۱. سلام ادب
هر تغییری به خاطر خدا، برای دیگران، یعنی ایثار
و عالیه
۲. سلام بزرگوار ممنونم از شما بابت دعای خوبتون
۳. سلام قبلا گفتیم خودتون باید بسنجید چه سبک از موسیقی شمارو مضطرب میکنه و تمایلات بدی بهتون میده
اما نه این موسیقیای که فرستادم اینکارو با من نمیکنه
راجع به مداحی کلا نظری ندارم چون نشنیدم و ندیدم کسی با مداحی مضطرب بشه ..
اگر هست بگید
۱. سلام و ادب
وقتی این پیام رو دیدم، خیلی خوشحال شدم .. خدا زیارتهای زیاد و پرباری رو نصیبتون کنه انشاءالله
۲. سلام بزرگوار
هیچ کتابی بهتر از قرآن و تفاسیرش نیست
و در آخر رجوع به خودتون ... ببینید واقعا چی کم دارید ؟ چرا توی دینتون نبوده ؟
دین اسلام فقط سبک زندگی رو درس داده به انسان؛ مثل ی نقشه راهنماست برای اینکه بدونیم از کجا بریم بهتره و چطور بریم اثر داره
هدف میده به انسان
امید میده ...
و عشق
سلام و ادب
اولین و مهم ترین نقطه برای اینکه بشه چیزی رو ترک کرد، آگاهی راجع به اینه که میتونه چه آسیبهای جبران ناپذیر و بزرگی بهتون بزنه
و هیچ چیز به این اندازه که فهمیدش، کمک کننده نیست
اما قرآن تصورات انسان رو به خوبی جهت داده که از این تصور باید چه استفاده هایی کنید
مثل تعاریفی که از بهشت داره
تعاریفی که از جهنم داره
تعاریفی که از شیطان داره
تعاریفی که از قومها داره
و خلاصه میتونه تصورات رو پاکسازی کنه
۱. سلام و ادب
بله گفتیم یکی از علتهاش هم، میتونه همین موضوع باشه
عقاید مذهبی خانواده و خود فرد اجازه ارتباط با یک نامحرم رو بهش نمیده چون با انجامش احساس گناه و عذاب وجدان زیادی میکنه و به علاوه اگر خانواده متوجه بشن به شدت به مشکل می خوره و حتی بعضی از خانوادههای بسیار به نظر بنده عقبافتاده نه مذهبی، ممکنه فرزند رو حتی به قتل برسونن از شدت تعصب ..
پس براشون بهتر نیست انتخاب یک همجنس؟
نکته مهم اینجاست که وقتی با یک همجنس وارد ارتباط میشن به شدت توجیهات مختلفی برای رفع عذاب وجدان خودشون دارن و حتی نمیتونن بپذیرن که همجنسگرا هستن و به اسم ارتباط عاطفی تمومش میکنن
۲. سلام ... اگر واقعا مذهبی هستید، این شرایط خودتون رو بپذیرید و توکل به خدا کنید
شما در بهترین شرایط خودتون هستید اگر به خدا اعتماد دارید
فردا شب ادامهی مطالب بارگذاری میشه ...
شبتون روشن و خیر ! تاریکش دردناکه
" من خودم را دیدم " ۴
یکی گفت : چقدر باهوشی
دلم لرزید شاید هم "دلم" نبود بالاخره اتفاقی درونم رخ داد .
عده عضلاتی درونم منقبض شد.
شاید هزاران بار اینگونه تحت تاثیر قرار گرفته بودم اما اینبار را کاملا مشاهده کردم که حرف شخص مقابل مرا گرفت.
با اینکه بسیار خوانده بودم انسان مدام تحت تاثیر محیط پیرامون است اما کم اتفاق می افتاد که این تاثیر را در خودم احساس کنم!
هوشیار و آگاه بودن به هیجانات خود همین بود اما از بس مشغول زندگی روتین روزمره و فرار کردن از فکر به خودم توسط فیلم و موسیقی و .... بودم، چیزی احساس نمیکردم بقول مولانا : انگار بی حس شده بودم !
آخر همه حواس پنجگانه برای ارتباط با جهان است؛ آن حس درونبین چه می باشد که گاهگاه به کار می افتد؟! چه خوب میشد آدمی تمام اتفاقات درون خودش را با تمام جزییات آن ، در لحظه رصد کند.و همیشه در کیفیت آگاهی به خویشتن باشد. آنموقع شاید میتوانست خودش را کامل بشناسد
همین را میدانم که هر رفتار و گفتار دیگران ، حالتی و هیجانی درون من ایجاد میکند چه بدان آگاه باشم چه بدان آگاه نباشم پس اگر اینطور است ذهن من مدام توسط محیط پیرامون و آدمها بمباران میشد
بعبارتی ساختار شخصیت من را جامعه یا همان محیط پیرامون ساخته و پرداخته است.
