اعتبارات حق آلایندگی ، فرصت ویژه ای برای خدمات ویژه بود اما...! در مسجدسلیمان بویژه در منطقه بی بیان از این فرصت استثنایی بدرستی استفاده نشد. پروژه هایی را از محل این اعتبارات شروع کردند اما نیمه کاره رها شد و کسی هم پاسخگوی مردم نیست! ۱ـ پارک ملت بی بیان ۲ـآتش نشانی بی بیان ۳ـجاده گلف وغیره انتظار ما از مسئولان مربوطه: ۱ـشفافیت در میزان اعتبارات اختصاص داده شده ۲ـ بیان علت توقف پروژه ها ✅ @naser_alinejad

#تولد تابستان ۹۱ رو به سرازیری گذاشته بود که بهانه ی بدنیا آمدن کرد. 🧑‍🍼 دکترِ زنان هم برای همان ۱۶ مرداد به ما نوبت داده بود.👩‍⚕ با همسرم و مامان جون برای استقبال از نزول اجلال مسافر توراهی مان روانه بیمارستان شدیم. تشکیل پرونده که انجام شد دیگر باید سالن انتظار را با حضور خویش مزین می کردم!☺️ حالا من یک مرد ۲۳ ساله ای بودم که می خواست پدر شود.👨‍🦰 بابای امیرحسین. بچه اول مان بود و شیرینی و اضطرابی در هم تنیده سراسر اعضا و جوارحم را در نوردیده بود. اضطرابی که انگار می دانست هجمه ای از اتفاقات در کمین نشسته اند. 🕰 ساعت شاید کمی از ۱۰ گذشته بود که مامان جون تماس گرفت و خبر داد بچه بدنیا آمد. از حالش که پرسیدم خیالم را راحت نکرد! خودم را به بخش رساندم ، چند تا پرستار دورش جمع بودند و تلفنی با پزشک اطفالی که مرخصی بود و بدون جایگزین، خلق الله را به امان خدا سپرده بود، دستورالعمل می گرفتند. مسافر کوچک ما ریه هایش کامل نشده بود و تنفسش مشکل داشت! تلاشِ پرستاران راه بجایی نمی برد و در عین حالی که به ناتوانی و عجز خود و امکاناتشان معترف شده بودند به بیمارستان تخصصی اطفال مرکز استان جهت هماهنگیِ اعزام، تماس می گرفتند. 🚑بالاخره با پیگیری و رایزنی های متعدد توانستیم موافقت آنها را برای اعزام بگیریم. اما حالا نبود آمبولانس را کجای دلمان می گذاشتیم؟ از توان خودم دیگر قطع امید کردم! برایم تنها یک راه مانده بود. آنروز، شهر میزبان درب های حرم امیرالمومنین بود و کوچه و خیابان ها حس حال علی و نجفش را داشت. دامن پر مهر او، تنها پناه و امید بود. به هر زحمتی بود آمبولانس هم رسید. اما حالا گِرهی دیگر بکار افتاده بود. 👩‍⚕ سوپروایزر ، سفت و سخت می گفت تنها یک نفر می تواند همراه بچه با آمبولانس برود. یا من 👱‍♂یا مامان جون👵. نه من می توانستم این کار را به تنهایی انجام دهم و نه مامان جون. حالا این سد را باید چگونه بر میداشتیم ، در طی کردن این موانع گاهی داد و بیداد و گاه با اصرار و خواهش پیش می رفتیم، و این بار هم به شکلی موفق شدیم ! امیرحسینِ چند ساعته عازم مرکز استان شد! حال در راهیم و جز چشم به عنایت آن کوه لطف، امید دیگری نداشتیم! در گرمای سوزان نیمه مرداد 🥵درون آمبولانسی بودیم که کولر درست و حسابی نداشت. بچه را باید بغل می کردم و مقابل دریچه کولر می گرفتم تا بلکه به زحمت خنک شود. دیگر از تمام شدن کپسول کمک نفس در میانه راه نمی گویم که بیشتر از این نسبت به وضعیت فاجعه بار بهداشت و درمان در این شهر ، خاطرم مکدّر نشود. بالاخره امیرحسین را به بیمارستان تخصصی ابوذر رساندیم.🏨 وضعیت بچه های دیگر را که دیدم هزار بار خدا را شکر می کردم که او اینگونه نیست. بعد از یک هفته ده روزی هم به لطف مولا مرخص شد و الان هم در صحت و سلامت کامل می خواهد به کلاس هفتم برود . اما وضعیت بهداشت و درمانِ منطقه ما (که امروز هم خیلی بهتر از آن زمان نیست) به قدری فاجعه بار بوده که بعد از سالها هم در شیرین ترین روز زندگی مشترک، کامت مزه تلخی می دهد! و من هم نمونه ای از مردمانی بسیار! ۱۶ مرداد تولد امیرحسین ✅ @naser_alinejad

