گمنامهای یکم شناختهشده:)
#همزمانی #یک همزمانی ک من حس کردم مال این بود که یه شب خواب شهید محمد هادی ذوالفقاری رو دیدم و چند
👇🏻👇🏻👇🏻
#ادمین
#پیوست
نکتهای بگم ... حتما عامل باشید به هرآنچه کسب میکنید به امید خدا
و خیلی درگیر تعاریف و حواشی نشید ... که از دشمنیهای بزرگ شیطان هست
اما همزمانی در این متن درسته
خواب دیدن
عضو شدن
درخواست کمک از خدا
دیدن تبلیغ
و شروع ارتباط با محتوای کانال
به همزمانیها توجه کنید، چون همصحبتی با خداست
و لحظه به لحظه میبینید که داره جلوتون بالبال میزنه برای دیدنش
کی واقعا تنهاست ؟
#همزمانی
#دو
سلام و خسته نباشید. فکر میکنم قراره متنم یکم طولانی بشه. حلال کنید و ممنون از صبوریتون... راستش نمیدونم برداشتم از منظورتون درست باشه یا نه، ولی من از قبل، یه جورایی، به این نشانه ها و توجه کردن ها توجه کردم.. اینکه آدم با خودش بگه این حتما نشونهای از طرف خداست، مثلا آدم میخواد دچار گناهی بشه ولی همون لحظه مشکلی برای اینترنت پیش بیاد و جلوش گرفته بشه.. اینجور مواقع حس پشیمونی خاصی بهم دست میده و میگم ببین حتما کار خداست اون نمیخواد مرتکب بشی.. و حتی اگه نت درست هم بشه دیگه سراغ موبایل نمیرم.. این جایزه نقدیای هم که در نظر گرفتید فکر کنم یه ایهام درش هست😄 منظورتون این بود که این میتونه نشونهای باشه که خدا میگه ببین تو توجهت به من نیست بخاطر جایزهش اومدی ولی از همین طریق مجبورت میکنم به همهی نشونههایی که تو زندگیت گذاشته و میذارم فکر کنی و متوجهشون بشی. وگرنه شما بدون جایزه گذاشتن هم قبلا خیلی توی مباحثتون شرکت زیاد بود.. موضوع دیگهای که میخواستم بگم، با وجود اینکه کتاب کیمیاگر از پائولو کوئیلو کتاب عرفانی درستی نیست و کمی مشکل داره، ولی توی اون هم موضوع نشانه ها و توجه مطرح شده بود، البته برای هدف مادی و نادرست.. اما احساس میکنم داستانش شبیه بود به مطالبی که مطرح کردید.. و یه مطلب دیگه، این مبحث توجه، من رو یاد این بیت شعر میندازه: برگ درختان سبز در نظر هوشیار، هر ورقش دفتریست معرفت کردگار.. و همچنین یاد موضوعی که درمورد تقوا توی کانال گذاشتید افتادم که میگفت حرکت در جهت هستی همون تقواست، اگه آدم با عالم هستی هماهنگ باشه، باهاش یکی میشه و داستان زندگی خودش رو توی تمام پدیده های عالم هستی میبینه.. میفهمه که ما و همه چیزهای عالم، یگانه هستیم و یک داستان مشترک داریم، منتها انقدر زیر ظواهر این دنیا دفن شدیم که فکر میکنیم متفاوت با عالمیم...... ببخشید اگه زیاد صحبت کردم. امیدوارم برداشت درستی از مطالبتون کرده باشم.
گمنامهای یکم شناختهشده:)
#همزمانی #دو سلام و خسته نباشید. فکر میکنم قراره متنم یکم طولانی بشه. حلال کنید و ممنون از صبوریت
سلام دوستان
چند نکته :
۱. یک اشتباه نوشتاری که مربوط به ساختار ذهنیتون هست توی متنها وجود داره
اونم اینه که مینویسید : همزمانی برای من چند باری رخ داده !
عزیزان این همصحبتی، دائما در جریان هست و چیزی نیست که گاهی رخ بده
بهتره بنویسید که : یکی دو مورد از همزمانیهارو بهش توجه داشتم، وقتی اتفاق افتاد !
۲. لطفا از احساسات خودتون اون لحظه هم بنوسید اینکه چه احساسی داشتید
۳. واژه همزمانی، باعث نشه فراموش کنید که معناش در واقع همصحبتی هست ! همصحبتی با هرکس که در اون لحظات بهش متوسل شدید ...
