره خانم؟ اشک هایم را پاک کردم و گفتم: -میخوام همسرمو ببینم ولی کسی نمیگه کجاست... -اسمشون چیه؟ -محمدرضا اصغر زاده. دکتر نگاهی به چهره ی نگران مادرم انداخت و بعد آرام گفت: -بالاخره باید بفهمن دیگه. بعدهم به من اشاره کرد که دنبالش بروم. قدم هایم را یکی پس از دیگری پشت سر دکتر برداشتم. ناگهان جا خوردم. -اینجاکه...آی سی یوعه! -خانم هیچ وقت توکلتون به خدارو از دست ندید بدونید هر اتفاقی بیفته خیری توش هست. حرفی نزدم دکتر نفسی گرفت و ادامه داد... -همسر شما بر اثر ضربه ی شدیدی که به سرشون خورده. الان تو حالت کماست... نفسم بند آمد... حاله ای از اشک درون چشمم شروع به لرزیدن کرد... دکتر ادامه داد: -فقط معجزه میتونه اونو به دنیا برگردونه ولی... اگرم بمونه دیگه شمارو به خاطر نمیاره... دستو پام سست شد...دکتر دیگه حرفی نمیزد...فقط با دستش اشاره به سمت اتاقی کرد...صورتم را برگرداندم...نگاهم به دستگاه های پیچیده شده دور محمدرضا بود مدام حرفایم در ذهنم مرور می شد... +امشب بهترین شب زندگیمه... +خداروشکر که به هم رسیدم... +دوستت دارم... +بالاخره برای هم شدیم... +بهم قول بده هیچوقت فراموشم نکنی... +هیچوقت تنهام نزار... +ترمز بریدم... +هیچ اتفاقی نمیافته... روی زمین افتادم: -آخه شب عروسیمون بود. دکتر با صدای بلند پرستار ها را صدا میزد... نفهمیدم چطور از روی زمین بلند شدم و چطور به صندلی بیرون از آی سی یو رسیدم! ... ...
۱۱ شبیه آدم هایی که از فاجعه ای وحشتناک شوکه شدند به گوشه ای خیره شده بودم نه اشکی میریختم و نه حرفی میزدم... به خدا توکل کردم...ان شاءالله که محمد رضا برمیگرده...آره برمیگرده و ما دوباره عروسی میگیرم... مادرم کنارم نشسته بودومرتب حالم را میپرسید بی قرارو نگران بود پدرم هم از این غم گوشه ای نشسته بودو پنهانی گریه میکرد... همه سرگردان بودیم... -مامان... -جان دلم دخترم؟ -محمدرضا برمیگرده مگه نه؟ -آره عزیزم توکل به خدا کن... -ولی دکتر یه چیز دیگه گفت... -چی؟؟؟ -اون دیگه منو یادش نمیاد... به من خیره شد اشک در چشمانش جمع شد...ولی چیزی نگفت... ❤️ دو سه روزی به همین روال گذشت من هر روز پشت اتاقی که محمد رضا در حالت کما بود می ایستادم و اشک می ریختم... تمام شبو رو بیدار بودم... هر لحظه امکان داشت برای همیشه از دستش بدم... توی این دو سه رو به اندازه ی سه سال پیر شدم... روز چهارم صدای دکتر ها و پرستار ها بلند شد...محمدرضا به هوش اومده بود... سراسیمه به چپ و راست میپریدم... هر لحظه خدارو شکر میکردم خنده و گریه ام قاطی شده بود... وقتی محمدرضا را منتقل کردند... با هزار خواهش از دکتر تمنا کردم که دلم میخواهد ببینمش. دکتر مانعم میشد ومیگفت باید استراحت کند...ولی در آخر حریفم نشد سمت اتاقی که محمدرضا بستری بود میدویدم... در را باز کردم و با دیدنش به سمتش پریدم لبخند عمیقی زدم و گفتم: -محمدرضا... -چیزی نگفت. دستش را گرفتم دستم را پس زد... لبخندم محو شد... -خوبی؟؟؟خداروشکر که سالمی...دلم برات لک زده بود نمیدونی چقدر نگرانت بودم. جوابی نداد... -ببین ببین... ا..اا...اصلا مهم نیستا غصه نخور...دوباره عروسی میگیرم...ماهنوزم باهمیم...مابه هم قول دادیم... در چشم هایم زل زد ناگهان لب باز کردو گفت: -توکی هستی؟؟؟ ... ... ╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗ eitaa.com/joinchat/961347592Cde0bac8f2a ╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝ کپی بدون لینک کانال مجاز نیست🚫