#نانوایی گردون آتشین می چرخد و می پزد، هر چیز و هرکس را که نزدیک اش بشود. نان و نانوا فرقی نمی کند، هردو باید تاوان قرابت به آتش را پس دهند. نان به بهای پختن و نانوا به بهای سوختن. به شاهدی مروارید های غلطان میان چروک های پیشانی و روی گونه های شاطر. قطره های عرقی که همچون قطره های خونِ فدا شدگان خدا مقدس است! برای لقمه‌ای نان، صبح تا شب تابستان، پای آتش، نان می چسباند! برای لبخند کودکش ، برای رضای همسرش، برای دانشگاه پسرش، برای جهیزیه دخترش، در یک کلام ؛ برای آبرویش! ✅ @naser_alinejad

پشتک بزن مرد! بلکه با پشتک زدنت، مظلومیت تان دیده شود! چشم دنیا آنقدر کور است که این حجم از ویرانی را نمی بیند. کودکان پدر و مادر مرده برایش اهمیتی ندارد. مادری کودکش زیر آوار مانده باشد! به ما چه؟ پشتک بزن پسر! بلکه این کودکانی که تماشایت می کنند برای لحظه ای هم که شده ،خاطرات تلخ شان را فراموش کنند! خوب زبان دنیا را فهمیده ای! اینگونه با آنها سخن بگو. آنها گریه های پدران در فراق فرزندان را نمی بینند! وحشت کودکان برایشان اهمیتی ندارد! آوارگی شما آنها را حساس نمی کند! پشتک بزن جوان. دنیای ما اینقدر حقیر است! بلکه آنها با هنرنمایی تو متوجه ظلم و جنایت شوند! #غزه #فلسطین #المپیک ✅ @naser_alinejad

برای خرید به فروشگاه آمدم. سمتش رفتم تا با خود همراهش کنم و در خرید ، کمک کارم باشد. دسته اش را گرفتم و در راهروی اول ( مواد بهداشتی) وارد شدیم. انگار منتظر فرصتی بود تا کسی پیدا شود و با او درد دلی کند. حالا هم چه کسیییی پیدا کرده بود! یک آخوووند ، بهتر از این نمی شد! تاید ، شامپو ، صابون و مایع دستشویی از هر کدام دوتا برداشتم و درونش گذاشتم. -حاج آقا می دونی اینا چقدر گرون شده ؟ ــ آره ، منم دارم با احتیاط ، از ارزونترا بر میدارم. جلوتر رفتیم . روغن و رب گوجه و ماکارانی هم به دستش دادم و زیر لب هم غُرولُندی کرد و انگار می خواست بگوید واقعاً شما هم از اینا می خورید ؟ راهروی برنج ها که وارد شدیم دیگر طاقت نیاورد و با عصبانیت گفت: ـ آقا این چه وضعشه ، گرونی کمر خیلی‌ها رو بریده ، من بار مردم رو میکشم و حرف دلشون رو می شنوم. نگرانی و خجالت شون رو موقع خرید ، من می بینم. پدری که جلوی زن و بچه ش هزار بار آب میشه تا از این فروشگاه بیرون میرن. چرا یه فکری به حال مردم نمی کنید ؟ حق داشت ، دلش پُر بود! اما بیچاره فکر می کرد من از مسئولین هستم و الان با یک تماس می توانم مشکلات مردم را حل کنم. او نمی دانست خیلی از ماها هم از همان طبقه ای هستیم که ماه را به سختی به پایان می بریم! اما از طرفی هم درست فکر کرده بود. منِ آخوند مسئول هستم و وظیفه دارم! ما وظیفه داریم تا گوش باشیم برای مردم و زبان باشیم برای حاکمان! اما گاهی کوتاهی می کنیم ، چرخ خرید فروشگاه به زبان می آید و نصیحت مان می کند!☺️ @naser_alinejad

سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی دل ز تنهائی بجان آمد خدا را همدمی ✅ @naser_alinejad

🎥 آیت الله خامنه‌ای: تاثیر ترانه بوی گندم داریوش بر جوانان، از منبرهای ما بیشتر است 🔴 @fasle_bidari | فصل بیداری

🏴 اجرای فوق‌العاده زیبای سرود اربعین 🔻 اجرای سرود خلاقانه و بسیار هماهنگ نوجوانان اصفهانی با موضوع پیاده روی اربعین ✅ @naser_alinejad

امشب میان روضه ی مسجد، آمد کنارم نشست. روضه خوان ، روضه ی دختری را می خواند که ظاهراً هم سن دخترم بوده. دختری سه ساله! آن لحظه ،یاد روزی افتادم که می خواستیم لوزه هایش را عمل کنیم. باید با مادرش تا دم اتاق عمل او را می بردیم و تحویل پرستار می دادیم. مخصوصاً برای یک مادر ، لحظه ی سختی ست! وقتی باید به دست خودت بچه ات را به جراح بسپاری! دوسه ساعتِ زمان عمل، برای پدر و مادر، خیلی طولانی تر از حالت معمول می گذرد! ما هم باید در سالن انتظار، این زمان کُند را تحمل می کردیم! آنجا چشم انتظارهای دیگری هم بود که به مانیتور اعلام وضعیت، چشم دوخته بودند. آنجا آخرین وضعیت بیمارانِ در اتاق عمل اعلام می شد. بالاخره اتمام عمل زینب ما هم اعلام شد و سراسیمه خود را به اتاق عمل رساندیم. او وقتی دوباره به آغوش مادرش برگشت ، تا ساعت ها حاضر نبود لحظه ای از او جدا شود! به هر بهانه‌ای گریه می کرد و می خواست مادر، بیشتر و گرم تر او را در آغوش مهرش بفشارد. امشب میان روضه با یادآوری آن لحظه های بیمارستان، حال دختر کوچک امام حسین و عمه اش زینب را بهتر فهمیدم! رمقی در بدنم نیست که گویم جانا مانده در شام بلا، پیکر دختر تو ✅ @naser_alinejad