بدین آگاهیهای ابتدایی ، قانع بودم و امیدوار که در آینده بخش وسیع تری از جهان درونم را بشناسم
این را هم به تجربه دریافته بودم که هر چه ذهن از یاوه سرایی ها و هرزه گردی ها بکاهد، بهتر میتواند خودش را ببیند !
اما برایم این یک ایده آل بود فقط احساس کرده بودم باید چنین باشم؛ ولی واقعیتی که میدیدم چنین نبود و شناختی به خودم نداشتم
اما در رابطه ها درونم بهتر آشکار میشد و بهتر میتوانستم خود را ببینم .
چون در رابطه ها تعریف و تمجید میشدم ، محترم میشدم یا طرد و سرزنش میشدم.
وای چقدر میترسیدم از اینکه دیگران نگاه عاقل اندر سفیه بمن داشته باشند .یا مورد سرزنش و ملامت قرار بگیرم یا سویِ چشمهای دیگران به روی خودم را دریافت نکنم !
گاهی در تصورات خودم با مردم تعامل برقرار میکردم و با آنها حرف میزدم تا جایی پیش میرفتم که میدیدم کار به فحش و فحاشی کشیده است یا تصوراتی میکردم که در فلان شرایط هستم و در حال دیده شدن.
چقدر تلاش میکردم در گفتگوهای ذهنی دیگران را قانع کنم! رفتارم را توجیه کنم! مرکز توجه شوم! به خود می آمدم میدیدم ساعاتی فقط مشغول جنگ و جدال با خودم هستم .هر چند ظاهرم ساکت مینمود. آخر این تصورات هم باعث تغییر شخصیت و رفتار من در دنیای واقعی شده بود.
" من خودم را دیدم " ۵
هنگامی که فهمیده بودم ساختار شخصیتی و روانی مرا داده های بیرونی ساخته است باید زود دست به کار می شدم تا هر چه زودتر تعامل بین محیط و ساختار روانی خودم را می شناختم و این واقعیت از آنجا شدت می گرفت که می دیدم بسیار تحت تاثیر محیط هستم.
واقعا چقدر انسان تحت تاثیر محیط پیرامون خویش است.
فطرت ما را محیط پیرامون ناهنجار دزدیده است و ما دلخوش به دریافتهای خودمان از جامعه، با ذوق و شوق به تقلید خوشحالیم !
که چندین ریال موقعیت اجتماعی و ثروت و تایید گرفته ایم.
تا جایی که حتی به جنسیت خودمان هم روزی شک میکنیم
داشتم کم کم می فهمیدم دزدی، آن پاکیِ کودکانه ی ما را به تاراج برده است.
تازه درک می کردم در معامله ی داد و ستدی بین جامعه و انسان ما همه بازندگانیم.
والعصر آن الانسان لفی خسر
چیزهای کلی و مبهمی فهمیده بودم اما هنوز دقیقا نمیدانستم چه بلایی به سر انسان که خودم هم نوعی از آن بودم آمده است.
باید همین آگاهی ها را یادداشت می کردم تا از یاد نبرم که اولا من کاملا تحت تاثیر محیط هستم
دوما آلان من یک شخصیت هزار بُعدی دارم که به خاطر همان تاثیر محیط شکل یافته است و حتی نمیفهمیدم کدام یک از این شخصیتها، خودم هستم !
وقتی به خودم نگاه می کردم جز عدهای رفتار و هیجان در خود نمی دیدم.
کتابهای روانشناسی و... فقط وقتم را هدر داده بود.
باید از این به بعد خودم به تنهایی به مطالعهی درونِ متلاطمم می پرداختم و این کلاف سردرگم را باز می کردم.
شب.. و صبح..
هدایت شده از گمنامها(خصوصی)
📨 #پیام_جدید
📝 متن پیام : سلام وقت بخیر
در مورد اون دوستی که گفته بودن درباره اسلام سوال براشون پیش اومده، میخواستم بگم که اگر سوالهای بنیادی هست و در مورد چرایی دستورات و اصول اسلام، کتب شهید مطهری علامه مصباح و شرکت در طرح ولایت(فلسفه و چیستی و چرایی اسلام رو با دلایل عقلی توضیح میده و اثبات میکنه) خیلی موثرن برای کتب شهید مطهری هم طرح بینش مطهر برگزار میشه
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
🕒 = 8:02 AM
🗓 = 1402/3/17
🆔 @gkite_ir
🌐 https://gkite.ir