#شهید_گمنام🌹
💠روزی دیدم در همین #بهشت_زهرا،
#مادر_شهیدی را که نمی دانست قبر شهیدش کجاست اما می گفت:
پسرم مطمئنم #شهید شده. #گمنام_شهید شده.
گفتم:اسمش چه بود؟
گفت: حسین.
گفتم: حسین؟… چه اسم قشنگی.
گفت: حسین برمی گردد.
گفتم: مگر نمی گویی حسین به #شهادت رسیده است؟
گفت: یقین دارم. گفت: بنیاد قبول ندارد که حسین به #شهادت رسیده است اما هر بار که خواب حسین را می بینم، می بینم که لباسش خاکی، حنجره اش پاره، پهلویش شکسته و صورتش خونی است.
👈گفت: #حسین، امام زمانی بود. #عاشق مهدی بود
👈 #دعای_فرج از زبانش نمی افتاد.
👈گفت: هر روز #دعای_عهد می خواند.
👈اهل #ندبه بود. اشک چشم داشت.
موقع #شهادت فقط ۱۹ سال سن داشت.
👈گفت: عصای دستم بود. ۲دست بیشتر #پیراهن نداشت. شور به شور می پوشید. پدرش پول می داد، برود کفش بگیرد، جنس #معمولی می خرید تا۲تا کفش بگیرد. یکی را خودش می پوشید و آن یکی را می داد به #بنده_خدایی که تمکن مالی نداشت.
👈گفت: #نماز_شب می خواند گاهی.
هر دوشنبه و پنج شنبه #روزه می گرفت.
گفت: به او می گفتم پسرم، چرا اینقدر #روزه می گیری؟ چرا اینقدر عذاب می دهی خودت را؟
گفت: حسین، #امام_زمانی بود.
آخرین حرفش در این #دنیا این بود:
#یا_مهدی_ادرکنی💙
گفت: گاهی خوابش را می بینم و گاهی در بیداری، می بینم انگار یکی هست که همیشه هوایم را دارد.
گفت: حسین برمی گردد.
#حسین_قدیانی
#شب_جمعه
#محاسبه_نفس
امروز هم نتوانستی بنده ای خوب باشی، بنده ای که موجب رضایت #خدا را برآوری.
دائم غافل بودی، نفست برتو حکم می راند کارهایت را برای غیر #خدا انجام دادی،
حتی نمازت را،
آن هم نمازی که فکر می کنی باتوجه خوانده ای،
اگر در آن نماز دقیق شوی، خواهی دید برای رسیدن خودت به #بهشت خوانده ای، نه برای خود #خدا.
اما باید #حسین شوی که #خدا را بزرگ ببینی و فقط او را ببینی و دیگر هیچ.
#شهید_علی_بلورچی🌹
#دفترچه_محاسبه_نفس
هدایت شده از هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
#شهید_ولایتی
بخدا تمامش نکته است
از اسم گرفته تا ژست
از چهره گرفته تا خدمت تحت پرچم #یا_حسین_شهید
بخدا تک تک تصاویرش نکته دارد
اگر چشم ها را باز کنیم
چه زود حاجت روا شدی #حسین آقا
و چه زود علی اکبر شدی
#شهید #ولایتی
#شهید_حسین_ولایتی
#اهواز #حمله_تروریستی
هدایت شده از استاد علی صفایی حائری
🌿 اسارت ها، ما را از #حسین جدا می کند...
استاد علی صفایی حائری
اسارتها را بايد شناخت. وقتى كه من به تجارت، به صنعت، به علم و طبابت و يا فقه و اصول خودم مشغول باشم و در كنار اين شغلها به تربيت مردم و تلقى جديد تودهها فكر نكنم و در كنار شغلها به تربيت مهرههاى كارساز و به جايگزينى آنها فكر نكنم، فقط و فقط خودم را بخواهم و پفك، شيرينى و لباس رنگارنگ و هوسهاى بچههايم را، خوب معلوم است كه ولىّ محصور مىشود و تنها مىماند و معلوم است كه وتر موتور مىگردد.
مشكل در همين اسارتهاست كه ما را از حسين عليه السلام جدا مى كند. معيّت حسين عليه السلام و همراهى او در دنيا و آخرت، رزق معرفت و رزق برائت مىخواهد.
📚 وارثان عاشورا، ص 271
🌿 @einsad
هدایت شده از همسفر شهدا
🌷 #شهید_سید_میلاد_مصطفوی
🍃ولادت : ۶۵/۲/۱۵ - بهار همدان
🍂شهادت: ۹۴/۷/۲۵ -حلب سوریه
🍁آرامگاه: گلزار شهدای بهار همدان
🌸 #حسین گونه زندگی کنید که تمام عاقبت به خیری را در همین راه است.
🌺یاد و خاطره #شهدا را زنده نگه دارید چون #شهدا زنده اند و من وجود آنها را در زندگی خود همیشه احساس می کردم.
هدایت شده از همسفر شهدا
🏴شهید روز چهارم #محرم ۹۴
🌷 #شهید_سید_میلاد_مصطفوی
🍃ولادت : ۶۵/۲/۱۵ - بهار همدان
🍂شهادت: ۹۴/۷/۲۵ -حلب سوریه
🍁آرامگاه: گلزار شهدای بهار همدان
🌸 #حسین گونه زندگی کنید که تمام عاقبت به خیری را در همین راه است.
🌺یاد و خاطره #شهدا را زنده نگه دارید چون #شهدا زنده اند و من وجود آنها را در زندگی خود همیشه احساس می کردم.
هدایت شده از هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
#🌷شهیدی_که_مادرش
#صدایش_را_ازمزارش_میشنود
روزی سید مهدی از جبهه آمد و گفت #مادرجان! بازهم جدّم به دادم رسید. در حال انجام عملیات بودیم؛ در محوری که ما بودیم تمامی نیروها شهید شدند و من در آنجا تنها ماندم، راه را گم کرده بودم و نمی دانستم به کدام سمت باید بروم. آنقدر #جدم #حسین(ع) و اربابم ابالفضل را صدا زدم که به طور #تصادفی و غیر ممکن نیروهای خودی مرا پیدا کردند.
هر سال روز مادر که می شود خواب می بینم #سیدمهدی روی سرم گلاب می پاشد، هدیه ای به من می دهد و پیشانی ام را می بوسد.
هر هفته پنج شنبه ها بر سر #مزارش می روم و هنگامی که قبرش را می شویم، ناگهان از دِل #قبر سید مهدی مرا #صدا می زند و چند بار می گوید: - #مامان!
سه بار این کار را انجام می دهد. سرم را روی قبر می گذارم و با سیدمهدی دردِ دل می کنم.
✍سید احمد غزالی (برادرشهید)
آخرین باری که می خواست #اعزام شود. با همه #خداحافظی کرد و من آخرین نفر بودم که باید با سیدمهدی خداحافظی می کردم، با هم روبوسی کردیم و همدیگر را در آغوش گرفتیم. سیدمهدی گفت: - داداش! این آخرین باری ست که میبینمت و در آغوشت هستم. من دیگر برنمیگردم؛ حلالم کن.
خیلی ناراحت شدم و گریه کردم. هیچ وقت سیدمهدی را اینقدر نورانی ندیده بودم.
شب بعد، خواب دیدم که سید مهدی شهید شده است. دقیقاً یک هفته بعد خبر شهادت سیدمهدی را هم شنیدم.
#شهید_سید_مهدی_غزالی
#صلوات 😭🌷🍃