eitaa logo
کانال رسمی آیت الله ناصری
9.1هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
280 ویدیو
2 فایل
تنها کانال رسمی انتشار بیانات حضرت آیت الله ناصری اصفهانی (قدس سره) در ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
💠نجات حضرت سجاد علیه السلام داستان حضرت سجاد علیه السلام مشهور است که در بیابان، دزدی یقه حضرت را گرفت و گفت: «پیاده شو؛ می‌خواهم تو را بکشم و مالت را هم ببرم». حضرت فرمود: «بیا هر چه داریم، برادروار قسمت می‌کنیم و نصفش را تو حلال بردار و برو، نصف آن هم مال من باشد». گفت: «به جز این‌که تو را بکشم و تمام مالت را ببرم، راضي نمي‌شوم». حضرت فرمود: «خوب حالا که این طور است، بیا هر چه داریم مال تو باشد. فقط مقداری آب و یک لقمه نان برای من بگذار؛ به اندازه‌ای که به مدینه برسم. همة آن را تو بردار حلال و طیب و طاهر و برو». گفت: «نه، باید تو را بکشم». حضرت فرمود: «[خدا را در نظر بیاور] پس خدا کجاست؟» گفت: «خدا خواب است». وقتی گفت خدا خواب است، حضرت فرمود: «بگیرید دشمن خدا را». دو تا شیر پیدا شدند یکی سر او را گرفت و یکی پایش را و او را بلعیدند. ٢١ @naseri_ir
💠نجات حضرت سجاد علیه السلام داستان حضرت سجاد علیه السلام مشهور است که در بیابان، دزدی یقه حضرت را گرفت و گفت: «پیاده شو؛ می‌خواهم تو را بکشم و مالت را هم ببرم». حضرت فرمود: «بیا هر چه داریم، برادروار قسمت می‌کنیم و نصفش را تو حلال بردار و برو، نصف آن هم مال من باشد». گفت: «به جز این‌که تو را بکشم و تمام مالت را ببرم، راضي نمي‌شوم». حضرت فرمود: «خوب حالا که این طور است، بیا هر چه داریم مال تو باشد. فقط مقداری آب و یک لقمه نان برای من بگذار؛ به اندازه‌ای که به مدینه برسم. همة آن را تو بردار حلال و طیب و طاهر و برو». گفت: «نه، باید تو را بکشم». حضرت فرمود: «[خدا را در نظر بیاور] پس خدا کجاست؟» گفت: «خدا خواب است». وقتی گفت خدا خواب است، حضرت فرمود: «بگیرید دشمن خدا را». دو تا شیر پیدا شدند یکی سر او را گرفت و یکی پایش را و او را بلعیدند. ٢١ @naseri_ir
💠نجات حضرت سجاد علیه السلام داستان حضرت سجاد علیه السلام مشهور است که در بیابان، دزدی یقه حضرت را گرفت و گفت: «پیاده شو؛ می‌خواهم تو را بکشم و مالت را هم ببرم». حضرت فرمود: «بیا هر چه داریم، برادروار قسمت می‌کنیم و نصفش را تو حلال بردار و برو، نصف آن هم مال من باشد». گفت: «به جز این‌که تو را بکشم و تمام مالت را ببرم، راضي نمي‌شوم». حضرت فرمود: «خوب حالا که این طور است، بیا هر چه داریم مال تو باشد. فقط مقداری آب و یک لقمه نان برای من بگذار؛ به اندازه‌ای که به مدینه برسم. همة آن را تو بردار حلال و طیب و طاهر و برو». گفت: «نه، باید تو را بکشم». حضرت فرمود: «[خدا را در نظر بیاور] پس خدا کجاست؟» گفت: «خدا خواب است». وقتی گفت خدا خواب است، حضرت فرمود: «بگیرید دشمن خدا را». دو تا شیر پیدا شدند یکی سر او را گرفت و یکی پایش را و او را بلعیدند. ٢١ @naseri_ir