eitaa logo
احکام شرعی
4.3هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
702 ویدیو
5 فایل
﷽ ❓ارسال سوال از طریق آیدی زیر: @ ادمین تبادلات:
مشاهده در ایتا
دانلود
دزدی از نردبان خانه ای بالا ميرفت از شيار پنجره شنیدکه کودکی ميپرسد: «خدا کجاست؟» و صدای مادرانه ای پاسخ ميدهد:«خدا در جنگل است ،عزيزم» کودک می پرسيد:«چـه کار میکند؟» مادرمی گفت: «دارد نردبان ميسازد.» دزداز نردبان خانه پايين آمد و در سياهی شب گم شد. سالها بعد دزدی از نردبان خانـه حكيمی بـالا میرفت. ازشيار پنجره شنيد که کودکی می پرسد: «خداچرا نردبان میسازد؟» حكيم از پنجره به بيرون نگاه آرد، به نردبانی که سالها پيش، از آن پايين آمده بود، و رو به کودك گفت: برای آنكـه عـده ای را از آن پایین بیاورد و عده ای را بالا ببرد 👈 کانال حکایت نامه 🆔 @hekayatnameh
مرثیه‌ای برای مادر خوبی‌ها 🎴روایت شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها را از زبان درب چوبی خانه بشنوید. 🎧 👇👇👇👇👇
آوای مادرانه - قسمت سوم.mp3
8.14M
ویژه برنامه ایام فاطمیه🏴💔 👈 کانال حکایت نامه 🆔 @hekayatnameh
سقراط می گوید: وقتی دیدید سایه انسان های کوچک در حال بلند شدن است بدانید آفتاب سرزمین شما در حال غروب کردن است... سرزمينی كه متفكرانش بيكار باشند و بیسوادان‌شان شاغل مشاورانش بيمار باشند و وكلايش ساكت جوانانش دل مرده باشند و سالخوردگانش بلند پرواز مردانش لحن زنانه داشته باشند و زنانش ژست مردانه اغنيايش دزدی كنند و فقرايش كارگری با حقوق بخور و نمیر صادراتش فيلسوف باشد و وارداتش مواد مخدر قبرهايش خريده شوند و مغزهايش فروخته گورستان تاريخ است ... 👈کانال حکایت نامه 🆔 @hekayatnameh
اگه درباره زیرک ترین فرد چندقرن اخیر سوال پرسیدن و بگید چرچیل بد نگفتید! ایشون دریکی از سفرها از کنار مقبره ای رد میشه که روش نوشته بوده: فردی راستگو و سیاستمداری بزرگ چرچیل میگه: این اولین بار بود که میبینم دو فرد را در یک قبر میگذارن در جریان سوال اینکه سیاست چیه؟ گفت: سیاست یعنی طوری به مردم بگی برو به جهنم که براشون این نیاز بوجود بیاد که آدرس جهنم رو هم بپرسن...! 👈 کانال حکایت نامه 🆔 @hekayatnameh
مرثیه‌ای برای مادر خوبی‌ها 🎴روایت شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها را از زبان درب چوبی خانه بشنوید. 🎧 👇👇👇👇👇
آوای مادرانه - قسمت چهارم.mp3
9.77M
ویژه برنامه ایام فاطمیه🏴💔 👈 کانال حکایت نامه 🆔 @hekayatnameh
خیر و صلاح پادشاه و وزیر سالهای بسیار دور پادشاهی زندگی میکرد که وزیری داشت . وزیر همواره میگفت: هر اتفاقی که رخ میدهد به صلاح ماست . روزی پادشاه برای پوست کندن میوه کارد تیزی طلب کرد اما در حین بریدن میوه انگشتش را برید،وزیر که در آنجا بود گفت: نگران نباشید تمام چیزهایی که رخ میدهد در جهت خیر و صلاح شماست ! پادشاه از این سخن وزیر برآشفت و از رفتار او در برابر این اتفاق آزرده خاطر شد و دستور زندانی کردن وزیر را داد چند روز بعد پادشاه با ملازمانش برای