هدایت شده از 💦نــسیـــــــم بهشـــــــت💦
ڱـــفتم : دڱر قـــــلبم❤️ شوق شهادت ندارد !😔 ✔ڱـــفت : ☝️مراقب نگاهت باش ... " اَلعَینِ بَریدُ القَلبــــ " ↯چشـــــم پیام رسان دل است . شهادت‌اتفاقےنیست @nasemebehesht 🌸
: وقتی گیلاس🍒 با بند باریکش به درخت متصل است🌳 همه عوامل در جهت رشدش در تلاشند.. ▫️باد باعث طراوتش میشود🌫 ▫️آب باعث رشدش میشود💦 ▫️و آفتاب پختگی و کمال میبخشد☀️ 👌اما … به محض پاره شدن آن بند و جدا شدن از درخت، ▫️آب باعث گندیدگی💧 ▫️باد باعث پلاسیدگی ▫️و آفتاب باعث پوسیدگی ▫️و ازبین رفتن طراوتش میشود..😕 👈بنده بودن یعنی همین، یعنی بند به خدا بودن، که اگر این بند پاره شد، دیگر همه عوامل در نابودی ما مؤثر خواهد بود.😞 پول ، قدرت، شهرت، زیبایی….💸 تا بند به خداییم برای رشد ما، مفید و بسیار هم خوب است ✅ اما به محض جدا شدن بند بندگی، همه آن عوامل باعث تباهی و فساد ما می شود.🔫 ╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗ eitaa.com/joinchat/961347592Cde0bac8f2a ╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝ 🌹✨
💎 بی ارزشترین نوع افتخار؛ افتخار به داشتن ویژگی‌هایی است که خود انسان در داشتنشان هیچ نقشی ندارد مثل چهره، قد، رنگ چشم، ملیت، ثروت خانوادگي و خیلی چیزهای دیگر.... از چیزایی که خودتان به دست آورده اید حرف بزنید.. مثل: انسانیت، شعور، مهربانی، گذشت، صداقت و ..... آدمی را آدميت لازم است عود را گر بو نباشد هيزم است... ╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗ eitaa.com/joinchat/961347592Cde0bac8f2a ╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
🔴چرا تارك نماز كافر است؟ ✳️يكي از شيعيان به حضور امام صادق علیه السلام آمد و پرسيد: چرا شما زناكار را به عنوان كافر معرفي نمي كنيد، ولي ترك كننده نماز را كافر مي ناميد؟ و دليل اين تفاوت چيست؟ 🌷امام صادق (علیه السلام) فرمود: ⚡️زيرا زناكار و امثال او اين كار را به خاطر چيره شدن شهوت بر او، انجام مي دهند، ❌ولي ترك كننده نماز، آن را ترك نمي كند مگر به خاطر سبك شمردن نماز. 🔥مرد زناكار به سمت زنا نمي رود مگر به جهت اميال و لذتي كه مي برد، 🔥ولي كسي كه نماز را ترك مي كند، در ترك نماز هيچ گونه لذتي نيست، وقتي لذت نبود، معلوم مي شود كه سبك شمردن نماز، (بی ارزش دانستن)باعث ترك آن شده است. ⚡️وقتي كه سبك شمردن نماز حاصل شود، به دنبال آن، نوعي از كفر (كه غالبا از انكار و بي اعتنائي سرچشمه مي گيرد) حاصل مي گردد... ╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗ eitaa.com/joinchat/961347592Cde0bac8f2a ╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝ 💠❄️💠❄️💠❄️💠❄️💠❄️💠 📚اصول کافی، حديث 8، ص 386- ج 2 باارسال مطالب کانال درثواب ان سهیم باشید.
