📖 #غزلهای_ناب
مرا بخوان که حروفم پر از عسل بشود
مرا بخواه که هر قطعهام غزل بشود
سیاه چشم! فنا کن سپید را، مگذار
که محتوایِ غزل نیز مبتذل بشود
هزار وعده به من داده ای بگو چه کنم؟
که دستِ کم یکی از وعده ها عمل بشود؟
قسم به عشق! به فتوای دل گناهی نیست
اگر به دست تو نامحرمی بغل بشود
بیا و مسئله ها را ز راه دل حل کن
که در تمام جهان این سخن مثل بشود:
«اساس علم ریاضی به باد خواهد رفت
اگر که مسئله ها عاشقانه حل بشود»
🔺#غلامرضا_طریقی
┏━━━🍃🍂━━━┓
⠀ @NasimeAdab
┗━━━🍂🍃━━━┛
#فهرست_مطالب_دیروز
#نسیم_صبحگاهی #مولانا
#حدیث_روز #ميزانالحكمه #امام_جواد_عليهالسلام
#کلیپ #امام_جواد_علیهالسلام #محمود_کریمی
#تک_بیتهای_ناب #سلطان_سخن_سعدی
#عربیات #غادة_السمان
#اشعار_آیینی #قاسم_نعمتی
#غزلهای_ناب #علی_مقیمی
#تک_بیتهای_ناب #سلطان_سخن_سعدی
#غزلهای_ناب #غلامرضا_طریقی
#تک_بیتهای_ناب #حافظ
#زلال_اندیشه #کارل_گوستاویونگ
#اشعار_آیینی #مهدی_رحیمی
#تک_بیتهای_ناب #علیرضا_نورعلیپور
#هذیانهای_شبانه #ع_ف
📖 #غزلهای_ناب
هميشه بُرد ـ خواهِ توـ هميشه مات ـ خواهِ من ـ!
بچين! دوباره میزنيم، سفيد تو ـ سياه، من
ستارههای مهره و مربعات روز و شب
نشستهام دوباره روبهروی قرص ماه، من!
پياده را دو خانه تو، و من يکی ـ نه بيشتر ـ!
هميشه کل راه، تو ـ هميشه نصف راه، من!
تمسخر و تکان اسب و اندکی درنگ، تو
نگاه و دست بر پياده باز هم نگاه، من!
يکی تو و يکی من و يکی تو و يکی نه من
دوباره روسفيد، تو ـ دوباره روسياه، من
دوباره شادِ لذتِ نبرد تن به تن تو و
دوباره شرمسارِ ارتکابِ اين گناه، من
تو بُردهای و من خوشم که در نبرد زندگی
تو هستی و نماندهام دمی بدون شاه، من!
🔹#غلامرضا_طریقی
┏━━━🍃🍂━━━┓
⠀ @NasimeAdab
┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 #غزلهای_ناب
حالم بد است مثل زمانی که نيستی!
دردا که تو هميشه همانی که نيستی!
وقتي که مانده ای نگرانی که مانده ای
وقتی که نيستی نگرانی که نيستی!
عاشق که مي شوی نگران خودت نباش
عشق آنچه هستی است نه آني که نيستی!
با عشق هر کجا بروي حی و حاضری
دربند اين خيال نمانی که نيستی!
تا چند من غزل بنويسم که هستی و
تو با دلی گرفته بخوانی که نيستی!
من بی تو در غريب ترين شهر عالمم
بی من تو در کجای جهانی که نيستی؟
🔸#غلامرضا_طريقي
🔹#ارسالی_شما
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
🔸@NasimeAdab 🔸
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
📖 #غزلهای_ناب
جا میخورَد از تُردیِ ساقِ تو پرنده
ایمان منی - سست و ظریف و شکننده -
هم، چون کف امواج «خزر» چشمگریزی
هم، مثل شکوه سبلان خیرهکننده
میخواست مرا مرگ دهد آن که نهادهست
بر خوان لبان تو، مربای کُشنده
چون رشتهی ابریشم قالیچهی شرقیست
بر پوست شفاف تو رگهای خزنده
غیر از تو که یک شاخهی گل بِین دو سیبی
چشم چه کسی دیده گل میوه دهنده؟
لبهای تو اندوختهی آب حیات است
اسراف نکن این همه در مصرف خنده
ای قصهی موعود هزار و یکمین شب
مشتاق تو هستند هزاران شنونده
افسوس که چون اشک، توان گذرم نیست
از گونهی سرخ تو - پل گریه و خنده -
عشق تو قماریست که بازنده ندارد
ای دست تو پیوسته پر از برگ برنده
🔹#غلامرضا_طریقی
لینک گروه چت:
https://eitaa.com/joinchat/4268229244C7f2a874c3d
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
🔸@NasimeAdab 🔸
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