شکار به نزدیکی جنگلی رفتند. پادشاه در حالی که مشغول اسب سواری بود راه را گم کرد و وارد جنگل انبوهی شد و از ملازمان خود دور افتاد،در حالی که پادشاه به دنبال راه بازگشت بود به محل سکونت قبیلهای رسیدکه مردم آن در حال تدارک مراسم قربانی برای خدایانشان بودند، زمانی که مردم پادشاه خوش سیما را دیدند خوشحال شدند زیرا تصور کردند وی بهترین قربانی برای تقدیم به خدای آنهاست ! آنها پادشاه را در برابر تندیس الهه خود بستند تا وی را بکشند، اما ناگهان یکی از مردان قبیله فریاد کشید : چگونه میتوانید این مرد را برای قربانی کردن انتخاب کنید در حالی که وی بدنی ناقص دارد، به انگشت او نگاه کنید ! به همین دلیل وی را قربانی نکردند و آزاد شد . پادشاه که به قصر رسید وزیر را فراخواند و گفت:اکنون فهمیدم منظور تو از اینکه میگفتی هر چه رخ میدهد به صلاح شماست چه بوده زیرا بریده شدن انگشتم موجب شد زندگیام نجات یابد اما در مورد تو چی؟ تو به زندان افتادی این امر چه خیر و صلاحی برای تو داشت؟! وزیر پاسخ داد: پادشاه عزیز مگر نمیبینید،اگر من به زندان نمیافتادم مانند همیشه در جنگل به همراه شما بودم در آنجا زمانی که شما را قربانی نکردند مردم قبیله مرا برای قربانی کردن انتخاب میکردند، بنابراین میبینید که حبس شدن نیز برای من مفید بود! 👈 کانال حکایت نامه 🆔 @hekayatnameh
اولین جعل اسکناس در تهران در سال ۱۲۹۲ هجری شمسی در دوران سلطنت احمد شاه قاجار اولین جعل اسکناس در سال ۱۲۹۲ هجری شمسی توسط فردی به نام میرزا آقاخان اسکناسی صورت گرفت. این جاعل حرفه‌ای هنگام جعل اسكناس‌ دو تومانی به جای درج عبارت «قابل پرداخت در مشهد فقط» از عبارت «قابل پرداخت فقط در مشهد» استفاده كرده بود كه جابه جایی این یك كلمه باعث مشخص شدن اسکناس تقلبی و دستگیری وی شد. 👈 کانال حکایت نامه 🆔 @hekayatnameh
اشرف خر افراد حریص و طماع را اشرف خر گویند. این نام و عنوان مخصوصأ به آن دسته از طمعکاران اطلاق می‌شود که حرص و طمع و ولع آنها سر انجام به ندامت و پشیمانی منتهی می‌گردد . نه خود می‌خوردند و نه به دیگران می‌خورانند. نه خودشان از این رهگذر طرفی می‌بندند و نه آثاری که نفع و مصلحت عامه بر آن مترتب باشد بر جای می‌گذارند. به عبارت اخری از آن همه ثروت و اندوخته فقط مظلمه و بد نامی با خود به گور می‌برند. اکنون ببینیم اشرف کیست و چه خریت و حماقتی نشان داده که به صورت اشرف خر ضرب المثل شده است. ملک اشرف بن تیمور تاش چوپانی معروف به اشرف از امرای جابر و سفاک چوپانیان در آذربایجان ، و معاصر شیخ صفی الدین اردبیلی و شیخ صدرالدین موسی بود که در حرص و طمع و بخل و امساک نظیر نداشت. به سکه طلا عشق می‌ورزید به قسمی که پس از تحصیل قدرت هر جا و نزد هر کس از زر ناب و سکه های طلا اثر و نشانی می‌یافت آن را به زور و عنف می‌ستاند و در خزانه شخصی خود جای می‌داد. اگر چه شادروان عبدالله مستوفی معتقد است که:" اشرف از القاب پادشاهان صفوی بود و واحد پول طلای کشور را به همین مناسبت