eitaa logo
نشریه ۶۱
427 دنبال‌کننده
13 عکس
0 ویدیو
14 فایل
نشریه ۶۱ هیئت ثارالله رهروان امام و شهدا زنجان ارتباط با سردبیر نشریه : @alrahiile
مشاهده در ایتا
دانلود
.🪴قصه چند قسمتی باغ بابا جون . . .📌 . .📝قسمت اول .یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچکس نبود توی یکی از روزای خوب بهاری زهرا خانم که خواهر محمد رضای قصه ی ما بود به همراه مامان و باباش و داداش علی کوچولو که ۷ ماهه بود درحال رفتن به باغ خانوادگیشون توی یکی از روستاهای خوش و آب و هوای زنجان بودند . زهرا روستا رو خیلی دوست داشت چون دور از دود و دم ماشین های شهر بود، خالی بود از همه شلوغی ها و ترافیک خیابان ها‌، اونجا مادربزرگ نون محلی و فتیر درست میکرد توی تنور روی زمین، مثل حرفی که خانم معلم زهرا میگفت خداجون مهربون تو قرآن گفته‌ اگر از غذای حلال و سالم و پاکیزه بخوریم آدم های خوب تری میشیم ،بعد از خدا امام زمانمون هم ازمون راضی میشه، راستی ایوان خونه مادربزرگ پر بود از گلهای شیپوری که قشنگیش برق از چشمهای زهرا می برد ، وقتی دم در خونه مادربزرگ میرسندند مادربزرگ با اینکه بزرگ خانواده بود ولی همیشه برای استقبال حاضر بود و این برای زهرا خیلی دوست داشتنی بود، و دعا می‌کرد مثل مادربزرگ بشه تو آینده . زهرا دوست داشت بیشتر بیان روستا چون تو خونه مجبور بود تا برای صرف اوقات فراغت گاهی از بازی های کسل بار گوشی یا کامپیوتر استفاده کنه ،چون رستا به مامانش میگفت : مامان با اینکه بازهای گوشی و کامپیوتر خیلی جذاب هستند ولی خسته کننده هم هستند ولی بازهای در باغ خیلی جذاب تر و قشنگ تر هستند و اصلا اصلا زود خسته نمیشم. محمد رضا که پسر بزرگ خانواده بود در آوردن هیزم ها و جابه جایی نهال هایی که قرار بود کاشته بشه و جابه جایی موتور برق و .... به بابا کمک می‌کرد ولی این بار در جابه جایی موتور برق ‌اتفاقی پیش اومد .... ادامه دارد ... . . . .🆔 @nashr61