#اربعین اربعین یه حرکت مهم در جهت معرفی امام حسینه اما به نظرم یک کمک مهم به این جریان، که کمتر به اون پرداخته شده ، یا حداقل من ندیدم کسی یا جریانی انجامش بده، آسیب شناسی این جریانه! بعضی ها که معمولاً درگیر فضای کاملاً احساسی برای کربلا رفتن هستن (که خوب هم هست و خودم هم چه بسا یکی از اونا باشم😊) ، برخی هم که بی تفاوت😕 و گروهی هم که با نق و نوق و گلایه از این جریان صحبت می کنن😡. جایی، بین جمعی از مردم کف خیابون بودم ، که آدم های مُسنی هم بودن نسبت به اربعین حرف هایی می زدن که تحملش برای من سخت بود اما منو بفکر انداخت که اینا چرا اینطور حرف می زنن ؟ چطور برخی ها اینقد لجشون در اومده که حاضرن نسبت به امام حسین هم ابراز مخالفت می کنن ! احساس کردم سؤال بزرگیه که کاش بیشتر مورد تحلیل و تأمل قرار می گرفت! به نظرم اومد شاید ۱ـ در تصویر سازی درست از نهضت امام حسین برای جامعه کوتاهی کردیم. آیا ما تونستیم قیام ایشان را حرکتی اصلاح طلبانه و مخالف ظلم و در جهت برقراری عدالت امام معرفی کنیم یا اینکه هیئت و مجلس روضه را صرفاً یک جایگاهی برای بهداشت روانی و آمرزش گناه هانمان دیدیم. ۲ـ تعداد زائران ایرانی که احتمالا از سه چهار میلیون نفر بیشتر نباشه، آیا در نظر گرفتن این حجم از برنامه‌های صدا و سیما برای این منظور صحیحه؟ ۳ــ همانطور که سلیقه اهل اربعین به بهترین وجه انعکاس داده می شه ، آیا برای سلیقه های دیگر هم اهمیتی قائل هستیم ؟ ۴ـ آیا صلاحه که ارگان ها و دوایر دولتی، مستقلاً موکب بزنند و امام حسینی دولتی معرفی کنن؟ و پرسش های دیگری که خدای ناکرده نه از سر غرض و عداوت بلکه عالمانه و دلسوزانه جای بحث و بررسی داره!! ✅ @naser_alinejad

کاش می توانستیم زیبایی و لذت نفس کشیدن در هوای پر از طراوت کوی حسین را به عالم بچشانیم!! ✅ @naser_alinejad

چی شد که امسال هم راهی شدم؟ تا امروز ظهر هم به دلیل مشکلاتی ، قصد جدی برای زیارت اربعین نداشتم! اما دلم نمی اومد که تصمیم قطعی بر نرفتن بگیرم. تا اینکه سر راه خونه، گفتم یه سری به شهدای گمنام بزنم و در تصمیم، مددی بخواهم. (یه دفعه فکر نکنید خیلی سیممون وصله ها 😉) همون جا کنار بارگاه شون بودم که یکی از دوستان تماس گرفت که حتماً باید بیای ، از او اصرار و از ما ناز ☺️ کارهایی که داشتم هم با دوتا تماس حل شد! و در جا حاجت روا و به لطف شهدای گمنام بی بیان ، الان دیگه داریم زائر حساب میشیم🚶 شکر، خدا را که در پناه حسینیم ✅ @naser_alinejad

امسال انگار حضرات پیشرفت کردن! بررسی ساک ها توسط سگ های مواد یاب ✅ @naser_alinejad

ساعت ۲ شب با ون از مرز بسمت نجف حرکت کردیم. اما موکب دارا دم و دیقه جلوی ماشینو می گیرن و اصرار میکنن که باید بیاید و پذیرایی بشین! دیگه صدای همسفرا در اومده ، به راننده میگن نایست که زودتر برسیم! ـ اینم نمونه ای از الطاف فراوان عاشقان حسین ✅ @naser_alinejad

وقتی توی عراق می تونی بدون فیلتر و به راحتی از فضای مجازی استفاده کنی ، حرصت میگیره از این بساط مسخره ای که به اسم #فیلترینگ توی کشور راه انداختن! ✅ @naser_alinejad

ای جانم! اسئلة الشرعیه داغی هم داشت با حاج آقا ✅ @naser_alinejad

سلام آقا که الان روبروتونم من اینجام و زیارتنامه می خونم ✅ @naser_alinejad

چشماتو ببند خیال کن؛ یه زائری زیر بارون.. که تو نجف شدی مهمون؛ با چشمای گریون ♬♫♪ ✅ @naser_alinejad