من کمکم میخوام همزمانیهارو ( همصحبتیهارو ) بزارم
فشار محتوایی نمیدم
صبور باشید
مابین ناشناسها چند مورد مشاوره هم بود که معذورم
چون مشاوره نیاز به جلسات پرسش و پاسخ داره
بهتره همین مبحث رو دنبال کنید که کلید حل همه مشکلاتتونه
ان شاء الله بعد از داستان جایزه برای متن همزمانی، پارتهای بعدی رو میگذارم
یاعلی
#همزمانی
#سه
سلام....همزبانی نمیدونم اینهم میشه یا ن....من اما تجربه شیرینی بود برام...روزهای سختی رو میگذروندم...حرف از ی عمر زندگی بود ....حرف از سرنوشتم بود....تو تنگنای شدیدی بودم و حال خرابی داشتم....نمیدونستم به کجا و کی پناه ببرم ....ناگاه ...کتابی رو برداشتم و با حال بدی از صاحبش پرسیدم من چ جوری ادامه بدم....کتاب رو باز کردم نوشته بود همانند آسیه ....اشک ریختم...کتاب رو بستم ....و گفتم اما من دلم همراه و یار همدل میخواد که کمکم کنه تو این راه....کتاب رو باز کردم و نوشته بود برای شما هیچ یار و یاوری نیست جز او....کتاب رو بستم...گفتم باشه چشمم رو میبندم روی اینجا و پنجاه شصت سال اینور....اما باید جبران کنی برام....باز کردم کتاب رو نوشته بود شما متاع اندک دنیا را میخواهید و او برایتان آخرت را ...براستی برای شما بهتر از آنچه از شما گرفته شده به شما داده خواهد شد ....و این شد پیمان نامه بین ما....اما بعد....مدتی میگذشت و من خودم رو گم کرده بودم و دوباره در غمی عمیق فرو رفته بودم یاد کتاب کزدم باز کردم ...براستی چه کسی بهتر از خداوند به وعده خود عمل میکند....یاداوری کرد برام عهدمان را....وعده مان را.....و من چه شبها که با صوت آن کتاب خوابیدم...و با معنایش انس گرفتم....چه شبها که از ترس و تنهایی او را به قلبم فشردم و خوابیدم......کتاب عزیزم(قرآن)
گمنامهای یکم شناختهشده:)
#همزمانی #سه سلام....همزبانی نمیدونم اینهم میشه یا ن....من اما تجربه شیرینی بود برام...روزهای سختی
#همزمانی
#چهار
سلام من درباره همزمانی می خواستم بگم چند وقتی بود که فکر می کردم که رابطه ما با خدا و عالم بالا یک طرفه هستش و خیلی اذیت بودم و از خدا کمک می خواستم بعد یه روز مطلب کانال شما رو دیدم درباره توجه و همزمانی انگار جواب شبهه ذهن من رو گذاشته بودید از وقتی که به همزمانی ها توجه می کنم جواب سوالاتم رو گاها همون روز یا طی چند روز می گیرم خدا رو شکر
گمنامهای یکم شناختهشده:)
#همزمانی #یک همزمانی ک من حس کردم مال این بود که یه شب خواب شهید محمد هادی ذوالفقاری رو دیدم و چند
یک نکتهای رو راجع به شما بگم ..
مطمئنید که فقط، در عرض همون چند ماه بعد، ایشون در زندگیتون اثری از خودشون نشون دادند ؟
و تا قبلش شما شاید فقط توجه نداشتید و بعد از چند ماه ناگهانی توجه شدید ؟
@Ya_abaanaa
اگر بزرگواری لینک ناشناس براش error میده جهت ارسال متن های طولانی، به ایشون پیامهای مربوط به همزمانی رو، بفرسته
ایشون ادمین خودگردی نیست
هرپیام متفرقهای رو پاسخگو نیستند✋🏻
عزیزی نوشته بودن داستان همزمانی چیه
لطفا پینِ کانال اصلی رو مطالعه کنید
#همزمانی
#پنج
سلام بزرگوار خدا قوت. توجه ؛را شاید برای دقایقی تو روضه های اباعبدالله انجام دادم،برای دقایقی از گذشته و آینده فاصله گرفتمو توی زمان حال و در لحظه زندگی کردم و برای امام عشق اشک ریختم وقتی برای اولین بار این شعر را شنیدم: قسم به آیه
و می یمیت ویرنیایستاده بمیرم به احترام علی تو خیابان بودم و واقعا تحت تاثیر قرار گرفته بودم که همون لحظه صدای اذان را از بلندگوی مسجد مرکز شهر شنیدم ؛اشهد ان علیا ولی الله برای لحظاتی زمین و زمان برایم متوقف شده بودند این موقع بود که اشکام بی اختیار میرخت روی زمین ومن فارغ از دنیا و آدماش داشتم با مولای خودم صحبت میکردم واشک میریختم