اشرفی نامیده اند که بعدها اشرف افغان به مناسبت اسم خود این تسمیه را ترویج کرد." ولی برخی از مورخان اعتقاد دارند که شدت علاقه ملک اشرف به مسکوکات طلا موجب گردید که سکه زر از آن تاریخ به نام اشرفیه تسمیه و نامگذاری شود و مقصود از کلمه اشرفی همان انتساب به ملک اشرف چوپانی می‌باشد. به قول فزونی استرا آبادی :" از بس که اشرف از زر محفوظ بود تنکه اشرفی را به نام او منسوب ساختند." کار ظلم وستم ملک اشرف به حدی بالا گرفت که علما و روحانیون و مشایخ بزرگ را نیز از خود رنجانید و حتی تصمیم گرفت شیخ صدرالدین موسی را که غالبأ از اعمال و تعدیاتش انتقاد می‌کرد دستگیر و زندانی کند . شیخ صدر الدین اضطرارأ از اردبیل حرکت کرد و به گیلان رفت. عده‌ای از علما و عرفای بزرگ که از ظلم و ستم اشرف به ستوه آمده هر کدام به کشوری مهاجرت کرده بودند عاقبت با بر خی از خلفای شیخ صدرالدین موسی از قبیل شمس الدین حافظ سلمانی و دیگران به همراهی قاضی محی الدین بردعی ، از راه دربند قفقاز به جانب دشت قپچاق حرکت کردند و در شهر غازان سرای که پایتخت جانی بیک خان اوزبک پادشاه مغولی و مسلمان دشت قپچاق بود رحل اقامت افکنده در آنجا به وعظ و ارشاد خلق پرداختند. چون جانی بیگ خان از ورود علما و صلحای مزبور آگاهی یافت. از آنجا که مسلمانی عادل و صاحبدل بود، یکی از روزهای جمعه به مجلس وعظ آمد و قاضی محی الدین در اثنای موعظه شرح ستمکاریهای ملک اشرف چوپانی را به نوعی تقریر کرد که جانی بیگ خان و اهل مجلس به گریه افتادند. قاضی محی الدین در ضمن سخنان خود مخصوصاً به این حدیث اشاره کرد کللکم راع و کلکم مسئول عن رعیته و گفت:" امروز که خداوند به جانی بیگ خان قدرت عطا فرمود او مکلف است که مصیبت و بلای اشرف را از سر مسلمانان آذربایجان دفع فرماید." جانی بیگ خان که مردی دیندار وفضل دوست بود آن چنان تحت تأثیر بیانات نافذ قاضی محی الدین بردعی قرار گرفت که بی درنگ به تجهیز پرداخت و با سپاهی متشکل از ناراضیان و ستم کشیده‌ها و افراد ابواب جمع خود که ظرف یک ماه جمع آوری کرده بود در سال ۷۵۸ هجری از راه دربند قفقاز عازم آذربایجان شد. اغلب لشکریان جانی بیگ به علت بی برگ و نوایی ، رکاب از چوب و لگام از ریسمان داشتند. با این چنین سپاه که صد کس از ایشان را یک سرباز جنگی کفایت می‌کرد نخست به اردبیل رفت و روزی چند به انتظار ماند تا شیخ صدر الدین موسی از گیلان رسید، سپس جانب تبریز را در پیش گرفت و بر سر ملک اشراف تاخت. چون سکنه آذربایجان همه ناراضی بودند لذا پس از زدو خورد مختصری اشرف که به خوی فرار کرده بود دستگیر شد و جانی بیگ خان بر اثر اصرار حکمران شروان و قاضی محی الدین بردعی فرمان داد شمشیری به پهلویش فرو بردند که از آن طرف بیرون آمد و اموال و جواهر و زر سرخ و سفیدش را که بر چهار صد استر( قاطر) و هزار شتر بار کرده به سمت شهر خوی روانه کرده بود، جانی بیگ خان بدون کمترین زحمت و درد سر یک جا ضبط کرد و سر اشراف را بر در مسجد مراغیان تبریز آویخت. بیچاره بد بخت مدت چهار ده سال آن همه در راه تحصیل سکه اشرفی خون ریخت و ستم روا داشت، نخورد و انفاق نکرد ، سر انجام همه به تاراج رفت و جانش را بر سر آن نهاد و دولت امرای چوپانی با کشته شدن او منقرض گردید. مستظرفی چون این واقعه شنید بر خریت و حماقت اشرف تأسف خورد و گفت: دیدی که چه کرد اشرف خر او مظلمه برد و دیگری زر 👈 کانال حکایت نامه 🆔 @hekayatnameh
