زمانی مقداد بر سلمان وارد شد ديد ديگى سر بار گذاشته بدون آتش مى جوشد، بـه سلمان گفت : اى ابوعبداللّه ديگ بدون آتش مى جوشد؟! سلمان دو دانه سنگ برداشت و در زيـر ديـگ گـذاشـت سـنـگهـا مانند هيزم شعله كشيدند و جوش ديگ زيادتر شد. سلمان فـرمـود: جـوش ديـگ را تـسكين كن . مقداد گفت : چيزى نيست كه در ديگ بزنم تا جوش او را فـرو نـشـانـم . سـلمـان دسـت مـبـارك خـود را مـانـنـد كـفـچـه داخـل ديـگ كـرد و ديـگ را بـر هـم زد تا جوشش ساكن شد و مقدارى از آن آش را با دست خود برداشت و بـا مـقـداد مـيـل فـرمـود. مـقـداد از ايـن واقـعه خيلى تعجّب كرد و قصّه را براى رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم نقل كرد.(مستدركالوسائل ج :12ص:216، نفس الرحمان،محدّث نورى رحمه اللّه ص 352، باب نهم)
#سلمان #مقداد #ولایت #معارف
┄┅═✧❁••❁✧═┅┄
🔻کانال رسمی آیت الله ناصری
🔷@naseri_ir