هدایت شده از 💦نــسیـــــــم بهشـــــــت💦
🔵 امیرالمؤمنین امام على علیه السلام: در شگفتم از كسى كه عيبهاى مردم را بد مى داند، در حالى كه خودش از همه پُر عيب تر است و آنها را نمى بيند 📚ميزان الحكمه ج۸ ص ۳۲۳ @nasemebehesht 🌸
🔴 قلب هایمان به ده دلیل مرده است 💟اول : خدا را شناختیم ولیکن حقش را ادا نکردیم.. 💟دوم : گمان بردیم که پیامبر خدا رو دوست داریم سپس سنتش را ترک نمودیم.. 💟سوم : قرأن را قرائت کردیم ولی بدان عمل نکردیم.. 💟چهارم : نعمت خدا را خوردیم ولی شکرش را بجا نیاوردیم.. 💟پنجم : گفتیم شیطان دشمن ماست ولی با او در امور توافق کردیم.. 💟ششم : گفتیم بهشت حق است ولی برای رسیدن به آن کوشش نکردیم.. 💟هفتم : گفتیم جهنم حق است ولی از آن نگریختیم. 💟هشتم : دانستیم مرگ حق است اما برای آن آماده نشدیم. .💟نهم : به عیب مردم مشغول گشتیم و عیب خویش را فراموش کردیم. .💟و دهم : مردگانمان را دفن کردیم ولی عبرت نگرفتیم... @nasemebehesht 🌸
هدایت شده از 💦نــسیـــــــم بهشـــــــت💦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وقتی میگن خلوت با حرامه، فقط خلوتِ مغازه و خیابون نیست! خلوت مجازی و تلگرامی هم هست! @nasemebehesht 🌸 فوروارد کنید🙏
هدایت شده از 💦نــسیـــــــم بهشـــــــت💦
🌺یابن الحسن... 🔻روز ظهور تو،چه سرافکنده می‌شوند 🔻آنان که در دعای فرج کم گذاشتند.. ☘به رسم هرشب،تجدید بیعتی دوباره با مولای غریبمان🌹 میخوانیم: الهی عظم البلا..⚡️ @nasemebehesht 🌸
هدایت شده از 💦نــسیـــــــم بهشـــــــت💦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی عظم بلا..... قرار هرشب دعای فرج التماس دعا http://eitaa.com/joinchat/961347592Cde0bac8f2a
هدایت شده از 💦نــسیـــــــم بهشـــــــت💦
الهی ای نفست هم نفس ِبی‌کسان جز تو کسی نیست کَس بی‌کسان بی‌کسم و هم نفس منتویی رو به که آرم که کَس من تویی با توڪل به اسم اعظمت روز را آغاز میکنیم ♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️ @nasemebehesht 🌸
هدایت شده از 💦نــسیـــــــم بهشـــــــت💦
ای مظهر رحمت و عطا و برکات سرچشمه ی فیض و قبله گاه حاجات ای حجت ثانی عشرای مهدی جان  بر طلعت زیبای تو دایم صلوات 🍁اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🍁 @nasemebehesht 🌸
امان نامه از گناه... 🌹 💠امیــرالمـومـنین علی علیه السلام فرمـودند: 🔹هر کس نماز صبح را بر پا دارد و پس از نماز در جایش بنشیند و سوره توحید را یازده مرتبه قبل از طلوع خورشید قرائت کند آن روز مرتکب گناه نمیشود، هر چند شیطان به سوی او طمع کند.🔹 📚«ثواب الاعمال، صفحه 341»📚 @nasemebehesht 🌸
✨﷽✨ 🌷از 3 چیز٬ کوچکش هم باید ترسید. ✨①خرده قرض: انسان مبلغ قرض بالا را یادش می‌ماند و پس می‌دهد ولی قرض خرد و مبلغ کم را فراموش می‌کند. ✨②خرده پشه: پشه بزرگ را می‌شود دید و کشت ولی خرده پشه مثل پشه سالک دیده نمی‌شود، می‌زند و می‌رود. ✨③خرده علم: علم ناقص انسان را ویران می‌کند. کسی که شنیده سرگیجه صبحگاهی و استفراغ علایم سرطان است وقتی این حالت را حس می‌کند می‌ترسد سرطان گرفته باشد. در حالی‌که سرطان را آزمایشگاه مشخص می‌کند. ╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗ eitaa.com/joinchat/961347592Cde0bac8f2a ╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