طبرستانی ها چنان سپاه تازیان را در هم کوبیدند که ضرب المثل شد تبرستان یکی از نقاط ایران بود که تا زمان معاویه پای هیچ تازی به آن نرسیده بود.اما تازیان حریص چشم به ثروتهای افسانه ای آن دوخته بودند و دل کندن از آن برایشان دشوار بود.معاویه فردی بنام مصقله را با ده هزارنفر جنگجوی تازی روانه تبرستان کرد.دیلمیان دلاور در ناحیه ای کوهستانی راه را بر او بستند و او را با تمام همراهانش کشتار کردند به گونه ای که حتی یک نفر جان به در نبرد وهیچ اثری از آنها به کوفه وشام نرسید.ثبت چنین رخداد شرم آوری برای وقایع نگاران تازی بسیار سخت بود.ولی رواج یک ضرب المثل میان تازیان سبب شد که داستان این شکست وارد تالیفات مورخان تازی گردد. تازیان وقتی میخاستند بگویند که کسی رفت وهیچ اثری از او به دست نیامد می گفتند :"به همانجا رفت که مصقله و یارانش رفتند!!" یا وقتی میخاستند بگویند که یک امری انجام نخواهد گرفت می گفتند:" تا وقتی که مصقله برگردد!!" در تفسیر این ضرب المثل بود که داستان نابودی کامل یک سپاه تازی توسط ایرانیان وارد متون تاریخی شد وگرنه این مورد نیز مثل دیگر دلاوریهای ایرانیان به سکوت برگزار میشد تا امروز بگویند ایرانیان با آغوش باز اسلام را پذیرفتند!!!! در قرن چهارم هجری درتاریخ طبرستان خبر این رخداد نوشته شده و گفته شده که گور مصغله امروز بر راه نهاده شده است و زیارتگاه مردم نادان است ومردم فکر میکنند او از صحابه پیامبر اسلام است. شاید هم این گور مثل دیگر گورهای تازیان در زمان صفویه به یک امامزاده تبدیل شده است.!! تاریخ باستان امیرحسین خنجی تاریخ طبرستان 👈 کانال حکایت نامه 🆔 @hekayatnameh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در فینال بازی های جام ملت های آسیا سال ۱۹۶۸ و در یکی از تاریخی ترین بازیهای فوتبال، ایران اسرائیل را با نتیجه ۲ بر ۱ شکست داد و برای اولین بار قهرمان آسیا شد. این بازی البته حواشی زیادی هم در داخل و خارج ورزشگاه داشت. در آن زمان به علت درگیری نیروهای نظامی رژیم اشغالگر قدس با فلسطینی‌ها احساسات مردم ایران جریحه دار شده بود و افرادی با آتش زدن پرچم اسرائیل به این موضوع واکنش نشان می‌دادند. در ورزشگاه هم شعارهایی علیه مقامات اسرائیلی سر داده می‌شد. بعد از قهرمانی ایران با پیروزی مقابل اسرائیل مردم به خیابان‌ها ریختند و معروفترین شعار آن شب این بود: "با اره بریدن سر موشه دایان را... عجب ختنه سورونی!" موشه دایان وزیر دفاع وقت اسرائیل بود که با اقدامات خود باعث مرگ بسیاری از مردم فلسطین شده بود. 👈 کانال حکایت نامه 🆔 @hekayatnameh