🍀 فریاد رسی در قبـر شبلی نقل نموده است : من همسایه ای داشتم که وفات نمود . او را خواب دیدم ،از او پرسیدم : خدا با تو چه کرد ؟ گفت : ای شیخ ! هول های بزرگ دیدم ، و رنج های عظیم کشیدم . از آن جمله به وقت سوال منکر و نکیر ، زبان من از کار باز ماند . با خود می گفتم : واویلاه ، این عقوبت از کجا به من رسید ؟ آخر ، من مسلمان بودم و بر دین اسلام مُردم. آن دو فرشته با غضب از من جواب طلبیدند. ناگاه شخصی نیکو موی و خوش بوی آمد ، میان من و ایشان حایل شد و مرا تلقین کرد تا جواب ایشان را به نحو خوب بدهم ، از آن شخص پرسیدم : تو کیستی – خدا تو را رحمت کند – که من را از این غصه خلاصی دادی ؟ گفت : من شخصی هستم که از صلواتی که تو بر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستادی آفریده شده ام ، و مامورم در هر وقت و هر جا که درمانی به فریادت برسم. آثار و برکات صلوات ص۱۳۱ @nasemebehesht 🌸 ‌‌╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗ eitaa.com/joinchat/961347592Cde0bac8f2a ╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
راز شمع چیه؟ تا حالادقت کردید که توی مراسم عرفانی و روحانی و جاهای مقدس چرا شمع روشن میکنند؟ تا حالا به این فکر کردید که چرا روی کیک تولد شمع میذارن،و لحظه فوت کردن شمع میگن آرزو کن؟ راز شمع چیه؟ عالم خلقت اگه تجزیه بشه به چهار عنصر می رسیم:آب...آتش...باد...خاک...ودر دل این چهار عنصر شعور الهی وجود داره... اگه موقع دعا کردن جایی باشیم که این چهار عنصر وجود داشته باشن استجابت دعا به شدت اتفاق میفته... شمعی که میسوزه این چهار عنصر رو با هم داره: موم شمع:خاک شعله شمع:آتش دود شعله:باد موم ذوب شده:آب وقتی موقع دعا کردن به شمع در حال سوختن نگاه میکنی به شعور الهی متصل تر میشی... ودعا به راحتی به عالم بالا میره و به استجابت میرسه اگه با قوانین خیر هماهنگ باشه... راز شمع اینه.... برای همین در محراب ها و مکان های مقدس برای دعا کردن شمع روشن میکنن و روی کیک تولد شمع میذارن و لحظه ی فوت کردنش میگن آرزو کن...!!! 👤الهی قمشه ای @nasemebehesht 🌸 ╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗ eitaa.com/joinchat/961347592Cde0bac8f2a ╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝ 🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
هدایت شده از 💦نــسیـــــــم بهشـــــــت💦
آبشار هم با تمام زیبایے و اقتدارش برای رسیدن به مقصود فرو میریزد!! 👌گاهی باید در خود شکستن را تجربه ڪرد تا به دریا رسید. ╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗ eitaa.com/joinchat/961347592Cde0bac8f2a ╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
۱۲ با نفسی حبس شده به محمد رضا نگاه میکردم... بینمان سکوت وحشتناکی حکم فرما شده بود. به خودم آمدم پاک یادم رفته بود دکتر چه گفته پلک سمت راستم شروع کرد به پریدن نفسم را با شماره بیرون دادم... محمدرضا دوباره تکرار کرد: -پرسیدم!!! کی هستی؟؟ اشک هایم سرازیر شد: -محمدرضا...منم... فاطمه!!! فاطمه زهرا...خانومت!!! -من نمیشناسمت... -چطور ممکنه! ابروهایش در هم فرو رفت و گفت: -اینجا چخبره...من یادم نمیاد من هیچی یادم نمیاد...نمیدونم کیم! من اینجا چیکار میکنم؟؟؟؟؟ -ضربان قلبم بالا رفته بود: -ما...شب عروسیمون...شب عروسیمون تصادف کردیم... -ما؟؟؟؟ اشک هایم را پاک کردم و با تحکم گفتم: -آره... -برو بیرون! -محمد... -نمیدونم چم شده هیچ چیز یادم نیست من حتی خودمم نمیشناسم... و ایندفعه بلند تر گفت: -برو بیرون... -باشه....باشه....میرم...باشه... با چشم هایی که همه جا را تار میدید به سمت در رفتم... همان لحظه پرستار وارد اتاق شد... با دیدن چهره ی من جا خورد... در ذهنم مدام این جمله ها مرور می شد: (محمدرضا الان میرسیم میخوام یه قولی بهم بدی... -چه قولی؟ -هیچوقت تحت هیچ شرایطی فراموشم نکنی. -قول میدم) ناگهان تعادلم را از دست دادم و محکم زمین خوردم... ... ... ╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗ eitaa.com/joinchat/961347592Cde0bac8f2a ╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
۱۳ دو نفر از پرستارها به سمت من دویدند... -چی شد خانم؟؟؟حالتون خوبه؟؟؟ با یکی از دستانم اشک هایم را پاک کردم و با دست دیگرم سعی کردم از روی زمین بلند شوم. با بغض گفتم: -خوبم... پرستار با نگرانی گفت: -مطمئنین؟ مادرم که با دیدن زمین خوردن من به سمتم می دوید نگران روی زمین نشست: -فاطمه!!!!! -با گریه گفتم: -مامان... به کمک پرستاروها از روی زمین بلند شدم... مادرم هم چادرش را جمع کردو بلند شد نفس نفس زنان گفت: -چی شده فاطمه!!! -محمد منو نمیشناسه... بی اختیار زدم زیر گریه مادرم مرا در آغوش گرفت.مانند بچه ها بهونه گیر شده بودم! -مامان...حالا چیکار کنم...بدبخت شدم!!! مادرم به گریه افتاد: -عزیزم اینو نگو. دستم را گرفت و گفت: -بیا...بیا بریم بشینیم... با بغض گفتم: -مامان اون قول داده بود...این چه بدبختی بود نصیب ما شد ...میدونی چقدر برای زندگیمون آرزوها داشتیم...آرزوهام جلوی چشمام پرپر شد... مادرم تاب نیاورد پا به پای من گریه میکرد... انگار رسیده بودم ته یه جاده بن بست بعد از اینهمه دویدن و امید داشتن... دکتر با عجله به سمت اتاق محمد رضا می رفت طوری که فرصت نشد حتی کلمه ای سوال کنم از جایم بلند شدم و دنبالش دویدم...دکتر وارد اتاق شد و در را بست! نا امید پشت در ماندم... دیری نگذشت که در باز شدو دکتر برگشت: بدون معطلی گفتم: -آقای دکتر!؟ -بله؟ بغضم را قورت دادم و گفتم: -اینطور که مشخصه...محمدرضا حافظشو از دست داده. -درسته. -این فراموشی تا کی ادامه پیدا میکنه؟؟؟ دکتر کمی مکث کرد و بعد گفت: -با این ضربه ای که به سر ایشون خورده فکر میکنم....فکر میکنم.... -فکر میکنین چی؟؟؟ -تا همیشه!!! ... ... ╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗ eitaa.com/joinchat/961347592Cde0bac8f2a ╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